سانسور و سلامت خبر
دربارۀ رادیو و تلویزیون در ایران
ایرج گرگین (*)
[امروزه]، در زمان ما، وسائل خبررسانی بیش و کم یکسان در اختیار همگان قرار دارد؛ یک تلفن همراه که با آن بتوان عکس و تصویر متحرک گرفت و S.M.S فرستاد، میتواند در مقیاس کوچکتر کار یک خبرگزاری را انجام دهد. مشکل اصلی همچنان «سانسور» یعنی جلوگیری از پخش خبر و یا تحریف آن است.
سانسور بیرحمانه و غالباً احمقانهای که مانع دسترسی فرد به واقعیت امور و نتیجه گیری و قضاوت و انتخاب او میشود، حوزهی تفکر او را محدود میکند، و میخواهد تا همگان تنها از یک دریچه به جهان و رویدادهای آن بنگرند. کاری که در زمان ما روز به روز برای عاملان سانسور دشوارتر میشود. در حقیقت، با وجود اینترنت و پیشرفتهای شگفت انگیز در زمینهی تکنولوژی ارتباطی، اینک کار سانسورگران بیش از «ممانعت»، ایجاد «مزاحمت» شدهاست.
اما اگر ایرانیان حتی رویدادهای داخلی کشورشان را در کنار مسائل دیگر جهان از پنجرهی رسانههای «غیر ایرانی» تماشا کنند، گناهش به گردن نظامی است که چنین وضعی را موجب میشود. گرچه به عقیدهی من، یک رسانهی سالم و درستکار و حقیقتگو لازم نیست حتماً «ایرانی» باشد تا بتوان به آن اعتماد کرد و به تماشای آن نشست: «ای بسا هندو و ترک همزبان...»
مسئلهی اصلی همان سلامت و درستکاری و حقیقت گویی است. این نکته هم در مورد
رسانههای بین المللی غیر ایرانی که فارسی زبان نیستند ، و هم در مورد رسانههای
فارسی زبان که ایرانیان ( بخش خصوصی در خارج از کشور) و یا غیر ایرانیان (دولتها
یا بنگاههای خارجی) بنیادنهادهاند صدق میکند. یک رسانهی «ایرانی» که دروغ
بگوید و خرافات و واپسگرایی را تبلیغ کند، مسلماً به دلیل «ایرانی بودن» مزیتی بر
یک رسانهی «غیر ایرانی» ترقیخواه و حقیقتگو ندارد، همچنان که یک رسانهی «غیر
ایرانی» یا بنیان نهاده شده توسط غیر ایرانیان که دروغ بگوید و آشوبهای قومی و
تجزیهطلبی را دامن بزند شایستهی اعتنا نیست.
تردید نیست که شهروندان هر کشوری ترجیح میدهند که خبر را به زبان خود و از رادیو و
تلویزیون خود بشنوند و ببینند.
در همه جای دنیا قاعده همین است و ایران نیز از این امر مستثنی نیست. تعداد
شنوندگان و بینندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شاید میلیونها بار بیش از
مجموع رادیوها و تلویزیونهایی باشد که از خارج برای ایران به پخش برنامه
میپردازند. این امری طبیعی است. با وجود این تصور نمیکنم شما از صدا و سیما مثلاً
خبر دستگیری دانشجویان اعتصابی دانشگاه علامه طباطبایی و سپس آزادی آنها را بشنوید.
بلکه برای شنیدن صدای آنها یا اعضای خانوادهشان یا علت گرفتاریشان باید به
رادیوهای فارسی زبان خارج گوش بدهید و خبر را از منابع «غیر ایرانی» دریافت کنید.
اگر خبری هم دربارهی این گونه دستگیریها در رسانههای داخل ایران منتشر شود، از
سوی مقامات امنیتی است که دستگیرشدگان را پیش از محاکمه و تشکیل دادگاه، گناهکار
میشناسند. در صورتی که پخش چنین خبرها و مصاحبههایی به کسی لطمه نمیزند، تنها
اعتماد مردم را به دستگاههای ارتباطیشان بیشتر میکند.
از تجربهی خودم در این باره بگویم و خاطرهای را نقل کنم که به اواخر دههی
۱۹۶۰
میلادی برمیگردد.
در دانشگاه اعتصاب و تظاهراتی صورت گرفته بود. کار اعتصاب به خارج از دانشگاه کشیده
شد و به شکستن شیشههای اتوبوسها و جنگ و گریز با پلیس در خیابانهای اطراف
دانشگاه انجامید. عدهای از دانشجویان معترض دستگیر و چند تن آنان پس از بازجویی
آزاد شدند. من در تلویزیون ملی ایران با مسئولیت خود، در مقام مدیر خبر، نمایندگان
دانشجویان آزادشده را به یک جلسه گفتگوی تلویزیونی دعوت کردم و آنان با موهای
تراشیده شده در جریان دستگیریشان در این گفتگو شرکتجستند و اعتراضهای خود را
بیان کردند و هرچه دل تنگشان خواست گفتند.
پخش این مصاحبه مقامات امنیتی را برآشفت و تنها حمایت و پشتیبانی شخص سرپرست
تلویزیون، آقای قطبی، مانع از آن شد که به سراغ من بیایند. اما کار بالا گرفت و
شکایت نزد نخست وزیر بردند. مرحوم هویدا مرا احضار کرد. یک روز صبح زود همراه آقای
قطبی برای ادای توضیح نزد ایشان رفتیم. من منتظر ابراز خشم و عتاب نخست وزیر بودم،
اما مرحوم هویدا تنها به تذکری اکتفا کرد: «گرگین، باز شیطنت کردی؟» و ماجرا در
همین جا ختم شد.
اما پخش آن گفتگو از شدت خشم و اعتراض دانشجویان کاست و تصور میکنم حیثیت و اعتبار
تلویزیون ملی ایران را نزد آنان افزایشداد.
سالها گذشت و این ماجرا مانند دهها موضوع دیگر شبیه به آن از دوران کار در رادیو
و تلویزیون ملی ایران، در گوشهای از ذهن من به عنوان یک خاطرهی مطبوع جائی یافت
تا این که روزی در آمریکا در یک جلسهی فرهنگی - و یا در خیابان - درست به خاطرم
نمانده است، مردی که تقریباً چهل ساله مینمود، با ظاهری احترام برانگیز نزد من آمد
و به گرمی با من دست داد و روبوسی کرد و گفت یکی از آن دانشجویانی بودهاست که در
آن گفتگوی تلویزیونی پس از رهایی از زندان شرکت جسته، و اکنون پزشک است و رهسپار
ایران.
او چنان از آن ماجرا به نیکی یاد کرد و مرا ستود که بی اختیار نزد خود احساس
سرافرازی کردم و چند لحظهای به خود بالیدم!
تصور میکنید در همهی این سالها، در دهههای گذشتهی پیش و پس از انقلاب سال
۵۷،
چه تعداد جوانان و دانشجویان ایرانی تنها به گناه ابراز شور جوانی و به جرم داشتن و
یا بیان عقیده و نظری که گذشت زمان ناگزیر آن را تغییر میداد و یا صیقل میزد، از
تحصیل و زندگی بازماندهاند و قربانی شدهاند؟ و چه تعداد بیشتری احساس میکنند که
راه تنفس آنها را بستهاند و اگر بتوانند دهان بازکنند تنها فریاد از گلویشان
برخواهدخاست.
این حرف تازهای نیست و تجربهای که نتایجش جلوی چشم ماست، حکایت از آن میکند که
ممنوع کردن و محدودکردن و «دورشو، کورشو»هایی که مجموع آنها سانسور خوانده میشود،
به عکس تصور نظامهای حاکم، برای جامعه – و برای خود آن نظام – از دادن آزادیهای
به ظاهر خطرناک، مصیبتبارتر است. طنز تاریخ در این است که گویا این نکته را هیچ کس
به خاطر نمیسپارد، در نتیجه «به یک گردش چرخ نیلوفری»، آزادی خواهانِ دیروز به
مستبدان امروز، زندانیان دیروز به زندانبانان امروز و شکنجهشدگان دیروز به
شکنجهکنندگان امروز تبدیل میشوند و این دور باطل ادامه مییابد...
اما اجازه بدهید به اصل مطلب بازگردیم و بیش از این «درددل» نکنیم! میپرسید به
که باید اطمینانکرد؟ و مردمی که به رسانههای خودی اعتماد ندارند و رسانههای
برونمرزی همزبانشان یا وابسته به دولتهای مخالف با نظام کنونی کشور است و یا
سازمانهایی خصوصیاند که ممکن است خبر و سیاست را بهانهای برای سودجویی قراردهند،
چه باید بکنند؟
پاسخ کوتاه من این است که انتخاب باید کرد. باید عقل و درایت را به کارانداخت و جنس
بد را از جنس خوب جداکرد و تمیزداد. کار دشواری است، ولی چارهای نیست. در عصر
Globalization
و اینترنت، در دوران رقابتها و بحرانهای سیاسی و اقتصادی، نه میتوان جلوی
دولتها را گرفت و نه بازرگانان را که به یک رسانهی همگانی به چشم یک ابزار سیاسی
و یا یک وسیلهی کسب و کار مینگرند. در حقیقت گفتهی حافظ را باید به یادآورد:
«صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا که قبول افتد و که در نظر آید»
نمیتوان انتظار داشت که یک رسانهی غیردولتی که مردم خود هزینهی آن را تأمین و
گردانندگان آن را تعیین میکنند در خارج از کشور به وجود آید و همه با هر نظری از
آن راضی باشند. در داخل کشور این امر عملی است، اگر نظام حاکم تاب آزادی بیان را
داشتهباشد و مردم معنی مسئولیت را به درستی دریابند.
ا* ـ يرج گرگين در گفتگو با ماندانا زندیان در فصلنامهی ره آورد - شمارهی ۸۵
برگرفته از سايت «ايران امروز»:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/special/more/17275/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |