بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ ژانويه  2008 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

نه نسبتی با «عقل» و نه شباهتی به «اصلاحات»

حسین میرمبینی

 

نوشتۀ مختصر کنونی بر بنياد چند نظر بهم پيوسته، به شرح زير، فراهم آمده است:

1. میثاق "جمهوری اسلامی" یک قرارداد انسانی است که در واقع بر اثر شرایط  انقلاب و فریب کاری و ایجاد شبهه از جانب مذهبیون قدرت طلب (آنهایی که پیشبرد مقاصد دنیوی شان را در تلفیق دین و دولت می بینند)  بر کلیۀ شهروندان ایرانی تحمیل شده است،

2. در آن شرایط تاریخی قرار بود ایرانیان به چیزی رای بدهند (جمهوری اسلامی) که «نه یک حرف به آن اضافه می شد و نه یک حرف کم»، درحالیکه "آیت الله" خمینی خدعه کرد ، و با جایگزین کردن مجلس خبرگان بر مجلس مؤسسان ، شرایطی بوجود آورد تا موضوع "«ولایت فقیه» (که حرف بسیار بسیار گزافی است و به تلفيق دين و دولت مشروعيت می بخشد) را به آن قرارداد اضافه کنند،

3. اگر آقای خاتمی شبهه می کند تا بزعم خود ثابت کند سکولاریسم یک اندیشه غربی است ، اما مشخص است که موضوع تلفیق دین و دولت (قدرت) در مباحث دینی ما مسلمانان (حتا در اسطوره های ایرانی) پیش بینی شده و در مذمت آن و دوری جستن از آن بسیار سخن گفته شده است.و من مطئنم که می توانم با بهره گرفتن از متون اسلامی (و البته با راهنمایی های هموطنانم) به سادگی به بسیاری از این موارد اشاره کنم و همآنگونه که یکبار آنها را برای آقای منتظری بیان داشتم در مورد آقای خاتمی و ذهنیت اصلاح طلبان حکومتی نیز روشن سازم،

 4. پس، آن عهد و میثاق اوليه، به خودی خود، فسخ و نابود شده تلقی می شود و ایرانیان به هیچ  وجه (نه شرعی، نه اخلاقی و نه عقلانی) برای حفظ آن قرارداد هیچ تعهدی ندارند،

 5. حال از آنجا که حاکمان فعلی برای پايدار نگاه داشتن اين قرارداد منسوخ شده ، اجازه نمی دهند کسی با طرح مسئله «سکولاریسم بیرون از معتقدات اسلامی» بنیان فکری آقایان را به نقد بکشد، و با او به شدت برخورد می کنند چاره ای جز در گيری برای برانداختن اين قرارداد وجود ندارد،

 6. اما، از آنجا که، بعلت شرایط سیاسی کشور و ذینفع بودن نیروهای جدایی طلب، به هیچ وجه صلاح نيست که ایرانیان، برای روياروئی با پیروان فکر "ولایت فقیه"، راه به دست گرفتن اسلحۀ مرگ بار و يا خشونت را پيش گيرند، حق آن است که ایرانیان را به اين واقعيت توجه دهيم که می توانند از طریق متون اصلی دینی و مبانی اعتقادی اسلامی با این مسئله برخورد کرده و ناصواب بودن فکر «ولايت فقيه» را در ميان خود گسترس دهند.

 

برای نشان دادن صحت مطالب فوق توجه به سخنان اخير آقای محمد خاتمی، در نشست های "تبیین مبانی اصلاحات"، می تواند مفيد باشد. تشکیل اين نشست ها گرچه ظاهراً در جهت تبیین مبانی عملکردهای سیاسی اصلاحات طلبان حکومتی صورت گرفته است اما، در باطن، مشخص است که هواداران حزب مشارکت و بازی گران نقش "اصلاحات" در ایران از حالا درصددند با جا انداختن دوبارۀ آقای خاتمی بعنوان "رهبر اصلاحات" جای ایشان را در مقام ریاست دولت بعدی و همچنین جایگاهی در کنار آن برای خود فراهم آورند.

اما این نشست ها، بویژه نشست چهارمین آنها، چیزی را «تبیین» نکرده است جز آنکه نشان دهد که "رییس جمهور" سابق، و "رییس موسسۀ گفتگوی فرهنگ ها و تمدن ها" ی لاحق، تا چه حد  غیر منطقی، نامعقول و غیرقابل انعطاف تشریف دارند؛ و اینکه جامعۀ ما در صورتی که بخواهد به او و کسانی چون او امید ببندد کارش نهایت به کجا خواهد کشید.

آقای خاتمی در نشست اخیر به موضوعاتی پرداخته اند که هیچ نسبتی نه با "دین" و نه با "عقل" و نه با "اصلاحات" دارند.

می توان دریافت که محور اصلی سخنرانی آقای خاتمی بر پایه تشریح و تبیین چهار موضوع بود: 

الف : در دفاع از قانون اساسی "جمهوری اسلامی" و اصل "ولایت فقیه"

ب : در ذم و طرد سکولاریسم بعنوان یک اندیشۀ غربی و نا متناسب با جامعه ایران  

ج : در توضیح نظریۀ "پایان تاریخ" و اینکه غربی ها چگونه با طرح سکولاریسم و اندیشه لیبرال دموکراسی و ادعای رسیدن به پایان تاریخ می خواهند مبانی فکری خود را به جهان دیکته کنند.

د : در توجیه مبحث عقلانی بودن دین.

در بخش نخست آقای خاتمی  در واقع تبیین می کنند که چرا اساس ساختار رژیم جمهوری اسلامی با موضوع ولایت فقیه (بعنوان یک اصل خدشه ناپذیر) گره خورده و نمی توان آنها را جدا از هم تصور نمود و، ازاینرو، کسی حق گذشتن از آن را ندارد. در واقع، آقای خاتمی با بیانات شان در چهارمین نشست تبیین مبانی اصلاحات، حیطه فعالیت سیاسی کسانی را که بخواهند تحت نام "اصلاحات" نام و جایی در این نظام برای خود بجویند را روشن ساختند تا برای همگان روشن شود که مبانی حدود اصلاحات تا کجاها مرزبندی می شود.

در اين نشست، آقای خاتمی، بر اساس یک پیش فرض نادرست، این شبهه را بوجود می آورند که سکولاریسم یک پدیدۀ اجتماعی غربی است، و در رد آن بیان می کنند که «اگر بجای دین، تحجر و قشری گری حاکم باشد، دیگر نیازی به عقل نداریم و سکولاریسم خود به خود خواهد آمد».

همین مغلطه موجب گردیده که آقای خاتمی در طرح موضوعات بعدی، در تبیین ناکارآمدی سکولاریسم و تشریح نظریه پایان تاریخ و عقلانی بودن دین، کارش به یاوه گویی بکشد و جایگاه او را بعنوان کسی که بتواند رهبری اصلاحات اجتماعی را در ایران پیش ببرد، بی اعتبار سازد.

به نظر من، مباحث آقای خاتمی در این سخنرانی به خودی خود معلوم می سازد که ذهنیت اصلاح طلبان دولتی از چه مغالطات و پیش فرض های خطرناکی تشکیل شده و چراست که امید بستن به آقای خاتمی (و کسانی همچون او) جز خذلان و خسران حاصلی نخواهد داشت.     

حال آنکه، با بکار بردن روش «برهان خلف» و از راه دين می توان، به ایشان و همۀ آنهایی که دین و دولت را به هم گره زده اند و برای خود و دوستان شان فرصت های اجتماعی را تقسیم می کنند، تبیین نمود که چرا فکر ایشان از اساس باطل  و خطرناک می باشد و می تواند کشور را به نابودی سوق دهد.

آنچه در پی می آيد اشارۀ مختصری است به برخی جهات «مبارزه از راه دين»:

 1. وقتی آقای خاتمی معتقد است: «اصلاً دين را بايد با عقل فهميد، خداوند رقيب انسان نيست و بلکه او را آزاد آفريده و او از آن جهت که انسان است دارای کرامت و حقوقی است. دين در شريعت خلاصه نمی شود و شريعت جايگزين عقل، اخلاق و عدالت نيست»، بديهی خواهد بود اگر ما نيز بر اين اقدام کنيم که «از راه عقل» سخنان ایشان را به نقد کشیده و ثابت نمائيم که پای ایشان از این جهت لنگ است، می توانم به این هدف که چراست که صغرا ـ کبرابافی های ایشان نه تنها عقلانی نیستند بلکه جنون آمیز و غیرمنطقی هم می باشند، نائل شده ایم.

 2. اما اگر نتوانیم با طرح عقلائی «سکولاریسم» به هدف خود نائل شویم، و يا مثل هميشه کسانی چون آقای خاتمی از روياروئی عقلائی با اين موضوع خودداری کنند، آنگاه، بطور قطع و یقین می توانیم با نقد "ولایت فقیه" از راه دین به همان خواستۀ جدایی ساختار حکومت از موضوع دین برسیم. البته، تا زمانی که مسلمانان به این مسئله آگاهی نداشته باشند و تا زمانی که غیر مسلمانان از این امر حمایت نکنند ما همه در چنبرۀ این فتنه می سوزیم و هرگز فرصتی دست نمی دهد که بتوانیم این ماجرا را تشریح کنیم. بخصوص که حاکمیت کنونی اصل "ولایت فقیه" را موضوعیت استواری خود قرار داده و به تلفیق دین و دولت معتقد است و، در نتيجه، مجبور است که نیروهای مخالف خود را به بیرون از "دایرۀ اسلام" براند و یا از آنها بعنوان نیروهای "ضد انقلاب" و رانده شدگان یاد کند.

 3. پس، در این موقعیت، گشایش این بن بست ازعهده کسانی بر می آید که می توانند از طریق "اسلام محمدی" (یعنی قرآن کلام الله و آنچه را که پیامبر اسلام آورد. نه آنچه را که بعدها مسلمانان بقدرت رسيده و قدرت طلب برساختند و بعنوان تمدن اسلامی در توجیه "اسلام سلطانی" و ولایت طلبانۀ خلفای بنی عباس و یا خلفای شیعیان جمکرانی آخوندی توجیه کردند. همچنین نه "قرآن محمدی" اکبر گنحی و "قرائت نبوی" ملکیان و  وشبستری و "قرائت زنبوری" سروش)، اصل "ولایت فقیه" را به نقد کشیده و زیر سئوال برند.

 

در اينجا بخصوص مفيد است که ـ برخلاف آنچه آقای خاتمی و بقيه می کوشند در سر مردم مؤمن فرو کنند ـ به اين نکتۀ مهم توجه کنيم که مسئله "ولايت فقيه" و يکی شدن دين و حکومت، در واقع، هیچ ربطی به دين "اسلام" ندارد؛ چرا که حاکميت کنونی در عمل نشان داده است که از اسلام فقط برای مشروع نماياندن حکومت خود استفاده می کند؛ والا با «مسلمانان مخالف ولایت فقیه» به شدت رفتار کرده، و اگر (به خلاف آیه صریح قرآن -84 بقره- "واذ اخذنا میثاقکم لا نسفکون دماءکم و لاتخرجون انفسکم من دیارکم") خون شان را نریزند و نابودشان نسازند آنها را به بیرون از جامعه زندانی و یا تبعید می سازند.

به عبارت ديگر، وقتی حکومت دینی شد و تفسیر دین فقط از بلندگوهای خودی و افراد مشخصی از اصلاح طلبان حکومتی منتشر گشت، آنگاه مشخص است که همۀ موضوعات جامعه هم در حول و حوش قدرت می چرخد و در نتیجه فرصت ها و امکانات همه از بین می رود و انسان های فرهیخته همه به بیرون از متن جامعه رانده می شوند.

نکته اساسی اینجاست که اگر تصميم نگرفته باشيم در پوشش مبارزه با "ولايت فقيه" دين مردم را از آنها بگيريم، بايد نگران آن باشيم که در ظل حکومت "ولايت فقيه"، اغلب مردم ـ به طرزی گريزناپذير ـ از دین گریزان  شده و حاضر نمی شوند به سخن آنهایی که، در بیرون از دایرۀ حکومت، به تشریح «دین سالم و سکولار» می پردازند، گوش فرا دهند. حال آنکه:

ـ در جایی که طرفداران ولایت فقیه (=نظريۀ تلفیق دین و قدرت) به قدرت دست یافته اند و هيچ دولت و قدرتی هم در دنیای آزاد نیست که بتواند به درستی از این مکانیزم پیچیده سر درآورده و به حق از مواضع نیروهای سکولار و اصلاح طلبان واقعی در ایران حمایت کند،

ـ و درجایی که همۀ نیروهای سرکوب شده هم کل همتشان را در جهت دشمنی با اسلام و خراب کردن اعتقادات دینی مردم متمرکز کرده اند،

ـ و در جائی که، در همين حال، دشمنان کشورمان نيز آرزوی ازهم پاشیدگی ایران را در سر می پرورانند،

ـ و در جائی که بسيارانی چشم انتظار روزی هستند که بالاخره این جریان آشفته به سرآید و بنیان اعتقادات ایرانی از هم متلاشی و ویران شود،

خطر محتوم و غائی آن است که یاس و ناامیدی بر جامعه چیره شده و دیگر هیچ صدای حقی از جایی شنیده نشود.

همۀ سخن من این است که نگذاریم کار به اینجا بکشد. همین بس.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630