حق آموزش زنان در ایران؛
از مطالبه تا تثبیت
عسل اخوان
«ای برادرانی که خون خود را ریخته تحصیل مشروطیت نمودهاید!
ای اشخاصی که برای حفظ حقوق نوعیه با همتی بلند و تمام قوا حاضر شدهاید!
آخر ما جماعت اناثیۀ مظلوم ایران مگر از نوع شما نبوده
و در حقوق نوعیه با شما شریک و سهیم نیستیم؟
مگر ما بیچارگان در ردیف انسانهای عالم به شمار نمیآییم؟
و در جرگۀ حیوانات بی زبان بارکش باید محسوب باشیم؟!
از شما انصاف می خواهیم؛
تا کی باید از فرمان طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه خارج باشیم؟..»
بخشی از
«تظلم جماعت نسوان طهران به انجمن اتحادیه طلاب»
روزنامهی مساوات، سال اول، شمارهی 18
یکشنبه نوزده صفر 1326ه.ق، ص6
کسب حق تحصیل و تلاش برای تأسیس مدارس دخترانه بخش مهمی از تاریخ مبارزات جنبش زنان در سراسر جهان - خصوصا در مراحل اولیه جنبش- بوده است؛ به عنوان مثال، قانون فالو (Falloux) مصوب 15 مارس 1850 که آزادی تعلیم و تربیت در فرانسه را تأمین کرد و تأسیس دبستان مخصوص دختران را در تمامی مناطقی که شمار ساکنانش از هشتصد نفر بیشتر بود را ضروری دانست، از اولین دستاوردهای مبارزات زنان در فرانسه محسوب می شد؛ دستاوردی که بسط و گسترش آن در موفقیت های بعدی زنان فرانسوی نقشی به سزا داشت، چنانکه زنان بهمرور توانستند با ورود به نظام آموزشی بخش عمدهای از حیطه مشاغل مهمی که در گفتار رسمی و باور عمومی «مردانه» تلقی میشد از جمله پزشکی و وکالت را از آن خود نمایند. زنان که بیشتر اوقات در تشکیلات آموزش خصوصی به کار تدریس مشغول بودند به تدریج در دانشگاهها پذیرفتهشدند. لیزا کمونیز (1805-1865) از طرفداران سن سیمون در سال 1856 (شش سال پس از تصویب قانون فالو) اولین انجمن جهت آموزش حرفهای زنان را بنیان نهاد، وی در سال 1862 نخستین مدارس حرفهای پاریس را گشود. هنوز هم نام او بر سر در این مدرسه ها به چشم میخورد. اولین زن فرانسوی که در سال 1861 به اخذ دیپلم نایل آمد ژولی دوبیه بود. در آغاز قرن بیستم و در سال 1908، مادلن برس، نخستین پزشک زن کشور فرانسه بود و ژان شوین، وکیل مدافع دادگستری پاریس نیز نخستین وکیل زن در تمام اروپا به شمار میرفت. (1)
در ایالات متحده آمریکا نیز، به رغم این که طی هفتاد سال پس از گردهمایی مشهور سنکافالز کسب حق رای هستۀ اصلی بسیج کنندۀ زنان برای مبارزه بود، حق تحصیل - خصوصا در دانشگاه و در رشتههایی مانند پزشکی و حقوق - هرگز از فهرست خواستهای اولیه زنان حذف نشد و زنان همهجا برای بهدست آوردن آن مبارزه کردند تا سرانجام در نخستین دهه های قرن بیستم بسیاری از موانع در برابر تحصیل زنان هموار شد. هر چند که مرتفع شدن موانع تحصیل الزاما به معنای هموار شدن مسیر اشتغال نبود؛ به این معنا که در دهه های 50 و 60 نسبت حضور زنان در مشاغل بالا و حتی متوسط مدیریتی بسیار کمتر از نسبت آنها در کل بازار کار بود. در سال 1956 از میان 250000 مدیر اجرایی تنها دو درصد یعنی 5000 نفر زن بودند؛ در سال 1969 از 210 مدیر 15 شرکت بیمه در ایالات متحده تنها هشت نفر زن بودند؛ در سطح دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نیز زنان به ندرت عضو ثابت هیأت علمی می شدند. در دهه 1960 از 700 عضو هیأت علمی دانشگاه هاروارد فقط 12 زن عضو ثابت هیأت علمی بودند. در هیأت امنای دانشگاه های مهمی مانند ییل و هاروارد هیچ زنی حضور نداشت، در هیچ دانشگاه مهمی ریاست دانشگاه به عهده یک زن نبود. با وجود اهمیت رسانهها، زنان نقش زیادی در آن نداشتند و در برخی از شبکههای مهم تلویزیونی هیچ زنی در رده مدیریت حضور نداشت. در حوزه مشاغل حرفهای نیز وضعیت نامتعادل بود؛ در دهه شصت کمتر از 4 درصد از وکلا، 7 درصد از پزشکان و یک درصد از قضات فدرال زن بودند، اکنون و در نخستین سالهای قرن بیستویک البته نقش زنان در حیات اقتصادی و سیاسی ایالات متحده به رغم تمامی مسایل نظام سرمایه داری بسیار پررنگ و غیر قابل انکار میباشد. (2)
مقدمه ذکر شده در مورد تجربه مبارزات جنبش زنان برای کسب و بسط حق تحصیل و آموزش و
نقش تحصیل و آموزش در ارتقای موقعیت زنان در کشورهایی نظیر فرانسه و آمریکا خود به
بهترین وجه می تواند بیانگر اهمیت مسأله آموزش باشد. بیهوده نیست که در ایران نیز
مبارزه برای حق تحصیل و آموزش و تأسیس مدارس دخترانه از اولین اقدامات نخستین
پرچمداران جنبش زنان در ایران بوده است. نوشتار حاضر به بررسی تاریخی گوشهای از
این تلاشها میپردازد، در این نوشتار تلاشهای اولیه زنان تا مرحله تثبیت حق آموزش
و تحصیل برای زنان پی گرفته می شود، بررسی تحولات بعد از مرحله تثبیت را به زمانی
دیگر وامیگذاریم.
آموزش زنان؛ اولین جرقه ها
اولین جرقههای آموزش به سبک مدرن در عصر قاجار و با تلاشهای میرزا تقیخان امیرکبیر زدهشد. در عصر قاجار آموزش به شیوه سنتی و در سه شکل وجود داشت: آموزش در مکتبخانهها، حوزههای علمیه و تدریس خصوصی در منازل که مختص اشراف بود. مواد درسی نیز عموما آموزشهای دینی، صرفونحو عربی و دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولوی و مانند اینها را شامل می شد. در عهد ناصری اولین مدرسه دخترانه به سبک اروپایی در تهران تأسیس گردید اما دختران مسلمان اجازه ورود به این مدرسه را نداشتند. «در زمان ناصرالدینشاه، با اوجگیری جریان نوگرایی و با فشار طبقات بالا که با کشورهای دیگر رفتوآمد تجاری و فرهنگی داشتند، دختران این طبقه توانستند در مدارس آمریکایی نامنویسی کنند و اولین مدرسه دخترانه آمریکایی یعنی «فرانکو پرسان» فعالیت خود را آغاز کرد.» (3) در همان سالهای عصر قجر و خصوصا سالهای منتهی به نهضت مشروطه و پس از آن زنان برای کسب حقوق خویش فعال شدند و اولین طلیعههای جنبش زنان در همین عصر قابل مشاهده است. در میان فعالین زن «اتحادیه غیبی نسوان» خواستهای نسبتا رادیکالی داشت. با این حال برخلاف اتحادیه غیبی اکثر زنان ترقیخواه ایرانی هدفهای محدودتری را دنبال می کردند، هدفهایی که به زعم خودشان هم میتوانست از حمایت اجتماعی برخوردار شود و هم از سوی اکثریت مشروطه خواهان و نمایندگان مجلس شورای ملی مورد پذیرش و پشتیبانی قرارگیرد. اصلیترین هدف این گروه از زنان، تأسیس مدارس دخترانه وعلمآموزی زنان و دختران ایرانی بود، هدفی که پیش از انقلاب مشروطیت نیز تنی چند از زنان و مردان ترقیخواه گامهایی به منظور تحقق آن برداشته بودند، اما به دلایل مختلف به نتیجه نرسیده بود؛ مثلا بنابه روایت هفتهنامه حبلالمتین (شمارهی 17 دوشنبه 16 شوال 1324) در سال 1320 ه.ق «علیا جناب نساخانم که اصلا از فامیل محترم کاشان است، مخصوصا برای حب وطن از قفقاز به طهران آمده تا یک مدرسه دخترانه تأسیس نماید [اما] مردی که در آن وقت نفوذ حکم داشت و اول شخص ولایت بود از اجراء این خیال مبارک مانع آمد.» یکسال بعد تلاش دیگری به عمل آمد و خانم طوبی رشدیه مدرسه دخترانه پرورش را در قسمتی از منزل مسکونی خویش تأسیس کرد که با استقبال مردم مواجه شد. در سه روز اول تأسیس این مدرسه، هفده نفر در آن ثبتنام کردند ولی در روز چهارم فراشان دولتی تابلوی مدرسه را برداشتند و مدرسه را منحل کردند. (4) به نوشته «محمد حسین خسرو پناه» در کتاب جالب توجه هدفها و مبارزه زن ایرانی:
«درباره سوادآموزی زنان و تأسیس مدارس دخترانه، چند نگرش در بین مردان مشروطهخواه
مطرح بود؛ گروهی بر این نظر بودند که مردان برای مصاحبت و همفکری نیاز به زنان
باسواد و عالم دارند و از این طریق مردان ترقی می¬کنند. این گروه از مشروطهخواهان
با حمایت از تأسیس مدارس دخترانه، معتقد بودند که علاوه بر خواندن و نوشتن، «تربیت
زنان در اموری که وظیفه شخصی آن¬هاست واجب است از قبیل تربیت اطفال و خانهداری و
حفظ مراتب ناموس و شرف و بعضی علوم مقدماتی و علومی که راجع به اخلاق معاش و معاشرت
با خانواده باشد.» با این حال، آنان دامنه تحصیل و علمآموزی زنان را به همین امور
محدود می دانستند و تأکید می کردند: «اما در امور خاصه رجال از قبیل علوم پلتیکی و
امور سیاسی فعلا مداخله ایشان اقتضا ندارد.» گروه دیگری از مشروطهخواهان به ویژه
سوسیالدموکراتهای متشکل در فرقه اجتماعیون عامیون ایران نه تنها محدودیتی برای
سوادآموزی دختران درنظر نمیگرفتند بلکه خواستار آن بودند که «تعلیم پسران و دختران
اجباری باشد و در شهرها و دهکدهها باید مدارس به طرزی تازه باز شود.» (5)
دبستان دوشیزگان
در اواخر سال 1324 ه.ق پس از یک دوره فعالیت توضیحی و تبلیغی و آگاهی از نگرشهای مختلف مشروطه¬خواهان نسبت به سوادآموزی زنان و دختران، گروهی از زنان به این نتیجه رسیدند که شرایط برای تأسیس مدرسه دخترانه در تهران مساعد است. از این رو در اوایل ماه صفر 1325 ه.ق /مارس 1907 میلادی، «دبستان دوشیزگان» توسط بیبیخانم وزیرف (استرآبادی) در تهران گشایش یافت و «اعلان» تأسیس و چگونگی فعالیت آن دبستان در روزنامه مجلس به چاپ رسید. «دبستان دوشیزگان»، دانشآموزان دختر بین سنین هفت الی دوازده سال را میپذیرفت و دارای پنج آموزگار زن بود. برنامه آموزشی این دبستان شامل نامه مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت کتاب طباخی، قانون مذهب، جغرافیا و علم حساب میشد؛ ضمن اینکه آموزش خیاطی، کاموادوزی و خامهدوزی و غیره نیز در برنامه آموزشی دبستان گنجانده شدهبود. همچنین برای جلوگیری از تنشهای احتمالی در اعلان تأسیس مدرسه تأکید شدهبود: «تمام این معلمین از طایفه اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی، مردی در این مدرسه نخواهد بود.» (6) بهرغم همه این مقدمهچینیها گشایش دبستان دوشیزگان با جنجال گستردهای در تهران مواجه شد که شرح مفصل آن در این مجال اندک میسر نیست. اما در این مورد نقل خاطرات خدیجه افضل وزیری دختر بیبیخانم استرآبادی میتواند برای درک فضای اجتماعی و سیاسی که زنان پیشگام ایرانی در آن به مبارزه مشغول بودند مفید باشد. خدیجه افضل وزیری در اینباره می گوید:
«هنگامیکه مجلس را به توپ بسته بودند، یکی از روحانیون در شاهزاده عبدالعظیم سر منبر رفت و فریاد زد: واشریعتا که مملکت مشروطه شد. روزی هم فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است و مردم هم زارزار می گریستند. در محله خود ما آقای سیدعلی شوشتری ورقهای چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود: این دبستان دوشیزگان که بی بی خانم افتتاح کردهاست این زن مفاسد دینیه دارد، در منزلش تار می زند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیرنامه مادرم را دم واگنهای اسبی ورقی یک شاهی میفروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک می کردند تا بریزند مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند. این صحبتها به گوش مادر رسید. بلند شد و رفت به وزارت معارف، وزیر معارف وقت مخبرالسلطنه هدایت بود. بیبی عرضحال خود را داد و روبروی وزیر نشست و گفت: آمدهام دادخواهی، مگر کار خلاف شرعی کردهام؟ مدرسه باز کردهام تا دخترها باسواد شوند. چرا باید آقای سیدعلی شوشتری بخواهد مدرسه را به هم بریزد؟ وزیر معارف گفت: خانم از من کاری ساخته نیست. مادر گفت: زنی لچک به سرم و از مدرسهام دفاع میکنم، چگونه است که وزیر این مملکت هستید و نمی توانید آن را اداره کنید. وزیر گفت: نه، با روحانی نمیتوانم دربیفتم. ولی شما یک کار می توانید بکنید. مادر پرسید چه کار؟ او گفت: شما روی تابلو بنویسید: در این دبستان دختر از چهار تا شش سال پذیرفته می شود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سیدعلی شوشتری گفتهاند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز! مادرم آمد خانه و خود را ناگزیر از این کار دید. پس در نهایت عصبانیت تابلو را داد پایین آوردند کاغذی رویش چسباند رنگ زد و با مرکب روی آن نوشت: «در این دبستان دختر از چهار تا شش سال پذیرفته می شود» و در جواب گریه و زاری دخترهای بزرگتر که نمیخواستند ترکتحصیل کنند گفت: حالا بروید تا سروصدا بخوابد باز دوباره میآیید و درس می¬خوانید. همزمان با کارهای مربوط به مدرسه مادرم برای وکلای مجلس که در مجلس متحصن بودند نامه¬ای تهییج کننده همراه با لچک سرش فرستاد که مفاد آن این بود: یا برای حفظ مشروطه پایداری کنید یا لچک مرا سرکنید. این نامه بلند در مجلس خوانده شد. سالی گذشت و مدرسه به کار خود ادامه می داد...» (7)
دبستان دوشیزگان البته عملا تا 15 ربیعالاول 1326ه.ق/12 آوریل 1908 میلادی تعطیل
بود و در این روز بازگشایی شد. از عوامل اصلی موثر در بازگشایی دبستان دوشیزگان،
تصویب متمم قانون اساسی (29 شعبان 1325) بود. زیرا اصل هجدهم آن «تحصیل و تعلیم
علوم و معارف و صنایع» را بدون ذکر جنسیت برای عموم آزاد میدانست، طی این مدت
مواضع مخالفان مشروطه و سنتگرایان نیز هم به لحاظ سیاسی و هم درمیان مردم - خصوصا
پس از کودتای ناموفق محمدعلیشاه- تضعیف شده بود. نهایتا کیفیت آموزش در دبستان
دوشیزگان مورد تصدیق وزارت معارف نیز قرارگرفت و بدینترتیب نه تنها موقعیت دبستان
دوشیزگان تثبیت شد که لزوم آموزش دختران و توانایی زنان در اداره مدرسه مورد
تأیید دولت ایران قرارگرفت و راه برای تأسیس مدارس دخترانه در ایران هموار شد.
پس از مشروطه
در اواخر سال 1290 شمسی (5 سال پس از صدور فرمان مشروطیت) با ایستادگی مؤسسان مدارس دخترانه و فشار انجمنهایی که طرفدار آموزش دختران بودند مدارس جدید تا حدود زیادی مورد پذیرش عموم قرارگرفت. در سالهای اول مشروطیت تعداد مدارس جدید افزایش یافت، ضمنا تا اواخر دوره قاجار یک مدرسه آمریکایی و یک مدرسه فرانسوی (مدرسه معروف ژاندارک) برای دختران تاسیس شد، البته تعداد دانشآموزان دختر در این مدارس به 200 نفر هم نمیرسید. جمعیت ایران 25 سال پس از انقلاب مشروطیت به 8 میلیون نفر میرسید که در هر 100 هزار نفر فقط 1803 نفر دانش آموز بودند واز آن میان تنها 26 درصد را دختران تشکیل میدادند. در سال 1313 ه.ش نیز آموزشعالی زنان مورد تایید دولت قرار گرفت و در سال 1316 دانشگاه تهران اولین گروه زنان را در رشتهی پزشکی پذیرفت. با این حال بیسوادی زنان بسیار گسترده بود به طوری که در سال 1335 نود و دو درصد زنان بیسواد بودند. درهرصورت پس از مبارزات جنبش زنان و نظر موافق برخی روشنفکران و همراهی برخی نخبگان روشنبین سیاسی، حق تحصیل برای زنان کم و بیش به رسمیت شناخته شد، هرچند که تحصیل زنان در آن سالها با موانع اجتماعی و اقتصادی فراوانی روبرو بود.
در حالحاضر و با گذشت حدود صد سال از تاسیس دبستان دوشیزگان، زنان در سطح وسیعی به
تحصیل مشغول هستند و اکثریت قبولیهای مرکز آموزشعالی را دختران تشکیل می دهند. با
اینحال این روند هنوز هم خالی از اشکال نیست. به غیر از تبعیضات آموزشی که گاه
وبیگاه قبض و بسط مییابند و بنابر اراده فلان وزیر و بهمان نماینده بر دختران
تحمیل می شوند، محتویات آموزشی مقاطع مختلف تحصیلی نیز بازتولید کننده نظام
مردسالار و در خدمت ایدئولوژی رسمی هستند. نابرابری بین زن و مرد و اعمال تبعیض
علیه زنان بخش تفکیک ناپذیر ایدئولوژی رسمی است که کوشیده می شود از طریق نظام
آموزشی نیز بازتولید گردد. به هر حال به نظر می رسد نفس حضور زنان در مقاطع مختلف
آموزش عالی و حضورشان در پراتیک اجتماعی و سیاسی تا حدودی موجب ناکامی این حربه
شدهاست. آینده جنبش زنان در ایران تا حدود زیادی بسته به رفع تبعیضات آموزشی و
رهایی آموزشوپرورش از قید ایدئولوژی رسمی است و این مسئله است که نباید از آن غافل
شد.
پینوشتها:
1) برای اطلاعات بیشتر در این مورد ر.ک به حقوق زنان از آغاز تا امروز، نای بن
سعدون، ترجمه ی گیتی خورسند، انتشارات کویر
2) برای مطالعه بیشتر در زمینه موقعیت تحصیلی و شغلی زنان در ایالات متحده ر.ک به
از جنبش تا نظریه اجتماعی؛ تاریخ دوقرن فمینیسم، حمیرا مشیرزاده ، نشر شیرازه
3) مقاله نگاهی به آموزش و پرورش زنان در ایران نوشته طلعت تقی نیا مندرج در فصل
زنان، مجموعه ی آراء و دیدگاههای فمینیستی، جلد سوم،به کوشش نوشین احمدی خراسانی،
نشر توسعه
4) سوانح عمر، شمس الدین رشدیه، نشر تاریخ ایران، سال انتشار 1362، ص 148
5) هدف
ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، محمد حسین خسرو پناه،نشر
پیام امروز
6) همان
7) از زنان پیشگام ایرانی: افضل وزیری دختر بی بی خانم استر آبادی، نویسنده نرجس
مهرانگیز ملاح، نشر شیرازه، صص 27 و 28
منبع:سرپیچ
برگرفته از سايت: «ادوار نيوز»
http://www.advarnews.us/article/8533.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |