اصلاحات می خواهد شرايطی که باعث استقرار سکولاريسم می شود بوجود نيايد
سيد محمد خاتمی
سکولاريسم نو: آقای محمد خاتمی، رئيس جمهور قبلی حکومت اسلامی، در آستانۀ انتخابات جديد، با روشنی تمام مواضع خود را در مورد آيندۀ ولايت فقيه و پادزهر سکولاريستی آن روشن کرده و حجت را با هر آدم خوش خيالی تمام کرده اند. بدينسان، هرکس که از اين پس زير علم ايشان سينه بزند صرحتاً اعلام داشته است که مخالف استقرار حکومت جدا از مذهب در ايران است و می خواهد که حاکميت ولايت فقيه در ايران پا بر جا بماند. اينگونه است که ديگر استدلال مبتنی بر «انشاالله گربه است» نيز از پيش معنای خود را از دست داده است. ما، به سهم خود از صداقت و فاش گوئی آقای خاتمی تشکر می کنيم.
****
تهران- خبرگزاری کار ايران ـ چهارمين نشست تبيين مبانی اصلاحات در محل دايرهالمعارف اسلامی و با حضور رئيس و اعضای بنياد باران، فعالان سياسی، جمعی از روحانيون ،استادان، محققان، روشنفکران ،هنرمندان و روزنامهنگاران برگزار شد.
به گزارش "ايلنا" به نقل از روابط عمومی بنياد باران، سيد محمدخاتمی پس از سه نشست قبلی که به مباحث مبانی نظری اصلاحات پرداخت در نشست چهارم با توجه به بعضی سؤالات، مباحثی پيرامون اصول موضوع اصلاحات در زمينههای حکومت دينی و دموکراسی را مطرح کرد...
رئيس بنياد باران به اشاره به متفاوت بودن برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران با قانون اساسی سايرکشورها، از اصل ولايتفقيه به عنوان يکی از اين تفاوتها ياد کرد و يادآور شد: نظريه فقهی- کلامی امام (ره) در مورد ولايت فقيه کم و بيش روشن است. ايشان در سال های ۴۶-۴۷ درسهايی را در اين زمينه داشتند که توجيهکننده حرکتهايی بود که از چند سال قبل به رهبری ايشان شروع شده بود و اين مسائل مطرح بود که آيا روحانيون میتوانند در سياست دخالتکنند و آيا در عصر غيبت چيزی به نام حکومت مبتنی بر دين میتواند تحقق يابد؟
وی افزود: امام خمينی (ره) میگفتند که میتوان اين کار را انجام داد و پاسخی به گرايش های خاصی بود، که دين را جدا از سياست میدانست و اصلًا دخالت علما و روحانيون درسياست را ناروا میدانست و پيشنهاد بیتفاوتی نسبت به سرنوشت جامعه میکرد. ايشان در عمل هم بطور روشن، پيشنهاد جمهوری اسلامی را دادند.
رئيس دولت اصلاحات با بيان اينکه در آن پيش نويس قانون اساسی هم اصل ولايت فقيه وجود نداشت، اظهار داشت: قطعا تناقضی ميان جمهوريت و اسلاميتی که ايشان با ولايت فقيه می خواستند، نمیتواند وجود داشته باشد. يک فرد عادی اگر تفکراتش را بدرستی بيان کند، در آن تناقض وجود ندارد، چه برسد به فرد عالمی که در عرفان و حکمت و فلسفه و فقه جايگاه والايی داشت.
خاتمی تاکيد کرد: چگونه میتوان گفت که ايشان نظريهای دارند و اين نظريه با نظريه بنيادی ايشان در تناقض است؟ اگر تناقضی هم وجود دارد، يا بايد بگوييم که امام (ره) از نظريه شان برگشتند- که چنين نيست - و يا معقول اين است که بگوييم، تناقضی وجود ندارد. البته کسانی بودند و هستند که میگويند، اسلاميت با جمهوريت و بخصوص ولايت فقيه سازگاری ندارد و جالب است که وقتی بررسی میکنيم، میبينيم که آنها چندان با راه و رسم امام (ره) همراهی نداشتند و در دوران حيات ايشان هم در جامعه ميدان چندانی نداشتند، ولی بعد از رحلت ايشان ميدان دار شدند و به صراحت میگويند که امام (ره) به جمهوريت اعتقاد نداشتند.
رئيسه موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها با اشاره به اينکه امام ميزان را رای ملت میدانست، اين عقيده امام راحل را نشان دهنده اين دانست که تناقضی ميان نظريه شان و اين مساله نمیديدند.
وی همچنين گفت: در پيش نويس اوليه هم اصل ولايت فقيه نبود، اما بعدا در مجلسخبرگان، به عنوان يک اصل مطرح شد و مانند اصول ديگر دارای جايگاه ويژه است و به عنوان يکی از ارکان نظم جامعه پذيرفته شده است و با ساز و کارهايیکه در قانون اساسیتعريف شده است، با اصول مردمسالاری و حداقلهایآن، ناسازگاری ندارد.
رئيسجمهور سابقکشورمان به انتخاب اين قدرت متمرکز توسط مردم و نيز مسووليت آن در مقابل نهادهای مردمی و همچنين تعريف شدن امکان جابجايی آن قدرتتوسط مردم اشاره کرد و گفت: تمام ساز و کارهای آن مشخص شده است. البته اجرا شدن يا نشدن آن مساله ديگری است.
خاتمی در پاسخ به اينسئوال که پس از ۳۰ سال آيا سکولاريسم راه حل نيست، گفت:خيلیها ۳۰ سال پيش هم به اين نتيجه رسيده بودند که دين امر فردی است و در حيات اجتماعی بايد متکی به دريافتها و برداشتهايی بودکه عقل انسان بدست میآورد.
رئيس بنياد باران افزود:"سکولار" که در فارسی به "عرفی" ترجمه شده است و
"سکولاريسم" هم به "عرفی گرايی"، يعنی محور بودن عقل و عرف آگاه بشری در عرصه حيات
اجتماعی او و در نتيجه دين را به حيات فردی بردن. اين سکولاريسم، اگر نگوييم که در
ذات مدرنيته است، قطعا ملازم آن است.
وی تصريح کرد: نمیتوانيم سکولاريسم را از حيات مدرن بشری جدا کنيم و يکی از
مسائلی که با مدرنيته تحقق يافت و بسط پيدا کرد، همين مساله سکولاريسم است. اين
مساله در غرب تحقق پيدا کرده است.
رئيسجمهور سابق کشورمان با بيان اينکه اگر نگاهی به تحولات رخ داده در غرب و نحوه حرکت آن از قرون وسطی به قرون جديد داشته باشيم، خيلی مسائل دستگير ما میشود، گفت: اين مسير ادامه پيدا کرد تا اينکه در قرن هجدهم اصول مدرنيته مشخص شد و غرب به اقتدار و غرور شگفتانگيزی رسيد. اين غرور بگونهای بود که فکر کردند به راز و رمز يک زندگی برخوردار انسانی دست يافتهاند؛ از جمله اينکه محور و مبنای مرجع شناخت حقايق انسانی- تکوينی و طبيعی- و تشخيص سازوکارهای زندگی، عقل خود بنياد بشری است.
خاتمی همچنين توضيح داد: اين عقل، يعنی عقل خود انسان بدون نياز به چيزی خارج از آن، از جمله وحی. انسان بايد بر اين عقل تکيه کند و از طريقآن زندگی خودش را راه ببرد و موضوع آن هم همين دنيا و وجه ملموس زندگی است و مراد از "برخورداری" هم زندگیدر همين دنياست.
وی جريان ديگر را رفرميسم و اصلاحات دينی پرتستانيسم که يک حرکت دينی بود، خواند و افزود: اين جريان رويکردی را ايجاد کرد که مدرنيته را تقويتکرد، رفرميستها برخلاف اسلاف آنها معتقد به نوعی گشايش متقابل انسان و اين جهان نسبت به يکديگر بودند و اصلاً اين گشايش را يک امر الهی میدانستند و هرچه اين گشايش و گشودگی متقابل هم بيشتر شود، انسان را به سعادت نزديکتر میکند؛ بر خلاف ديدگاه ديگر که سعادت را فقط در جهان ديگر میدانست و زندگی اين دنيا را زندگی آلوده به حساب میآورد که بشر گرفتار آن شده است و بر اساس يک گناه ايجاد شده است که رهايی از آن، شرط رسيدن به سعادت است که نتيجهاش نوعی پست شمردن دنيا بود. در حالی که دنيای مدرن کاملا به زندگی اين جهان اهميت میدهد و اصلاحات دينی هم اين مساله را تقويت کرد.»
رئيس بنياد باران با بيان اينکه لائيسيته هم در همين جهت معنا پيدا میکند، تصريح کرد: «در اين ديدگاه، جهان ديگر هم يا نيست و يا اگر هست، تاثيری در زندگی اين جهان ندارد: انسان به خودش رها شده است و هيچ چيز جز خود انسان نبايد در اين زندگی دخالت کند. يا به تعبير اگزيستانسياليستها انسان موجود خودآگاهی است که به عرصه هستی پرتاب شده است و به خاطر اين آزاد بودن و آگاه بودن و بعد پرتاب شدن، دچار "دلهره" میشود. به هر حال سکولاريسم در چنين دنيايی با اين شرايط پديد میآيد. البته دنيای غرب در اوج غرور اين حرف را زد.»
خاتمی همچنين گفت:«اينکه در پايان قرن بيستم، "پايان تاريخ" مطرح میشود، بيان سطحی و ژورناليستی بينشی است که عميقترين وجه آن در قرون ۱۸ و ۱۹ در غرب وجود داشت و افراد بزرگی مانند "توين بی" و بخصوص سياستمداران به آن معقد بودند و آن اينکه بشر در غرب به کمال خودش رسيده و البته در اين تعبير ژورناليستی که نظريه پرداز آن از نظر خود برگشت، گفته شده که بشر در غرب به کمال خود رسيده است و غرب با ليبرال دموکراسی و اوج ليبرال دموکراسی هم در ايالات متحده است. بنابراين تاريخ ديگر هدف کمالی ندارد و پايان تاريخ است و همه دنيا بايد از آن پيروی کند، يا از صحنه محو شود.»
رئيسه موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها، ادامه داد:« اين تفکر در قرن هجدهم هم بود و از همين جاست که استعمار بوجود میآيد. در غرب، شرق شناسی و اسلام شناسی بوجود آمد، اما نه به عنوان چيزهای مهم، بلکه مانند کاوش در تپههای قديمی و آثار باستانی و به اين منظور که تمدنهای غير غربی مانند مواد مردهای هستند که دوران آنها گذشته و به اين دليل بايد صورت غربی پيدا کنند، بايد آنها را بشناسيم و به آنها صورت غربی بدهيم.»
وی تصريح کرد:«اين ديدگاه توجيه کننده استعمار است که غرب را پيشبرنده و متمدن کننده همه میداند. نگاه غرب به دنيا اينچنين بود».
در ادامه، سيد محمدخاتمی به بيان تاريخچه و نيز نقد و بررسی سکولاريسم پرداخت. او با بيان اينکه «سکولاريسم در غرب بوجود آمد»، گفت:«يک تفاوت عمده ميان امور طبيعی و انسانی و اجتماعی وجود دارد و آن اين است که امور اجتماعی بشدت تاريخیاند و متناسب با شرايط اجتماعی و تاريخی که وجود دارند، هستند.»
رئيسجمهور سابق کشورمان با تفاوتی که اگوست کنت پيشوای پوزيتيويستها (تحققی
گرايان) است ميان علوم تجربی و اجتماعی تفاوتی قائل میشود و آن را دارای پيچيدگی
بيشتر و کليت کمتر نسبت به علوم طبيعی میداند، تصريح کرد:« اگر سکولاريسم در غرب
بوجود آمده است، متناسب با شرايط تاريخی و اجتماعی آنجاست و تسری آن به جوامعی که
دارای اين شرايط نيستند، غلط است.»
رئيس بنياد باران افزود:«اينکه چيزی را که در جامعهای با شرايط تاريخی خاص ميسر
شده را بخواهيم در جايی ديگر ايجاد کنيم، ممکن نيست. يکی از مشکلات کسانی که
میخواستند تناقض ميان سنت و مدرنيته را با هضم شدن در مدرنيته و نفی کامل سنت حل
کنند و ناکام میمانند، همين مساله است. سکولاريسم در کدام جامعه و کدام شرايط
پديد آمد؟ آيا در جامعهای که ما هستيم، آن شرايط وجود دارد و اصلا قابل پياده شدن
است؟»
وی مساله دوم را اين موضوع عنوان کرد که ما وقتی اين حرف را میزنيم که غرب دو قرن
از قرن
۱۸
فاصله گرفته و با بحرانهای جدی رو به رو شده است و آثار بحرانش امروز مشخص شده
است.
خاتمی افزود:«البته غرب دستاوردهای بسيار بزرگی هم داشته است. در خود آنجا هم
نقدهای بسيار شالوده شکن نسبت به مدرنيته صورت گرفته است. علی رغم آنکه تصور میشد
با کنار گذاشتن دين از صحنه اجتماعی، بشر میتواند به سعادت برسد، ولی خود غرب با
بحرانهای اجتماعی بسيار مفصلی رو به رو شده است و نوعی گرايش بسوی معنويت و دين
هم در انجا پيدا شده است. يعنی سکولاريسم پاسخگوی کامل خود غربیها هم نبوده است.»
رئيس بنياد باران با تاکيد بر اينکه «اگر شرايطی که سکولاريسم در آن بوجود آمد، تحقق پيدا کند، چه بخواهيم و چه نخواهيم سکولاريسم تحقق پيدا میکند و بالعکس»، اظهار داشت:«اگر هم بخواهيم بصورت تحميلی آن را بوجود آوريم، منجر به مسائل ديگر میشود. مثلا در اتحاد جماهير شوروی که پس از ۷۰ سال فروپاشيد، اولين چيزی که در انسانها بروز کرد، هويت دينی شان بود.»
وی افزود:«در همين ترکيه - البته سکولاريسم برخلاف آنچه در غرب بوده در کشورهايی مثل ترکيه و ايران زمان رضا شاه بود، دين ستيز بود در حالی که سکولاريسم به معنی دين ستيزی نيست بلکه به معنی عدم دخالت دين در عرصة حيات اجتماعی است- پس از ۶۰-۷۰ سال بروز هويت دينی، حتی بصورت افراطی آن بيشتر است.»
رئيس موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها با اشاره به «دينی» که در قرون وسطی وجود داشت، گفت:«در آن دين، توجه خيلی شديد به ظواهر بود و تلقی اينکه دين در برابر عقل و آزادی انسان است، کليسا مرجعيت انحصاری داشت. داوری درباره حقيقت، سعادت، زندگی و خوب و بد در دست او بود و عقل در مقابل نهاد دين مطرود به حساب می آمد و توجه عمده دين هم به ظواهر بود. بشر نتوانست اين را تحمل کند و انفجاری در غرب رخ داد که خشم ناشی از آن بجای آنکه به آن سمت شيوه های غلط به نام دين باشد، تا حدود زيادی به آن اصول و معيارهايی سرايت کرد که سيستم قرون وسطی می گفت، من نه تنها وابسته به آن هستم، بلکه تنها بيانگر و متولی آن هستم.»
وی تصريح کرد:«اگر ما دين را در شريعت خلاصه کنيم و شريعت را در ظواهر خلاصه کنيم و چنان تلقی کنيم که دين در مقابل عقل آدمی است يا با دين، انسان از عقل بی نياز می شود و يا انسان و خدا در مقابل همديگرند و انسان آزاد و متفکر جای خدا را تنگ میکند، بنابراين انسان نبايد آزاد و متفکر باشد تا دين حاکم باشد، در اين صورت مطمئن باشيد که سکولاريسم خواهد آمد.»
خاتمی تاکيد کرد:«دين را بايد به گونهای تعريف کنيم که نه تنها عقل با دين ناسازگار نيست، بلکه اصلا دين را بايد با عقل فهميد، خداوند رقيب انسان نيست و بلکه او را آزاد آفريده و او از آن جهت که انسان است دارای کرامت و حقوقی است. دين در شريعت خلاصه نمی شود و شريعت جايگزين عقل، اخلاق و عدالت نيست. نه تنها سکولاريسم جائی خواهد داشت بلکه دين می تواند زندگی را لطيف تر، مطلوب تر و برخوردار تر کند.»
وی افزود:«اگر بجای دين، تحجر و قشری گری حاکم باشد که امام (ره) هم بسيار به آن حمله می کردند و انسان در برابر خدا قرار بگيرد، چون خدا حاکم است، انسان آزاد عاقل نبايد وجود داشته باشد و اينکه نيازی به عقل نداريم، سکولاريسم خود به خود خواهد آمد.»
خاتمی با بيان اينکه «اگر دينی گفت که جهان بزرگتر از ماده است و جهان مادی و غير مادی را بايد از طريق عقل شناخت - در عين حال که معتقد باشيم دريافتهای ما مطلق نيست - همين دين را هم بايد با کمک عقل شناخت»، افزود:«کسی نبايد بگويد، دريافت های من از دين مطلق است و کسی حق چون و چرا ندارد.»
رئيس بنياد باران ادامه داد: «استاد مطهری هم بحثی را دارند که عدالت در سلسله احکام اسلامی است و اگر در ظواهر چيزی بود که با معيارهای عدالت سازگار نباشد، آن شرعی نيست. اگر چنين برداشتی داشته باشيم و اين نظر را به اخلاق و کرامت انسان هم سرايت دهيم و همه اينها را در سلسله علمی لحاظ کنيم عقل و آزادی تعطيل نمیشود و انسان از حقوقی که دارد محروم نمی شود ، اصلا جايی برای سکولاريسم نمیماند.»
رئيسجمهور سابق کشورمان همچنين گفت:«اين ديدگاه نقص هايی که در دنيای غرب وجود دارد و بحران های ايجاد شده در آن را می تواند حل کند. دين می تواند آزادی را تلطيف کند، همچنانکه آزادی می تواند برداشت های دينی را پويا کند. اين يک ديالکتيک است که ميان اين دو وجود دارد. در فضای نقد می توانيم برداشت های خودمان از دين را مورد بازبينی قرار دهيم و با توجه به تحولاتی که پيش می آيد آنها را نو کنيم. اگر دين در کنار آزادی قرار گيرد، آزادی را از خشونت بيرون می آورد و لطيف میکند.»
سيد محمد خاتمی خاطر نشان کرد: «اصلاحات میخواهد شرايطی را که باعث استقرار سکولاريسم میشود- با توجه به زيانهای آن- بوجود نيايد و بنده میگويم، بزرگترين عامل پيدايش سکولاريسم در يک جامعه، حاکميت تحجر بر آن است و به همين دليل ما با تحجر و قشری گرايی مخالف هستيم و به همين دليل می گويم اصلاحات بايد در عرصه دين هم حضور داشته باشد، البته با معيارها و موازينی که وجود دارد و جنبه علمی و روش مندی حرکت فکری اصلاح بايد حفظ شود.»
گزارش کل سخنرانی آقای خاتمی
تهران- خبرگزاری کار ايران ـ چهارمين نشست تبيين مبانی اصلاحات در محل دايرهالمعارف اسلامی و با حضور رئيس و اعضای بنياد باران، فعالان سياسی، جمعی از روحانيون ،استادان، محققان، روشنفکران ،هنرمندان و روزنامهنگاران برگزار شد.
به گزارش "ايلنا" به نقل از روابط عمومی بنياد باران، سيد محمدخاتمی پس از سه نشست قبلی که به مباحث مبانی نظری اصلاحات پرداخت در نشست چهارم با توجه به بعضی سؤالات، مباحثی پيرامون اصول موضوع اصلاحات در زمينههای حکومت دينی و دموکراسی را مطرح کرد.
خاتمی با اشاره به قرارگرفتن در آستانه واقعه بینظير عاشورا، از اين واقع به عنوان «معلم بزرگ انسانيت و پيشوای بزرگ اسلامی» ياد کرد و گفت: اين واقعه در جهت دفاع از خداپرستی، اخلاق، انسان و آزادی او و رهايی از بيداد ظلم و فساد بود و اميدوارمکه خداوند به ما و بخصوص برای کسانی که دم از اصلاحات میزنند و آن را راه کم هزينه و پر فايده سير آدمی بسوی کمال میدانند، توفيق دهد که درسهای لازم را از عاشورای حسينی بگيريم.
وی تصريح کرد: امام حسين(ع) هم در ابتدا ماهيت، جهت و رويکرد اين حرکت را "اصلاح" در امت پيامبر را اين گونه اعلام کرد که"اريد الاصلاح فی امه جدی" و اميدوارم ما هم در مسيری که انتخاب کردهايم، با بهرهگيری از آموزههای عاشورا راه خود را بهتر بشناسيم و بنمايانيم.
رئيس بنياد باران با بيان اينکه "آنچه به عنوان اصول اصلاحات مطرح است، يکسری اصول موضوعه است"، افزود: اين اصول بدون آنکه وارد مسائل تئوريک و مبانی آن شويم، بيان میشود و آنچه به نظر ما اصول اصلاحات است، اينها است.
وی ادامه داد: اين اصول ناظر به جنبه عينی و حيات اجتماعی انسان است و راهیکه معتقديم از ده ها سال پيش و بيش از يک قرن است که درايران و بسياری از کشورهای اسلامی شروع شده است و اوجها و مقاطع زيادی داشته است و انقلاب اسلامی هم از آن مقاطع بلند است. راهی که ملت ايران در جهت اعتلای زندگی فردی و جمعی و موقعيت و تاثيرگذاری در عرصه حيات ملی، منطقهای و جهانی میخواهد و بايد طی کند.
وی با يادآوری بحثهای مطرح شده در سه جلسه قبلی گفت: از تبار اصلاحات صحبت شد و اينکه اصلاحات يک حرکت ناگهانی در عرصه حيات اجتماعی نيست و راه درست هم همين است. اما از اين حرکت بايد اصول راهنما را استنباط و اتخاذ کرد و کوشيد آنچه در عمق خواست ملت بوده، به بخش خودآگاه و وجدان جامعه آورده شود تا حرکت را معنادار، آگاهانهتر و مطمئنترکند.
رئيس موسسه گفتوگوی فرهنگها و تمدنها همچنين تاکيد کردکه بحثهای مطرح شده در سه جلسه قبل اصول موضوعه نبود، بلکه پيش درآمد و بازکردن افق بود و در اين جلسه هم بعضی مطالب بطور بازتر مطرح میشود.
بسياری رويهها و قانونهای وضع شده غير از قانون اساسی، دچار مشکل است. خاتمی با اشاره به توضيحات خود در خصوص ليبرال دموکراسی ومردمسالاری به پاسخ به اين سوال پرداخت که ساختار نظام و ولايت فقيه میتواند با اين اصول سازگار باشد، يا خير.
وی گفت: قبلاً اظهار داشتم که بعضی پرسشها میتواند مربوط به اشکالات جاری باشد که بسياری از آنها نيز وارد است. به طور مثال سازوکارهايیکه در امر انتخابات و نيز انتخاب خبرگان است و يا اينکه با اين وضع نظارت مردمسالاری معنا پيدا میکند؟ آيا اگر نظارت تبديل به قيموميت شود، باز هم معنا و مفهومی که از مردمسالاری مراد میکنيم، تحقق پيدا میکند؟
خاتمی ادامه داد: بسياری از اينها به رويهها و احياناً قانونهای وضع شده غير ازقانون اساسی باز میگردد که فکر میکنم خيلی از آنها دارای اشکال است، ولی نه به نارسايی قانون اساسی برمیگردد و نه به اصولی که برای اصلاحات تعريف شد، لطمه می زند.
رئيس بنياد باران تصريح کرد: حتی در راهکارها و راهبردهايی که بايد اتخاذ شود، اصلاح آن جهات، برای نزديک شدن به آن خواستها و تامين بهتر آنچه در قانون اساسی آمده است و مورد نياز جامعه بوده، بايد صورتگيرد که بحث ما در اينجا نيست و بايد کارگروههايی تشکيل شود تا ابتدا، راهبردها و سپس در صورت نياز راهکارهايی برای کسانی که به نام اصلاحات در قدرت حضور پيدا میکنند و يا برای تبديل آن اصول به گفتمان درجامعه، صرفنظر از آنکه اصلاحات در قدرت باشد يا نباشد، صورت بگيرد. اصلاحاتیهم که بايد در رويهها و قوانين و سازوکارها و ارتباطات بايد صورت گيرد، مراحل بعدی قضيه است.
اصلاحات در حوزه دين به معنای اصلاح برداشتها از دين است. خاتمی با طرح اين سوال که آيا اصلاحات حوزه دين را هم شامل میشود، گفت: اينکه دين اصلاح شود، به اين معنا نيست که پناه بر خدا دين خدا ناقص است و کمبود دارد و بشر بايد آن را اصلاح کند. دين خدا نقص ندارد که نياز به اصلاح داشته باشد.
وی تاکيد کرد: اينکه چگونه از دين برداشت میکنيم، مسالهای تاريخی است و بشر هم محدوديت های ذهنی و عينی دارد و با گذشت زمان و مکان میتواند برداشتهای جديدتری بيايد و اينکه چگونه دين را بفهميم که پاسخهای عادلانهتر و عاقلانهتر به خواستهها و نيازهای بشر بدهد يا در مقابل مکاتب رقيب که برای زندگی بشر راه حلهايی دارند، چگونه دين را بفهميم که راهحل آن برتر باشد و جامعه قانعتر باشد. اينها همه اموری است که کم و بيش هميشه بوده است و امروز بيشتر مورد نياز است.
رئيسجمهور سابق کشورمان همچنين با اشاره به اين سوال که آيا بايد مانند سيد جمالالدين اسدآبادی حاکمان را آگاه نمود و يا همانند حضرت امام(ره) مردم را روشن نمود، اظهار داشت: طبعاً اگرحاکمان ضدمردم باشند و برآمده از آنان نباشند، اصلاحات واقعی بايد درصدد تغييرحاکمان باشد. ولی اگر حاکمان مشروع و متکی برخواست مردم باشند، هم مردم بايد حقوق خود را بشناسند و برای دفاع از آن هزينه بپردازند و هم حاکمان دائماً بايد مورد نقد قرار گيرند تا از حدیکه شرع و قانون معين کرده، فراتر نروند.
وی با اشاره به اينکه با توجه به اين موضوع دو سوال عمده پيش میآيد، سئوال اول را
در خصوص سازگاری ولايت فقيه با مردم سالاری و اين سؤال که در پيشنويس قانون اساسی
که مورد تأييد امام(ره) هم بود، اصل ولايتفقيه وجود نداشت و بعداً اضافه شد و
سوال دوم را اينکه با تجربه
۳۰
سال از پس پيروزی انقلاب اسلامی گمان نمیکنيد، سکولاريسم چاره باشد، عنوان کرد.
آنچه انقلاب انجام داد، در مسير خواست تاريخی مردم بود
خاتمی در پاسخ به اين سوال اظهار داشت: محوریترين اصلی که دراينجا بيان شد، مردمسالاری بود که نياز جامعه است و میتواند سازگار با دين باشد. آنچه که انقلاب انجام داد، در مسيرخواست تاريخی مردم بود.
رئيس بنياد باران توضيح داد: يعنی مردمی که از استبداد، وابستگی به اجانب و عقب
ماندگی رنج میبردند و در عينحال ميانگين خواست مردم دينی بود. اين انقلاب متکی
بر حضور مردم بود و تلاش داشت تا خواست تاريخی ملت، يعنی استقلال، آزادی، پيشرفت و
عدالت را با هويت تاريخیاش هماهنگ کند و در نتيجه، در مقام سلب، رژيم سابق نفی شد
و در مقام ايجاب، جمهوری اسلامی مطرح شد.
وی با اشاره به اينکهجمهوری اسلامی يک امر بديع بود که از يک طرف به جمهوری به
عنوان يک اصل امروزی که پايه و مايه آن مردم هستند و قدرت در مقابل آنها مسؤول است،
توجه داشت و از سوی ديگر اينکه معيارهای اسلامی بر جامعه و نظام مورد نظر حاکم باشد
و طبعاً ديالکتيک ميان آنها برقرار است، افزود: يعنیجمهوريت بايد به گونهای
نباشد که معارض اسلام باشد و اسلام هم بگونهای نباشد که تعارضی با معيارهای اساسی
جمهوريت و مردم داشته باشد.
خاتمی از قانون اساسی مطرح شده به عنوان يک امتياز برای انقلاب اسلامی يادکرد و ادامه داد: بعد از به رای گذاشتن اصل نظام، بلافاصله خبرگان ملت برای تدوين قانون اساسی انتخاب شدند و در نهايت خود قانون هم به رای مردم گذاشته شد و کشور در کمتر از يکسال صاحب قانون اساسی شد.
رئيس جمهور سابق کشورمان افزود: اين مساله که با وجود دين و قرآن چرا به قانون اساسی نياز داريم، ديدگاه جديدی بود که متناسب با خواست و هويت ملت بود و انقلاب اسلامی آن را تائيد کرد و امام (ره) هم با شجاعت بيان کردند و اينکه چارچوب هم بايد مورد رضايت مردم باشد. نهادها و ارگانهايی همکه در اين قانون مشخص شده بود، بلافاصله برقرار شدند.
وی همچنين به مشخص شدن تکليف اولين دوره رياست جمهوری و قوه قضائيه در بهمن ۵۸، برگزاری انتخابات اولين دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند آن سال و تشکيل مجلس در خرداد ۵۹ اشاره کرد و اظهار داشت: هيچ انقلابی را سراغ نداريد که اين روال و روش را داشته باشد و اين نظم براساس خواست ملت مستقر شد و چارچوب مشخص هم داشت و آن هم قانون اساسی به معنای امروزی آن بود که حق حاکميت مردم بر سرنوشتشان به رسميت شناخته شده بود.
رئيس بنياد باران به اشاره به متفاوت بودن برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران با قانون اساسی سايرکشورها، از اصل ولايتفقيه به عنوان يکی از اين تفاوتها ياد کرد و يادآور شد: نظريه فقهی- کلامی امام (ره) در مورد ولايت فقيه کم و بيش روشن است. ايشان در سال های ۴۶-۴۷ درسهايی را در اين زمينه داشتند که توجيهکننده حرکتهايی بود که از چند سال قبل به رهبری ايشان شروع شده بود و اين مسائل مطرح بود که آيا روحانيون میتوانند در سياست دخالتکنند و آيا در عصر غيبت چيزی به نام حکومت مبتنی بر دين میتواند تحقق يابد؟
وی افزود: امام خمينی (ره) میگفتند که میتوان اين کار را انجام داد و پاسخی به گرايش های خاصی بود، که دين را جدا از سياست میدانست و اصلًا دخالت علما و روحانيون درسياست را ناروا میدانست و پيشنهاد بیتفاوتی نسبت به سرنوشت جامعه میکرد. ايشان در عمل هم بطور روشن، پيشنهاد جمهوری اسلامی را دادند.
رئيس دولت اصلاحات با بيان اينکه در آن پيش نويس قانون اساسی هم اصل ولايت فقيه وجود نداشت، اظهار داشت: قطعا تناقضی ميان جمهوريت و اسلاميتی که ايشان با ولايت فقيه می خواستند، نمیتواند وجود داشته باشد. يک فرد عادی اگر تفکراتش را بدرستی بيان کند، در آن تناقض وجود ندارد، چه برسد به فرد عالمی که در عرفان و حکمت و فلسفه و فقه جايگاه والايی داشت.
خاتمیتاکيدکرد: چگونه میتوان گفت که ايشان نظريهای دارند و اين نظريه با نظريه بنيادی ايشان در تناقض است؟ اگر تناقضی هم وجود دارد، يا بايد بگوييم که امام (ره) از نظريه شان برگشتند- که چنين نيست - و يا معقول اين است که بگوييم، تناقضی وجود ندارد. البته کسانی بودند و هستند که میگويند، اسلاميت با جمهوريت و بخصوص ولايت فقيه سازگاری ندارد و جالب است که وقتی بررسی میکنيم، میبينيم که آنها چندان با راه و رسم امام (ره) همراهی نداشتند و در دوران حيات ايشان هم در جامعه ميدان چندانی نداشتند، ولی بعد از رحلت ايشان ميدان دار شدند و به صراحت میگويند که امام (ره) به جمهوريت اعتقاد نداشتند.
رئيسه موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها با اشاره به اينکه امام ميزان را رای ملت میدانست، اين عقيده امام راحل را نشان دهنده اين دانست که تناقضی ميان نظريه شان و اين مساله نمیديدند.
وی همچنين گفت: در پيشنويس اوليه هم اصل ولايت فقيه نبود، اما بعدا در مجلسخبرگان، به عنوان يک اصل مطرح شد و مانند اصول ديگر دارای جايگاه ويژه است و به عنوان يکی از ارکان نظم جامعه پذيرفته شده است و با ساز و کارهايیکه در قانون اساسیتعريف شده است، با اصول مردمسالاری و حداقلهایآن، ناسازگاری ندارد.
رئيسجمهور سابقکشورمان به انتخاب اين قدرت متمرکز توسط مردم و نيز مسووليت آن در مقابل نهادهایمردمی و همچنين تعريف شدن امکان جابجايی آن قدرتتوسط مردم اشاره کرد و گفت: تمام سازوکارهای آن مشخص شده است. البته اجرا شدن يا نشدن آن مساله ديگری است.
خاتمی در پاسخ به اينسئوال که پس از ۳۰ سال آيا سکولاريسم راه حل نيست، گفت:خيلیها ۳۰ سال پيش هم به اين نتيجه رسيده بودند که دين امر فردی است و در حيات اجتماعی بايد متکی به دريافتها و برداشتهايی بودکه عقل انسان بدست میآورد.
رئيس بنياد باران افزود:"سکولار" که در فارسی به "عرفی" ترجمه شده است و
"سکولاريسم" هم به "عرفی گرايی"، يعنی محور بودن عقل و عرف آگاه بشری در عرصه حيات
اجتماعی او و در نتيجه دين را به حيات فردی بردن. اين سکولاريسم، اگر نگوييم که در
ذات مدرنيته است، قطعا ملازم آن است.
وی تصريح کرد: نمیتوانيم سکولاريسم را از حيات مدرن بشری جدا کنيم و يکی از
مسائلی که با مدرنيته تحقق يافت و بسط پيدا کرد، همين مساله سکولاريسم است. اين
مساله در غرب تحقق پيدا کرده است.
رئيسجمهور سابق کشورمان با بيان اينکه اگر نگاهی به تحولات رخ داده در غرب و نحوه حرکت آن از قرون وسطی به قرون جديد داشته باشيم، خيلی مسائل دستگير ما میشود، گفت: اين مسير ادامه پيدا کرد تا اينکه در قرن هجدهم اصول مدرنيته مشخص شد و غرب به اقتدار و غرور شگفتانگيزی رسيد. اين غرور بگونهای بود که فکرکردند به راز و رمز يک زندگی برخوردار انسانی دست يافتهاند؛ از جمله اينکه محور و مبنای مرجع شناخت حقايق انسانی- تکوينی و طبيعی- و تشخيص سازوکارهای زندگی، عقل خود بنياد بشری است.
خاتمی همچنين توضيح داد: اينعقل، يعنی عقل خود انسان بدون نياز به چيزی خارج از آن، از جمله وحی. انسان بايد بر اين عقل تکيه کند و از طريقآن زندگی خودش را راه ببرد و موضوع آن هم همين دنيا و وجه ملموس زندگی است و مراد از "برخورداری" هم زندگیدر همين دنياست.
وی جريان ديگر را رفرميسم و اصلاحات دينی پرتستانيسم که يک حرکت دينی بود، خواند و افزود: اين جريان رويکردی را ايجاد کرد که مدرنيته را تقويتکرد، رفرميستها برخلاف اسلاف آنها معتقد به نوعیگشايش متقابل انسان و اين جهان نسبت به يکديگر بودند و اصلا اين گشايش را يک امر الهی میدانستند و هرچه اينگشايش و گشودگی متقابل هم بيشتر شود، انسان را به سعادت نزديکتر میکند؛ بر خلاف ديدگاه ديگر که سعادت را فقط در جهان ديگر میدانست و زندگی اين دنيا را زندگی آلوده به حساب میآورد که بشر گرفتار آن شده است و بر اساس يک گناه ايجاد شده است که رهايی از آن، شرط رسيدن به سعادت است که نتيجهاش نوعی پست شمردن دنيا بود. در حالی که دنيای مدرن کاملا به زندگی اين جهان اهميت میدهد و اصلاحات دينی هم اين مساله را تقويت کرد.»
رئيس بنياد باران با بيان اينکه لائيسيته هم در همين جهت معنا پيدا میکند، تصريح کرد:«در اين ديدگاه، جهان ديگر هم يا نيست و يا اگر هست، تاثيری در زندگی اين جهان ندارد: انسان به خودش رها شده است و هيچ چيز جز خود انسان نبايد در اين زندگی دخالت کند. يا به تعبير اگزيستانسياليستها انسان موجود خودآگاهی است که به عرصه هستی پرتاب شده است و به خاطر اين آزاد بودن و آگاه بودن و بعد پرتاب شدن، دچار "دلهره" میشود. به هر حال سکولاريسم در چنين دنيايی با اين شرايط پديد میآيد. البته دنيای غرب در اوج غرور اين حرف را زد.»
خاتمی همچنين گفت:«اينکه در پايان قرن بيستم، "پايان تاريخ" مطرح میشود، بيان سطحی و ژورناليستی بينشی است که عميقترين وجه آن در قرون ۱۸ و ۱۹ در غرب وجود داشت و افراد بزرگی مانند "توين بی" و بخصوص سياستمداران به آن معقد بودند و آن اينکه بشر در غرب به کمال خودش رسيده و البته در اين تعبير ژورناليستی که نظريه پرداز آن از نظر خود برگشت، گفته شده که بشر در غرب به کمال خود رسيده است و غرب با ليبرال دموکراسی و اوج ليبرال دموکراسی هم در ايالات متحده است. بنابراين تاريخ ديگر هدف کمالی ندارد و پايان تاريخ است و همه دنيا بايد از آن پيروی کند، يا از صحنه محو شود.»
رئيسه موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها، ادامه داد:« اين تفکر در قرن هجدهم هم بود و از همين جاست که استعمار بوجود میآيد. در غرب، شرق شناسی و اسلام شناسی بوجود آمد، اما نه به عنوان چيزهای مهم، بلکه مانند کاوش در تپههای قديمی و آثار باستانی و به اين منظور که تمدنهای غير غربی مانند مواد مردهای هستند که دوران آنها گذشته و به اين دليل بايد صورت غربی پيدا کنند، بايد آنها را بشناسيم و به آنها صورت غربی بدهيم.»
وی تصريح کرد:«اين ديدگاه توجيه کننده استعمار است که غرب را پيشبرنده و متمدن کننده همه میداند. نگاه غرب به دنيا اينچنين بود».
در ادامه، سيد محمدخاتمی به بيان تاريخچه و نيز نقد و بررسی سکولاريسم پرداخت. او با بيان اينکه «سکولاريسم در غرب بوجود آمد»، گفت:«يک تفاوت عمده ميان امور طبيعی و انسانی و اجتماعی وجود دارد و آن اين است که امور اجتماعی بشدت تاريخیاند و متناسب با شرايط اجتماعی و تاريخی که وجود دارند، هستند.»
رئيسجمهور سابق کشورمان با تفاوتی که اگوست کنت پيشوای پوزيتيويستها (تحققی
گرايان) است ميان علوم تجربی و اجتماعی تفاوتی قائل میشود و آن را دارای پيچيدگی
بيشتر و کليت کمتر نسبت به علوم طبيعی میداند، تصريح کرد:« اگر سکولاريسم در غرب
بوجود آمده است، متناسب با شرايط تاريخی و اجتماعی آنجاست و تسری آن به جوامعی که
دارای اين شرايط نيستند، غلط است.»
رئيس بنياد باران افزود:«اينکه چيزی را که در جامعهای با شرايط تاريخی خاص ميسر
شده را بخواهيم در جايی ديگر ايجاد کنيم، ممکن نيست. يکی از مشکلات کسانی که
میخواستند تناقض ميان سنت و مدرنيته را با هضم شدن در مدرنيته و نفی کامل سنت حل
کنند و ناکام میمانند، همين مساله است. سکولاريسم در کدام جامعه و کدام شرايط
پديد آمد؟ آيا در جامعهای که ما هستيم، آن شرايط وجود دارد و اصلا قابل پياده شدن
است؟»
وی مساله دوم را اين موضوع عنوان کرد که ما وقتی اين حرف را میزنيم که غرب دو قرن
از قرن
۱۸
فاصله گرفته و با بحرانهای جدی رو به رو شده است و آثار بحرانش امروز مشخص شده
است.
خاتمی افزود:«البته غرب دستاوردهای بسيار بزرگی هم داشته است. در خود آنجا هم
نقدهای بسيار شالوده شکن نسبت به مدرنيته صورت گرفته است. علی رغم آنکه تصور میشد
با کنار گذاشتن دين از صحنه اجتماعی، بشر میتواند به سعادت برسد، ولی خود غرب با
بحرانهای اجتماعی بسيار مفصلی رو به رو شده است و نوعی گرايش بسوی معنويت و دين
هم در انجا پيدا شده است. يعنی سکولاريسم پاسخگوی کامل خود غربیها هم نبوده است.»
رئيس بنياد باران با تاکيد بر اينکه «اگر شرايطی که سکولاريسم در آن بوجود آمد، تحقق پيدا کند، چه بخواهيم و چه نخواهيم سکولاريسم تحقق پيدا میکند و بالعکس»، اظهار داشت:«اگر هم بخواهيم بصورت تحميلی آن را بوجود آوريم، منجر به مسائل ديگر میشود. مثلا در اتحاد جماهير شوروی که پس از ۷۰ سال فروپاشيد، اولين چيزی که در انسانها بروز کرد، هويت دينی شان بود.»
وی افزود:«در همين ترکيه - البته سکولاريسم برخلاف آنچه در غرب بوده در کشورهايی مثل ترکيه و ايران زمان رضا شاه بود، دين ستيز بود در حالی که سکولاريسم به معنی دين ستيزی نيست بلکه به معنی عدم دخالت دين در عرصة حيات اجتماعی است- پس از ۶۰-۷۰ سال بروز هويت دينی، حتی بصورت افراطی آن بيشتر است.»
رئيس موسسه گفتگوی فرهنگها و تمدنها با اشاره به «دينی» که در قرون وسطی وجود داشت، گفت:«در آن دين، توجه خيلی شديد به ظواهر بود و تلقی اينکه دين در برابر عقل و آزادی انسان است، کليسا مرجعيت انحصاری داشت. داوری درباره حقيقت، سعادت، زندگی و خوب و بد در دست او بود و عقل در مقابل نهاد دين مطرود به حساب می آمد و توجه عمده دين هم به ظواهر بود. بشر نتوانست اين را تحمل کند و انفجاری در غرب رخ داد که خشم ناشی از آن بجای آنکه به آن سمت شيوه های غلط به نام دين باشد، تا حدود زيادی به آن اصول و معيارهايی سرايت کرد که سيستم قرون وسطی می گفت، من نه تنها وابسته به آن هستم، بلکه تنها بيانگر و متولی آن هستم.»
وی تصريح کرد:«اگر ما دين را در شريعت خلاصه کنيم و شريعت را در ظواهر خلاصه کنيم و چنان تلقی کنيم که دين در مقابل عقل آدمی است يا با دين، انسان از عقل بی نياز می شود و يا انسان و خدا در مقابل همديگرند و انسان آزاد و متفکر جای خدا را تنگ میکند، بنابراين انسان نبايد آزاد و متفکر باشد تا دين حاکم باشد، در اين صورت مطمئن باشيد که سکولاريسم خواهد آمد.»
خاتمی تاکيد کرد:«دين را بايد به گونهای تعريف کنيم که نه تنها عقل با دين ناسازگار نيست، بلکه اصلا دين را بايد با عقل فهميد، خداوند رقيب انسان نيست و بلکه او را آزاد آفريده و او از آن جهت که انسان است دارای کرامت و حقوقی است. دين در شريعت خلاصه نمی شود و شريعت جايگزين عقل، اخلاق و عدالت نيست. نه تنها سکولاريسم جائی خواهد داشت بلکه دين می تواند زندگی را لطيف تر، مطلوب تر و برخوردار تر کند.»
وی افزود:«اگر بجای دين، تحجر و قشری گری حاکم باشد که امام (ره) هم بسيار به آن حمله می کردند و انسان در برابر خدا قرار بگيرد، چون خدا حاکم است، انسان آزاد عاقل نبايد وجود داشته باشد و اينکه نيازی به عقل نداريم، سکولاريسم خود به خود خواهد آمد.»
خاتمی با بيان اينکه «اگر دينی گفت که جهان بزرگتر از ماده است و جهان مادی و غير مادی را بايد از طريق عقل شناخت - در عين حال که معتقد باشيم دريافتهای ما مطلق نيست- همين دين را هم بايد با کمک عقل شناخت»، افزود:«کسی نبايد بگويد، دريافتهای من از دين مطلق است و کسی حق چون و چرا ندارد.»
رئيس بنياد باران ادامه داد:«استاد مطهری هم بحثی را دارند که عدالت در سلسله احکام اسلامی است و اگر در ظواهر چيزی بود که با معيارهای عدالت سازگار نباشد، آن شرعی نيست. اگر چنين برداشتی داشته باشيم و اين نظر را به اخلاق و کرامت انسان هم سرايت دهيم و همه اينها را در سلسله علمی لحاظ کنيم عقل و آزادی تعطيل نمیشود و انسان از حقوقی که دارد محروم نمی شود ، اصلا جايی برای سکولاريسم نمیماند.»
رئيسجمهور سابق کشورمان همچنين گفت:«اين ديدگاه نقص هايی که در دنيای غرب وجود دارد و بحران های ايجاد شده در آن را می تواند حل کند. دين می تواند آزادی را تلطيف کند، همچنانکه آزادی می تواند برداشتهای دينی را پويا کند. اين يک ديالکتيک است که ميان اين دو وجود دارد. در فضای نقد می توانيم برداشتهای خودمان از دين را مورد بازبينی قرار دهيم و با توجه به تحولاتی که پيش می آيد آنها را نو کنيم. اگر دين در کنار ازادی قرار گيرد، آزادی را از خشونت بيرون می آورد و لطيف میکند.»
سيد محمد خاتمی خاطر نشان کرد:«اصلاحات میخواهد شرايطی را که باعث استقرار سکولاريسم میشود- با توجه به زيانهای آن- بوجود نيايد و بنده میگويم، بزرگترين عامل پيدايش سکولاريسم در يک جامعه، حاکميت تحجر بر آن است و به همين دليل ما با تحجر و قشری گرايی مخالف هستيم و به همين دليل می گويم اصلاحات بايد در عرصه دين هم حضور داشته باشد، البته با معيارها و موازينی که وجود دارد و جنبه علمی و روش مندی حرکت فکری اصلاح بايد حفظ شود.»
گفتنی است، در پايان سخنان خاتمی تعدادی از حضار به طرح سوالات خود پرداختند که رئيس بنياد باران نيز به اين سئوال ها پاسخ داد، متن پرسش و پاسخهای انجام شده به زودی توسط روابط عمومی بنياد باران منتشر میشود.
برگرفته از سايت «گويا نيوز»:
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081780.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |