پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
انتشارات فارسی در خارج پس از انقلاب
گفتگو با هادی خرسندی
گفتگوگر: محمد صفريان
پرسش: آقای خرسندی، شما و روزنامهی اصغرآقا از جملهی نخستین تبعیدی های مطبوعات هستید، اگر موافق باشید گفتوگو را دربارهی نشریانی آغاز کنیم که در خارج از ایران به چاپ میرسند.
پاسخ: من از اول شاهد این ماجرا بودم. میتوانیم از «ایرانشهر» آغاز کنیم که مدتی چاپ آن به سردبیری احمد شاملو و صاحب امتیازی حسین باقرزاده در لندن پیش از انقلاب شروع شد و تا زمانی پس از انقلاب نیز ادامه داشت. ماهنامهها و هفتهنامهها و گاهنامههای بیشماری در این سیساله منتشر شدهاند.
روزنامههایی که مسئولینشان در قبل از انقلاب نه تنها روزنامهنویس و اهل قلم نبودهاند که میتوانم به جرات بگویم حتی روزنامهخوان هم نبودهاند. اما اینجا در این فضای باز و بی دروپیکر، به روزنامهنگاری روی آوردند.ما حتی قاچاقچی مواد مخدر هم داشتیم که نشریه درمیآورد و البته بعدها معلوم شد بعضیهاشان را رژیم میفرستاد که در خارج دورهی روزنامهنگاری ببینند!!
راه افتادن تلویزیونهای ماهوارهای، رسانههای کاغذی را از شر بعضی اربابها رها کرد. که البته فعالیت نشریاتی از این دست معمولاً در درازای زمان پایان گرفته و بیشتر این نشریات از بین رفتهاند. شاید بتوان گفت که دیرپاترین نشریهی فارسی زبان برونمرزی همین «اصغرآقا» باشد که در این سالها سرعت انتشارش گاه کم و گاه زیاد شد اما هیچگاه انتشارش متوقف نشد و حالا در بیست و نهمین سال انتشار قرار دارد. یا مجلهی «جوانان» در لسآنجلس که باعث شد خیلی از ایرانیها برای اولین بار و سالها بعد از کتاب درسی، دستشان به یک مجله بخورد.
من همیشه گفتهام که خوشا به حال آن کسی که به این فکر بوده - و یا حتی این کار را انجام داده - که بیاید و نشریات فارسی زبان خارج از ایران را برای خودش جمعآوری کند، فراوانی و بیمحتوایی این نشریات در نوع خودش بیمانند است.
پرسش: روزنامههایی که اشاره کردید در واقع تنها برای درج آگهیها منتشر میشدند، درست است؟
پاسخ: خیر. اغلبشان میخواستند رژیم را ساقط کنند. البته چشم کمک مالی از سوی بازماندگان سلطنت هم داشتند اما خبری نبود! البته سپس نشریات تبلیغاتی با توزیع رایگان به سبک نشریات بومی پا گرفت.
پرسش: و در میان انبوه این نشریات کمارزش و گاه بیارزش، به هرحال روزنامههای تاثیرگذاری هم به چاپ میرسیدند، حکایت آنها چگونه است؟
پاسخ: در کنار این مجلات بیارزش، البته که کارهای گرانقدری نیز منتشر میشدند. مثل مجلهی «قیام ایران» که از سوی «نهضت مقاوت ملی» و به سردبیری «ایرج پزشکزاد» منتشر میشد و من کاملاً به یاد دارم که آقای پزشکزاد با چه دقت و وسواس خاصی بر روی مطالب این نشریه نظارت داشتند. یا ماهنامهی «روزگارنو» که «اسماعیل پوروالی» در پاریس درمیآورد یا گاهنامهی «کاوه» که از آن هنوز سالی چند شماره به همت «محمد عاصمی» در مونیخ منتشر میشود.
حتی در میان نشریات رایگان هم هستند و بودند نشریاتی که توانستند برای خودشان جایی در میان اهالی فکر باز کنند، مثل «شهروند تورنتو» یا «شهروند ونکوور» که به خاطر موضعگیریهای خوب و گفتوگوهایی که با اهالی ادب داخل ایران ترتیب میدادند، به مجلاتی تاثیرگذار و فاخر تبدیل شدند. یا «عصر ایران» که روزانه در لس آنجلس توسط روزنامهنگار نامداری چون «عباس پهلوان» و به مدیریت «همایون هشیارنژاد » به چاپ میرسد و نیز روزنامه «صبح ایران» توسط «سیروس شرفشاهی» ژورنالیست باسابقه.
فایده اصلی این روزنامهها، روزنامهخوان کردن قشر روزنامهنخوان بود. مثلاً در شهری مثل لس آنجلس، که به هر دلیلی روزنامه نخوانترین قشر ایرانی در آنجا گردهم آمدهاند، انتشار این نشریات کمک بسیار مناسبی بود در ترویج فرهنگ روزنامهخوانی است.
دقت کنید که من تاریخچه نمیگویم و فهرست نمیدهم؛ بنابراین ممکن است نشریهای از قلم بیافتد. به هر حال، این فضای باز و بدون سانسور برای متفکرین ایرانی هم قابل تامل بود چرا که آنها بسیاری از حرفهاشان را که در ایران فضایی برای بیانش وجود نداشت، در این نشریات بیان میکردند. در کل می توانم بگویم در این سالها در خارج از کشور دوگونهی کاملاً متفاوت نشریه به بازار عرضه میشد، یکی آن دسته که سراپا ابتذال بودند و به هیچ کاری نمیآمدند و دیگری نشریاتی که سعی میکردند با کمال دقت و البته سلامت به کارشان ادامه دهند. چه با درآمد تک فروشی چه با درآمد تبلیغاتی.
پرسش: حال که حرف تبعید ادبی به میان آمد بد نیست به این موضوع هم اشاره کنیم که در طول تاریخ مطبوعات ایران، این سی ساله، نخستین دوران تبعید به حساب نمیآید و تاکنون نشریات بسیاری در تبعید منتشر شدهاند؛ برای نمونه، دهخدا هم زمانی در تبعید کارش را ادامه داده است. به نظر شما چه تفاوتی است بین این تبعید سی ساله پس از انقلاب ٥٧ و تبعیدهای پیشین؟
پاسخ: تفاوت اصلی در این است که مهاجران و تبعیدیهای آن دوران از لحاظ دانش و فرهنگ در سطح بالایی بودند، اما مهاجران و تبعیدیهای این سیساله محدود به قشر خاصی نیستند و از میان تمام طبقات مردم آمدهاند و در بسیار موارد با وضع مالی بالا و فرهنگ نازل. بنابر این، نشریاتی منتشر شدند که فلان چترباز تبعیدی یا نجار فراری ناشر آن بودند. همین نکته مشکل انتشار «قیام ایران»، «روزگارنو»، «نقطه»، یا «آرش» بیشتر میکرد. هرچه امکانات از روزگار دهخدا بیشتر بود، دسترس به مخاطبان شایسته اما پراکنده سخت بود.
پرسش: خب از شکلگیری این جامعهی در تبعید، سیسال میگذرد و در این سیسال این جامعه هم مانند هر جامعهی دیگری دستخوش تغییرات شده است؛ شما از همان روزهای نخست در این جامعه حضور داشتهاید و از نزدیک شکلگرفتن این جامعه را لمس کردهاید، فکر میکنید مهمترین مشخصههای تغییر در این سیسال چه بوده است؟
پاسخ: مهمترین و بارزترین تغییر از نظر من کمرنگ شدن خطکشیهای سیاسی بوده... شما امروز از سالن تاتر و شعرخوانی گرفته تا مراسم چهارشنبهسوری و سیزده به در، به نوعی انواع و اقسام ایرانیها با افکار گوناگون را در زیر یک سقف و کنار هم مشاهده میکنید؛ در صورتی که، در سیسال پیش چنین چیزی به کل وجود نداشت و این از بین رفتن این خطکشیها راه را برای فعالیتهای بیشتر سالنی و تاتری باز کرد. بگذار خاطرهای از آن روزهای آغازین را تعریف کنم؛ همان سالهای اول بود که من و محمود فلکی و میرزا آقا عسگری در بلژیک یک برنامهی شعرخوانی ترتیب داده بودیم .
یادم میآید که تعداد تمام افرادی که آن شب در سالن جمع شده بودند از سی نفر تجاوز نمیکرد و این موضوع باعث دلخوری و ناراحتی شاعران تبعیدی شده بود؛ اما من این مشکل را برای آن دو حل کردم؛ خب این دو شاعر ارزشمند، وابستگیهای عیانی به احزاب چپ ایران داشتند و طرفدارن خودشان را. آن شب بعد از برنامه به آنها گفتم دوستان، زیاد از این موضوع دلگیر نباشید چرا که اگر هر کدام از ما به تنهایی برنامهی شعر خوانی داشتیم، تعداد بیشتری علاقهمند به سالن میآمد. اما حالا که هر سه با هم آمدهایم یک عده برای ندیدن من نیامدند و یک عده برای ندیدن دومی و عدهای هم برای مواجه نشدن با آن دیگری؛ اما خوشبختانه این خط کشیها حالا دیگر نیست.
پرسش: این کمرنگ شدن را برآمده از گذر ایام میدانید یا آموختن و تاثیر پذیرفتن از دموکراسی غربیها؟
پاسخ: زندگی کردن در یک کشور دموکرات و احترام به حقوق و اندیشهی دیگران موضوع بسیار مهم و تاثیرگذاری است. ما در این سالها خیلی از غربیها آموختیم و الا در آن سالهای اول که از ایران آمده بودیم رفتارمان این گونه نبود. همهمان را میگویم. ما در صف ایستادن، رعایت حق دیگران و بسیاری از مسایل به ظاهر ساده را از زندگی کردن در جامعه ی دموکرات غرب یاد گرفتیم.
من به جرأت میگویم همهی ما ایرانیها در هر رتبهی اجتماعی و جایگاه فردی که باشیم به فراخور درک و ذکاوتمان، مقداری از آداب این زندگی دموکرات را کسب کردهایم و هیچ کس نیست که از درک این نوع زندگی بینصیب مانده باشد.
پرسش: اشاره کردید به این تمرین دموکراسی و برههای از زمان که به مرحلهی گذار مشهور است، به نظر شما مردم ایران چگونه میتوانند در این تمرین دموکراسی شرکت کنند؟
پاسخ: مردم ما دارند این کار را انجام میدهند، به قول ابوسعید ابوالخیر "خود راه بگویدت که چون باید رفت". اما بزرگترین مشکل و مانع بر سر این راه، همان حکومتی است که «بینظمی» و«قلدری» از مشخصههای همیشگیاش است. ذاتش درهم و بیبرنامه است. میشود گفت که در ایران امروز جامعهی غالب، فضا و محیطزیست را برای آنهایی که میخواهند با نظم و احترام زندگی کنند فراهم نمیآورد. والا این مردم همانهایی هستند که در دوران انقلاب سهمیهی نان و نفتشان را با هم تقسیم میکردند.
این حکومت است که مردم را به نزاع و درگیری سوق میدهد، به خاطر این بیاعتمادی که به وجود آمده، به خاطر فقر، به خاطر عدم اطمینان به فردای در راه. بارها شنیدهام که کسی میگفت به ایران رفته بودم و رانندهی تاکسی یا فروشندهی مغازه پرسید "از خارج آمدهای؟" چرا؟ چون لابد طرف "خواهش میکنم" و "لطفاً و متشکرم" چاشنی کلامش کرده بوده!
پرسش: برسیم به اینترنت و حضور غریبش در این ده سالهی آخر، حضور اینترنت چه تاثیری در ارتباط ایرانیان داخل و خارج از ایران گذاشت؟
پاسخ: این سوال با خود جواب را هم به همراه دارد. اینترنت نه تنها ایرانیان را که در واقع تمام دنیا را به هم مرتبط کرد. یادم میآید که یک بار از خانم «فریبا مرزبان» که سالها زندانی سیاسی بوده، دشواریهای دوران زندانش را جویا شدم و او در پاسخ برآمد که: "بسیار سخت بود؛ چرا که من در سال ۶۱ در زندان بودم. آن موقع اینترنت نبود". و توضیح داد که در آن زمان خبررسانی این طور نبود. امروز اگر فردی به زندان بیافتد همه دنیا خبردار میشوند. اگر یک زندانی سیاسی اعتصاب غذا کند، همگان به زودی متوجه میشوند و این یعنی با حضور اینترنت سرعت خبررسانی افزایش بسیاری پیدا کرده است؛ حتی از قعر سلولهای انفرادی زندانهای مخوف جمهوری اسلامی.
صحبت اینترنت شد و این جامعهی متحد جهانی؛ بسیاری از متفکرین بر این باورند که جامعهی ایران در این دورهی تاریخی در حال طی کردن رنسانس فکری خودش می باشد؛ حالا به نظر شما زندگی کردن در جامعهی بسته و ارتباط با دنیای آزاد توسط اینترنت، باعث افزایش بینظمی در ایران امروز نشده است؟
بیشترین کمک اینترنت این بوده است که تیغ حکومت را کند کرده است و در مقابل تیغ جوانان را برای مقابله با حکومت بسیار برّندهتر. حالا دیگر، حنای حکومت بیرنگ شده است چرا که جوانان ایران از طریق اینترنت با دیگر جوانهای دنیا مرتبط شدهاند، زندگی آنها را میبینند و دیگر حاضر نیستند به راحتی تن به قوانین حکومتی بدهند که حتی تاب دیدن زلفهای یک زن در یک کاریکاتور را هم ندارد. با حضور اینترنت و ماهواره، رژیم نمیتواند یخه فلان جوان را بگیرد که چرا از سوراخ کلید نگاه کردی! به قول جامی، "پری رو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن بر آرد"؛ مگر میشود زیبارو را در کنج سیاهی اسیر کرد؟
(با خنده) ... اینها مال زمانی است که اینترنت نبود. اگر جامی هم در دورهی ما میزیست میگفت: پری رو تاب مستوری ندارد – چو در بندی، لخت و عریان در پشت بام همچو دیش ساتلایت به رقص درآید.
پرسش: از مطبوعاتی که در خارج از ایران چاپ شده و میشوند زیاد گفتیم، اگر موافق باشید کمی هم از کتابهایی بگوییم که در خارج از ایران چاپ میشوند، به نظر شما اوضاع و احوال و جایگاه این کتابها در کجای ادبیات ایران است؟
پاسخ: دور از آن محیط خفقان و سانسور، بیش از همه برای زندانیان سیاسی سابق رژیم شیرین است که خاطرات زندانشان را بنویسند. این گونه کارها، یک سلسله انتشارات کارساز و با ارزش در خارج بود که حتی میخواهم بگویم نهادینه شد و حتی شخصی به نام ناصر مهاجر به عنوان مؤلف و ادیتور این خاطرات نامور شد، بی آن که ناشر همه خاطرات زندانیان باشد. کتابهایی که در راه مبارزه با خرافات و ارتجاع دینی نگاشته شدهاند هم بسیار صاحب ارزشاند. میتوانم به راحتی بگویم که کتابهای آقای شجاع الدین شفا در این مورد، درجه یک است و یا مثلاً کتاب «خاطرات شعبان جعفری» که به کوشش خانم هما سرشار منتشر شده.
این کتابها – به حکم تجارت – راه به وطن سانسور زده یافتند و با تیراژ بالا و به صورت زیرزمینی در ایران چاپ میشوند. مطمئنم که آرزوی مولفان آنها که هیچ چشمداشت مادی ندارند، آگاهی از دفعات چاپ کتابشان و تیراژ آن در ایران است که البته به علت تعدد ناشران و چاپهای مخفیانه، هرگز به این آرزو نمیرسند؛ و البته که کتابهای این گونه واقعاً زیادند. ببینید این کتابها و آن دسته از جوانهایی که از ایران خارج میشدند و با واقعیت جامعهی غرب آشنا میشدند به همراه اینترنت، چند عامل مهم برای وحشت حکومت شدندهاند. همین شد که ترجیع بند فرهنگ منحط غرب ورد زبان رهبران جمهوری اسلامی شد و در این سالها واژه ی «دشمن» هر روز، بارها و بارها توسط سران حکومت تکرار شود.
پرسش: اشاره کردید به واژهی «دشمن»؛ به نظر شما این دشمن از یک تفکر دون کیشوتی ناشی میشود، یا نه واقعاً باور آنها چنین است و بر این باورند که دشمن و یا دشمنهایی بر سر راه آنهاست؟
پاسخ: (با خنده) دو آدم موهوم در ادبیات سران جمهوری اسلامی وجود دارد: یکی مهدی موعود و دیگری همین دشمن. که هر دو قرار است روزی از راه برسند و مقابلهی این دو باعث به وجود آمدن نوعی کمدی شده است.
پرسش: و اگر حرف ناگفتهای مانده؟
پرسش: حرف ناگفته که نه، اما میخواهم بگویم همین حضور شما در اینجا با این ضبط صوت کوچک و قشنگی که داری (و امیدوارم جایش بگذاری) و سوالات سازندهای که با من در میان میگذاری، منی که سی سال است در تبعیدم و بالا و پایین این غربت را دیده و چشیدهام، خود این ماجرا نمونهای از بودن ماست و این مصاحبه که قرار است تا هفتهای دیگر توسط اینترنت به اقصی نقاط ایران برود و خوانده شود. اینها یعنی امروز، دنیا بیمرز است و شمر هم جلودار ما نیست!
برگرفته سايت «خواندنيها» از سايت «گذار»:
http://www.khandaniha.eu/items.php?id=675
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |