آغاز و پایان توتالیتاریسم
ایوان كلیما
ترجمه:خشایار دیهیمی
زمانی كه آن وقایع انقلابی منجر به تجدید نظام دموكراتیك در چكسلواكی در 1989 در حال رخ دادن بود، از شباهت باورنكردنی كودتای منجر به استقرار رژیم كمونیستی در 1948 با این وقایع سخت به حیرت آمدم. در هیچیك از این دو مورد تقابل خونینی رخ نداده بود؛ سرنوشت كشور در میدانهای عمومی پایتخت تعیین میشد، جایی كه در 1948 تظاهرات عظیمی با شعار پایان دادن به دموكراسی برپا میشدند، و 40 سال بعد، شعارها در جهت پایان دادن به توتالیتاریسم بود.
در هر دو مورد یكی از تعیین كننده ترین عوامل در جهت سرنگونی رژیم حاكم نقشی بود كه رسانهها بازی میكردند. در 1948، حروفچینها از حروفچینی برای روزنامههای دموكراتیك سر باز زدند، و كمونیستها ایستگاه رادیویی را اشغال كردند (آن زمان هنوز تلویزیون وجود نداشت) و در نتیجه، رادیو و روزنامهها تنها رسانههایی بودند كه میتوانستند در لحظات سرنوشتساز بر افكار عمومی تاثیر بگذارند.
در 1989، نقطه عطف زمانی فرا رسید كه كاركنان ایستگاه تلویزیونی اعلام كردند كه حاضر نخواهند شد برنامهای را روی آنتن بفرستند مگر اینكه به آنها اجازه داده شود كه سیر وقایع را صادقانه به اطلاع عموم برسانند. حتی حروفچینهای روزنامههای كمونیستی تهدید به اعتصاب كردند، و شرطشان برای اعتصاب نكردن این بود كه اجازه داشته باشند واقعیت امر را درباره وقایع در جریان به چاپ برسانند. در هر دو مورد، حكومتهای بر سر كار در عرض چند روز ویران شدند.
سقوط رژیمهای توتالیتری چپ و راست در طول چند دهه گذشته ممكن است ما را به این نتیجه خطا و خوشبینانه رهنمون شود كه این رژیمها به نوعی با ذات رفتار و تفكر بشری بیگانه بودند، و فقط بنا بر غفلتی تاریخی پدید آمده بودند. در واقع، بسیاری از افراد ناخودآگاه در آرزوی نظم و نظام و حكومت قوی دستی هستند كه حكومتهای توتالیتر نویدشان را میدادند.
درباره آن شور و شوقی كه مردم برای برقراری نظام توتالیتر در كشور من در 40 سال پیش نشان میدادند پیشتر نوشتهام، و هنوز آن هیجان افسارگسیخته را به هنگام بر تخت قدرتنشستن هیتلر در آلمان به یاد میآورم. نیمه نخست قرن ما نشان داد كه نظامهای توتالیتر میتوانند یك جامعه را به كلی یا یك ملت را به كلی مجذوب و مسحور خود كنند. محبوبیت این رژیمها حاصل تلفیق یك دوره نگاه اتوپیائی و وعدههای عوامفریبانه بود، و البته در ضمن توسل به اندیشههای شهروندان متوسط درباره سازماندهی عادلانه جامعه.
در نظر آدمهای گرفتار در گرفتاریهای روزمره زندگی، این رژیمها آرمانی بزرگ را عرضه میكردند، و نیز رهبری كاریزماتیك كه قرار بود آنها را از بار سنگین تصمیمگیری، مسئولیت، و خطر كردن برهاند، و علاوه بر آن آنها را سمت هدفی هدایت كند كه به زندگیشان معنایی میبخشد. بسیاری از جنبههای نظام توتالیتری در آن مراحل ابتدایی شكلگیریاش بس جذاب هستند: قاطعیت آن، شفافیت برنامهاش و آن نیرو برای حل معضلاتی كه در یك دموكراسی، بنا به طبیعتش به آن راحتی قابل حل نیستند.
رژیم توتالیتری هرآنچه كه شهروند متوسط را برمیآشوبد، از میان برمیدارد و دست به اقداماتی میزند كه چنین شهروندی را سخت تحت تاثیر قرار میدهد. رژیم توتالیتری جیرهای از آنچه در طول رسیدنش به قدرت مصادره كرده یا دزدیده است برای شهروندان مقرر میكند؛ رژیم توتالیتری آنهایی را كه با این رژیم مخالفت میكنند میترساند، حبس میكند، یا میكشد و به این ترتیب یك وحدت و انسجام ملی را به نمایش میگذارد.
در نگاه نخست چنین رژیمی قوتی جادوئی دارد و این قوت را با تظاهرات و جشنهاو رژههای پرشكوه و چشمگیر هرچه بیشتر تقویت میكند. رژیم توتالیتری، در روزهای نخست بر سركار آمدنش، دقیقا به این دلیل به نظر نیرومند میآید كه توده مردم از آن حمایت میكنند، آن هم به شكل یكدست و متحد، دستكم در سطح و به ظاهر.
در طول عمر یك نسل یا دو نسل چه رخ داد كه چنین رژیمی فروریخت، چرا بچهها و نوهها دلشان میخواست به همان دموكراسی كهنی بازگردند كه پدران و پدربزرگانشان با شور و شوقی آشكار بدان پشت كرده بودند؟
رژیم توتالیتری دائما به دنبال وحدت و انسجام است، چون، هرچه باشد، این در ذات و گوهر رژیم توتالیتری است. چه از منظر ایدئولوژیك، و چه از منظر مدنی، این وحدت در وجود «پیشوا» متجلی میشود؛ بنیانگذار، كاشف، وحدتبخش. پیشوا نهتنها تجسم آرمان توتالیتری، بلكه تجسم جنبشی هم هست كه این اندیشه را حیات بخشیده است.
در مرحله اول، به دلیل شخصیت پیشوا و دارودستهاش (این آدمها دار و دستهای هستند كه پیشوا را قادر ساختهاند تا شهروندان را به دنبالش بكشاند و بعد با اعتماد به نفس و معمولا با عزم راسخ انگارههای اجتماعیشان را به كرسی بنشاند) نظام توتالیتری به نظر پویا میآید، نظامی كه نظم كهن را برانداخته است، و قوانینش و آداب و رسومش را منسوخ كرده است.
اما اصل اساسی توتالیتاریسم این است كه همه به آن اقتدا خواهند كرد، تحت لوای یك اندیشه، تحت لوای یك پیشوا كه مركز قدرت است،و به وحدت وانسجام خواهند رسید.
برای همین است كه هر نظام توتالیتری هم حذف شخصیت را جزو اهدافش میكند (مگر به استثنای شخصیت پیشوا، چه در یك شخص متجلی شده باشد، چه در یك گروه) و هم ارزش بخشیدن به بیشخصیتی را، یعنی ارزش بخشیدن به آدمهایی كه فارغ از اینكه چقدر كوشا، ساعی، یا تنبل هستند، عامدانه و عالمانه نطفه هر نوع فردیت و ابتكاری را در خودشان میكشند.
نظامی كه در نگاه نخست به نظر نظامی پویا میآمد، تبدیل به یك نظام كند، سنگین، و دست و پاچلفتی میشود. نظام توتالیتری هر گروه منفرد یا هر فرد منفرد را مطلوب میداند و این انفراد را اشاعه میدهد و آن بقیه را كه به این انفراد تن نمیدهند از میان برمیدارد. پس ضرورتا به تضاد، نه تنها با نیازهای فردی، بلكه به تضاد با نیازهای جمعیت و جماعاتی تمام میرسد. در جوامع مدرن، علیالخصوص، نه افرادی یا استعدادهای بسیار بلكه حتی مراكز سازمانیافته قدرت هم نمیتوانند از معضلاتی كه بر هم انباشته میشوند جلوگیری كنند.
پس از نخستین بارقههای آشكار موفقیت، هر جامعه توتالیتری وارد دورهای بحرانی میشود كه بر همه جنبههای زندگی افراد تاثیر میگذارد.
این بحران خودش را نخست در حوزه معنوی آشكار میكند، قدرت توتالیتری اجازه نمیدهد كه افكار و عقاید مختلف بروز پیدا كنند و بنابراین اجازه نمیدهد بحث یا گفتوگویی معنادار شكل بگیرد.
در رژیمهای توتالیتر، فعالیت فكری ناممكن است، حتی افراد، فارغ از آنچه در درون دارند، ناگزیرند خودشان را با الگوی رسمی وفق دهند، قید و بندهایی هست كه نمیگذارد شخصیت در افراد پرورده شود؛ و فضایی كه در آن جان و ذهن انسان حركت میكند دائما تنگتر و تنگتر میشود.
آنهایی كه سعی میكنند از خودشان در برابر چنین تحولاتی دفاع كنند شمارشان افزونتر میشود، آنها اعتراض میكنند و خواستار تغییر میشوند. نظام توتالیتری اما به همه خواستها فقط یك پاسخ میدهد. نظام توتالیتری در برابر ناراضیان فقط به زور متوسل میشود.
برای همین است كه دولتهای توتالیتری نمیتوانند بیوجود پلیس سیاسی، دادگاههای فرمایشی، حكمهای غیرقانونی، اردوگاههای كار اجباری، و اعدامهایی كه غالبا نوعی آدمكشی در هیئتهای مبدل هستند سر كند. اگرچه در آغاز عده زیادی از این اعمال به وحشت میافتند، اما سرانجام به این نتیجه میرسند كه چنین شیوههایی عملا نمیتواند در موارد زیادی به كار گرفته شود.
در واقع، نظام توتالیتری در اوج تكاملش از این جهت چشمگیر است كه شمار نوكران حلقه به گوشش در سرتاسر جامعه بسیار زیاد است. این نوكران اما از این جهت با آن حامیان اولیه تفاوت دارند كه حمایتشان از رژیم دلایل دیگری دارد. آنچه آنان را به حركت درمیآورد دیگر شور و شوق نیست بلكه ترس است.
با این
همه، شخصی كه انگیزه اعمالش یك ترس دائمی است، صفتی را از دست میدهد كه كل فرهنگ
از دل آن صفت برمیآید: او خلاقیتش را از دست میدهد، چشماندازش را از دست میدهد.
رفتار او را میتوان به رفتار ساكنان شهری محاصره شده تشبیه كرد. یگانه آرزوی او
زنده ماندن است.
زمانی كه شمار شهروندان به ظاهر وفادار، آن خدمتگزاران حلقه بهگوش اما غیرخلاق به
اوج خودش میرسد، زمانی كه نتیجه انتخابات به طرزی قاطع و یكصدا به نفع رژیم است،
آنگاه به نحوی پارادوكسی، رژیم كمكم ترك بر میدارد.
به دلیل كندیاش در نشان دادن واكنش، این بحران سریعا از حوزه فكری و روحی به سایر حوزههای زندگی سرایت پیدا میكند. بحران گریبان اقتصاد، روابط انسانی و اخلاقیات را میگیرد و نهایتا در موضوعاتی نظیر آلودگی آب و هوا كه كسی نمیتواند مسئولیتش را به عهده بگیرد، انعكاس مییابد. قدرت توتالیتری معمولا منكر میشود كه اصلا بحرانی وجود دارد و میكوشد از این موقعیت به نفع خویش بهره ببرد، یعنی میكوشد هر آن چیزی را كه تا همین اواخر یك نیاز معمولی انسانی بود یك امتیاز مهم جلوه دهد كه به یمن توتالیتاریسم بدل به چیزی نایاب شده است.
آنگاه به شهروندانش رشوه میدهد: حق داشتن سقفی بالای سر خود بدل به یك امتیاز میشود و همچنین حق داشتن غذای سالم، بهداشت و درمان، اطلاعات سانسور نشده، اجازه سفر، تعلیم و تربیت، گرما و سرانجام خود زندگی.
چون رژیم همه چیز را بدل به یك امتیاز مهم میكند، همه چیز بدل به ابزاری برای به فساد كشاندن آدمها میشود. رژیم آگاهی مدنی مردمان و اعتمادبهنفسشان را از میان میبرد. بسته به این كه این بحران چقدر عمیق و انحطاط جامعه چقدر پیشرفته باشد، نومنكلاتورا، یعنی قشر نازكی از آدمها كه از امتیازات استثنایی برخوردار هستند، گستردهتر میشود. آنگاه اعضای نومنكلاتورا در مقامی فراتر از نقد و فراتر از قانون قرار میگیرند.
آنها میتوانند دست به كارهایی بزنند كه دیگران نمیتوانند، حتی میتوانند دست به جنایت بزنند. این كاست صاحب امتیاز سریعا از اخلاق تهی میشود و بدل به قشری فاسد، چاق و نالایق میشود كه در خدمت نظام است. اما چون رژیم به آنها قدرت میدهد و مهمترین مقامات و مناصب را به آنها میسپارد، آنها دقیقا همان كسانی میشوند كه بیش از همه این بحران اجتماعی را عمیقتر میكنند و به آن بیلیاقتی و ناتوانیآشكار رژیم توتالیتری دامن میزنند.
نومن كلاتورا، نوعا قادر نیست از درون صفوف خویش شخصیتهای برجسته یا كاریزماتیك تولید كند. اگر رژیم پس از مرگ پیشوا یا نسل حكومتگران اولیهاش دوام آورد و نمیرد، حكومت به دست «هیچكسانی» میافتد كه سریعا جامعه را به انحطاطی عمیق سوق میدهند. ما این پدیده را عینا در همه كشورهای اروپای شرقی و اروپای مركزی به رایالعین دیدیم: حاكمان این كشورها افرادی چنان ملالآور بودند كه نهتنها نمیتوانستند كاری برای نجات نظامی بكنند كه همه چیزشان را مدیون آن بودند، بلكه حتی چیزی نداشتند كه به جامعهای كه بر آن حكومت میكنند، عرضه كنند و بنابراین دیگر نفوذی جز قدرت عریان نداشتند.
نظام توتالیتری با نوید بهبود بخشیدن به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت میرسد و با ویران كردن شیوه سازمانیافتن جامعه قدرتش را از دست میدهد و بنابراین زندگی اكثر مردم را بدتر میكند. پایان رژیمهای توتالیتری، چه چپ چه راست، به شیوههای گوناگون پیش میآید، گاه خونین، گاه به نحو شگفتی سریع و صلحآمیز.
آنها گاه در یك قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر پایان كارشان حاصل كار رفرمیستهایی است كه از درون نظام در دورهای سر بر میآورند كه رژیم دیگر آشكارا همه ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است. حتی یك نظام توتالیتری را نمیتوان یافت كه روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محكوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموكراتیك نكرده باشد.
توتالیتاریسم با سپردن حاكمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (كه غالبا هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی كه تحت حكومتش هستند، بلكه برای كل بشریت. در همین گذشته نهچندان دور، خصوصا در ایام بحران حكومت توتالیتری به نظر یك گزینه میآمد، آن هم گزینهای معنادار برای بخشهای بزرگی از جامعه. زمانی كه تجربههای تلخ امروز نیمهفراموش شوند، یا زمانی كه جامعه گرفتار بحرانی عمیق شود، این حكومتها ممكن است یك بار دیگر به نحو خطرناكی برای مردم بدیلی جذاب شوند.
منبع: شهروندامروز
برگرفته از ادوار نيوز:
http://www.advarnews.us/article/8343.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |