پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
حُکم شرافت و شرم دوران
کیخسرو آرش گرگین
"من به رهبران آمریکا پیشنهاد می کنم که نسبت به وظیفه ای که کشور ایران در «دفاع جهان آزاد» دارد بیشتر مطالعه و تامل کنند ... [چرا که] جنگ جهانی سوم ممکن است در خاورمیانه آغاز شود و کسانی هم ممکن است میل داشته باشند که این جنگ در کشور سوق الجیشی ایران رخ دهد. اما باید از بروز جنگ جدید جهانی چه در این کشور و چه در سایر نقاط جلوگیری کرد." «ماموریت برای وطنم»، تهران، 1339، م.ر. پهلوی)
...
فاشیسم مذهبی و پلیدی و تاریکی چیره شده بر ایرانزمین سیاست را نیز چون همه چیز دیگر بر همان چیزی استوار کرده است که رهبر انقلاب سی سال پیش از این با خود به همراه آورده بود: هیچ! با اعلام حضور جناب آقای خاتمی می رود تا شاهد نمایشی باشیم که نه از امثال عباس نعلبندیان و بهرام صادقی ها، و نه حتا از استادان استاد پوچی، یعنی ساموئل بکت برمی آمد. ما به راستی با "اوتلو در سرزمین عجایب" روبروئیم. کشوری را که تا سه دهه ی پیش اگر نه پیشرفته ترین، بی شک یکی از پیشرفته ترین های خاورمیانه می شمردند و می رفت تا خود را تا سطح بهترهایی در اروپا برکشد، میان مردمانی حتا از روزن اینک دیگر نه چندان افتخار آمیز ملی نیز به غایت میان مایه، که کمینه ای با جهان نوین همخوانی فکری و همبستگی عاطفی ندارند چون دستمالی برگرفته از باد دست به دست می کنند و ملتی را، همراه با کل تاریخ با شکوه اش به سخره می گیرند.
روشن است، رژیم امام زمان (خمینی حتا دولت انتقالی بازرگان را نیز دولت امام زمان خوانده بود) حتی در ابراز میان مایگی اصولی اش نیز به بن بست رسیده و کفگیرهای اش به ته دیگ خورده اند. کسان از روز نخست قرار نبوده است آدمی در میهن زرتشت و کوروش بپرورند، اما چنین به نظر می رسد که برای به زمین زدن ایرانزمین نیز که بنا بر طبیعت شان به آن سوگند خورده اند، نتوانسته اند استعدادهای نوینی را عرضه کنند. اگر موضوع بر سر چیزی در ابعاد ایرانزمین نبود می شد از واژه ی رقت انگیز سود برد، تلخ خندی زد و گذشت.
روزی مردی عاشق و اینک دور خفته از میهن، از سر باوری ژرف به شرافت تاریخی و تاریخ شریف مردمان اش گفته بود "این ملت اصولا مردنی نیست"، با تکیه بر چنین سخنی ست که می گوئیم ایرانزمین این دوران را سپری خواهد کرد، با این حال، با «شرم دوران» اش اما به آسانی کنار نخواهد آمد. باید گفت، کار ما به جاهای شرم آور کشیده است و این، بی شک به سود روح ملی نیست.
باری، موضوع اما کاملا روشن است، از روزن ما میان آقای خاتمی و احمدی نژاد گزینه ی دیگری هم هست، همان گزینه ای که مردم اوکرائین و یا گرجی برگزیدند و خود امور خود را در دست گرفتند. البته این کار نیاز به اندکی تلاش دارد و یک رهبری سیاسی که بشود به او با دلایلی موجه اعتماد کرد و صد البته یک طبقه ی روشنفکر که رسالت تاریخی و مسئولیت اجتماعی خود را به جا آورده، از ژرفنای دل به آزادی و پیشرفت باور داشته و دارای این آمادگی روحی باشد که به گونه ای همبسته و به دور از رقابت های ارزان به فعالیت سازمان یافته دست زند.
من فکر می کنم انتخاب خاتمی، در صورت چنین رخدادی، اگر چه خوراک چند ماه ِ بهترین طنزنویسان را فراهم خواهد کرد، اما در عین حال ضربه ی بزرگی خواهد بود بر اعتماد به نفس، شرافت و خرد ملی ما. بازگشت مردی که در حوزه ی نظر جامعه ی مدنی امثال آنتونیو گرامشی را از جامعه النبی عمر ها و بوبکر ها بازنمی شناسد و در بستر عمل نیز به قول خود اش در طی هشت سال حضور اش در بالاترین نهادهای سیاسی تدارکات چی ای گوش به فرمان بیش نبوده است، و همزمان اما کارنامه ای داشته است انباشته از قتل های به هم دوخته شده، تکه تکه کردن فروهرها و لاپوشانی سیستماتیک در فعالیت های هسته ای، و در آخر نیز بزرگ ترین افتخار اش این است که کشور داریوش و کوروش امروز مزین به تحفه ی نادره ای چون ولایت فقیه است، خیر، بازگشت چنین مردی با چنین افکار و اذکاری نمی تواند چیزی جز رفتن شرم دوران بر ما تلقی شود.
آری، اینک مردی به صحنه بازمی آید که خود را عمیقا موظف می داند تا آرمان های خمینی را (قاتل رسمی چندین هزار جوان در 67 و آورنده ی همان هیچ بزرگ) متحقق کند، که البته حتا در این زمینه نیز با جناب احمدی نژاد همنظر است، باری، اکنون پرسش این است که چنین شخصیتی چطور می تواند گزینه ی راستین انسانی باشد که اگر نه حتا برای آیندگان اش، اما دست کم برای شرافت و خرد خود نیز که شده هنوز ارزشکی قائل است؟
آقای خاتمی در مودبانه ترین بیان، (ما به عنوان نمایندگان تمدن ایرانشهری هرگز دلیلی برای کنار گذاشتن مبادی ادب نداریم)، یک دروغ گوی حرفه ای و یکی از دلسوز ترین افراد این نظام قرون وسطائی و زن ستیز است، اینکه ملت نگون بخت ما امروز در شرایطی قرار گرفته است که برخی از هم میهنان از روی ناچاری و تنگناهای گوناگونی که چیزی جز به ثمر نشستن توطئه ی 57 نیستند چنین مردی را تنها گزینه ی خود می شمارند، به هیچ چیز جز کوتاهی تک تک ما برنمی گردد. من کوچکترین انتظاری نه از جناب آقای خاتمی، و نه از هیچ فرد دیگر که وابستگی نهادی و قلبی به این انقلاب و رژیم برامده از آن دارد، ندارم. اما از ملتی با پیشینه ی تمدنی ایرانزمین این انتظار موجه را دارم که برای خود آرزوهای بزرگتری داشته باشد و برای این آرزوها، اقدامات موثر تر و هماهنگانه تری به جا آورد. مسلما الیت فکری ایرانزمین بیش از هر کس دیگر مسئولیت بیشتری در این زمینه دارد. این بر الیت فکری است که از تکرار سخره آمیز تاریخ جلوگیری کند و چون نسل پیشین، چون نسل حاملان انقلاب، مردم خود را آگاهانه به سوی فاجعه ای دگرباره سوق ندهد.
ما نسل جوان امروز به درستی به دیروزیان خود خرده می گیریم که جهان ما را از آنچه که بود (دست کم یکی از بهترین های خاورمیانه بود) به مراتب بدتر کردند و ما را، بارها نگون بخت تر از خودشان. حال پرسش این است که فرزندان ما در باره ی ما چه خواهند گفت؟ آیا پاندول کردن میان خاتمی ها و احمدی نژادها که همگی به اصول قرون وسطائی این انقلاب اعتقاد قلبی دارند و در بهترین حالت بر این باورند که ما ایرانیان در کلیت مان مردمانی مذهبی و تک لختی و تک ساحتی هستیم و دمکراسی مان نیز باید مذهبی باشد (کدام نمونه؟) و لاطالعات سیاسی ای از این دست، باری، آیا به راستی پاندول کردن میان چنین پلشتی هایی می تواند مایه ی مباهات باشد و ما را در برابر وجدان خود و نگاه به حق انتقاد آمیز آیندگان سرفراز نگاه دارد؟ پاسخ قطعی من یک نع بزرگ است. ما مجبور نیستیم در آغاز سده ی بیست و یکم به یک چنین خواری و زمین خوردگی ِ برنامه ریزی شده ای تن در دهیم، از سرزمین زرتشت ها و خیام ها، از سرزمین کوروش ها و بلاش ها و میترادادها، از سرزمین حافظ ها و ابن مقفع ها و رازی ها و بیرونی ها می توان به گونه ای موجه انتظارات بسیار بیشتری داشت. ما 150 سال پیش مردی از جنم آخوندزاده را داشتیم، 100 سال پیش کاظم زاده ایرانشهر را، 50 سال پیش امیرمهدی بدیع را، شکی نباید داشت که از ما بیشتر برمی آید.
آری، چه بسا شمار نه چندان اندکی هستند که امروز شرایط خاتمی را بر احمدی نژاد ترجیح می دهند، و شمار بسیار بیشتری، که شرایط حکومت پیشین را به کل دوران پس از آن. ولی من بر این باورم که با قابل فهم بودن همه ی این احساسات برامده از تنگناهای روانی و اجتماعی، ما هم توانایی اش را داریم، و هم وظیفه اش را، که آینده ای بهتر از بهترین گذشته های مان را به دست آوریم، این، چه بسا بیش از آنکه فرمان خرد باشد، حکم شرافت به شمار آید.
2567 شاهنشاهی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-49153
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |