حرکت عراق به سوی نا سيوناليسم سکولار
چارلز کراتامر (*)
اخيراً، واشنگتن به علت مشغله ی زياد خود در جريان جنجال مربوط به عدم پرداخت ماليات به وسيله «تام داشل» (يکی از نامزدهای وزارت از جانب پرزيدنت اوباما) ملتفت حادثهء معجزه واری که در خارج از آمريکا اتفاق افتاد نشد. منظورم انجام انتخابات استانی در عراق است. اين بارف در سراسر روز انتخابات، هيچ اغتشاشی روی نداد و امنيت کشور اکثراً به وسيلهء قوای انتظامی خود عراقی ها و با کمک اندکی از طرف سربازان آمريکايي تامين شد. در اين انتخابات عدد حيرت انگيز 14400 کانديد از 400 حزب سياسی شرکت داشتند و نتيجه کاملاً هم به نفع عراق و هم به سود آمريکا از آب درآمد.
اين انتخابات نشان داد که عراق از فرقه گرايي مذهبی به سوی يک ناسيوناليسم سکولار در حرکت است. امير طاهری، کارشناس امور خاورميانه، می گويد: «همهء احزابی که در نام شان کلمه "اسلامی" يا "عرب" بود انتخابات را باختند و، برعکس، احزابی که کلمه "عراق" يا "عراقی" در اسم شان بود برنده شدند».
با روشن شدن نتايج اين انتخابات، نخست وزير عراق، نوری المالکی، از رهبر يک حزب کوچک اسلامی تبديل به رهبر «حزب حکومت قانون» شد. او با شعار امنيت و ناسيوناليسم سکولار در اين انتخابات شرکت کرد و با آرای زيادی برنده شد. رقيب او که يک فرقه گرای طرفدار ايران در يک حزب مذهبی شيعه بود آرای اندکی به دست آورد. يک حزب ديگر اسلامی شيعی، برهبری مقتدا صدر، که طرفدار ايران است، يازده در صد آرائی را که قبلاً داشت از دست داده و در منطقهء نفوذ خود در بغداد، آرائش به 3 درصد تنزل پيدا کرد. حزب اسلامی «فضيلت» نيز، که قبلاً بر بصره مسلط بود، به کلی قدرت خود را از دست داد.
حزب سنی وابستهء به اخوان المسلمين و شورشيان سنی نيز به شدت لطمه خورد و، به جای رهبران آن، چهره های جديد سنی سکولار با ريشه های قومی به روی صحنه آمدند.
اما همه ی اين اتفاقات بر مقامات دولتی واشنگتن اثری رخور نگذاشت چرا که واقعيت رخ داده با تصويری که ديوانسالاری و رسانه ها از «افتضاح عراق» ارائه می دهند کاملاً تفاوت داشت.
يکی از متفکران مهم محافظه کار در سال 2004 گفته بود که فکر برقراری دموکراسی در عراق، يک «خيال کودکانه» است. متفکر ديگری در مورد انتخابات 2005، که المالکی را به قدرت رساند، گفته بود: «اين انتخابات نبود آمارگيری بود» و منظورش آن بود که مردم، مثل آدم های مصنوعی، صرفاً بر اساس قوميت و مذهب خود رأی داده بودند. معنای ضمنی اين نظر آن است که اين انسان های ابتدايي هيچگونه درکی از مفهوم دموکراسی ندارند و کوشش برای ايجاد يک حکومت دموکراتيک در بين آن ها «اشتباه احمقانه» ای است.
اما آنچه که جايش در اين نظرات تحقيرآميز خالی است همان چيزی ست که منتقدين به داشتن آن تفاخر می کنند؛ و آن داشتن «متن و زمينه» برای سخن خويش است. به راستی بايد پرسيد که آنها از اولين انتخاباتی که پس از سی سال حکومت اقتدارگرايي که جامعهء مدنی عراق را از بين برده بود و به صورتی منظم هر گونه امکان پيدايش رهبری مستقل را از ميان برداشته بود چه انتظاری داشتند؟
اما در طی سال های اخير، به موازات آنکه منتقدين مزبور دست از عراق می شستند، رفته رفته علائم پيدايش يک جامعهء مدنی نمودار شد: مطبوعات زنده و آزاد، احزاب گوناگون، و جا افتادن روش های مذاکره و ايجاد ائتلاف بخشی از اين علائم محسوب می شوند. آيت الله علی سيستانی به خاطر توجه به همين واقعيت ها بوده است که در انتخابات اخير از هيچ حزبی حمايت نکرد و، عليرغم ايران، به شدت نشان داد که طرفدار بازگشت به سنت های دولتی سکولار در عراق است.
در واقع برندهء اصلی استراتژيکی اين جريان آمريکاست و بازندهء اصلی آن هم ايران است. احزاب مورد حمايت ايران عقب نشسته اند و نخست وزيری که سرنوشت سياسی خود را با امضاء موافقت نامهء همکاری استرتژيک با آمريکا پيوند زده برندهء اصلی شده است. بخصوص که تبديل شدن امريکا از يک دولت متخاصم به يک موتلف دموکراتيک هيچ شباهتی به جدا شدن مصر از شوروی و دوستی با آمريکا در دههء 1970 ندارد. چرا که آن تغيير ائتلاف کار يک رهبر مقتدر منفرد به نام انورسادات بود؛ حال آن که آنچه در عراق رخ داده انعکاس افکار ملی اين کشور محسوب می شود که در يک انتخابات دموکراتيک بيان شده است.
البته اين سخنان به معنای آن نيست که دست آوردهای شگفت اخير قابل تبديل به عکس خود نيستند. در حال حاضر سه تهديد محتمل عليه اين دست آوردها وجود دارند:
الف ـ کودتايي از جانب ارتش نوخاسته و بالنسبه تميزی که به شدت از فساد دامن گير سياستمدارن غير نظامی خسته شده است. چنين کودتايي در واقع همان الگوی پنجاه سالهء پس از دوران استعمار را تقليد می کند.
ب ـ ظهور يک فرد مقتدر از داخل يک سيستم دموکراتيک (مثلاً، المالکی) که سپس اين سيستم را سرکوب می کند. چنين کسی مقلد مدل های روسی و ونزولايي خواهد بود.
پ ـ سقوط سيستم جديد به خاطر خروج غيرمترقبهء امريکا از عراق که موجب فروپاشی امنيت اين کشور خواهد شد.
اجتناب از دو تهديد اول بر عهدهء خود عراقی هاست و اجتناب از شق سوم کار ايالات متحده آمريکا محسوب می شود.و درست به همين دليل است که وقتی پرزيدنت اوباما نسبت به نتايج اين انتخابات مهم در اين کلمات واکنش نشان داد که: «عراقی ها بايد روند به دست گرفتن مسئوليت ها را برای آينده خود ادامه دهند»، واکنش اش به طرز تکاندهنده ای غير دوستانه و حاکی از بی اعتنائی است.
هنگامی که کسی رييس جمهور امريکا می شود در واقع وارث کل تاريخ اين کشور نيز شده است، حتی وارث آن بخش هايي که فکر می کند اگر او بود آنگونه عمل نمی کرد. پرزيدنت اوباما ممکن است اعتقاد داشته باشد که فداکاری های امريکاييان در عراق ارزش آنچه که به دست آمده را ندارد؛ اما او، به خاطر سياست های کنونی و آينده کشورش، بايد متوجه اين مطلب باشد که عليرغم مخالفت او امريکا دست به آفرينش يک معجزهء کوچک در قلب خاورميانهء عربی زده است و او اکنون نگاهبان اين معجزه محسوب می شود، و وظيفهء او، به عنوان رهبر ملت آمريکا، آن است که در جريان تولد يک دموکراسی شکننده دست به کاری نزند که اين دموکراسی مورد تهديد قرار گيرد.
(*) چارلز کراتامر (متولد 1950 در نيويورک) يک نويسندهء و مفسر سياسی است که از برندگان جايزهء پوليتزر محسوب می شود. مقالات هفتگی او در واشنگتن پست منتشر شده و سپس در دويست روزنامه و رسانهء ديگر بازنشر می شود. (برای آشنائی با کارهای او اينجا را کليک کنيد: >>>>>)
ترجمه از متن انگليسی در واشنگتن پست:
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2009/02/12/AR2009021203012.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |