پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو
ايران و ماجرای نوار غزّه
ناصر کرمی
واقعه ای که اکنون در میان ارتش اسرائیل و سازمان تروریستی حماس میگذرد، نتیجهء پروسه آنتی صیهونیسم در اروپا میباشد که حرکتِ خود را 1894 میلادی در فرانسه با محاکمهء یک افسر یهودی تبار فرانسوی بنام : [Alfred Dreyfus 1859-1935] به نمایش گذاشت، پس از آن در روسیه و در آلمان نازیسم که به نقطهء اوج و فراگیر وحشتناکِ خود رسید.
بر روندِ پروسه آنتی صیهونیسم [ آنتی سِمِتیسم]، عثمانیان تُرک تبار، کشور انگلستان، جنگِ جهانی اوّل و دوّم، کشورهای: آمریکا، فرانسه، آلمان، اتحّادِ جاهیر شوروی، از همه مهمّتر عدم سیاست ورزی و خردگرای اعراب در خاورمیانه در عوض ناسیونالیسم کور عربی تأثیر گذار بوده است، به عبارتی دیگر آن چیزی که اکنون در این ناحیّه از جغرافیای مهّم جهان میگذرد، نقطهء تقاطع مشکلات و مسابقات قدرتهای جهانی و برخوردِ ایدئولوژی ها با تضادهای چند گونهء فرا منطقه ای گلوبال بوده و هست که امروز هم خود را در جنگِ ایدئولوژیکِ بین دو قطب فوندامنتالیسم اسلامگرایی و فوندامنتالیسم گلوبالیسم و گلوبالیزاسیون در خاورمیانه و خاور نزدیک و برون از این جغرافیایِ سیاسی به معرض نمایش میگذارد، که طرفین درگیر این جنگِ دلخراش و ارزش شکن، بویژه ملّتِ اسرائیل کمترین نقش و گناه را دارند.
کشور انگلستان که حتّی بعد از جنگ دوّم جهانی قیمومیّتِ سرزمین فلسطین را داشت، پیشنهاد پرزیدنت آمریکا Harry S.Truman را برای پذیرفتن فقط صد هزار [100.000] یهودیان مهاجر به سرزمین فلسطین را نپذیرفت که این عمل انگلستان باعث خشم یهودیان ساکن فلسطین گردید و در نتیجه به درگیری هائی بین یهودیان و اعراب فلسطین منجر شد.
کشور انگلستان با وجود تشکیل «لیگ عرب» در سال 1945 میلادی، به سود اعراب و برای جلوگیری از مهاجرت یهودیان به فلسطین، نتوانست درگیری بین اعراب و یهودیان ساکن فلسطین را که ناسونالیسم عربی آنرا شعله ور ساخته بود مهار کند و در واقع کنترل بر این سرزمین را از دست داد. در نتیجه مسئولیّت آیندهء آنرا به سازمانِ ملّل متحّد واگذار کرد. ایالات متحّدهء آمریکا و اتحّادِ جماهیر شوروی که هر دو پیوسته خواهانِ پایان دادن به هژمونی انگلستان در خاورمیانه و ناحیّهء خلیج فارس بودند، فرصت را مناسب دیدند و بطرز بیسابقه ای به تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور مستقل یهودی تبار و عرب تبار توافق نظر کردند.
از اردوگاهِ سوسیالیسم که تا قبل از جنگِ دوّم جهانی خود سرسختانه آنتی صیهونیسم بود، در 14 ماه مه 1947 میلادی، اندریو گرومیکو [Anderj Gromyko] به نمایندگی از هیأت سیاسی فرستادهء شوروی در سازمان ملّل، سخنرانی ای بسود ملّت یهود انجام داده و تشکیل دولتِ مخصوص به آنها را علنأ در حضور نمایندگانِ سازمانِ ملّل متحّد اعلام داشت [مایهء تعجب سوسیالست هایِ تخیّلی و مارکسیست هایِ سنتّی جهانِ سوّمی شیعه مسلکِ ایرانیان طرفدار سازمان تروریستی حماس نشود]
در جنگِ آزادی بخش یهودیان 1947-1949 میلادی، که ارتش کشور نوپای اسرائیل موردِ هجوم ارتش 6 کشور عربی قرار گرفت، اتحّادِ جماهیر شوروی از طریق چکسلواکی به ارتش اسرائیل مدرنترین تسلیحات نظامی را رساند که در پیروزی ارتش اسرائیل بر اعراب نقش اساسی را داشت. بگذریم که شوروی، با رشد اندیشهء سوسیالیستی در قشر پیشتاز جنبش اعراب، و در نمادِ شخص جمال عبدالناصر سوسیالیست، و برتری امتیازاتِ اقتصادی، سیاسی، و ژئو پولیتیک سرزمین اعراب بر اسرائیل، و با چشمداشت به این امتیازات و بنا به منافع ملّی خود به جبههءِ کشورهای عربی دشمن اسرائیل پیوست و حتّی تروریست های دینی اعراب را بر علیه جهانِ غرب و دمکرات تربیّت و پشتیبانی کرد.
به رسمیّت نشناختن کشور اسرائیل از سوی کشورهای عرب و سیاستِ نابودیِ کامل آن با توسّل به جنگ و در شکل مبارزاتِ دیگر، از جمله بصورت جنبش افسرانِ عرب، در زیر پرچم ایدئولوژی های سوسیالیسم و ناسیونالیسم رادیکالِ عربی صورت می گرفت. با کاهش یافتن پروسهء ناسیونالیسم در شکل حکومتِ ملّی و کم رنگ شدن و یا فروپاشی تفکّر سوسیالیستی، اینک دو جهان بینی 1) دینِ اسلام بنيادگرا و 2) ناسیونالیسم عربی خشونتگر، بهم آمیخته و ایدئولوژی مبارزاتی اعراب بنیادگرای دینی را بوجود آورده است که از گذشته تا کنون نه فقط علیه کشور اسرائیل، بلکه عليه جهانِ دمکرات و دست آوردهای معنوی و دمکراتیک جوامع انسانی و نيز علیه مردم بیگناه و دمکراتِ عرب تبار در مبارزه ای تنگاتنک می باشد. آمیختگی دو عنصر ذکر شده در بالا هرگونه آشتی، دیالوگ و همزیستی مسالمت آمیز با یهودیان و حکومت آنها را مردود می شمارد و در صدد نابودی و برچیده شدنِ کامل آن است.
در تئوری و پراتیک این گروه های اسلامگرای رادیکال امروز سیاست مبارزاتی آنها در خاورمیانه به شیوهء مبارزاتی دوران آغازین ظهور دین اسلام [زمان محمّد ابن عبدالله]، و فاز کشور گشایی با تسخیر ممالکِ دیگر در دورانِ خلفای راشدین، و با امپراطوری های روم و ایران باستان و سایر ممالک دیگر شباهت بسیار دارد. زیرا در آن زمان نيز پرچم ناسیونالیسم عربی را بنام دین اسلام برافراشته بودند.
شکل گیری این ایدئولوژی مبارزاتی بر علیه جهان غیر مسلمان، بویژه غرب، از اوایل قرن نوزده در کشور مصر انجام. شایان ذکر است که این ایدئولوژی اسلام بنیادگرا ـ صرف نظر از سلسله اس از عملیّاتِ تروریستی ـ تا کنون در جهان عرب موفّق نشده تا قدرت سیاسی حکومت را بدست گیرد و، در واقع، در اوّلین کشوری که قدرت سیاسی را بدست گرفت در ایران و در نتیجهء انقلاب 57 آن بوده است، که اکنون به مدّتِ 30 سال است که حاکمانِ رژیم اسلامی بدونِ در نظر گرفتن منافع ملّی ایرانیان خود را در جایگاهِ و پایگاهِ اصلی این ایدئولوژی می بینند و وظیفهء خود می دانند که از ارگان هایی مانند حماس حمایت کنند تا آنها نيز، با بدست گرفتن قدرتِ سیاسی،حکومتِ اسلامی مخصوص بخود را تشکیل دهند. شعار سران رژیم اسلامی و سازمان حماس یکی است و آنهم برداشتن کشوری بنام اسرائیل از روی نقشهء جهان امروز و مبارزه با کفّار تا بر قراری حاکمیّت جهانی نظام ولایتِ فقیه میباشد!
حتی اگر نپذیریم که سرزمین فلسطین تنها به یهودیان تعلق داشته است، در این نباید شک کرد که این سرزمین پیوسته جایگاه قوم سامی [ یهود و عرب] بوده است. از این گذشته، کشور اسرائیل به میل آمریکا و یا به تنهایی به میل سایر کشورهای غربی بنیاد گذاشته نشده، و همانطور که همه میدانند تأسیس کشوری بنام اسرائیل، حلّ یک مشکل یکتا و استثنایی گریبانگیر عصر جدید جامعهء جهانی، بنا به رأی سازمان ملّل متحّد یا خانوادهء جهانی صورت گرفته است. بنا بر این به رسمیّت نشناختن وجود کشور اسرائیل از روز تأسیس تا به امروز از سوی بعضی از کشورهای عضو جهانِ عرب و مسلمان امری غیر دمکراتیک، بر علیه سازمان ملّل متحّد و بر علیه رأی سایر کشورهای دیگر جهان است. از سویی دیگر، کشور اسرائیل با رعایتِ کامل قوانین بین المللی، تا مورد حملهء جدی اعراب قرار نگرفته است، نه به سرزمین دیگری حملهء نظامی کرده است و نه حقوق شهروندی کسی را نادیده گرفته است.
جهان امروز از آنچه به مدّت نیم قرن در خاور نزدیک بین اعراب و ملّت یهود رُخ داده است به هیچ وجه خشنود نبوده و نیست، و آنچه را که تجربه کرده است متأسفانه فقط خشونت و خون ریزی و از دست رفتن جان کودکان و زنان و شهروندان بیگناه از هر طرف، و پیدایش مصیبت های دیگر میباشد، امّا چه کسی میتواند به جرأت بگوید که یک سرباز اسرائیلی و یا حکومتِ اسرائیل از ریختن خونِ کودکان فلسطینی متأثر نمی شود و یا خوشحال می گرد
از دیدگاهِ دین داران، اگر به ساختار و مکانیزم طبیعت امروز نگاهی بیندازیم می توانیم هزاران نابسامانی و اشتباه که خداوند در خلقتِ آنها سهل انگاری کرده است را مشاهده کنیم و چه بسا خیلی بهتر بود که او بسیاری از پدیده ها را اصلاً نمی آفرید. به همین ترتیب هم اگر پندار و رفتار شناسی با کنش و واکنش پدیدهء انسان را در طبیعت و در عرصهء سیاست پردازی مورد مطالعه قرار دهیم به هزاران نکته های کور و تاریکِ ناخوشایند بر خواهیم خورد که در دفتر تاریخ ثبت شده اند، مسئلهء یهودیان و اعراب هم یکی از این برگ ها و صحنه های نامطلوب تاریخ بشری هست، که اکنون جامعهء جهانی خردگرا باید راهِ حلّی برای آن بیایبد،
آیا غیر از تشکیل دو سرزمین مستقل یهودی و عرب تبار راهِ حلّ دیگری وجود دارد؟ آیا راهی جز همزیستی مسالمت آمیز دو کشور در کنار هم را می شناسید؟ آیا جز پای بندی به قوانین بین المللی و گردن نهادن به اصول دمکراتیک و دیالوگِ بین آنها راه حلّ دیگری امکان پذیر هست؟ آیا می شود چرخهء تاریخ را به عقب باز گرداند و با انحلال کشور و حکومتِ اسرائیل، یهودیان را از سرزمین اسرائیل و فلسطین بیرون کرد؟ براستی آیا تنها راهِ حلّ به رسمیّت نشناختن کشور اسرائیل و نابودی و محو کامل حکومت و ملّتِ یهود از روی جغرافیای کرهء زمین است؟ آیا به مدّت 50 سال همبستگی ارتش کشورهای عرب با پشتیبانی متحّدان خود موفق شد کشور اسرائیل را بردارد، که اکنون حماس با سپر قراردادن کودکان و زنان فلسطینی و با توانِ ناچیز خود می خواهد آنرا از میان بر دارد؟
آیا ایرانیانی که احساسات بر آنها غلبه می کند و زبانی بلند می گشایند و دست به اسلحهء قلم میبرند و از درگیری ارتش اسرائیل و تروریست های حماس، صحنه ای توسوعائی ـ عاشورایی می آفرینند، براستی به روندِ تاریخ خاورمیانه حداقل در عصر جدید آگاهی و تسلط دارند؟ آیا قربانی سیاستِ سرانِ رژیم اسلامی نشده اند و مهر تأییدی بر افکار شوم آنها نمی زنند؟
آنچه بر یهودیان و اعراب گذشته و می گذرد، در قدم اوّل به 400 میلیون زن و مردِ عرب در بیش از 26 کشور عربی، که روابط خوب سیاسی، اقتصادی با آمریکا و اروپا و خودِ کشور اسرائیل دارند مربوط می شود و به ما ایرانیان و به حکومتِ غیر انتخابی ما مربوط نیست! سیاستِ خارجی ما در قبال این مشکل باید مانند مردمانِ آلمان، جزایر اسکاندیناوی، هلند، فرانسه، استرالیا، کانادا، هندوستان، ژاپن، آرژانتین، و سایر کشور دمکراتیک باشد، تلاش دیپلماسی در ایجادِ صلحی پایدار و جلوگیری از خشونت، و تا حدّ امکان کمک های پزشکی و مالی به آسیب دیدگانِ طرفین باشد، امّا این سیاست خارجی نباید امنیّت و منافع ملّی در زمینه های سیاسی و اقتصادی ما را تحتِ شعاع خود قرار دهد. یک حکومتِ در ایران قبل از هر چيز مسئول شهروندانِ ایرانی است که اکنون بیش از 40% در صد آنها زیر خط فقر بسر می برند، که گفته می شود این رقم در استانی مانند سیستان و بلوچستان به بالای 70% می رسد! از اینها گذشته، رژیم اسلامی که خود امنیّتِ شهروندی را از جامعهء ایرانی سلب کرده و می کند و آنها را از برخورداری دمکراسی محروم کرده است و سیستم اقتصادی و فرهنگی کشور را به نابودی کشانده است، چگونه می خواهد برای دیگران امنیّت بیافریند، دمکراسی جایگزین کند و بهشت بیافریند؟!
وظیفهء اصلی جامعهء ایرانی در رابطه با درگیری قدیم و جدید یهودیان و اعراب در شرایط کنونی این هست که به آنالیزه کردنِ سیاست های جمهوری اسلامی در برپایی و ادامهء جنگ بین تروریست های حماس و حزب الله و کشور اسرائیل بپردازند، تا دریابند که این منافع ملّی ما ایرانیان که سردمداران اسلامی تهران آنرا در لبنان و نوار غزه جستجو می کنند کدامند؟ چرا سرمایه های ملّی ایرانیان باید در جنوب لبنان و نوار غزه و در عملیّات تروریستی دیگر به هدر روند در عوض کودکان ایرانی گرسنه و برهنه سقفی بر سر نداشته باشند؟ چرا کشورهای مصر، عربستان سعودی، محمود عباس، و کشورهای عربی دیگر با آمریکا و اسرائیل و اروپا امروز همسو هستند ولی ما ایرانیان بر علیه آنيم؟ طبق کدام فاکتورها و به خاطر کدام منافع ملّی ما، و به چه مناسبتی؟ تازه حمایت سران رژیم اسلامی از حماس و سایر گروه های رادیکال دیگر باعث شده که کودکانِ بیگناهِ فلسطینی از کمک های چند گانهء جهان آزاد محروم شوند و دستِ ارتش اسرائیل را بدونِ انتقاد در کار خود آزاد بگذارند.
در رابطه با منافع ملّی ایرانیان، واقعیّت آن است که: هر چه رژیم اسلامی تهران بر پشتیبانی رادیکال خود از حماس و سایر سازمان های تروریستی دیگر بیفزاید، چند برابر آن بر قدرت و مانور کشورهای مصر، عربستان سعودی، حتّی سوریّه، کشورهای حوزهء خلیج، و کشور تُرکیّه در منطقه و در ناحیّهء خلیج فارس افزوده خواهد شد و از نعمت های بیکران اقتصادی و سیاسی و تکنولوژيک جوامع غرب برخوردار خواهند گشت،
در مقابل، بر کاهش هرچه بیشتر سیاست ورزی و نفوذ ایرانیان در منطقه و خلیج فارس و منزوی و بد نام شدن بیشتر ایران منجر خواهد شد، در واقع سیاستی را که رژیم اسلامی پیشهء خود کرده است، آرزوی دیرینهء رقیبان، تجزیه طلبان، و دشمنان ایرانیان بوده و هست.
کوتاه کردن دستِ دراز سرانِ رژیم اسلامی در جنگ افروزی در خاورمیانه، در قدم اوّل بسودِ کودکانِ عزیز و معصوم فلسطین و ملّتِ آوارهء آن، بسودِ صلح و امنیّتِ جهانی، بسود ملّت تاریخی اسرائیل و به سودهای چندگانه و بیشمار و مهّم برای کشور ما ایران، و نيز بسود هومانیسم، فلسفهء اخلاق و ارزش ها، و به سود همگونی و هماهنگی مفید و سازنده در خاورمیانه و نزدیک خواهد بود.
سرانِ جمهوری اسلامی نیروی محرّکه و مسئول اصلی چنین فاجعه هایی بوده و هستند، و به خیال خود با برنامهء اتمی و با راه انداختن چنین جنگ و صحنه هایی تضمین استحکام و ادامهء حیات خود را از جهانِ آزاد کسب کند، و یا با بحران آفرینی جدید مشکلاتِ درونِ کشور را به انحراف بکشند و به بهانه هایی موج دمکراسی خواهی جدید را سرکوب کنند.
رهبران اسلامی تهران بخوبی می دانند که، همچون گذشته، کلید گشایش این مشکلاتِ موجود در کشور ایران در دستِ شهروندانِ ایرانی می باشد و سکولاریسم نام دارد، همراه با استقرار دمکراسی از طريق تشکیل يک حکومتِ ملّی و مردم سالار به مفهوم واقعی و نيز بکار گیری عمومی توانایی های قابل توجّه جامعهء ایرانی.
نخبگانِ خانهء فکر جمهوری اسلامی باید تا کنون درک کرده باشند که: «راهی که می روند به گورستان ختم می شود!»
ژانویه 2009 ـ آلمان
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |