پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو
متوليان امامزادههاي سياسي
عباس عبدي
يكي از دوستان تعريف ميكرد كه حدود دو دهه پيش ميخواستند سريال يا فيلمي با مضمون مذهبي بسازند، فيلمنامه آن طوري بود كه بخش مهمي از داستان در امامزادهاي دورافتاده اتفاق ميافتاد، و لذا بايد محل يك امامزاده را براي اين كار در نظر ميگرفتند، اما به دلايل اقتصادي و اجتماعي به اين نتيجه رسيدند كه بهتر است در اطراف شهر تهران زميني كشاورزي را براي يك يا دو سال اجاره كنند و در آن امامزادهاي شبيهسازي كنند و پس از اتمام فيلمبرداري نيز آن را تخريب و زمين را به صاحبش بازگردانند.
اين كار انجام ميشود و چون ساختمان امامزاده ساده و معمولاً از گل و خاك است خيلي زود ساخته ميشود. در اين ميان مشكلي براي ادامه كار پيش ميآيد و ساخت فيلم متوقف ميگردد و آنان هم ديگر به امامزاده ساخته شده سر نميزنند و قضيه به كلي فراموش ميشود. فرض آنان هم اين بود كه صاحب زمين پس از اتمام زمان اجاره، امامزاده را تخريب و زمين را تصرف ميكند. يك سال بعد صاحب زمين مراجعه ميكند و خواهان استرداد زمين ميشود، زيرا در اين مدت مردم قضيه را جدي گرفته و آن بنا به محلي زيارتگاهي تبديل شده و متولي پيدا كرده بود و مالك زمين هم قادر به اخراج آنان نبود!
راهحل چه بود؟ چرا اين اتفاق رخ داده بود؟ نياز مردم براي توسل جستن به اموري فراتر از فهم عرفي جهت حل مشكلات آنان يك دليل بروز اين اتفاق بود، اما منافع كساني كه خود را متولي اماكني اين چنيني مي كنند را دستكم نگيريد. براي درك بهتر قضيه بايد خاطره ديگري را تعريف كنم تا موضوع روشنتر شود. يكي از دستاندركاران سابق دولت تعريف ميكرد كه مقدمات اجراي يك طرح عمراني مهم را فراهم ميكردند كه معلوم شد در مسير اجراي طرح زيارتگاهي كه مشهور به امامزاده است قرار ميگيرد و مردم محل به دستور متولي آن امامزاده اجازه انجام طرح را نميدهند. خوب! در فضاي آن زمان هم كسي جرأت نميكرد كه جسارت تخريب چنين مكاني اخروي را براي اجراي طرحي دنيوي به خود بدهد. قضيه مانده بود تا اينكه يك روز منشي اين آقاي رييس به وي اطلاع ميدهد كه آقايي آمده و با ايشان كار لازمي درباره آن طرح دارد. پس از ملاقات معلوم ميگردد كه ارباب رجوع كسي نيست جز متولي آن محل. خلاصه پس از توضيحات ميگويد كه تخريب و انتقال اين محل خرج دارد. آقاي رييس هم ميپذيرد كه هزينه! را بپردازد. هزينه! پرداخت ميشود و آرامگاه به مكاني بالاتر منتقل ميشود. پس از پرس و جو معلوم ميشود كه آقاي متولي براي توجيه مردم محل گفته كه مرحوم موجود در مقبره يكي از شبها به خواب وي آمده و گفته است كه چرا اينجا به زيارت من ميآييد، قبر واقعي من جاي ديگري است! همان جايي كه بعداً مقبره را با جرثقيل حمل كردند.
چند ماه ميگذرد و در اواسط احداث طرح دوباره وي به دفتر آقاي رييس مراجعه ميكند و خواهان ديدار ميشود، پس از ملاقات ميگويد كه ايشان ديشب به خواب وي آمده و ميگويد قبرش را كمي بالاتر بردهاند، در حالي كه قبر پايينتر است (در داخل طرح قرار ميگيرد) آقاي رييس هم با كياست و درايت ميفهمد كه هزينه يك خواب ديگر هم بايد پرداخت شود و پرداخت هم ميشود!
قصدم از بيان اين نقل قولها اين بود كه بگويم، متأسفانه عليرغم ظاهر مسخرهاي كه در اين رفتارها ميبينيم، اكنون كه در موعد انتخابات هستيم در رفتارهاي سياسي گروههاي مختلف نيز چيزي كمتر از اين مشاهده نميكنيم، در سياست هم به سرعت يك نفر را تبديل به موجودي معجزهدهنده ميكنيم و چون از سير امور عادي عاجز هستيم، در پي دستي ميگرديم كه از غيب برون آيد و معجزهاي كند، و به سرعت براي دخيل بستن به آن عزم خود را جزم ميكنيم. اما اين ظاهر قضيه است. در اصل بايد متوليان اين شعاردهندگان و معجزهگران سياسي را پيدا كرد. آنان هستند كه در پس ظاهر ماجرا نقش متولي و منافع خود را حفظ ميكنند. در سادهترين شكل آن يك متولي با ديدن خواب مقبره را جابجا ميكند! و هزينه اندكي هم ميگيرد، اما در شكل پيچيدهاش با تحليلهاي مفصل و استفاده از اصطلاحات و ادبيات مدرن و حتي پست مدرن درپي اثبات معجزهآفرين بودن امامزاده خودساخته هستيم و دعوت به دخيل بستن به آن ميكنيم. در زماني كه بحرانها و مشكلات بيشتر است، اين گرايش نمودارتر و مشهودتر است و طبعاً خريدار و بازار داغتري هم دارد.
اما بازار سياست در ايران بعد ديگري هم دارد. در اين بازار مثل دعانويسها عمل ميكنيم. حتماً ميپرسيد كه دعانويسها چگونهاند؟ مطالعهاي مردمشناسي از زنان كورههاي آجرپزي اطراف استان تهران نشان ميداد كه آنان وقتي كه شش ماه پس از ازدواج علايم حاملگي را در خود نميديدند، بلافاصله به دعانويس مراجعه ميكردند، و خيلي هم به دعا نويسها اعتقاد داشتند، چون بخش قابل توجهي از آنان پس از پرداخت پول و گرفتن دعا در شش ماه بعد حامله ميشدند. بخش باقيمانده مجدداً مراجعه ميكردند و دعانويس مدعي ميشد كه گره شما سختتر است و نيازمند دعاي قرص و محكمتري است و پول بيشتري ميگرفت و دعاي جديد ميداد. از اين تعداد هم بيشترشان معمولاً پس از 6 ماه حامله ميشدند. باقيماندهها مجدداً مراجعه ميكردند و دعانويس هم پول بيشتري طلب ميكرد و اين راه ادامه داشت و در نهايت هم گره چند نفرشان هيچگاه باز نميشد و قيد دعانويس را ميزدند و راه شهر و پزشك را پيش ميگرفتند.
اما چرا به دعانويس اعتماد وجود داشت. به يك دليل ساده و اينكه اگر هم پيش او نميرفتند به طور عادي و آماري در همان زمانها حامله و بچهدار ميشدند و اين تأخيرها به لحاظ آماري ثابت شده است و تعداد كمي هم كه هيچگاه در شرايط عادي حامله نميشدند، همانهايي هستند كه پس از سالها مراجعه به دعانويس، گرهشان باز نميشود. خلاصه دعانويسان سياسي ما هم چنين وضعي دارند، هر بار كه گره باز نميشود، طلب اجرت بيشتري ميكنند، و حتي راههاي پيچيدهتري را براي استفاده از اين وردها و تعويذهاي نوشته شده پيشنهاد ميكنند. در انتخابات رياست جمهوري پيشرو هم بايد شاهد بروز انواع و اقسام متوليان و دعانويسها باشيم كه مردم برحسب گرهاي كه به كارش خورده نزد يكي از آنان ميروند. البته تصادفي هم برخي از اين گرهها موقتاً گشوده ميشود، اما ربطي به دعانويس و تعويذ نوشته شده او ندارد.
برگرفته از سايت «روز آن لاين»:
http://www.roozonline.com/archives/2008/12/post_10753.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |