باکتریها بر جنازۀ کليسا
اومبرتو اکو
ترجمه: علیمحمد طباطبایی
«اومبرتو اکو» به عنوان استاد دانشگاه بولونیای ایتالیا، امروزه به خاطر نظریاتش دربارۀ نشانه شناسی، تاویل ادبی و زیباییشناسی قرون وسطی بیش از آن زمان که به داستاننویسی روی آورد، معروف است. او معتقد است: "در جهان چیزی وجود ندارد که به خودی خود یک نشانه نباشد." اکو در سال 1980 با انتشار کتاب «نام گل سرخ»، که در سراسر دنیا بیش از 10 میلیون نسخه فروش داشت، به عنوان نویسندهای مشهور و موفق شناخته شد. اکو در مقالهای که در پی میآید با نگاهی نشانه شناختی به مفهوم «خدا» میپردازد.
***
ما اکنون به زمان بحرانی از سال برای مغازهها و سوپرمارکتها نزدیک میشویم: پیش از کریسمس همۀ فروشگاهها محصولات خود را سریعتر از پیش میفروشند. معنای "پدر کریسمس" برای کودکان یک چیز بیشتر نیست: «هدیۀ سال نو». او دیگر ارتباطی با "سنت نیکلای" اولیه ندارد؛ کسی که با انجام یک معجزه، جهیزیهای برای سه خواهر فقیر تدارک دید و شرایط ازدواج آنها را فراهم آورد و به این ترتیب زندگی آنها را از افتادن به دام خودفروشی نجات داد.
انسانها در واقع حیوانات اهل دین و ایماناند. به لحاظ روحی – روانی بسیار دشوار خواهد بود که آدمی بدون آن امید و توجیهی که دین در اختیار او میگذارد؛ همچنان به زندگی خود ادامه دهد. این را میتوان در زندگی دانشمندان پیرو مکتب سکولاریسم قرن نوزده مشاهده کرد. آنها بر این عقیده مصرّ هستند که کار علمیشان توصیف جهان در اصطلاحهای تماماً ماتریالیستی است؛ آن هم در حالی که هنگام شب در جلسۀ احضار ارواح شرکت میجستند تا روح مردگان خود را فرا خوانند. حتی امروزه، من به دانشمندانی بر میخورم که در بیرون از باریکۀ تخصص خود کاملاً خرافاتی هستند. آن هم به حدی که گاهی به نظر میرسد امروزه برای آنکه کسی بخواهد انسانی غیر معتقد به دین باشد، ناچاراً باید فیلسوف یا شاید هم کشیش شود.
دیگر آنکه ما نیازمند آنیم که برای خود و دیگران دلایل موجهی برای زندگی بیابیم. پول یک وسیله است، یک ارزش نیست. اما ما انسانها، هم به ارزشها نیازمندیم و هم به ابزارها؛ یعنی همانقدر که به غایتها نیازمندیم؛ همانقدر هم به امکانات محتاجیم. معضل بزرگی که انسانها با آن مواجه هستند؛ یافتن راهی است برای پذیرفتن این واقعیت که هر یک از ما بالاخره خواهد مرد. از پول کارهای بسیاری ساخته است؛ با این وجود پول نمی تواند کاری کند که ما واقعیت مردن خود را به سهولت بپذیریم.
این نقش و وظیفۀ دین است که آن موجهسازی را به انجام رساند. ادیان، نظامهایی از عقاید و باورها هستند که انسانها را قادر میسازند برای وجود خود دلایلی بیابند و آنها را با مرگ آشتی دهند. ما در اروپا در این سال های اخیر با کمرنگتر شدن نقش ادیان تشکل یافته مواجه بودهایم به طوریکه "ایمان" در "کلیساهای مسیحی" کاهش یافته است.
ایدئولوژیهایی از قبیل کمونیسم که وعدۀ جایگزین شدن با ادیان را میدادند، در این وعدۀ خود به طور کامل ناکام ماندند. به این ترتیب ما هنوز هم در جستجوی چیزی هستیم که بتواند هر یک از ما را با چاره ناپذیر بودن مرگ آشتی دهد.
این اظهارنظر به "جی کی چسترون"(GK Chestron) نسبتداده شده است که: «هنگامی که شخصی به اعتقاد به خداوند خاتمه میدهد، اینگونه نیست که او دیگر به هیچ چیز ایمان ندارد، بلکه او به هر چیزی جز خدا "ایمان" دارد.» این سخن درست است. "مرگ خدا"، یا حداقل مردن خدای مسیح، با تولید انبوهی از بتهای مختلف همزمان شد. آنها همچون باکتریها بر جنازۀ کلیسای مسیحی چندین و چند برابر شدند؛ از فرقهها و آیینهای لامذهب عجیب و غریب گرفته تا خرافات احمقانۀ شبه مسیحی "راز داوینچی".
بسیار حیرت آور است که بسیاری، ظاهر مطالب آن کتاب را برداشت کرده و تصور میکنند همۀ آنها به نوعی حقیقت دارد. "دن براون"(DAN BROWN) نویسندۀ کتاب رمز داوینچی، پیروان متعصب بسیاری گرد آورده که معتقدند مسیح به صلیب کشیده نشده است، او با "مریم مجدلیه" ازدواج کرده، شاه فرانسه شده و روایت خود از مسلک فراماسونری را آغاز کرده است. بسیاری فقط برای خاطر دیدن تابلوی مونالیزا به موزۀ لوور میروند، آن هم تنها به این دلیل که آن تابلو در کانون کتاب دن براون قرار دارد.
پیانیست مشهور، "آرتور روبینشتاین" یک بار مورد پرسش قرار گرفت که آیا به خدا هم اعتقادی دارد. او در پاسخ چنین گفت: «خیر. من به خدا عقیده ندارم، بلکه به چیزی از آن بزرگتر معتقد هستم!»
فرهنگ ما هم از گرایش تورمی مشابهی در رنج است. دینهای موجود به اندازۀ کافی بزرگ نیستند؛ ما از خداوند از آنچه تجسمهای فعلی در باور مسیحی میتواند فراهم آورد، چیز بیشتری میطلبیم. به این ترتیب است که ما به سوی علوم خفیه باز میگردیم؛ علومی که هرگز هیچ اسرار اصیلی را برای ما فاش نمیسازند و صرفاً وعده میدهند که رازی نهایی وجود دارد که همه چیز را توضیح داده و توجیه میکند. مزیت بزرگ آن این است که به هر فردی اجازه میدهد که آن «ظرف» خالی و پنهانی را با امیدها و ترسهای خود پر کند.
من به عنوان فرزند اندیشۀ روشنفکری و معتقد به ارزشهای آن، در باب حقیقت و تحقیق و جستجوی آزادانه، از وجود چنین گرایشی در جامعه ملولم. علت آن فقط ارتباط میان علوم خفیه و فاشیسم و نازیسم نیست، هر چند که البته چنین ارتباطی وجود داشت و بسیار هم محکوم بود. هیتلر و بسیاری از مریدان هیتلر از سر سپردگان کودکانه ترین تخیلات علوم خفیه بودند. همین ادعا به خوبی در مورد بعضی مرشدان فاشیسم در ایتالیا صدق میکند. "جولیوس اوولا" (JULIUS EVOLA) فقط یک نمونه از آن است - کسانی که هنوز هم نئوفاشیستها ــ در کشور من ــ شیفتۀ آنها هستند. امروز اگر قفسههای کتابفروشیهایی را که به علوم خفیه اختصاص داده شدهاند، جستجو کنید؛ نه تنها به مجلدهای مربوط به انجمنهای سری "صلیبیون" (TEMPLAR) و فرقههای سری مسیحی سدههای 17 و 18 ( روسی کروشنها) و اندیشههای "شب کبالایی"(فلسفه برخی متفکران یهودی ملهم از تورات) و البته راز داوینچی، بلکه همچنین به رسالههای ضد یهودی مانند "تشریفات پیر صهیون"، بر خواهید خورد.
من به عنوان یک کاتولیک بزرگ شدهام و با آنکه دیگر کلیسا را کنار گذاشتهام؛ اما در ماه دسامبر – طبق رسم همه ساله- قطعات ماکت طویلۀ مسیح را برای نوه پسریام سر هم خواهم کرد؛ همانگونه که پدرم آن را برای من درست میکرد. من برای سنتهای مسیحی احترامی عمیق قائل هستم؛ سنتهایی که به عنوان مناسک و آداب کنار آمدن با مرگ هنوز هم معنای بیشتری دارند تا جایگزینهای صرفاً تجاریشان.
با قهرمان کاتولیک از دین برگشتۀ "جویس" در «چهرۀ مرد هنرمند در جوانی» موافقم که میگفت: «این دیگر چه جور رهایی است که یک پوچی کنار گذاشته شود که منطقی و روشن است و به پوچی دیگری ایمان آورده میشود که نامعقول و نامفهوم است؟«
جشن دینی کریسمس – دست کم – یک پوچی روشن و منطقی است! اما جشن تجاری آن حتی این هم نیست.
http://www.ketabnews.com/detail-8175-fa-1.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |