مدرنيته و حوزۀ عمومي
محمد پزشکی
گروهی با توجه به تجربۀ غم انگيز اروپا در دورۀ غلبۀ سلطنت مطلقه و کليسا بر حوزۀ سياسي، مدرنيته را، بيش از هر چيز، نظام اجتماعي مبتني بر دموکراسي سياسي تعريف کردند. در اين ديدگاه، مدرنيته پروژۀ اجتماعي جديدي است که در آن، با ايجاد و گسترش نهادهاي مدني و دموکراتيک، قدرت دولت محدود مي شود و حوزۀ اقتدار کليسا به حوزۀ خصوصي تقليل پيدا مي کند و آزادي شهروندان، چه از حيث زندگي شخصي و سياسي و چه از حيث فعاليت هاي اقتصادي تامين مي شود، زيرا احترام به مالکيت خصوصي جزء ارکان اين انديشه به شمار مي رود. در آراي اين متفکران، مقصود از مدرنيته ايجاد فضايي آزاد و به دور از خشونت است که در آن، حقوق فردي و آزادي فعاليت هاي اقتصادي شهروندان، امري محترم و مشروع قلمداد مي شود؛ فضايي که سبب به وجود آمدن جوامعي مي شود که نه فقط از حيث سياسي و اقتصادي به دموکراسي و پيشرفت خواهند رسيد بلکه از لحاظ ارزشي و اخلاقي نيز از ديگر جوامع برتر، سعادتمندتر و متعالي تر خواهند بود. مي توان لاک، منتسکيو و کانت را از جمله اين متفکران دانست.
اما متفکران ديگري همچون هگل، مارکس، نيچه و تا حدي روسو و، در دورۀ کنوني، پست مدرنيست ها، به تصويري «ليبرال» از مدرنيته قانع نبوده اند و نيستند و خواهان ايجاد جامعۀ جديدي اند که در آن نه فقط حقوق فردي شهروندان رعايت شود بلکه، فزون تر از آن، اين جامعه شهرونداني با ارزش هاي متعالي و رهايي بخش به بار آورد. از نظر اين متفکران، پروژۀ مدرنيتۀ «کانتي»، که در آن افراد به عنوان شهرونداني آزاد اما از خودبيگانه و بدون احساس همبستگي و تعلق اجتماعي به رقابت با يکديگر تشويق مي شوند، پروژه يي نيست که سعادتمندي اجتماعي را تامين کند.
بدينسان، با وجودي که اين دسته از متفکران اروپايي خود، در فضاي فکري و فرهنگي مدرنيته مي انديشيدند، اما دو انتقاد اساسي به جوامع مدرن زمانه خود داشتند: الف- جامعۀ دموکراتيک ليبرال هرچند از لحاظ سياسي آزاد به نظر مي آيد اما در واقع جامعه يي ناعادلانه و نابرابر است؛ ب- اين جوامع با ايجاد تفکيک و تمايز ميان نهادهاي جامعه مدني و دولت، حوزۀ خصوصي و حوزۀ عمومي، و آزادي حقوقي و آزادي سياسي، در واقع، از مدرنيته تصويري فردمحور و ضداجتماعي و بري از ارزش هاي جمعي متعالي و از خودبيگانه ارائه مي دهند.
اين دو قرائت متفاوت از ماهيت جامعۀ مدرن را مشکل بتوان با يکديگر آشتي داد. از حيث نظري، آنچه سد راه آشتي ميان اين دو نظريه مي شود، اين است: چگونه مي توان هم طرفدار دموکراسي سياسي بود ـ که عدم دخالت دولت در جامعه مدني و حوزۀ خصوصي را اساس جامعه مدرن مي داند ـ و هم به تصوير مدرنيته هگلي تن در داد؛ که مبتني بر حذف تمايز ميان اين نهادها و حوزه ها است؟
در سنت مدرنيتۀ کانتي، اعتقاد به جدايي حوزۀ عمومي از حوزۀ خصوصي و جدايي دولت از نهادهاي جامعه مدني اساس روشنگري و خودمختاري فرد و دموکراسي است. دموکراسي چه به عنوان پديده يي جامعه شناسانه (ايجاد و تداوم نهادهاي دموکراتيک)، چه به عنوان نگرشي اخلاقي- فلسفي (آزادي در تعيين سرنوشت خود و شرکت در تعيين سرنوشت جامعه) به چگونگي برداشت جوامع از مقولۀ حوزۀ عمومي وابسته است ـ حوزه يي که در آن افراد بتوانند در شرايطي آزاد و برابر و فارغ از تفاوت ها دربارۀ مسائل مهم سياسي جامعه گفت وگو کنند و نظرات شان را به آنان که در رأس قدرت اند، به ويژه دولت، برسانند. وجود چنين حوزه يي شرط اصلي تحقق دموکراسي است.
تصور وجود حوزۀ عمومي و نهادهاي جامعۀ مدني، بدون به رسميت شناختن استقلال حوزۀ خصوصي در جامعه، دشوار خواهد بود.
به ديگر سخن، به رسميت شناخته شدن حقوق شهروندان در حوزۀ خصوصي است که امکان شرکت شهروندان را در حوزۀ عمومي و بسياري از نهادهاي جامعه مدني امکان پذير مي کند و به آن مشروعيت حقوقي و سياسي مي دهد (هابرماس؛ 1991 ، 26).
تعريف حوزۀ خصوصي و شناخت تمايز آن از حوزۀ عمومي مساله يی پيچيده، مورد بحث و گفت و گو و مناقشه در ميان جامعه شناسان و متفکران حوزۀ فلسفه و علوم سياسي است. در کل، پست مدرنيست ها و فمينيست ها تمايز ميان اين دو حوزه را نمي پذيرند. شيلا بن حبيب، فيلسوف معاصر امريکايي، مي گويد: از آنجا که نمي توان به شيوه يي عقلاني دربارۀ موضوع هايي مانند ايمان و معناي زندگي و چگونگي تعالي بشري بحث و گفت وگو کرد و به اجماعي جمعي رسيد، بهتر است بپذيريم که خود افراد هستند که بايد آزادانه و با توجه به وجدانشان راه خود را انتخاب کنند و دربارۀ اين مسائل تصميم بگيرند. به بيان ساده، چون به شيوه يي دموکراتيک امکان تصميم گيري جمعي دربارۀ چنين مسائلي که در زندگي بشري بي نهايت مهم هستند، وجود ندارد، بهتر است افراد خودشان و با توجه به وجدانشان به اين مسائل بپردازند. بن حبيب وجود عرصۀ خصوصي را مبين وجود اين امر مي داند که برخي از مسائل مهم انساني بايد از حوزۀ عمومي خارج شوند. او در تعريف حوزۀ خصوصي سه مقوله را برجسته مي کند؛ 1- حيطۀ ايمان ديني و وجدان اخلاقي، 2- حيطۀ مبادله کالا و روابط اقتصادي 3- حيطۀ روابط شخصي و عاطفي و جنسي و سليقه يي (شيلا بن حبيب؛ 1997 ، 94). در حوزه عمومي، افراد مي توانند، به عنوان شهرونداني آزاد و برابر، دربارۀ مسائل مهم سياسي جامعه گفت وگو کنند و نظراتشان را بيان کنند و به همين سبب، حفظ و گسترش دموکراسي سياسي را تضمين نمايند اما در حوزۀ خصوصي وفاق جمعي ممکن نيست. بنابراين، شهروندان بايد بتوانند آزادانه، به عنوان نويسنده، فيلسوف، دين دار و هنرمند آن شيوۀ زندگي را که گمان مي کنند شايستۀ آنها است، اختيار کنند. و باز بنابراين، کشاندن مسائل ديني، اخلاقي و عاطفي به حوزۀ عمومي با منطق دموکراتيک سازگار نيست. اگر بپذيريم که مسائل ديني و ارزش هاي اخلاقي و سليقه هاي شخصي و عاطفي را نمي توان در حوزۀ عمومي (حوزه يي که محل بحث و گفت وگو و رسيدن به وفاق سياسي و اجتماعي است) به بحث و گفت وگو گذاشت و با اظهار نظر اقليت و اکثريت افراد به توافق رسيد، آنگاه اهميت وجود حوزۀ خصوصي آشکار خواهد شد.
در عين حال، برخي از ابعاد زندگي بشري را نمي توان و نبايد با معيارهاي عقلاني سنجيد. تلاش براي عقلاني کردن کليۀ عرصه هاي زندگي فرد و جامعه، بدون شک، به سرکوب يا حذف ابعاد مهمي از زندگي و روابط انساني منتهي مي شود ـ همان جنبه هايي از زندگي که لزوماً با معيارهاي عقلاني، تصوير و تعريف نمي شوند.
عقيده و ايمان ديني، انجام مناسک مذهبي، رابطۀ احساسي و عشقي و سليقه هاي هنري، فلسفي، و حتي درگير شدن در کسب و کار و رقابت اقتصادي، از اين جمله اند. وجود حوزۀ خصوصي، چه به عنوان ارزشي دموکراتيک و اخلاقي و چه به عنوان نهادي اجتماعي، تضمين کنندۀ آزادي افراد براي ابراز عقيده و ايمانشان و آزادي زندگي کردن بر حسب احساس و سليقه شخصي شان است.
در حوزۀ انديشه و تفکر سياسي و جامعه شناختي و فلسفي، دربارۀ وجود حوزۀ عمومي و تمايز آن از حوزۀ خصوصي، مسائل بسيار مهم و پيچيده يي مطرح شده است. در ميان متفکران غربي دو گرايش عمده دربارۀ جدايي جامعه مدني از دولت و جدايي حوزۀ عمومي از حوزۀ خصوصي وجود دارد. نخستين گرايش مساله دموکراسي سياسي را اساس تأسيس جامعۀ جديد مي داند و قرائتي دموکراتيک از مدرنيته دارد و، گرايش ديگر، جامعۀ مدرن را پديده يي ماهيتاً متعالي تر و از لحاظ اجتماعي و فرهنگي اصيل تر از جامعۀ فردمحور دموکراتيک مي داند.
سنتي فلسفي وجود دارد متشکل از فيلسوفان ليبرال انگليسي و فرانسوي و آلماني قرن 18 و 19 که معاصراني مانند هابرماس و رورتي نيز ادامه دهندگان آنند. اين فيلسوفان، روشنگري را به گفته کانت بهره مندي عموم از خرد مي دانند و حوزۀ عمومي را فضايي مي دانند که در آن شهروندان از طريق گفت وگو و فرهيخته شدن به بلوغ فکري مي رسند و مي آموزند که خود فکر کنند. هابرماس حوزۀ عمومي را فضايي مي داند که در آن خرد ارتباطي (گفت وگوي عقلاني ميان شهروندان آزاد و برابر) تحقق پيدا مي کند و مردم از طريق مشارکت در حوزۀ عمومي، سرنوشت سياسي خود را تعيين مي کنند. (هابرماس؛ 1991 ، 105) حوزۀ عمومي اما افراد را، بدون توجه به تمايزات طبقاتي و جايگاه اجتماعي شان، در ادارۀ امور جامعه دخيل مي کند. هابرماس حوزه عمومي را از سويي بخشي از جامعه مدني مي داند و از سوي ديگر آن را فضايي تلقي مي کند که ميان دولت و جامعه مدني قرار مي گيرد. (هابرماس؛ 1991 ، 3)
منتقدان مقولۀ حوزۀ عمومي و جدايي جامعۀ مدني از دولت، اساساً، بر گفتمان عدالت يا مفهوم «اصالت» در تجربۀ اجتماعي انسان مدرن تاکيد مي کنند. (يوسف اباذري؛1377)
هگل جدايي ميان جامعۀ مدني از دولت را عين بربريت مي داند و وحدت اين دو نهاد را اساس جامعه يي آزاد و سعادتمند به شمار مي آورد. (هابرماس؛ 1991 ، 128- 117) او تمايز ميان حوزۀ عمومي از حوزۀ خصوصي را نيز مانع رسيدن انسان به شعور اجتماعي و آزادي مي داند. (هابرماس؛ 1991 ، 118) هگل اين پيش فرض را رد مي کند که افراد جامعه به عنوان شهروندان آزاد و برابر بتوانند امکان شرکت در حوزۀ عمومي و نهادهاي مدني را پيدا کنند و دربارۀ مسائل مهم جامعه به تبادل نظر بپردازند. اصولاً نه حوزۀ عمومي و نه جامعۀ مدني نمايندۀ خرد عمومي يا مبين مشارکت شهروندان در تعيين سرنوشت خود نيستند، زيرا عموم مردم با توجه به شغل و حرفه، آموزش و تحصيلات و دسترسي به منابع، در موقعيت برابر قرار ندارند. به گمان هگل، زماني که مردم در مقام شهروندان حوزۀ خصوصي آراي خود را بيان مي کنند، در واقع صرفاً هستي متعين خود را بازگو مي کنند. يعني آراي آنها مبين سليقه هاي شخصي و آگاهي غيراجتماعي آنان است و فاقد خصلتي روشنگرانه براي پديد آوردن جامعه يي نيک و سعادتمند است. (هابرماس؛ 1991 ، 119 و 120) در ديدگاه فلسفي هگل، تحقق خرد جمعي فقط در نظام واحد اجتماعي عادلانه امکان پذير است؛ جامعه يي که در آن مفاهيمي مانند سعادتمندي و تعالي اجتماعي به عنوان ارزش هاي همگاني (چه در سطح فردي، چه در سطح نهادهاي مدني و چه در سطح دولت) پذيرفته و به عنوان آگاهي جامعه قلمداد مي شوند. (هابرماس؛ 1991 ، 122)
مارکس نيز، مانند هگل، مقولۀ عدالت اجتماعي را محور اصلي جامعۀ مدرن ايده آل مي داند. از نظر او آزادي فرد بدون رهايي کامل تمامي جامعه از قيد هرگونه ستم طبقاتي و اقتصادي شدني نيست. مارکس در نوشته هاي سياسي اش جدايي جامعۀ مدني از دولت را فريبي بورژوائي مي داند و آگاهي فردي را پديده يي کاذب و ايدئولوژيک مي پندارد. او مالکيت خصوصي را پيش فرض به وجود آمدن شهروند آزاد و شرکت در حوزۀ عمومي نمي داند و بر آن است که، بدون وجود زمينه هاي برابر در زندگي معيشتي و روابط توليدي، جامعۀ مدني و حوزۀ عمومي صرفاً در خدمت طبقۀ حاکم و حفظ نظام طبقاتي سرمايه دارانه خواهد بود.
مارکس، مانند هگل، معتقد به حوزۀ خصوصي نبود و دين و اخلاق و روابط شخصي و عاطفي و مبادلۀ کالا و نيروي کار را اموري کاملاً اجتماعي و طبقاتي مي دانست. بنابراين، پروژۀ مارکس، مانند هگل، رهايي از حوزۀ خصوصي است. او، از آن جهت که عقايد و باورها را ايدئولوژيک و مصداق آگاهي کاذب مي پنداشت، نمي توانست به تمايز ميان حوزۀ عمومي و حوزۀ خصوصي قائل باشد. از نظر مارکس، وضعيت ناعادلانه يي که مردم در آن گرفتار آمده اند با ايجاد تغيير در شرايط عيني زندگي اجتماعي شان ناگزير از بين مي رود و خودآگاهي اصيل انساني جانشين آن مي شود.
بدون شک، هم آراي کانت، هابرماس و در کل متفکراني که دغدغۀ عمدۀ فکري شان ايجاد و
حفظ آزادي هاي سياسي و اجتماعي و حقوق فردي و نيز گريز از خشونت سياسي است، و هم
ديدگاه هاي هگل، مارکس و آناني که محور انديشه شان امر عدالت اجتماعي و تعالي اخلاق
در جوامع جديد است، هر دو، بيان عميق ترين نيازها و آموزه هاي بشري اند. با وجود
اين امروز ديگر نمي توان با اين انديشه ها و تجربۀ عملي آنها برخوردي غيرتاريخي
داشت.
کتاب شناسي:
1- اباذري، يوسف (1377)، خرد جامعه شناسي، تهران، نشر؛ طرح نو
2. Habermas Jurgen(1991) The
ـStructural Transformation of the Public
Sphere, MIT.
3. Shila ben habib in Calhoun Craig(1997) . Ed. Habermas and the Public
Sphere. MIT
http://www.etemaad.ir/Released/87-09-23/256.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |