موارد تساوی زن و مرد
در داستان آفرينش اسلامی
يک بحث علمی حوزوی
فرستنده: داود بيات
پيشگفتار
قرآن كریم، در سورۀ "نسا" دربارۀ خلقت حوا مى فرماید: «یا ایها الناس، اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً كثیراً و نسأ». يعنی: «اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از نفس "نفس واحدى" آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراكنده كرد، پروا دارید». يا در سورۀ "اعراف": «هو الذى خلقكم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسكن الیها». يعنی: «اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفرید، و جفت وى را از آن پدید آورد، تا بدان آرام گیرد». يا در سورۀ "زمر": خلقكم من نفس واحدْ ثم جعل منها زوجها». يعنی: «شما را از نفسى واحد آفرید، سپس جفتش را از آن قرار داد».
با توجه به آیات یاد شده، قرآن مجید سه بار خطاب به آدمیان فرموده است كه: «خدا شما را از نفسى واحد آفرید، و همسرش را از وى پدید آورد»، بدون اینكه از چگونگى خلقت وى به طور صریح خبر دهد.
ماده اولیۀ خلقت حوا
دربارۀ مادۀ اولیل خلقت حوا دو نظریه وجود دارد:
الف) از دنده هاى پهلوى آدم علیهالسلام.
ب) از باقى مانده گل آدم
علیهالسلام
.
الف) از دنده هاى پهلوى آدم
سدى، از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه، نقل كرده است كه «چون ابلیس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساكن گشت، در آنجا تنها ماند و با او كسى نبود كه بدو آرام گیرد، سپس خداى تعالى او را به خواب فرو برد و دندهاى از دنده هاى پهلوى چپ او را بیرون كشید و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفرید. چون بیدار شد و بالاى سر خود زنى را یافت از وى پرسید كه "تو كیستى؟" گفت: "زنى". گفت: "تو را براى چه آفریدند؟" گفت: "براى این كه تو به من آرامگیرى. [سپس] فرشتگان [به آدم] گفتند: "نامش چیست؟" گفت: "حوا". گفتند: "چرا حوایش نامیدند؟" گفت: "چون او را از چیز زنده آفریدند"».
حسن بصرى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت كرده كه فرمودند: «ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها كسرتها و ان تركت انتفعت بها و استقامت». يعنی: «همانا زن از استخوان پهلوى مرد [دنده] آفریده شده، اگر بخواهى راستش كنى آن را مىشكنى و اگر رهایش كنى بدان فایده یابى و او راست گردد».
فخر رازى دربارۀ خلقت حوا از آدم، با توجه به آیات سوره های نسأ و اعراف - كه در آغاز این بخش ذكر شد - ادعاى اجماع كرده است.
البته، دربارۀ نظریۀ فوق باید بگوییم كه آیات قرآن در این باره صراحتى ندارند و چنین بینشى به احتمال قوى نشأت گرفته از تورات تحریف شده و اسرائیلیات است.
علاۀه طباطبایى در رد این قول مى نویسد: «هر چند این مسئله (خلقت حوا از دندۀ آدم) فى نفسه محال نیست اما آیات قرآنى از دلالت بر این معنى خالى هستند».
باری، مسئلۀ آفریده
شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است كه قرآن دربارۀ آن صراحتى ندارد؛ و عبارت «خلق
منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل كرد، به گونهاى كه گزارش قرآن همسان
گزارش تورات گردد ـ توراتى كه در دست مردم است و آفرینش آدم را بسان یك داستان
تاریخى نقل مى كند.
ب) از باقى مانده گل آدم
از امام باقر علیهالسلام روایت شده كه: «ان الله تعالى خلق حوأ من فضل الطینْ التى خلق منها آدم». يعنی: «خداوند حوا را از باقى مانده گل آدم بسرشت».
علامه طباطبایى معتقد است كه مراد از «خلق منها زوجها» این است كه زوج آدم هم مثل خودش از همین نوع (گل) است و این همه افراد پراكنده، به دو فرد همانند بر مىگردند.
صاحب "المنار"، با توجه به آیات مربوط به آفرینش حوا و به ویژه آیۀ «خلق لكم من أنفسكم ازواجاً» در سورۀ "روم"ـ يعنی: «از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید» ـ مى گوید: «مقصود این است كه خدا زن را از جنس آدم آفرید، و روشن است كه مراد این نیست كه هر زنى را از پیكر همسرش آفریده باشد».
علت خلقت حوا در قرآن
از ظاهر آیۀ «هو الذى خلقكم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسكن الیها» در سورآ "اعراف" چنین بر مى آید كه خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق كرده است.
طبرى، به نقل از ابن عباس و ابن مسعود، مى نویسد: «آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى كرد و هیچ همدوش و رفیقی نداشت».
البته این برداشت هم تا حدودى با نظر تورات موافق است.
همگامى حوا با آدم
پس از آفرینش آدم و زوجش، خداوند مكان استقرار ایشان و بهره وریشان از نعمت ها را بیان مى دارد و در این مسیر، زن همراه مرد در این بهره وری، بصورت یكسان مشاركت دارد:
ـ در سورۀ "بقره": «و قلنا یا آدم، اسكن انت و زوجك الجنْ و كلا منها رغدا حیث شئتما». يعنی: «و گفتیم اى آدم، خود و همسرت در این باغ سكوت گیر[ید]؛ و از هر كجاى آن که خواهید فراوان بخورید».
ـ در سورۀ "اعراف": «و یا آدم،اسكن انت و زوجك الجنْ فكلا من حیث شئتما». يعنیک «و
اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سكونت گیر، و از هر جا كه خواهید بخورید».
اشتراك در عهد و پیمان
قرآن كریم، در سورۀ "طه" از عهد و میثاقى میان خدا و خلیفه او (آدم) سخن به میان مى آورد: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً». يعنی: «و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، و[لى او آن را] فراموش كرد، و براى او عزمى استوار نیافتیم».
از آیۀ فوق بر مى آید كه میان خدا و خلیفه الله - آدم علیهالسلام - عهد و پیمانى وجود داشته كه آدم آن را فراموش كرده است. سؤالى كه در اینجا مطرح می شود آن است «مراد از آن عهد و پیمان چیست؟» در این باره چندین احتمال داده شده است:
الف) عهد آدم همان فرمان نزدیك نشدن به درخت بوده است که در سوره های بقره و اعراف آمده است: «لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمین». فخر رازى در این باره مىگوید: «بدون شك مراد از عهد، امر یا نهى یى از جانب خداوند است». و در ادامه مى افزاید: «مفسران بر آن اند كه مراد از عهد، همان دستور نزدیك نشدن به درخت است، و عهد و پیمان خداوند از آدم، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود. [يعنی]، "عهد" در داستان آدم، همان دستور خداوند به آدم و حوا است كه از درخت ممنوعه نخورند. اما عهد نسبت به سایر مردم عبارت است از هر امر یا نهى یى كه از جانب خداوند باشد.
ب) بر حسب سورۀ "طه"، ابلیس با آدم و همسرش دشمن بوده («ان هذا عدو لك و لزوجك») و مراد از "عهد"، اعلام اين دشمنى و بر حذر داشتن آن دو از پیروى از شيطان بوده است. طبرى، در تفسیر آیه «و لقد عهدنا الى آدم من قبل...» در همان سورۀ "طه"، مى نویسد: «و لقد وصینا آدم و قلنا له، ان هذا عدولك و لزوجك»». يعنی: « به او سفارش كردیم و گفتیم كه این (ابلیس) دشمن تو و همسرت است». علامه طباطبایى مى نویسد: «اما اینكه مقصود از آن عهد چه بوده، به طورى كه از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آید، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت... و در ادامۀ نهى سورۀ "طه" مى فرماید: "ان هذا عدولك و لزوجك"؛ یعنى بدانید پس از این امر و عهد كه "او" دشمن تو و همسرت است. و منظور از این عهد و میثاق، همان پیمان و میثاق عمومى است كه از تمام افراد انسان، به خصوص پیامبران، گرفته شده است. قرآن كریم، در سورۀ "طه"، به صورت عام خطاب به همۀ زن و مرد مى فرماید: "و من أعرض عن ذكرى فان له معیشْ ضنكاً"؛ يعنی «هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت. بنابر این، زن در پیمان الهى با مرد شریك است و این اشتراك نمایانگر انسانیت و مسؤلیت پدیرى اوست».
بر خلاف آنچه براى زن مى پنداشتند و او را پایینتر از انسان مى دیدند و علوم و معارف را در خور او نمى دانستند، باید گفت كه زن در خلقت الهى آن است كه زهرا علیهالسلام بود: حوا، همگام خلیفة الله بر روى زمین، زنى است با خصوصیات فاطمه علیهالسلام؛ زیر اتمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى یك انسان متصور است در فاطمه زهرا علیهالسلام جلوه كرده و بوده است. او یك زن معمولى نبوده است، یك زن روحانى، یك زن ملكوتى، یك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخۀ انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. معنویات، جلوههاى ملكوتى، جلوههاى الهى، جلوههاى جبروتى، جلوههاى ملكى و ناسوتى، همه در این موجود - زهرا علیهالسلام - جمع است.
اشتراک در دشمن داشتن
زن و مرد در مراحل زندگى چنان اشتراك دارند كه حتى دشمن و گمراه كننده آنها نیز یكى است: «فقلنا یا آدم، ان هذا عدولك و لزوجك فلا یخرجنكما من الجنْ فتشقى» (طه) يعنی: «پس گفتیم: اى آدم، در حقیقت، این [ابلیس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند، تا تیره بخت گرديد». چرا که «ان هذا عدو لك و لزوجك». يعنی « این براى تو و زوجت دشمن است».
چنانكه مشاهده مى شود در هر دو آیه سورۀ "طه"، دشمن هر دو یكسان اعلام شده و چنین
نیست كه
فقط زن تحت وسوسههاى شیطان بوده و مرد از آن مبرا باشد.
اشتراك در اوامر و نواهى الهى
مطابق آیات سوره های بقره و اعراف، خداوند همۀ خوردنى هاى بهشت را بر آدم و همسرش آزاد گذاشت و تنها آنها را از خوردن یا نزدیك شدن به یك درخت منع فرمو: «لا تقربا هذه الشجرْ فتكونا من الظالمین». يعنی: «به این درخت نزدیك مشوید كه از ستمكاران خواهید شد».
و مؤید این كلام، حدیث امام صادق علیهالسلام است
كه دربارۀ امر «لا تقربا هذه الشجرْ» مى فرماید که:
«لا تأكلا منها» نیز آمده است. يعنی، نهى
در حقیقت از خوردن ثمرۀ درخت بوده، و نهى از نزدیك شدن به درخت، به منظور اجتناب از
وقوع در عصیان بوده است.
درخت ممنوعه چه بود؟
قرآن كریم صراحتى در نوع این درخت ندارد. اما:
ـ در روایتى از امام رضا علیهالسلام نیز نقل شده كه آن درخت «گندم» شمرده شده است: «و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»
ـ مجاهد و سعید بن جبیر از ابن عباس روایت كردهاند كه گندم و سنبله بوده
ـ و روایت كردهاند كه ابوبكر از رسول خدا (ص) از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: «آن شجرۀ مباره، گندم بود».
ـ ازحضرت على علیهالسلام روایت شده كه درخت كافور بوده است.
ـ كلبى گفته: «درخت معرفت نیك و بد بود».
بطور کلی، مفسران اسلامى دربارۀ درختى كه خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف كردهاند: گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، كافور، درخت معرفت نیك و بد، درختى كه فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و...، برخىاز مواردى است كه نقل شده است.
به طور كلى در معنى شجر مى توان گفت: كلمۀ شجر، یك اصل بیشتر ندارد و آن عبارتست از هر چیزى كه رشد كند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادى باشد یا معنوى.
و اثر نزدیك شدن به درخت ممنوعه را قرآن كریم چنین بیان
مى فرماید:
«فتكونا من الظالمین». يعنی: «پس از ستمكاران خواهید بود»، یعنى
بهره جستن از
درخت و اطاعت نكردن از امر الهى، موجب گمراهى و لغزش و هبوط است.
اشتراك در گمراه شدن
ـ فوسوس لهما الشیطان» (اعراف): پس شیطان آن دو را وسوسه كرد.
ـ فدلّیهما بغرور» (اعراف): پس (شیطان) آن دو را با فریب به سقوط كشانید.
ـ فازلّهما الشیطان عنها» (بقره): پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید.
چنانكه مشاهده مى شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، در خطر یكسان قرار دارند.
سپس قرآن كریم مى فرماید: «فأكلا منها...» (طه): «از آن [درخت] خوردند.
مشاهده مى شود كه حوا و همسرش با هم مرتكب عمل نهى شدند و اختلافى در جایگاه و موقعیتشان نبود.
امام خمينی (ره) در این باره مى فرماید: «همان طورى كه مرد باید از فساد اجتناب كند، زن هم باید از فساد اجتناب كند. زنها نباید ملعبۀ دست جوان هاى هرزه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط كنند، زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى كه قوانینی براى محدودیت مردهها در حدود اینكه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن هم دارد، زنها نباید گول بخورند. منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بى ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابى باید مراتب دستهاى پنهان و پلید شیطان ها و دشمنان باشند».
اشتراك در نتیجه نافرمانى
قرآن كریم نتیجه نافرمانى و خوردن از درخت ممنوع شده را ابتدا ظالم بودن آنها مى داند: «فتكونا من الظالمین» (بقره و اعراف) و سپس، بعد از خوردن، برهنه شدن آنها و آشكار شدن عوراتشان را معرفى مى فرماید: «فَلَمّا ذآقا الشجرْ بدت لهما سؤاتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنْ» (اعراف) يعنی: «پس چون آن دو از [میوۀ] آن درخت [ممنوع] چشیدند، برهنگى هایشان بر آنان آشكار شد، و به چسباندن برگ [هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند».
طبرى گوید: «زمانى كه آدم و حوا از میوۀ آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشكار گردید؛ چون خداوند آن دو را پوششى كه قبل از ارتكاب خطیئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت كردند».
و سید قطب هم مى نویسد: «كشف سوآت و عریانى و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آنها یعنى خوردن از شجره منهیه بود».
اشتراك در ظاهر و شخصیت
از ظاهر
عبارت «لیبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما» (اعراف) چنین بر مى آید كه
آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوعه، برهنه نبودند بلكه پوششى داشتند كه در
قرآن، نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانهاى براى
شخصیت آدم و حوا و احترام آنها محسوب مى شده كه با نا فرمانى از اندامشان فرو ریخته
است.
اشتراك در انتخاب و اختیار
انتخاب و اختیار از مواردى است كه قرآن كریم در داستان خلقت آدم براى زن و مرد یكسان ذكر كرده است.
عبده گوید: «نشان
دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانكه در جاى دیگر،
خداوند سخن پاك را به درخت پاك و سخن ناپاك را به درخت ناپاك تشبیه كرده است. فرمان
دادن به آدم كه از همه نعمتهاى بهشت بخورد، مثالى براى این است كه انسان مى تواند
خوبی ها را بشناسد و از همه نعمتهاى پاك این جهان برخوردار گردد. نهى از درخت
ممنوع، كنایه از الهام شناخت بدى است و این كه فطرت به زشتى پى برد و از آن
بپرهیزد. وسوسه و لغزاندن شیطان، گویاى آن روح ناپاكى است كه همراه نفوس بشرى است و
انگیزۀ بدكارى را در آدمى نیرو مى بخشد. به بیان دیگر، الهام تقوا و خیر در سرشت
آدمى قوىتر و اصل است و از این رو آدمى مرتكب بدى نمىشود، مگر با همكارى و وسوسه
شیطان. خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه این است كه استعداد این را داشته كه
بر خلاف نظم جهانى، كه تجلى سنت و امر پروردگار است، عمل كند. این مسئله هم در بیان
قرآن براى زن و
مرد یكسان است. از اینجا مسئلۀ اختیار انسان نه تنها در برابر قوانین
طبیعى بلكه در برابر امر الهى و ارادۀ الهى هم استنباط مى شود.
همچنین از این
مطلب می توان نتیجه گرفت كه انسان مى تواند در برابر ارادۀ خدا از خودش انتخاب
دیگرى بكند. شجرۀ ممنوعه، خود آگاهى عقلى و پى بردن به استعداد عشق در ذات انسان را
به انسان
اضافه كرده است. زنها اختیار دارند، همان گونه كه مردها اختیار دارند.
خداوند زن را با كرامت خلق كرده و آزاد خلق كرده است».
اشتراك در كیفر
هنگام نهى از بهره بردن از درخت، خداوند به آنها مى فرماید كه: «اگر شیطان شما را فریب داد و از بهشت اخراج كرد دچار مشقت مى شوید (فتشقى)». و پس از عصیان آدم و حوا نیز به آن دو می گويد از آن هبوط كنید: «قال اهبطا منها جمیعاً» (طه).
علامه طباطبائى در این باره مى گوید: «منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگى در غیر بهشت، كه لاجرم همين زمین خواهد بود، زندگى آمیخته با رنج و تعب است، زیرا در اينجا احتیاجات فراوان است و براى رفع آن فعالیت بسیار لازم است، یعنى در آنجا به خوردنى، نوشیدنى، مسكن و امور دیگر نیاز است. و دلیل ما بر اینكه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آیات بعد از آن است كه مى فرماید: "فلا یخرجنكما من الجنْ فتشقی. ان لك الا تجوع فیها و لا تعرى. و انك لا تظمؤ فیها و لا تضحى". يعنی: "زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تیره بخت کردمى. در حقیقت براى تو در آن جا این [امتیاز] هست كه نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى. و [هم] اینكه در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده." بنابر این، شقاوت نتیجه هبوط است».
عبده، كه تفسیرى تمثیلى از داستان آدم ارایه مى دهد، در رابطه با این مرحله مى
گوید: «بیرون رفتن از بهشت كنایه از این است كه انسان در اثر خروج از اعتدال
فطرى، دچار درد و رنج مى گردد.
بنابر این كیفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و
خروج از بهشت است و نتیجه این هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگى زمینى است. به عبارت
دیگر، كیفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگى زمینى شدن است كه یكى از آن رنج ها
مرگ است.
مسیحیان مرگ را كیفر اصلى گناه آدم مى دانند. در منابع اسلامى
كیفر
مرگ در مقابل گناه آدم یا مطرح نشده و یا به صورت ضمنى و به عنوان یكى از لوازم
كیفر اصلى بیان شده است».
چنانكه ملاحظه مىشود، آدم و همسرش در نوع سزاى نافرمانیشان، یعنى هبوط، موقعیتى یكسان دارند همان گونه كه قرآن كریم مى فرماید.
قرآن از اشتراك معنوى زن و مرد و رویكرد آنها به خدا، یكسان سخنى مى گوید و جایگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى یكسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزداى به حساب مى آورد و در نهایت مى فرماید: «آن اكرمكم عند الله اتقیكم» (حجرات). يعنی: «با كرامتترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
بنابراین، باید بدانیم كه با این بیانات قرآنى، دیگر حق نداریم، زن را موجودى پست تر از مرد بدانیم مگر به سبب مقامات معنوى ایشان.
و زن باید داراى آرمان ها و اهداف تكاملى باشد و به امور كوچك و حقیر سرگرم نشود.
نظر:
مشکل من با این مقاله بیشتر در نتیجه گیری پایانی آن است:
"قرآن از اشتراك معنوى زن و مرد و رویكرد آنها به خدا، یكسان سخنى مى گوید و جایگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى یكسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزداى به حساب مى آورد و در نهایت مى فرماید: «آن اكرمكم عند الله اتقیكم» (حجرات). يعنی: «با كرامتترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بنابراین، باید بدانیم كه با این بیانات قرآنى، دیگر حق نداریم، زن را موجودى پست تر از مرد بدانیم مگر به سبب مقامات معنوى ایشان. و زن باید داراى آرمان ها و اهداف تكاملى باشد و به امور كوچك و حقیر سرگرم نشود."
بدین عبارت که به نظرم نتیجه گیری ایشان یک نوع نتیجه گیری مردانه است ، چرا که اگر ایشان (بر حسب اعتقادات اسلامی) به موضوع برابری زن و مرد را در موارد معنوی و رویکرد به نافرمانی و طاعت و مقامات معنوی یک سان می دانند آنگاه حق ایشان نیست که بخواهند به زنان توصیه کنند "زن باید داراى آرمان ها و اهداف تكاملى باشد و به امور كوچك و حقیر سرگرم نشود". چه این مسئله در مورد مردان هم صدق می کند و از این جهت موردی برای گوشزد کردن ندارد. آقای بیات بهتر است این نصیحت را به خودشان و دیگرانی بکنند که خودشان را در مقام این تشخیص می گذارندکه چه کسی روحانی (معنوی) است و چه کسی غیرروحانی(غیرمعنوی) . اگر "تقوا"(بر حسب تعریف قرآن- آیه 13 سوره حجرات) موضوع مابه الامتیاز انسان ها است و آن تنها نزد خدا و در روز آخرت به حساب می اید، آنگاه بعنوان یک مسلمان باید معتقد باشیم که زن در همه حال با مرد مساوی است. به عبارت دیگر نه من و نه هیچ کس دیگری، حق ندارد که بخواهد تقوی و معنویت را به آنچه نزد خودش هست تعریف کند. در نتیجه قضاوتی را که خدا باید در آخرت بر ما بکند را در روی زمین نسبت به هم نوعانش (چه زن و چه مرد چه سیاه و چه سفید و سرخ و زرد و... ) روا دارد. نابرابری دقیقا از همین نکته باریک بر می خیزد و به تمام روح و روان مان تسلط پیدا می کند.
موفق باشید.
حسین میرمبینی
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |