بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ ژانويه  2008 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

تحول رسانه­های جمعی

  و ماجرای دست آوردهای ما از جام جهان نما

مهدی استعدادی شاد

 

فخرفروشی با شمار وبلاگ نویسان بسیار، این روزها، ازکارهای خوش­بین­ها است. برای این که بگویند هموطنان زنده و پویا هستند. بنابراین ، اگر خدا بخواهد، یک جوری از پس دردسرسازی­های نظام و دولتش برخواهند آمد.

البته فخرفروشی یادشده، در این میانه، بساط بساز و بفروشی برخی را رونق بخشیده است. به ویژه برای گروهی از گزارشگران مسائل ایران در رسانه­های غربی سودآور هم بوده است. کسانی که، با پخش خوش­بینی­های بی پایه و اساس، جفایی دوگانه بر آزادیخواهی روا می­دارند.

ایشان از یک سو با انگاره نسبیت فرهنگی پُست مُدرنیست­های متکبر همنوا می­شوند که از جوامع غیر غربی کیفیت آن چنانی انتظار ندارند. رفتار معقول و هنجارهای تنظیم گر را فقط در فرنگ و ینگه دنیا ممکن می­دانند و لحظه­ای حاضر نمی­شوند که عینک فقط غرب بین خود را از چشم بر دارند.

جفا کاران، از سوی دیگر، با پروژه نظام حاکم  برای مغزشویی عمومی در ایران همداستان هستند. حاکمانی که در واپس زدن ناکارایی­های ایدئولوژی خودی ورزیده­ و همواره بی لیاقتی را به جای کاردانی و توفیق جا ­زده­اند. به گونه­ای که ضرب المثل رنگ کردن کلاغ و فروشش به جای بلبل، در هیچ جایی از کره خاکی به این درستی جُفت و جور نمی­شود.

بر سیاق  همداستانی با حافظان وضع موجود است  که گزارشگران مسائل اجتماعی – سیاسی، تکان هر جُنبنده­ای در ایران را به گشایش فضای تنفس تفسیر و خبر سازی می­کنند. خبری که در واقع شایعه است و بی اساس. به همین دلیل نیز به گمراهی ذهن مخاطب منجر می­شود. کارمندان از ما بهتر رسانه­ها، هر بار به بهانه­ای خاص، امکان واقع بینی را از مخاطبان سخن خود دریغ می­کنند تا مردمان به درستی ندانند که در ایران چه گذشته و می­گذرد. اصلا" چه فرمان­ها و ترفندهایی در آنجا حاکم است.

پیام پرسنل رسانه­های حافظ وضع موجود، چیزی جز این حرف نصفه و نیمه نیست که "وضعیت ایران را با سایر همسایگانش نمی­توان قیاس کرد."

البته همسایگانی که درگیر جنگ داخلی هستند، طبیعی است که ملاک شایسته­ای برای مقایسه نباشند. زیرا در قیاس با این­ها، هر حریفی برنده­ی میدان رقابت برای بهزیستی و بهبودی خواهد بود.

ولی متفاوت بودن وضع ایران در سنجش با کشورهای همجوار، چیزی از کم و کیف "تفاوت" نمی­گوید. حتا، در جای ناشایست خود، حالت بلاتکلیفی مملکت ما را لاپوشانی هم می­کند.

ایرانی که از داشتن نظام دمکراتیک محروم است و آزادی انتخاب را که پیش شرط هر انتخابات آزاد است، به طور واقعی تجربه نمی­کند. چرا که از عدم حضور احزاب مستقل سیاسی رنج می­برد  و از وجود برنامه­های مشخص کاندیداها و نمایندگان احزاب برای اداره امور بی بهره است.

خبر متفاوت بودن وضع ایران که از سوی گزارشگران همنوا با روح زمانه پخش می­شود، امکان رویت و پرس و جو را مهیا نمی­کند. چه بسا دیواری می­شود جلوی پرتو روشنگری در مورد نظام واقعا موجود ایران.

آنجایی که نظام سیاسی­اش، مثل سایر نظام­های توتالیتر قرن پیش، "رهبر" دارد. او که، همچون نماد فراقانونی، نهاد و باری بر دوش مردم است. به ویژه که در این بیست و سی سال گذشته، به رغم در دست داشتن سر نخ­ها، وی هیچ ابتکاری برای بهبودی اوضاع کشور و منطقه نداشته است.

از اهمال­ کاری این پدیده نابهنگام (یا نا موزون) بدتر، البته، آن منطق وجودی نهاد رهبری است که مردم مملکت در اصلاح و تصحیحش هیچ نقشی ندارند. با وجود آن امنیت شغلی که مادام العمر برای خود دست و پا کرده، فقط مرگ خویش را فاعل گشایش گره و انسداد تاریخی ساخته که در سر راه ایران و ایرانی قرار گرفته است. گرچه تداوم حیاتش، هر روز بیش از روز پیش، میزان نابودی امکانات کشور و پسرفت ارزش­ها را رقم زند. پس، از آنجا که آرزوی مرگ هیچ انسانی روا نیست، بهتر است خودش استعفا دهد و حرفه شرافتمندانه­ای برگزیند.

حالا اگر کسی بخواهد "تفاوت" ایران را با بررسی نمونه­ای مشخص کند، می­تواند به همان پدیده وبلاگ­نویسی بپردازد. در اینجا اگر امکان مطالعه میدانی در دسترس نباشد، با درصدی تخفیف، اینجا و آنجای سایت­های اینترنتی گلچین­هایی از وبلاگ­ها وجود دارد. منتها برای سرشماری و آمار خود اگر به گزینش این و آن سایت( مثلا ستون وبلاگ­های به روز شده سایت "رادیو زمانه" در هلند) رجوع کردید، واکنشی جز حیرت، تاسف و یاس نخواهید داشت. چرا؟

وبلاگ، در گوهر و بنا بر تعریف ذاتی، فضایی برای کاربران اینترنت است که تجربه­های شخصی و دیدگاه­ خود را بازتاب دهند. بنا براین منطق، به مقوله­ی "وبلاگ" تجاوز شده است. اگر شماری از وبلاگ­ها - که حتا یک عددش زیادی و نقض غرض است تا چه رسد به چند تای آن - به تکرار فرمان­ها و ترفندهای نظام حاکم بپردازد یا مُبلغ مصوبه­های  دولتی و شانتاژ گروه­های فشار بگردد. در اینجا به پاسخی برای پرسش عنوان مطلب حاضر رسیده­ایم. این که "وبلاگ"، همچون بازتابی از روند متحول رسانه­های جمعی، در استفاده برخی از هموطنان ما پیشرفت و تعالی را نشان نمی­دهد.

به درستی گفته­اند که شبکه جهانی ارتباطات (اینترنت) کار تماس، جستجو و اطلاع­یابی را آسان، سریع و بی دردسر ساخته است. اما این که خیال کنیم آگاهی بخشی و اطلاع رسانی در ایران به همان شکل رایح در جهان است، اشتباه پیامد داری را مرتکب شده­ایم. از یکسو، درآمد برخی از شرکت­های کامپیوتری را در نظر نگرفته­ایم. شرکت­هایی که برنامه­های فیلترکردن را به رژیم­هایی نظیر رژیم ایران می­فروشند. از سوی دیگر، دست خبرسازان مشاطه­گر را باز گذاشته­ایم که به فخرفروشی با شمار وبلاگ­نویسان و از جمله با نوع قلابی­اش ادامه­ دهند.

از آنجایی که اذهان عمومی جامعه­های غربی، آن چنان که باید، به ظرایف نیرنگ و ریای وطنی ما آگاهی ندارد، نمی­داند که واپسگرایان حاکم بر ایران تا چه حد "خر مرد رندانه" عمل می­کنند. چه شگرد و شعبده­هایی را که به کار نمی­گیرند. غربیان البته از مثل­های عامیانه ما نیز بیخبرند. وقتی می­گوئیم که ایشان مُدرسان شیطانند. همان شیطانی که در افسانه­ها مسبب شرارت و پلیدی تلقی می­شود.

همزمان با نگاه به سیاهه­ی کشف­ها و اختراع­های سه - چهار قرن اخیر باید اعتراف کنیم که شرق و کشور ما سهمی در رقابت جهانی نداشته­اند. از بحث بر سر علل عقب­ماندگی گذشته، که گاهی به توجیه­تراشی برای امر خودی بدل می­شود، اغلب تا آنجا که توانسته­ایم تلاش غربیان را مصادره به مطلوب کرده­ایم.  

از آنجایی که برای اختراع و کشف نیرو نگذاشته­ و زحمتی نکشیده­ایم بدون ملاحظه و تهی ازدغدغه، یا به دور از هرگونه پرنسیپ اخلاقی، ابزار از ارزش و محتوا تهی شده را به خدمت می­گیریم. معمولا دل نمی­سوزانیم برای از شکل افتادگی و بی ریخت شدن آن ابزارها. وقتی  کسی معترض­مان می­شود، یکی از آن نظریه­سازان غربی بیزار از آدم و عالم را برای خود علم می­کنیم تا شایعه عدم معنویت در غرب و تکنیک پرستی ایشان را جار بزنیم.

با این توضیحات که ریشه در نقد فرهنگ مسلط ما داشته و قدمتش به فتحعلی آخوند­زاده می­رسد، یک نکته معلوم می­شود. نگاه انتقادی به کاربرد ابزار و تکنیک، کارش در قیاس با غرب دو چندان می­شود. اگر بخواهد وضعیت شرق را بشناسد. نقد در غرب، و به واقع در نزد اصیل­ترین متفکرانش، لحظه­ای از کاربرد تکنیک را زیر سوال می­برد که ابزار از وسیله به هدف تبدیل می­شود و خرد را به گمراهی می­کشد.

در شرق، هر چقدر هم که شعار من آنم که رستم بود پهلوان را بدون پی بردن به فریبندگی­اش تکرار کنند، یک مسئلهۀ مُبهم روشن شده است. در اینجا سوء استفاده از ابزار بس عمیق­تر و گسترده­تر از غرب عمل می­کند. پشتوانه فرهنگی کار منظم در نظام صنعتگری و هنرجویی غربی در شرق به سختی جور و مهیا شده و می­شود.

سوءاستفاده از رسانه، که مستوره­ای از آن را نزد وبلاگ نویسان وطنی دیدیم، در ژرفترین معنا افشاگر روحیه ­تن ­پروری و نبود زمان لازم کار مفید به هنگام عملکرد اداری و کارگاهی در ایران است. ما مدام در حال جعل کارکرد اصلی رسانه هستیم. استادان ساختن نقض غرض، مائیم.

اشکال قضیه اما فقط در کاربرد مقوله وبلاگ نیست. وبلاگی که البته شماری جوان نوجو و دگر اندیش را به هوای تنفس هوای تازه با ممنوعه­ها و خط قرمزهای دولت به اصطلاح مهرورز درگیر ساخته است. رسانه­های دیگر نیز کمتر از روحیه منفعت جو و مفت خور ما صدمه ندیده­اند.

از گسترش مُد وبلاگ نویسی گذشته که روحیه تک­روی را در میان مهاجران و تبعیدیان ایرانی دامن زد و همزمان تیشه به ریشه همان تعداد اندک نشریات فرهنگی خارج، استفاده از سایت­های عمومی یا به قولی تارکده­های همگانی نیز رضایت بخش نیست. مدیریت در این­ها با انتظارات از فضای آزاد حوزه عمومی و ادعاهای جمعی ما نمی­خواند. اغلب در آن­ها روحیه فرقه­گرایی و حذف این و آن سخن دگراندیشانه دیده و شکایت ساز می­شود.

می­دانیم تحول اینترنت دو دسته مختلف رسانه را در خود جا داده است. یکی از این­ها، رسانه­های چاپی است مثل روزنامه، کتاب و نشریه­ها و دیگری، رسانه­های شنیداری– دیداری است مثل تلفن، رادیو، سینما و تلویزیون.

دیگر بسیاری از ما فقط از طریق اینترنت است که می­توانیم کارکرد هموطنانی را بشنویم وببینیم که در رسانه­هایی چون رادیو و تلویزیون مشغولند و امرار معاش می­کنند.

اگر چشم امیدی به رسانه­های رسمی در ایران نداشته­باشیم که سانسور حاکمیت را به پیش ­برده و هدفی جز تحمیق و حُقنه­ی ایدئولوژی بنیادگرایی مذهبی به مردمان ندارند، در برابر "جعبه­های رویا پروری" (اصطلاحی فرنگی برای تلویزیون) دیگران هم نباید ذوق­زده شویم. حتا اگر اینان به خاطر عدم وابستگی به رژیم ایران، خود را پایبند به آزادیخواهی (لیبرالیسم فرهنگی)، دمکراسی و رواداری بخوانند و مدعی باشند که خبرهای واقعی را به اطلاع می­رسانند.

تاکید تلویزیون­هایی نظیر "صدای امریکا" و "بی بی سی"، که بتازگی به کار افتاده، بر آگاهی بخشی و ارائه خبر و نه برنامه­های سرگرم کننده و هوش ربا، سخن ما را به حوزه­ای دیگر نمی­کشاند. حوزه­ای که شامل نقد "جام­های جهان نما" و مدیریت رسانه­هایی می­شود که نیاز و آگاهی­های مصنوعی تولید می­کنند و از جمله ابزار "صنعت فرهنگ" و تجارت صرف محسوب می­شوند.

بنظر می­رسد که کانال­های تلویزیونی یادشده، در این میانه، از کاهش رونق و سرنوشت رادیوها درس گرفته باشند. رادیوهایی که با بودجه­های غربی در خارج به راه افتادند ولی دیگر نه صدایشان که فقط سایت­های اینترنت شان مشتری جلب می­کند. عدم جذابیت صدایشان هم به این علت  بود که خود را روی موج و گُفتمانی کجدار و مریز تنظیم کردند که به تحریک رژیم حاکم برایران منجر نشود. بگذریم که در کنار این نوع عافیت طلبی  و برنامه­ریزی ناموفق، اهل قلمی صاحب نام و با استعداد هم ضایع و تلف شدند. کسانی که می­توانستند با ارائه رُمان­ یا دانستنی­های خود به تحول ادبیات مُدرن فارسی یاری ­رسانند، در رادیوی مربوطه به حکایت از قصه­های ماما جیم جیم راضی گشتند و برای چشم پوشی از توانایی­های خود به دستمزدی رسیدند.

بنا بر روند چنین ماجراهای تاسف باری نمی­توان در برابر آتیه تلویزیون­هایی نظیر صدای امریکا، و حتا بی بی سی دولت فخیمه، بی انتظار و بی توقع ماند. نخست آن که بودجه غرب نه در آسیاب نسبیت­گرایی فرهنگی ریخته و نه به تقویت رانت­ خواران نفت ایران منجر شود. دوم این که برای ما ملت لیاقتی بیشتر از آنچه بر ایران حاکم است منظور بدارند.

خواهیم دید که تلویزیون­های یادشده با امکانات و قدرت برشی که دارند، نه تنها انحصار "رسانه­ی ملی" (صدا و سیمای ریش و پشمیان چرکتاب و جماعت مجبور به لچک سرکردن) را به چالش ­کشیده، بلکه سکه غالب تلویزیون­های ماهواره­ای را نیز از رونق و اعتبار خواهند انداخت که با پول تبلیغات تجاری یا بودجه­های کمک به "جهان سومی­ها" تولد یافته­اند. گرچه پاره­ای از تلویزیون­های خارج از کشوری، به خاطر سطح نازل برخی برنامه­های ارائه شده یا تبلیغات این و آن فرقه سیاسی چشم و گوش بسته، چنگی به دل مخاطبان نزده­اند.

اینجا صحبت زخم دل و سینه بسیاری را نیز ناگفته بگذاریم که در پی نبود تلویزیون ایرانیان آزادیخواه و سکولار در کارزار اطلاع­رسانی دهان گشوده است. این زخم فقط به علت ضربه فیزیکی و روانی نیست که خلیفه­گری شیعه مسلک به دگر اندیشان در ایران و بیرونش زده است. بخشی از آن زخم دهان گشوده ناشی از تعلل  و هدر دادن وقت از سوی اپوزیسیون است که هنوز ایرادهای گذشته را بر طرف نکرده است. خود بینی فرقه گرایانه یکی از این ایرادها است که اهمیت مصلحت ملی را درک نمی­کند.

آنچه اکنون در دایره مشاهده و سنجش می­ماند، تمرکز بر روند خبررسانی تلویزیون­های پُر بیننده مثل صدای امریکا و بی بی سی است. این روزها به ویژه دقت در کار بی بی سی مُهم است که از ورزیده­ترین موسسه­های خبر پراکنی بشمار می­آید. برخی از مانوورهای نظام حاکم ایران مبنی بر کنترل و پیگرد همکاران بی بی سی در ایران می­تواند استقبال و اشتیاق را افزایش دهد.

منتها شوق و اقبال اگر در مجرای درستی جاری نشوند می­توانند به ذوق­زدگی و از کف رفتن هوش جهت یاب مردمان بدل شود. بگذریم رندی و زیرکی که رادیو بی بی سی فارسی در دهه­های اخیر نشان داده، از سوی ایران دوستان مقبول نبوده است. مترادف سازی عبارت بی بی سی در زبان محاوره مردم با عمل خبر چینی و دسیسه که در کتاب­های "زبان مخفی" درج شده، بخشی از عدم رضایت یاد شده است. با آن سوء سابقه بی بی سی که در افکار عمومی چون شبحی هولناک می­گردد، چیزی جز آرزوی بهبودی رفتار آن شبکه خبر پراکنی در دل ما جا نمی­گیرد. این که با تحول شکل شنیداری (رادیو) به شکل شنیداری – دیداری (تلویزیون)، بی بی سی فارسی زبان تحولی نیز در دستاوردهای ما ایجاد شود. نمی­دانم اکنون مجاز هستیم چنین آرزویی را در برابر افکار عمومی خود عنوان کنیم یا نه؟

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630