سی امين سالگرد انقلاب ايران و نقش شاپور بختيار
گفتگو با همايون مهمنش
گفتگوگر: فريبا امينی
"نقش تو در زمانه بماند چنانکه هست
تاريخ حکم آينه دارد هر آينه"
دکتر شاپور بختيار از ايل بختياری و فرزند سردار فاتح بختياری بود. او از اعضاء جبهه ملی ايران بود و سپس در زمان حکومت دکتر محمد مصدق وزير کار شد . بختيار پس از کودتای ۲۸ مرداد هيچ پست دولتی را قبول نکرد.
شاپور بختيار در دوران انقلاب ۱۳۵۷ از طرف شاه به نخست وزيری انتخاب شد. از اقدامات اوليه او در زمان کوتاه نخست وزيريش، آزادی زندانيان سياسی، لغو ساواک و آزادی کامل مطبوعات بود. پس از آمدن خمينی، او ايران را ترک کرد و در فرانسه نهضت مقاومت ملی را براه انداخت. دکتر شاپور بختيار در اوت سال۱۹۹۱ در پاريس توسط ماموران جمهوری اسلامی بطور فجيعی به قتل رسيد.
محمد هيکل، روزنامه نگار معروف مصری در سال ۱۳۸۱ د رمقاله ای در روزنامه کويتی الوطن نوشت: "بهرحال روزی که شاه مصمم شد از بختيار که شاگرد مکتب مصدق و يک رجل يکدنده ولی ناآشنا برای مردم بخواهد دولت تشکيل بدهد، بختيار با وجود اخطار دوستانش، تنها باين دليل که می پنداشت مردم پاس سال ها زندان رفتن و زجر کشيدن او را خواهند داشت نخست وزيری را پذيرفت.
احتمالاً در هر يک از کشورهای جهان سوم بختيار می توانست يک زمامدار ايده ال برای مردم باشد. انسانی آزاده، روشنفکر که دشمن فاشيسم و استبداد بود. حتی در روزگار جوانی همراه دوستش مهدی بازرگان با نازي ها در فرانسه و با فاشيست ها در اسپانيا جنگيده بود."
همايون مهمنش يک از همکاران دکتر بختيار و رئيس هيات اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بود. او اکنون عضو هيات اجرائی سازمان های جبهه ملی ايران در خارج از کشور و عضو شورايعالی نهضت مقاومت ملی ايران می باشد. البته نظريات زير بيانگر نظريات جبهه ملی نمی باشند بلکه نظرات شخصی اقای مهمنش است.
***
پرسش:
شما چند سال با دکتر بختيار آشنايی داشتيد و اين آشنايی از کجا
شروع شد؟
پاسخ: قبل از نخست وزيری از زنده ياد دکتر بختيار به عنوان يکی از
سران جبهه ملی و اينکه ايشان با حزب ايران همکاری داشتند شنيده بودم، اما برای
اولين بار ايشان را سال
۱۹۸۲ در منزلشان در محله سورن پاريس ديدم. در آنموقع من جزو هياتی از
طرف جبهه ملی ايران در اروپا بودم که مي خواست طی ملاقات با دکتر بختيار و همچنين
با آقايان دکتر مدنی و حسن نزيه، نظر آنان را به ايجاد و رهبری يک اتحاد ملی جلب
کند. متاسفانه علی رغم موافقت دکتر بختيار و آقايان ديگر، طرح ما به دلائلی موفق
نشد.
پرسش:
از خصوصيات اخلاقی او برايمان بگوييد؟ چه گونه مردی بود چه در
سطح سياست و چه خصوصی؟
پاسخ: دکتر بختيار يک انسان سياسی، منطقی، انتلکتوئل، جدی، با هوش،
سريع الانتقال، با صراحت کلام و خوش مشرب بود. اگر قولی مي داد روی آن می ايستاد.
او مي خواست هرجا که مي شود، کمک کند. دکتر بختيار سياستمدار و دموکرات بزرگ تاريخ
معاصر ايران است. دانش سياسی اش را بيش از همه با تشخيص خطری که کشور را تهديد
ميکرد و کوشش برای جلوگيری از آن نشان داد. در جائی که سايرين راه را همراه شدن با
سيل و پيوستن به انقلاب اسلامی مي ديدند، او در مقابل آن سينه سپر کرد و حاضر نشد
قدمی از اصول خود عقب نشيند. او دموکرات بزرگ تاريخ معاصر است، برای اينکه قبل و
بعد از بهمن
۵۷،
و حتی زمان هائی که بسياری از سياسيون از دموکراسی صحبتی نمي کردند، در هر فرصت
دموکراسی را راه پايان دادن به نابسامانی ها و تعالی ايران معرفی مي کرد. به نظر من
دکتر بختيار در اين رابطه که امروز دموکراسی به بستر فکری مشترک روشنفکران ايران
تبديل شده، نقش عمده ای داشته است.
پرسش:
به نظر شما آيا دکتر بختيار مرتکب اشتباهاتی شد؟ در زمانی که
نخست وزير شد بسياری در جبهه ملی به او ايراد گرفتند و حرکت او را تک رو ديدند؟ حتی
کسانی بودند که می گفتند که او به دنبال قدرت بود. آيا شما با نظر آنها موافق
هستيد؟
پاسخ: نخست وزير شدن دکتر بختيار اقدامی درست و شجاعانه بود. درست
بود، زيرا اين اقدام کوششی برای دور ساختن خطر از مردم و کشور بود. شجاعانه بود،
زيرا او از خطر حکومت مذهبی برای آينده کشور و نتيجه اقداماتش برای خود آگاه بود،
معذالک با شجاعت تمام قدم جلو گذاشت. عاليترين خدمت يک سياستمدار اينست که اگر لازم
شد، هستی خود را در طبق اخلاص بگذارد و برای نجات مملکت بکوشد. نخست وزير شدن
بختيار اقدامی از اين نوع بود و انتقاداتی که به اين اقدام او مي شود بيشتر در مورد
مسائل رفتاری است که تازه اگر همه آن انتقادات هم وارد باشند (که اينطور نيست)، در
مقايسه با اين اقدام بزرگ، اهميتی ندارند. بعدها هم همه ديدند که دکتر بختيار تا
پايان، بر سر عهدش با ملت ايستاد. بر سنگ مزار او در گورستان مون پارناس پاريس به
درستی اين شعر حافظ حک شده است:
روز نخست چون دم رندی زديم و عشق
شرط آن بود که جز ره اين شيوه نسپريم.
شادروانان دکتر صديقی و دکتر بختيار در آن زمان خطر را تشخيص داده و هرکدام تا آنجا که توانستند مقاومت کردند. بختيار در مقابل فريادهای هيستريک طرفداران خمينی ترديدی به دل راه نداد. افرادی که از بختيار خرده مي گرفتند، اغلب متوجه خطراتی که کشور را تهديد مي کرد نبودند. مطمئنم اکثر آنها هم اگر اين آينده وحشتناک را پيش بينی مي کردند، به هر طريق ممکن به بختيار کمک مي کردند. اگر بختيار به دنبال مقام بود زمانی که ثريا اسفندياری، دختر عموی او همسرشاه بود، به شاه نزديک مي شد و يا در زمان نخست وزيری، مثل ديگران، از خمينی "کسب تکليف" مي کرد.
پرسش:
چرا دکتر بختيار به افرادی که به او نزديک شده بودند و مورد شک
بودند اطمينان کرد؟ مثلا بوير احمدی که سبب قتل او شد؟ چرا به همرزمان خود گوش
نداد؟
پاسخ: کسانی که بويراحمدی را مي شناختند اطلاعاتی به ايشان داده
بودند، اما دکتر بختيار به تصور اينکه اينها بدگوئی است و صحت ندارد، توجهی به آنها
ننموده بود. سايرين هم با بويراحمدی ارتباطی نداشتند و او را نمي شناختند. مشکل
سيستماتيک بود و بايد بطور سيستماتيک هم حل مي شد تا فردی مثل فريدون بويراحمدی
نتواند چنين ضايعه ای به بار آورد.
پرسش: اگر شما به او بخواهيد ايرادی بگيريد چيست؟
پاسخ: بختيار انسانی مسئول بود. بوِيژه چون اتفاقات بهمن
۵۷
در زمان نخست وزيری وی بود، او در برابر مردم و کشور به شدت احساس مسئوليت مي کرد و
تمام توان خود را برای نجات کشور بکار گرفته است. صحبت های او مردم را دلگرم ميکرد
اما گاهی هم اين سوء تفاهم را ايجاد مي کرد که گويا بدون خواست و حرکت اکثريت مردم
هم مي توان کاری انجام داد.
پرسش:
دکتر بختيار بسيار در مورد آينده ايران تحت يک حکومت مذهبی
نگران بود و نظرياتش را ابراز کرده بود چه پيش از انقلاب و چه پس از آن. چرا مردم
عادی و حتی روشنفکران به او گوش ندادند؟ آيا ايراد از اوست يا از آنانی که اهميت به
حرف های او ندادند؟
پاسخ: وقتی شهر شلوغ شود، صدای کسی که مردم را به برخورد آرام و
منطقی فرا می خواند شنيده نمي شود. صدای بختيار هم شنيده نشد. مخاطب بختيار در وهله
اول روشنفکران بودند که حرف های او بايد برايشان آشنا مي بود. اما تب افراطی گری که
نتيجه سال ها ديکتاتوری بود همه جا را گرفته بود. ديکتاتوری برای نمونه سال ها جلو
فعاليت جبهه ملی را گرفته و باعث شده بود که تشکيلات آن در سال
۵۷ از انسجام
و قدرت بسيج لازم برخوردار نباشد. فراموش نکنيم که هنوز هم اين ايراد به ما وارد
است. برای بسياری هنوز هم روشن نيست که بعيد است بتوان صرفاً با يک سری برنامه های
نمايشی کاری انجام داد. برای رسيدن به دموکراسی احتياج به معنويتی بالا، محتوائی
غنی، توانائی های اساسی و از همه مهمتر به نهادها و تشکل های دموکراتيک، ارتباط با
مردم، جلب پشتيبانی آنان و اشاعه فرهنگ دموکراسی داريم. فقط زمانی که تفکر و فرهنگ
دموکراسی ميان روشنفکران و مردم ريشه دوانده باشد، مي توانيم به استقرار و تداوم آن
اميدوار باشيم.
پرسش:
آيا پس از گذشت سی سال از انقلاب
۵۷ شما فکر نمی کنيد که او سياستمداری بود که از
همه جلوتر بود و آينده را درست پيش بينی کرده بود؟ توضيح بدهيد.
پاسخ: بله او در مبارزه برای اهداف نهضت ملی، در کوشش برای نجات
مردم و کشور، در برحذر داشتن مردم از خطری که آنان را تهديد ميکرد، در مقاومت مقابل
خمينی، در مبارزه برای دموکراسی و پيکار عليه ديکتاتوری، همه جا پرچمدار مبارزه
بود. اغلب روشنفکران سياسی ايران، به اهميت اقدامات بختيار در سال
۵۷
و اينکه قدرت گرفتن خمينی در
۲۲ بهمن اين
سال سرمنشا ديکتاتوری کنونی بوده، پی برده اند. بختيار از خطرات ديکتاتوری مذهبی و
آينده ای که تحت سيطره آن شکل ميگرفت، آگاه بود و به اين جهت با تمام قوا در مقابل
خمينی مقاومت کرد. هدف او جلوگيری از ديکتاتوری بود و می خواست ما را از بلائی که
سی سال است شاهد آنيم، برهاند.
پرسش:
فکر می کنيد تاريخ در مورد دکتر بختيار چگونه قضاوت خواهد کرد؟
پاسخ: در زمانی که خمينی اکثريت وسيعی از مردم را فريفته بود،
بختيار مردم را از خطر ديکتاتوری مذهبی برحذر داشت و برای مقابله با اين ديکتاتوری
و نجات کشور از خطراتی که در سی سال گذشته شاهد آن بوده ايم، صادقانه و با تمام
وجود به مقابله پرداخت. او در اين راه تا ايثار جان خويش نيز پيش رفت. تاريخ قضاوت
خواهد کرد که عمل او ادامه واقعی راه مصدق يعنی مبارزه برای دموکراسی و جدائی دين
از حکومت بود. اگرچه در آن زمان به هشدارهای بختيار توجهی نشد اما هرچه ميگذرد
اهميت او به عنوان مظهر مبارزه برای دموکراسی، جدائی دين از حکومت و مقاومت مردم و
روشنفکران آگاه ايران در مقابل ديکتاتوری مذهبی بيشتر مي شود.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |