سيروس بهرامی
می نويسد:
آقای دکتر، با احترام عميق و صميمانه، خواهش می کنم از اين سخنان
غيرقابل اثبات خودداری کنيد. اتحاديۀ اروپا، آنگونه که شما می گوئيد
ـ متحد نيست؛ بخصوص وقتی صحبت منافع هر کدام از اعضايش در خاورميانه
مطرح است. اين نوع گفتار بنده را به ياد بيماری ناشی از ويروس موسوم
به «شينگل» می اندازد که وقتی وارد بدن می شود تا مدت ها در حالت
کمون می ماند تا شخص ضعيف شود و آنوقت خودنمائی کند. ويروس اجتماعی
ما هم، که از دوران توه ای ها در ايران به ارث برده ايم، همين گونه
عمل می کند و حالا که از نظر سياسی و اجتماعی سر در گم هستيم، اين
ويروس توده ای هم بلای ديگر اجتماع بيمارگونۀ ما شده. تصورش را
بفرمائيد که سه نفر نشسته اند به اسم اروپا و چين و روسيه و دارند
نقشه می کشند که سر ايران و آمريکا کلاه بگذارند. صرفنظر از اروپا،
شما چگونه منافع روسيه و چين را يک سو می بينيد؟ صحبت تسلط بر
«شاهراه انرژِی» هم از همان حرف ها است. اين سخن منافع اقتصادی و
نيروهای بازار را در نظر نمی گيرد و خريدارهای نفت و گاز را مطيع و
تابع حکومت های دنيا و تئوری توطئه می داند، حال آنکه امروزه
بازارهای حتی کوچک هم، رويهمرفته، نيروئی می شوند که معمولاً تحريم
های اقتصادی را هم بی نتيجه می گذارند. صحبت ديگر در اين باره که
آمريکائی ها نفت را به 40 دلار رسانده اند تا پدر اروپا و دولت
اسلامی را در آورند نيز بنيادی ندارد. نيروهای موجود در صنعت نفت و
عرضه و تقاضا چنان جذر و مدی را ايجاد می کنند که هيچ دولتی در دنيا
قادر نيست که در دراز مدت تغيير عمده ای را در اين بازار ايجاد کند.
عارضۀ جنبی اين تفکر فلج فکری است که اجتماع ما را نيز گرفتار می کند
و ما، بجای اينکه در اقتصاد نفت يا روابط بين الملل تحقيق کنيم و
پيچيدگی هايش را بفهميم و از آن به نفع خودمان فکر کنيم، همه چيز را
بر حول محور ديگران می بينيم. شايد زمان رسيده باشد که خودمان را هم
در محاسبات وارد کنيم. آخر ما هم يک «نقلی» هستيم! |
|
اسماعيل نوری علا نوشته است>>>>>
پيشنهاد می کنم اندکی به سرگذشت سی ساله گذشتۀ کشور خودمان و تمام
خاورميانه و آسيای غربی بيانديشيم: اکنون همگان می دانند که ايران سه دهه
است
به ميدان مبارزۀ بين اتحاديۀ اروپا و ايالات
متحدۀ آمريکا تبديل شده، و دست نشاندگان
اروپا در داخل حکومت اسلامی، با ايجاد توهم
«استقلال حکومت اسلامی»، صحنۀ کشور را
از عناصر آمريکائی دور نگاهداشته و منابع
و بازارهايش را يکجا به اروپا تحويل داده
اند. اروپا نيز، با مداخله دادن چين و روسيه،
و سهم دادن به آنها در اين چپاول، تا کنون
توانسته است آمريکا را از منطقه دور و ظاهراً سرگرم
در گيری های مختلف کند. اما، بنظر من، آمريکا نيز تا کنون با ساده لوحی
به اين بازی تن نداده است و، اتفاقاً همراه با آگاهی کامل نسبت به رقابت
زيرجلکی
اتحاديۀ اروپا، چين و شوروی، کار
خود را می کرده و با تصرف افغانستان و عراق،
و ايجاد پايگاه های نظامی در جمهوری
های سابق شوروی، ترکيه و شيخ نشين های خليج
فارس، حلقۀ محاصرۀ ايران را ـ که بر بزرگترين
منابع گاز جهان و بر کنارۀ مهمترين شاهراه انرژی دنيا نشسته و کليد سوخت
آينده
را در دست دارد ـ کامل کرده و در پی
آن است که، در فاز دوم عمليات خود، ديگرباره تسلط خويش را بر اين منطقه
از جهان
تجديد نمايد، بی آنکه اين طراحی بلند مدت ربطی به آمد و شد دولت های
آمريکا داشته باشد. در
عين حال،
آمريکا،
با بهره برداری از بحران جاری اقتصادی
خودش، و نيز با زمينه سازی برای کاهش غافلگير کنندۀ
قيمت نفت، نشان داده است که چگونه در يک
«نظام فراگير جهانی شده» می تواند با زدن
يک سوزن بخود و چند جوالدوز به تن ديگران،
اقتصاد کشورهای اروپائی را به لبۀ ورشکستگی
بکشاند، روسيه را از قدرت قاهره پائين بکشد،
و به حکومت اسلامی ايران بفهماند که قادر
است فقط با کشاندن قيمت نفت به زير بشکه
ای 40 دلار دولت اسلامی را حتی در پرداخت حقوق نيروهای
سرکوبگر داخلی اش عاجز سازد و هرج و مرج
اقتصادی گسترده ای را فراهم آورد که آخوندها
قابليت کنترل آن را نخواهند داشت. |