اسفند 1387 ـ مارچ 2009 |
|||
|
|||
مقالهء هفتهء پيش دکتر نوری علا ("جامعهء مدنی» يا «جامعهء سکولار»؟") سخت مرا به فکر واداشت و عاقبت هم ـ وقتی به عالم فانی برگشتم ـ بنظرم رسيد که شايد در حال حاضر سئوال و انتخاب اين نباشد که جامعه بايد مدنی باشد يا سکولار. من اين را يک بحث آکاداميک می بينم که در عالم بيرون از دپارتمان های علوم انسانی و اجتماعی خريداری ندارد. و حقيقت اينکه آنچه در دنيای آکادميک و آزمايشگاه ها توليد آزمايشگاهی می شود، در دنيای بيرون به همان صورت قابل تقليد نيست. پارامترهای گوناگونی که در دنيای غير آکاداميک وجود دارند اغلب برآيند يک امر اجتماعی را چنان تغيير می دهند که حتی دانشمندان اين رشته ها در حيرت می مانند.
مثلاً، بنظر من، گنجاندن ايران و شهروند ايرانی در يک قالب يونانی تجربه شده در دو هزار سال قبل چنان دور از حقيقت روز است که خواننده را فقط به گمراهی می کشاند. شهروندی که اسلام را قبول دارد به يک معنی تسليم يک فلسفهء مذهبی شده و احتمالاً حق فکر کردن را هم از آن خود نمی داند و، در عين حال، به او گفته می شود که حتی در تسليم هم بايد تقليد کند، خود بخود جامعهء مدنی را قبول ندارد و يا آن را نمی فهمد؛ و اين هم که به اين شهروند گفته شود منظور از جامعهء مدنی همان مدينهء عهد پيامبر اسلام بوده است و او هم قبول کند نبايد امری شگفت آور بشمار آيد چرا که اگر اين شهروند مسلمان (شده)، در زندگی اش تسليم شده، پس «شهر» مورد نظر او و آنچه مدينهء فاضلهء اوست دور از مدينهء پيامبر نيست.
البته بايد توجه داشت که اين کلی گوئی از جامعهء ايران دور از انصاف است و چه بسا کسانی از شهروندان ايرانی خود را در طيف فکری اجتماعی در جائی دور از تسليم کامل و حتی گاهی در استقلال فکری می يابند ـ گر چه نسبت به کل جمعيت آزادانديشان کمتر هستند.
با توجه به اين مقدمهء مختصر، فکر می کردم که روی ديگر سکهء مقالهء «جامعهء مدنی يا جامعهء سکولار» آقای دکتر نوری علا شايد مقالهء آقای داريوش همايون باشد که با عنوان «دست انداز های دموکراسی» نوشته شده بود.
بله، درست است که دموکراسی دچار دست اندازهای زيادی شده و خواهد شد، ولی نتيجهء آن هميشه آب و رنگ آن مردمی را خواهد داشت که پای صندوق ها می روند ـ حتی اگر اين صندوق ها در کنترل ديگران باشند. يعنی حاصل کار نه جامعهء مدنی و نه جامعهء سکولار از آب در می آيد. بلکه نتيجه حرکتی خواهد بود به سوی جامعهء سکولار.
اينجاست که بايد ديد کدام يک از بازيگران صحنهء سياست می توانند راه کوتاه تری برای رسيدن به اجتماع سکولار فراهم آورند. نگاهی کوتاه به کابينه های آقايان خاتمی و احمدی نژاد به خوبی نشان می دهد که سطح تحصيلات و دانش امروزی کابينهء قبلی آقای خاتمی ـ حتی اگرچه در روند اجتماعی آوردن نوعی از جامعهء مدنی ناموفق بوده ـ از سطح تحصيلات کابينهء دولت پس از ان به مراتب بالاتر بوده و وزرای آقای خاتمی اغلب تحصيلات عاليه در ايران و اروپا و آمريکا داشتند.
بنظر من، مادام که جبههء مخالف جمهوری اسلامی گزينشی بهتر از اين افراد ندارد و راه ديگری را نمی تواند ارائه دهد، راه «انقلاب مخملی» چيزی نيست جز کمک به همان اصلاح طلبانی که اگرچه ديگر چندان مورد قبول اغلب مردم نيستند اما «راه کوتاه تر» ی را برای رسيدن به دموکراسی ارائه خواهند داد.
و آنچه مردم ايران بايد نسبت به آن آگاه باشند اين است که کشور ما در زمانی بسيار خطرناک به سر می برد و چه بسا چهره ای مثل محمد خاتمی ـ که از محبوبيتی نسبی در ميان ليبرال های دنيا دارد ـ بتواند خطر را کمتر کند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |