پروژۀ فروپاشی ایران، پنهان در پشت پردۀ فدرالیسم
منوچهر یزدی
از سال 1357که ترازدی غمباری بنام انقلاب رخ داد، بطور مداوم و بی وقفه در نشریات ضد استعمار و سپس حاکمیت ملت و نیز در سخنرانی ها و مجالس و محافل گوناگون نوشته و گفته ام که بر اساس دریافت ها و شواهد موجود، سیاستمداران استعمار جهانی برای میهن ما خواب آشفته ای دیده و بر آن هستند که ایران را در دو مرحله یا دو گام از پای در آورده و به ایرانستان تبدیل نمایند و شوربختانه انجام این استراتژی شوم را به روشنفکران ایرانی سپرده و در آینده نیز خواهند سپرد .
گام اول - شورشی بود که به رهبری روشنفکران چپ و راست آغاز و به فروپاشی نظام شاهنشاهی ایران انجامید و نابودی نظامات اداری و مدنی و اقتصادی و فرهنگی کشور و از هم گسیختگی بافت هویت ملی را در پی داشت. در این راه احزاب و گروههای سیاسی لنینی و دینی دست آموز قدرت های سرمایه داری پیشگام و پرچمدار بودند و همچنانکه در سلسله مقالات کالبد شکافی روشنفکران نوشته ام ، مسلحانه به میدان آمدند و درسهای فرا گرفته نزد بیگانگان را در میهن خود پس دادند و با ارائه همه گونه خوش خدمتی به اربابان غیر ایرانی و بد رفتاری با ملت ایران از هیچ جنایتی دریغ نورزیدند
گام دوم - حرکت به سوی فدرالیسم و آ نارشیسم و سپس
تکه تکه کردن ایران است.
در گام اول پس از پیاده شدن طرح توطئه بیگانگان و پیروزی انقلاب ، جنگ داخلی خونینی بین اصحاب انقلاب بر سر تصرف کرسی های قدرت در گرفت .... این نبرد آن چنان بیرحم بود که از فرزندان دینی نیز نگذشت ، جمعی ترور و عده ای در آتش انفجار و گروهی زنده بگور شدند ... از همان روز های آغازین روشنفکران چپی زود تر از زمان موعود دست خود را رونمودند و ادعای جدایی کردستان و خوزستان وترکمن صحرا ...را نمودند ولی نائره جنگ ایران و عراق همه این نوچه های تازه به دوران رسیده را به آغوش کشید ... زیرا تداوم جنگ در اولویت قرار داشت و اربابان زر و زور جهانی به سرعت به آرام کردن فرزندان خلف خود پرداختند و هر آن کس را هم که نا آرامی میکرد میکونوسی اش کردند .. زیرا تداوم جنگ در اولویت قرار داشت..!
جنگ هشت ساله و قتل عام فرماندهان دلیر ایرانی وراندن نیروهای انسانی ارزشمند از صحنه خدمت و نابودی همه زیر ساخت های اقتصادی ، سبب حضور فقر و نابسامانی و تبعیض در جامعه شد ودر نتیجه ارزش های اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی که ملت ایران در طول تاریخ به آن مباهی بود تحت فشار شعارهای شور انگیز جنگ ، جنگ تا پیروزی به قربانگاه برده شد ... .
با فروپاشی ارزش های اخلاقی و دینی، فساد بر همه ارکان کشور رخنه کرد و پایه های استوار خانه و خانواده بشدت آسیب دید ... حرمت های دینی شکسته شد ... مقامات روحانی را به سیاست و قدرت طلبی آلوده کردند ...بر کاخها نشستند و کوخ نشینان را به سخره گرفتند ... به حریم نوامیس مردم تجاوز کردند و دیوار بلند اعتماد عمومی را فرو پاشیدند ...دست در سفره مردم کردند و نان و قوت شان را به یغما بردند و سهم تلاش اورا بر سر بازار های غیر ایرانی به حراج گذاردند و از بیت المال به جنگاورانی هبه دادند که آتش بپاکنند و خواب و ارامش مردم جهان را بزدایند تا ارباب زر و زور را خوش آید و بر سر چاه های نفت حلقه زند ... تا صاحبان این ثروت خدادادی به دریوزگی و گدایی روی آورند...
در ایران زمین ، جایگاه و پایگاه تیره ها و قوم ها و طوایف و ایلات و عشایر که قرنها بر یک پهنه غنوده بودند و در یک سفره دست دراز میکردند و غمها و شادیهایشان را با هم تقسیم میکردند... نفیر گوناگونی زبان و مذهب و آیین را ساز کردند آنهم با تزویر و ریا که شما از یک امتید ..این ساز نا کوک شیعه و سنی - زرتشتی و مسلمان - یهودی و مسیحی - ایرانی و عرب - ووو بر روان وحدت ملی زخمهای عمیقی وارد کرد ...سی سال بر آیین فرقه گرایی پای فشردند و برادران کرد و بلوچ و آذری و ترکمن ما را رنجانیدند تا آنجا که فاصله ها روز به روز بیشتر و بیشتر شد... و در این آشفته بازار بیگانگان ، باد بر آتش جدا سری دمیدند وترویج گنندگان این نغمه شوم را به زر و زیور اراستند ...سفره هایشان را رنگین کردند ... بلند گوها برایشان تدارک دیدند تا آوای شوم شان به سراسر گیتی انعکاس یابد... پای رهبران مزدور شان را در تریبون صدای امریکا و تلویزیون های غربی باز کردند تا همچون گذشته با خواندن سرود ازادی و دموکراسی ، خلق محروم را به خانه پدری بدبین سازند و یک بار دیگر تیشه آزادی را بدست مردم فریب خورده دهند تا بر ریشه های عمیق وحدت و هویت یک ملت کهنسال فرود آورد .... تا ریشه از هم بگسلد و باغستان ایران به زاغستان انیرانی مبدل گردد و آنگاه است که جهانخواران ایران را راحت تر خواهند بلعید زیرا ایران یک پارچه لقمه گلو گیری است که در همه تاریخ از گلوی اسکندر با همه جهانگیری اش و عمر با همه تدبیرش و چنگیز با همه خشونتش وشیر پیر بریتانیا با همه اشتهایش پایین نرفت و امروز غول سرمایه داری با چنگال انگلیس و امریکا و روسیه به سراغ این سرزمین اهورایی آمده است تا دسترنج روشنفکران دینی و لنینی را تکه تکه ببلعد...
بنا بر این ملاحظه میفرمایید که بیگانگان به همه اهداف شان در گام اول رسیده و اقتدار ملت ایران سر بریده شد .... حال باید گام دوم را برداشت چون زمینه های افتراق و جدایی و بیکاری و فقر و فساد و اعتیاد و نابرابری و بی اخلاقی و بد اخلاقی و دورویی و دروغ و ریا و آدم فروشی و خیانت وو کاملا فراهم است و باید تخم لق فرو پاشی جغرافیایی ایران وسیله شخص یا اشخاصی در دهان باز فریب خوردگان شکسته شود که از جنس دیگری بوده ... و از محبوبیت نسبی بر خوردار باشند
و شگفتا ... شگفتا .. که برخی از فرزندان سوگند خورده به حفظ میراث این کهن دیار طعمه این دام میشوند و با ابراز نظرات خام و نپخته و غیر مسئولانه و مسلما ندانسته ، آب به اسیاب طراحان ایرانستان میریزند و مذاکره بر سر اصول مسلم تاریخی ایران را ، به حساب دمکراسی برای ایران منظور میکنند و فدرالیسم را راه رفع ستم قومی معرفی مینمایند!
و ما که در درون کشور ، سایه سیاه توطئه را بر بالای سرمان احساس میکنیم و زنگ خطر جدا سری را با پوست و گوشت و جانمان لمس میکنیم ناچاریم یک بار دیگر تاریخ فدرالیسم را بگشاییم و سر فصل های آن را یاد آور شویم تا این نخوانده تاریخها به خود آیند و بفهمند که ورود به افسانه فدرالیسم ، یعنی خروج از استقلال و تمامیت ارضی و هویت ملی و بس... .
بگذارید برای اتمام حجت تصویر کشور های فدرال را ترسیم کنم بدین باورکه شاهزاده رضا پهلوی در عشق به ایران و تمامیت ارضی کشور و پاسداری از هویت ملی و زبان پارسی همجنان پیشگام خواهند بود .
تاریخ گواهی میدهد که در فدرالیسم پیوستن چند کشور مستقل به یکدیگر و ایجاد یک کشور بزرگتر هدف است نه تقسیم یک کشور به واحدهای کوچک و خود مختار!
سوئیس که یک کشور قدیمی فدرال است از قرن سیزده تا قرن شانزدهم به مدت سیصد سال از به هم پیوستن شهرهای مستقل قرون وسطایی به یکدیگر پدید آمد .
در آمریکا از سال 1757میلادی – دوازه دولت علیه استعمار بریتانیا با یکدیگر متحد شدند و پس از پیروزی در جنگ های استقلال به صورت کنفدراسیون در آمد و پس از خرید مستعمرات فرانسه و تصرف مناطق مجاور در سا ل 1836 به بیست و پنج ایالت و در سا ل 1850 به 31 ایالت و در سا ل 1900 به 44 ایالت و در سا ل 1959 با افزایش آلاسکا و هاوایی به 50 ایالت افزایش یافت.
در آلمان تا پایان قرن هیجدهم یکصد و بیست شاهزاده نشین کوچک و بزرگ حکومت می کردند و در سا ل 1816 تمام ایالت های آلمانی زبان به غیر از اتریش و پروس کنفدراسیونی تشکیل دادند – در سا ل 1815 کنگره وین – کشور فدرال آلمان را با 39 عضو به وجود آورد و 35 شاهزاده نشین به این اتحادیه پیوستند و در سا ل 1871 اتحاد کامل آلمان صورت گرفت .
در هندوستان تا قبل از سا ل 1947 بیش از 500 شاهزاده نشین وجود داشت که هر یک دارای استقلال نسبی بودند .
لازم به توضیح است که بیش از 95 در صد کشورهایی که با سیستم فدرال اداره می شوند از پیوستن واحد های کوچکتر به یکدیگر به وجود آمده اند .
و اما در باب فدرال شدن کشور ها بمنظور نیل به دموکراسی ذکر چند مثال ضروری است. سوئیس 500 سال پس از ایجاد آن کشور به تدریج دموکراسی در آنجا پی ریزی شد و در بسیاری از کشورهای فدرال هنوز دموکراسی وجود ندارد که نمونه های آن در آسیا و آفریقا فراوانند .
امارات متحده عربی که کوچکترین کشور منطقه و فدرال نیز هست هنوز رنگ دموکراسی را ندیده ! خطرناک ترین کار سیاسی در یک کشوری که دموکراسی را تجربه نکرده این است که نسخه فدرالیسم برایش پیچیده شود زیرا معمولا در این مناطق سیاستمداران جاه طلب و گاه وابسته ای وجود دارند که حاضرند رئیس جمهور یک دهکده باشند ولی فرماندار یک کشور نباشند ..!
اشتباه دیگر آن که عده ای گمان می کنند فدرالیسم سبب توسعه اقتصادی خواهد شد در حالی که جوامع عقب مانده فرهنگی هرگز یک شبه به توسعه اقتصادی دست نخواهند یافت .. اگر چنین بود کشورهای پاکستان و بنگلادش و آمریکای لاتین که سالهاست به استقلال سیاسی دست یافته اند امروز باید به شکوفایی اقتصادی رسیده باشند در حالی که برزیل در حال حاضر بیش ازدویست میلیارد دلار بدهی خارجی دارد – آرژانتین حدود 150 میلیارد دلار مقروض است – مکزیک با آنکه چاه نفت دارد 150 میلیارد دلار به دنیا بدهکار است – پاکستان و بنگلادش که هنوز در باتلاق فقر دست و پا می زنند .
نکته قابل توجه آن که در کشورهای فدرال بیشترین در گیری های قومی و جنبش های جدایی طلب وجود داشته و دارد : مثلا در نیجریه از سا ل 1999 تا 2002 میلادی بیش از ده هزار نفر در در گیری های قومی کشته شده اند – در هندوستان درگیری های قومی و مذهبی هر ماه هزاران نفر را به خاک و خون می کشد . حوادث اخیر بمبئی و جنگ این کشور با پاکستان از ثمرات تجزیه قاره هند است
درگیری های قومی در هلند این کشور را به تجزیه کشانید و بلژیک خلق شد – تا قرن نوزدهم ما کشوری به نام بلژیک نداشتیم و هم اکنون این کشور از سه قوم فرانسه زبان . هلندی زبان و آلمانی زبان تشکیل شده که عدم سازش آنان با یکدیگر بلژیک را با بحران های جدی مواجه ساخته است .
و اما در ایران..!
در ایران 16 میلیون آذری زندگی میکنند که دو میلیون نفر آنها فقط در تهران به سر می برند و بقیه در 4 استان آذربایجان غربی و شرقی و زنجان و اردبیل زندگی می کنند و در واقع سراسر ایران زمین سرای آن ها و خانه امن شان است و هرگز طالب حکومت فدرال نیستند . در خوزستان اقوام عرب و فارس کنار هم زندگی میکنند که هر گاه در این استان خود مختاری اعلام شود یک قوم به صورت اقلیت در خواهد آمد و ماجراها آفریده خواهد شد .
حال فرض كنيم ایران فدرال شود، در آن صورت در خوزستان تكليف مردم بختيار و ترك تباران خوزستاني كه عرب نيستند و زبان، آداب و رسوم، پوشاك و خوراك شان با عرب ها، فرق دارد، چيست؟ آيا همچنان كه تاريخ گواهي مي دهد با ضربِ شمشير و تجاوز و قتل، آنها را به راه راست هدايت خواهند كرد؟ و يا بر اساس ادعاهايي كه عرب زبان هاي ايراني دارند، يك بار ديگر براي تصرف اراضي هرمزگان، سيستان و فارس، كه همه آنها غير عرب هستند به آن نواحي حمله خواهند برد تا حكومت خلق عرب تحقق يابد؟!
و يا دولت فدرال كردستان با مردم اروميه، باكو، خوي، سلماس و ... چگونه كنار خواهد آمد و جواب پان توركيست ها كه نصف ايران را مطالبه مي كنند، چه خواهند داد؟ و يا بر عكس حكومت فدرال آذربايجا ن در مقابله با كردها كه آذربايجان غربي را كردنشين مي دانند، چه پاسخي جز گلوله براي آنها دارد؟
هنوز آقاي مايكل لدين لب، تر نكرده، آقاي "هجري" دبير كل سابق حزب دمكرات در سال گذشته اعلام كرد :
"هيچگاه استقلال كردستان را به عنوان يكي از اشكال حق تعيين سرنوشت نه تنها رد نكرده بلكه از آن بعنوان حق مسلم و مشروع ملت كرد در همه بخش هاي كردستان ياد كرده است".
منظور آقاي هجري از "همه بخش هاي كردستان" همان "الكردستان الكبري" مرحوم بارزاني است كه در بر گيرنده بخش بزرگي از آذربايجان، لرستان، كرمانشاهان و ايلام است..."
مگر مصاحبه آقای شرفی دبیر کل حزب دموکرات را در پاریس نشنیدید که اظهار داشت : چهار میلیون کردهای ایران که مرزهای شمال را با عراق در اختیار دارند ، هر آینه ایالات متحده گام هایی مهاجمانه تر در برابر ایران بردارد از آمریکا پشتیبانی خواهند کرد.
ایا این قبیل سخنان جز د ر اثر دلگرمی وحمایت های مایکل لدین و تیمر من از دهان این روشنفکران نوظهورشنیده میشود ..؟
مراجعه به سايت هاي گروه هاي تجزيه طلب پرده از اين حقيقت بر مي دارد كه چه معضل بزرگي سر راه اينگونه خيال پردازي ها وجود دارد. نامه "نظمي افشار" روشنفكر تجزيه طلب ترك به آقای هجري يكي ديگر از آن نشانه هایی است که پشت پرده خود مختاری و یا فدرال طلبی چه اندیشه های ایران بر باد دهی قرار دارد . ايشان مي نويسد:
"بهتر است كردها چشم به سرزمين آذربايجاني ها ندوزند و جلوي اين داوري هاي بيمار گونه و آرزوهاي توسعه طلبانه و دور از تحمل را بگيرد..!
آقاي "حسن زاده" دبير كل سابق حزب دمكرات كردستان كه انشعاب كرد، در گفت و گويي با "پيك كردستان" به نظمي چنين پاسخ مي دهد:
"هيچ كردي بخاطر هيچكس و هيچ ملتي دست از هيچ وجبي از خاك كردستان بر نخواهد داشت. مادامي كه در برابر دو امپراتوري ايران و عثماني مقاومت كرده و موجوديت ملي خود را پاس داشته، ممكن نيست از اين پس با تهديدهاي فردي چون نظمي افشار ترس به دل ما راه دهد و دست از يك ذره از خاك كردستان برداريم ... از ديدگاه ما سرزمين كردستان شامل تمام شهرها – مناطق – روستاها – دشت ها و كوه هايي كه در تقسيمات كشور، استان هاي كوردستان، كرمانشاه، ايلام و آذربايجان غربي ناميده شده است، را در بر مي گيرد ..."
از سوي ديگر، آقاي چهرگاني روشنفكر بريده از ايران در تارنماي خود چنين فرياد مي زند:
"عموميت مردم كرد از شعور جمعي جهت زندگي اجتماعي و مسالمت آميز برخوردار نبوده و دچار نا هنجاري هاي اجتماعي متعدد مي باشند ..."
همين بيمار رواني به آذربايجاني ها توصيه مي كند كه از ازدواج و داد و ستد با كردها پرهيز كنند.
حزب استقلال آذربايجان جنوبي به كردها هشدار مي دهد ... "كه اگر مي خواهيد در صلح و آرامش همسايه باشيم بايد از اين ادعاهاي ماليخوليايي دست برداريد در غير اينصورت به آذربايجان اعلان جنگ مي كنيد كه آن هم به نفع شما نخواهد بود."
حال بفرمایید در یک چنین بافت بهم تنیده و در هم فرو غلطیده ای چگونه میتوان حکومت فدرالی بوجود آورد و به آرامش و صلح فردای آن امیدوار بود ؟
در پایان نمیدانم نیازی به یاد آوری نغمه های شومی که در باره نام خلیج فارس و یا ادعاها پیرامون جزایر سه گانه و یا سخن پراکنی هایی که توسط جبهه ازادی خلق عرب مستقر در لندن میشود هست یا خیر ولی بدانید هم اکنون در امارات متحده عربی نقشه جغرافیایی که در مدارس تدریس میگردد از استان های خوزستان و هرمزگان و بوشهر و فارس و دریای عمان با نام و عنوان عربستان یاد می شود.
شامه ما ایرانیانی که در درون اتش زندگی میکنیم بشدت نسبت به توطئه بیگانگان حساس است. ما بدلیل حضور در فضای پر رمز و راز فعلی ، گاه صدای نفس کشیدن بیگانه را به گوش جان میشنویم و با چشمان باز سایه های پیاده نظام بیگانگان را در دل شب ایران میبینیم ، باور کنید بوی خیانت را از پشت همه آن الفاظ زیبا و مردم فریب استشمام می کنیم ، این کار از عهده شما هم میهنان دور از وطن ساخته نیست ،
شما در خارج از کشور به فدرالیسم دل می بندید ولی ما از تکرار نام آن بر خود میلرزیم زیرا در آنجا پیشه وری ها نایابند ولی در ایران ستم دیدۀ ما تا دلتان بخواهد پیشه وری و کیانوری و ریگی و رجوی و روزبه و شرفی و قطب زاده و بنی صدر و خلخالی و فردوست و مقدم و قره باغی و و و... آن هم از نوع روشنفکر و تحصیلکرده اش از زمین و زمان میجوشند که یک دستشان در جیب ملت و دست دیگرشان نزد اجنبی دراز است. در آمریکا این همه احزاب چپ وراست تجزیه طلب از نوع جبهه ازادی بخش بلوچستان و جبهه آزادی بخش عربستان و جبهه خلق آذر بایجان جبهه خلق ایران و جنبش اسلامی کردستان و حزب توده و حزب کومله و حزب دمکرات کردستان که سر در آخور بیگانه دارند وجود ندارند. ما می فهمیم همدردی شما با اقوام ایرانی به نیت دلجویی از کسانی است که از حاکمیت فرقه ای اسیب دیده اند ولی ارائه طریق های بدون مطالعه شما حکم همان دلسوزی هایی را دارد که سی سال قبل دوستان روزنامه نگار و یاران روشنفکر و شاعر و نویسنده شما نسبت به آزادی های از دست رفته ملت ایران میکردند... دیدید چگونه شیفتگی ژورنالیست های هم میهن ما وشما نسبت به حرکت خروشان آزادیخواهان ، کشور را اسیر امیال و مطامع بیگانگان کرد؟ دیدید از قفای فریاد های ازادیخواهان چه هیبت های سهمناکی قد بر افراشتند؟
اکنون روزگار سی سال پیش است؛ یکبار دیگر بازی با دموکراسی با شعار زنده باد حکومت فدرال به روی صحنه آمده، آن هم با هنر نمایی هنر پیشگان قدیمی، همان هنرمندان و روشنفکرانی که کشور را برای گام دوم آماده کرده اند. سعی کنید آن گونه عمل نمایید که مجبور نشوید سی سال بعد اسناد و مدارک حضور و دخالت بیگانکان را در پروژۀ ایرانستان از پشت تریبون های آمریکایی فریاد بزنید... دیگر فریب نخورید و بدانید بر اساس احکام بدون چون و چرای تاریخ ایران، این کشور باید دارای قدرت مرکزی مقتدر باشد تا بتواند با انبوهی از توطئه ها و تجاوزات و سلطه گریها مبارزه و رفع شر کند.
برگرفته از سايت «حزب مشروطۀ ايران»:
http://www.irancpi.net/digran/matn_2906_0.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |