چه کسی لنگه کفش پرتاب میکند؟
وبلاگ آینده ما
چندی پیش اتفاقی افتاد که برای مدتی کوتاه رسانه های جهان را بنوعی بخود مشغول کرد. و آن اتفاق پرتاب دو لنگه کفش توسط یک خبرنگار عراقی بسمت جورج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا بود. این خبر همانگونه که ماهیتش نشان میداد اکثرا بشکلی طنزآمیز و کمدی در رسانه های جهان منعکس شد, از جمله رسانه های خود آمریکا...
بعضی از دوستان هم با همان حالت طنز از من پرسیدند که آقا دیدی بوش چه جاخالی میداد!؟ و در کل بنده بعنوان شرحی مختصر بر این روایت تنها به این جمله اکتفا میکنم که: پرتاب کننده کفش فرهنگ خود و محیطی که در آن زندگی میکند را با آن حرکت به نمایش گذاشت! آن هم در سطح یک خبرنگار!
بهر ترتیب کل ماجرا میتواند در همین حد برای من ایرانی و یا ایرانیان دیگر خاتمه یابد. اما از آنجائیکه جان بر کفان ولایت همواره ما را به این موضوع عادت داده اند که همیشه آنها را در حال پرسه زدن در زباله دانی های فرهنگ و تمدن جهان ببینیم این بار هم سنت شکنی نکرده و مسیر همیشگی در پیش گرفتند.
ماجرا از این قرار است که: روابط عمومی سپاه تهران بزرگ مسابقه پرتاب کفش بسمت عکس بوش را در پنج محور نماز جمعه برگزار کرده و یا خواهد, و در تفسیر این عملکرد کودکانه آن را حمایتی از خبرنگار شجاع عراقی قلمداد کرده است!
بدون شک همانطوریکه گفتم این خبر چیز جدیدی نیست و در جهانی که به محض شناختن اسطوره های فرهنگ و ادب و دانش ایران زمین نام خیابانها را بنام آنها میکند(ازجمله خیابانی در ایتالیا که بنام فردوسی است) از رژیمی که همواره در جستجوی این است که تروریستهای نفله شده جهان از جمله خالد اسلامبولی را شناسائی کند و نام خیابانهای ایران را بنام آنها کند بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت. چقدر این ریز جامگان ریز پندار هم هستند! که از دلقکی که اینگونه مایه شرم کشورش را فراهم ساخت قهرمانی میسازند و ابلهانه و بدون آنکه از محتوا و انگیزه و بستر عملکرد او اطلاعی داشته باشند کورکورانه و بشکلی منظم در صدد تقلید از او برمیایند!
ای کاش این ریز جامگان این را میدانستند که سرنوشت هشتاد میلیون شهروند ایرانی بازیچه ریز پنداری های آنان نیست! ای کاش یک ذره فهم و شعور میداشتند! ای کاش با واژه هائی چون ارزش و اعتبار در نزد جهانیان آشنائی می داشتند! ای کاش می توانستند یک ذره همانند یک موجود زنده احساس کنند و جهان بیرون از خود را ببینند! ای کاش آنها هم هنگامیکه در یک جمع خارجی می بودند و وقتیکه از آنان سئوال می شد که ملیتشان چیست؟ پس از اینکه پاسخ می دادند ایرانی هستند و شوخی مخاطب را می شنیدند که آیا بمبی بهمراه ندارند! همانند خیلی ها، از جمله خود، بنده خرد و خمیر میشدند! ای کاش، ای کاش...
بهر حال, شاید بعضیها بدون آشنائی و یا اطلاع از شنیدن خبر این مسابقه خوشحال هم بشوند و یا بعضی ها حتی در آن شرکت هم بکنند. بنده جهت ادای وظیفه هم که شده ضروری دانستم مطلبی را که میدانم برای آن دسته از افرادی که بدون اطلاع به این دلقک بازیها مینگرند و یا حتی در آن شرکت هم میکنند, را بازگو کنم.. بهر حال همه ما اهل همان ولایت هستیم و با آن والی آشنا! هیچوقت یادم نمیرود که چگونه در کلاس اول دبیرستان مدرسه ما را تعطیل میکردند تا بلاجبار در خیابانها راهپیمایی کنیم و دادگاه میکونوس و دولت آلمان که هیچگونه آشنائی از آنها هم نداشتیم را محکوم کنیم و از طرفی از خون آشامی همچون فلاحیان حمایت کنیم! یعنی درست از عملی حمایت کنیم که امروزه خود ما یا قربانی آن هستیم یا در معرض آن قرار داریم! بهرحال...
دوستان همانگونه که میدانند تفاوت فرهنگی میان ملتهای مختلف جهان امری طبیعی و بدیهی است. اتفاقا برخی از فرهنگها بر برخی دیگر برتری هم دارند و این یک شعار نیست, بلکه حقیقتی قابل لمس و درک بوده و همه جا هم بچشم میخورد. دوستانی که از پرتاب کفش آن خبرنگار عراقی ذوق زده شدند و برخی هم متعجب, هر دو گروه حق دارند که هم ذوق کنند و هم تعجب کنند. اما اگر اندکی به جایگاه کفش در فرهنگ عراقیها آشنائی پیدا کنند شرط میبندم که حداقل آن گروهی که متعجب شده بود دیگر تعجب نخواهد کرد!
همینجا هم بگویم که سبک و سیاق ابراز توهین و نفرت در همه فرهنگها وجود دارد از
جمله فرهنگ خود ما ایرانیان, اما بنده هر چه زور زدم تا توهینی که برگرفته از کفش
در فرهنگ خودمان وجود داشته باشد را تا کنون نیافتم. اگر حافظه دوستان بیش از بنده
یاری میکند و البته این هم امری طبیعی است یاد آور بنده بشوند اما با مقایسه هر دو
فرهنگ ایرانی و عراقی به این نتیجه میرسیم که اصطلاحاتی که بر گرفته از توهین و
نفرت هستند میتواند یک به صد باشد! یعنی اگر ما یک اصطلاح داریم عراقیها صد اصطلاح
توهین آمیز را دارا هستند! و اصطلاحات توهینی آمیخته به کفش نیز یکی از آنهاست.
حالا میپردازیم به جایگاه کفش در فرهنگ و اصطلاحات بکار رفته عراقیها.. عراقیها در
لهجه عربی خود به کفش(قندره) میگویند..
رخی از اصطلاحات آمیخته به (قندره):
اضربک بلقندره علی راسک – ترجمه: با کفش تو را بر سر میزنم ( این اصطلاح در مواقع تهدید شخصی به شخص دیگر بکار میرود)
انت یا قندره- ترجمه: تو ای کفش (برای خوار و ناچیز شمردن مخاطب بکار میرود)
خل ایولی هل قندره- ترجمه: این کفش بره گم بشه (برای خوار و ناچیز شمردن شخص ثالثی بکار میرود)
وجهه چنه القندره- ترجمه: قیافش مثل کفش میمونه (برای اینکه گفته شود فلان شخص چهره زشتی دارد)
ضربه بلقندره- ترجمه: با کفش او را بزن ( یعنی به او رو نده)
لبسه مثل القندره- ترجمه: همانند کفش او را بپوش ( یعنی به او بی اعتنا باش)
...
بدون شک اصطلاحات دیگری هم در فرهنگ عراقی ها وجود دارد که با کفش مزین شده اند و بنده از آنها اطلاعی ندارم و آن خبرنگار عراقی هم از سر تصادف آن کفشها را پرتاب نکرد. هرکس مایل باشد میتواند از یک عراقی هم صحت اصطلاحات بالا را پرس و جو کند و هم از اصطلاحات بیشتری مطلع شود.
سپاهیان جان برکف ولایت هم اگر میخواهند بیش از این خود را با کفش مزین کنند آزاد هستند اما بعقیده من این فرهنگ اگرچه باعث ذوق و شوق اهل ولایت میشود اما وارد فرهنگ ایران زمین نخواهد شد که نخواهد شد. بروید آمپول هایتان را در همان جنوب لبنان و غزه و عراق صد پاره شده تزریق کنید که آنجا هنوز جایی برای فعل و انفعالات آمپول های مخدر شما وجود دارد.
ایران جای شما نیست.
http://www.iranpressnews.com/source/051662.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |