پيوند به مطالب ديگر نويسنده در سکولاريسم نو
انتظار ترویج دموکراسی از روحانیت، تناقضآمیز و نابهجاست
گفتوگو با مهدی خلجی
اشاره: در دو سدۀ اخیر، شاید تحقق پیوند اسلام و دموکراسی، آرزو و دلمشغولی بسیاری از اندیشهورزان کشورهای اسلامی همچون ایران بوده و میباشد. تلاش برای دستیابی به این آرزو و راهها و موانع موجود بر سر آن موضوع بسیاری از بحثها و نوشتههای تاریخِ فرهنگی، اندیشهای و سیاسی ایران در سالهای اخیر بوده است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید حاصل نشست ما با مهدی خلجی، پژوهشگر مهمان موسسۀ واشنگتن برای سیاست خاورِ نزدیک است. وی متولد ۱٣٥٢ در شهر قم است و سالیانی را در حوزۀ علمیۀ این شهر به تحصیل علوم دینی سپری کرده است. خلجی در مجلاتی مانند «کیان» و «نقد و نظر» در ایران قلم زده و در رسانههای فارسی زبان غربی نیز مشغول به کار بوده است. زمینۀ اصلی پژوهشهای وی اسلامشناسی و سیاست در جهان تشیع میباشد. در این گفتوگو دربارۀ موضوعاتی چون امتناع دموکراسی مذهبی یا امکان آن، تجربۀ جمهوری اسلامی در این زمینه، انسداد سیاسی در ایران و طرح موضوع مردمسالاری دینی، دیدگاههای روشنفکران دینی ایران پس از تجزیۀ دوران اصلاحات،نمادهای روشنفکری دینی و دلمشغولیهای آنها، آرمانها و دستاوردهای جریان روشنفکری دینی ایران، رابطۀ روشنفکران دینی و قدرت سیاسی، تعامل روشنفکران دینی و روشنفکران سکولار، جایگاه و وضعیت اندیشۀ اصلاحگری دموکراسیخواهی در میان نهادهای سنتی دینی مثل حوزهها و روحانیت و مطالب دیگری بحث و سخن گفته شده است. (سايت گذار)
***
پرسش: در ایران این طور به نظر میرسد که آشتی و یا بر سر یک سفره نشستن دین و دموکراسی یا حکومت دینی حکومت مبتنی بر دموکراسی در عین حال که شدنی به نظر میرسد ولی نشدنی است و به تعبیری سهل و ممتنع است. حالا این پرسش ممکن است به اینجا بیانجامد که آینده ایران را میشود در ترکیب دین و دموکراسی دید؟ واقعا این ترکیب عملی و تحقق یافتنی هست یا نیست؟ به دیگر سخن، تجربۀ جمهوری اسلامی و نهادهای آن کدام باور را تقویت میکنند: امتناع دموکراسی مذهبی یا امکان آن را؟
پاسخ: «ترکیب دین و دموکراسی» تعبیری مبهم است. مفهوم «دموکراسی مذهبی» را نیز من در نمی يابم. در جامعۀ دینی یهودی مانند اسراییل یا جامعه های دینی مسیحی مانند اروپا و آمریکا دموکراسی استقرار یافته است. جامعهای مانند آمریکا از جهاتی به مراتب دینیتر از ایران است؛ از جمله به این دلیل که برخلاف ایران، آزادی مذهبی در قانون و عمل به رسمیت شناخته شده است. آنچه میتوان گواهی داد امکان برقراری دموکراسی در جامعهای دینی است.
روشن است که برقراری دموکراسی نیازمند تمهیداتی نظری و عملی است. برخی از این مقدمات و تمهیدات مربوط به دین است. دین موجود در ایران، از تفسیر دینی گرفته تا نهادهای دینی و نیز عرف دینی، بیشتر پشتوانهای است برای خودکامگی تا آزادی و دموکراسی. اما این واقعیت نباید ما را بدین گمان وادارد که دموکراتیک شدن تفسیر دینی لزوماً به دموکراسی در سیاست و جامعه میانجامد. برای دموکراسی مقدمات و اقدامات پيشینی غیردینی چه بسا مهمترند. شاید اقتصاد نفت بنیاد و فقدان نظام استوار بر بازار آزاد سبب مهمتری در رسوخ و بقای خودکامگی باشد. دموکراسی در عمل میتواند به زایش تفسیرهای دموکراتیک بیانجامد.
تجربۀ جمهوری اسلامی از بُن بر نظریۀ ولایت فقیه ایستاده است. نظریۀ ولایت فقیه، بیتردید به خودکامگی میانجامد. این مهمترین چیزی است که از تجربۀ سی سال گذشته میتوان آموخت.
پرسش: استدلال سنتی نیروهای مذهبی در ایران آن بوده است که به دلیل مذهبی بودن مردم ایران باید مفاهیم جدید را در چارچوبهای مذهبی به آنها عرضه کرد تا مقبولیت پیدا کنند؟ آیا این استدلال در عرصۀ عمل موفقیتی داشته است؟
پاسخ: این سخن نیز مبهم است و میتواند به شکلی مغالطهآمیز به کاربرده شود. مذهبی بودن مردم لزوماً ضرورت مذهبی کردن مفاهیم جدید را اثبات نمیکند؛ همانگونه که در دوران جدید اروپا و آمریکا، چنین اتفاقی روی نداده است. پرسش اصلی، درک دقیق مفاهیم جدید و سپس ابداع روشهایی برای کاربرد بومی آنهاست. از نظر معرفت شناختی امکان تقلید از تجدد وجود ندارد، اما آموختن از آن بیتردید ضروری است. درست شبیه رمان نوشتن. پدیده و نظریۀ رمان، اروپایی و جدید است. اما نویسندۀ ایرانی اگر بخواهد رمانی ایرانی به زبان فارسی بنویسد، نمیتواند از هیچ الگویی تقلید کند. او باید رمان مدرن را به خوبی بشناسد، اما رمان ایرانی را خودش خلق کند. رابطۀ ما با تجدد پيچیدهتر از آن است که بتوان صرفاً از آن تقلید کرد یا تعبیر سطحی دینی – در واقع سوء تعبیر – از آن به دست داد.
پرسش: آیا با توجه به انسداد سیاسی در ایران جایی برای طرح دوبارۀ موضوع مردمسالاری دینی وجود دارد؟
پاسخ: «مردمسالاری» تعبیری نادرست در برابر دموکراسی است. در ایران به ويژه حکومت، از مردم سالاری توده گرایی مراد میکند. دموکراسی بیش از آنکه بر ارادۀ مستقیم مردم استوار باشد، بر نهادهای مدنی و حقوقی مستقل از حکومت بنا شده است. خواست آزادی و دموکراسی همیشه هست و همیشه مشروع خواهد ماند، به ويژه در دوران انسداد سیاسی. انسداد سیاسی اگر مراد تثبیت و اقتدار خودکامگی است، نیروهای دموکراتیک را به کنش فوری فرامیخواند.
پرسش: پس از تجزیۀ دوران اصلاحات، اکنون روشنفکران دینی در ایران در موضوع پیوند دموکراسی و دین چه دیدگاههایی را مطرح میسازند؟
پاسخ: روشنفکران دینی، اگر مراد عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری است، در قلمرو اندیشۀ سیاسی سخنی گوهرین ندارند. دستاورد اصلی روشنفکران دینی در دو دهۀ اخیر مربوط به تأویل متن مقدس و یا مفاهیم وحیانی است. کسی مانند عبدالکریم سروش به گفته خود به بحث دربارۀ جامعۀ اخلاقی بیش از کاوش دربارۀ جامعۀ سیاسی علاقهمند است. باقی کسانی که تحت نام روشنفکران دینی شناخته میشوند فعالان سیاسی و روزنامهنگارند.
پرسش: الان این جریان روشنفکری دینی ایران با نبود شخصیتی چون دکتر سروش - که محور این جریان هست و یک نوع ایدئولوگ آن - چه وضعیتی دارد؟ اصلاً، آیا روشن فکری دینی در ایران امروز مخاطب یا پایگاههایی برای طرح و پذیرش ایدههای خود دارد؟ برای مثال، در دهۀ هفتاد، دانشجویان زیادی پیگیر این مباحث بودند؛ الان چه وضعیتی است از نظر شما؟
پاسخ: عبدالکریم سروش نماد روشنفکری دینی در دو دهۀ گذشته است. بیگمان او هنوز مخاطبان فراوانی در میان دانشجویان و تحصیلکردگان طبقۀ متوسط شهری دارد. اما گفتن ندارد که جامعه و نسل دگرگون شده است. گفتار روشن فکری دینی آن رونق پیشین را ندارد. وقتی عبدالکریم سروش مینوشت و سخن میگفت، اینترنت و ماهواره چنین فراگیر نشده بود. موج مهاجرت دانشجویان و فرهیختگان به غرب بالا نگرفته بود. این همه کتاب و کتابخانه به زبانهای فرنگی در ایران در دسترس نبود. طالبان دانش در ایران اکنون به منابع متکثری دسترسی دارند و این امر به طور کلی مانع شکلگیری اقتدارهای فکری از جنس دو دهۀ پیش است. نه تنها عبدالکریم سروش، که در دهه های آینده هیچ کس دیگر نیز آن رونق و اقبال روشن فکرانۀ قدیم را نخواهد یافت. زمانۀ ما اقتدار ستیز است و نسل نو نیز بر این روش راه میرود. از سوی دیگر، حدود یک دهه است که عبدالکریم سروش مکتوبات تازه یا ایدههای تازه نشر نداده است. البته آنچه وی انجام داد نام وی را برای همیشه در جریدۀ روشنفکری این دیار به بزرگی ثبت کرد.
پرسش: این مهم است که وقتی که یک جریان فکری دارد روی یک موضوعی کار میکند، به نوعی یک تاثیرات اجتماعی داشته باشد و یعنی ما با یک بروز و نمود عینی اجتماعی و یا سیاسی مواجه باشیم؛ آیا جریان روشنفکری دینی یا اصلاحطلبان درون حکومتی در ایران چنین ویژگی را دارا بودند؟
پاسخ: تأثیر اجتماعی روشنفکران دینی انکارپذیر نیست. فضای اجتماعی یک دهه (از اواخر دهۀ شصت تا اواخر دهۀ هفتاد) زیر سایۀ سنگین این جریان است. دربارۀ عبدالکریم سروش مطمئن نیستم؛ اما دیگر کسانی که خود را منسوب به این جریان میدانند در پی اثرگذاری مستقیم بر سیاست بودند. حلقهای که محمد خاتمی را در برگرفت و وی را در انتخابات ریاست جمهوری سال هفتاد و شش خورشیدی یاری داد، چنین میاندیشید. اما شاید به آسانی نشود میان اندیشههای آقای سروش و جریان اصلاحات ارتباط سامانمند و منظمی یافت. به ويژه محمد خاتمی که سیاست پيشهای با تظاهرات روشنفکری بود، خود را نظراً مستقل از روشنفکران دینی میشمرد و برای خود دیدگاههای جداگانه داشت. برای نمونه، پایبندی نظری و عملی محمد خاتمی را به اصل ولایت فقیه به سختی میشود به دیدگاههای عبدالکریم سروش پیوند زد.
پرسش: جریان روشنفکری دینی آیا یک آرمان یا ایدههای مشخص و تعریف شدهای داشت که به دنبال آن بودند؟ اگر بله؛ آن یا آنها چه بود؟ برای مثال، آیا به دنبال آن بودند که نظام سیاسی را در واقع مسئولیتپذیر کنند و یا به دنبال این بودند که مردم را در صحنه و یا درعرصه اجتماعی مسئولتر و درگیرتر کنند؟
پاسخ: جریان روشن فکری دینی را نباید با جریان اصلاحات یکی انگاشت. کسانی مانند عبدالکریم سروش اگرچه دغدغههای سیاسی و اجتماعی داشتهاند، اما به نظر نمیرسد برنامهای مشخص برای فعالیت سیاسی تدوین کرده بودند یا بلندپروازی سیاسی داشته باشند. آنها شاید پس از مدتی همکاری با جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسیدند که راهِ این نظام به سمت آزادی و دموکراسی نیست و پارۀ عمدهای از بحران ما هم غیرسیاسی و هم از نظر تاریخی ریشهدار است. آنها کوشیدند رویکردی معرفتی به بحران داشته باشند. البته کوشش نظری آنان پیامدهای سیاسی داشته است. البته اصلاحطلبان قصد و نیتی سیاسی داشتند؛ اما همانگونه که بارها دیگران گفتهاند برنامهای مشخص درکار نبوده است. مخاطب روشنفکران دینی تحصیلکردگان طبقۀ متوسط شهری بودند و مخاطبان اصلاحطلبان تودۀ مردم.
پرسش: این جریان روشنفکری چه تاثیری در ساختار قدرت گذاشته است و چرا این ساختار هرروز مسلط تر و بستهتر میشود؟ چه رابطهای بین این دو است؟
پاسخ: شاید مهمترین تأثیر روشنفکری دینی در ارتباط با ساختار قدرت، سلب مشروعیت آن است. آن مبانی دینی که حکومت اسلامی را مشروع جلوه میدهند و نیز اساساً فقه و اصول فقه، موضوع نقد روشنفکران دینی قرار گرفته است. مسلط تر و بسته تر شدن نظام سیاسی در ایران، عوامل سیاسی و اقتصادی دارد نه معرفتی. یعنی، اگر توجه کرده باشید، در دو دهۀ اول بسیاری از نویسندگان حوزوی و غیرحوزوی میکوشیدند ولایت فقیه را توجیه کنند. الان کسی دیگر بدین کار چندان راغب نیست. کمتر دفاعیهای علمیمآبانه از ولایت فقیه منتشر میشود. زیرا دیگر توجیه علمی و دینی آن بیمعنا شده است. جمهوری اسلامی نیز دیگر به مشروع وانمود کردن خود نیازی ندارد. ولی فقیه در یک دست اسلحه و در دست دیگر کلید زندان دارد. همین برای او کافی است. این همان چیزی بود که در طول تاریخ اسلام به حاکمان مشروعیت میداد: «الحکم لمن غلب» یعنی حکومت از آنِ کسی است که پرزورتر است. اقای خامنهای حاکم است، نه به دلیل وجاهت نظریۀ ولایت فقیه، بلکه به این سبب که وی در شرایط کنونی پرزورتر از همه است.
پرسش: آیا جریان روشنفکری دینی که در پی اصلاح دینی و نیز ساخت جامعۀ دینی است، از نحلههای فکری دیگری همچون سکولارها یا از گروههای دیگر هم تاثیر پذیرفتند یا تعامل داشته است؟ بهعنوان از دکتر حسین بشریه می توان نام برد و تاثیری که داشت روی عدهای از این گروه آیا چنین چیزی وجود داشت یا فقط دکتر سروش بود که این جریان را در واقع داشت هدایت میکرد. آدمهای دیگر در این میان نقشی نداشتند، استادهای دیگر یا اندیشمندان دیگر؟
پاسخ: روشنفکری دینی سراپا وامدار اندیشمندان سکولار و دینی اروپایی و آمریکایی است. خود تربیت فکری عبدالکریم سروش فلسفۀ علم است و نظریۀ «بسط و قبض تئوریک شریعت» یکسره اثرپذيرفته از نظریههای فلسفۀ علم است که پیوندی با دین و دینداری ندارد. روشنفکران دینی، اگرچه ممکن است اهل تقید و تعبد دینی و عمل به مناسک و آداب مذهبی باشند، اما به یک معنا خود سکولارند: طالب جدایی دین از دولت و قطع مزایای روحانیت و برقراری دموکراسی هستند. روشنفکران دینی از نویسندگان و اندیشه ورزان سکولار ایرانی نیز به شکل وسیعی اثر پذیرفتهاند. عکس این نیز صادق است. روشنفکری دینی بر زبان و گفتار روشنفکری به معنای عام در ایران مهر خود را نهاد. بسیاری از اصطلاحات و تعبیراتی که شما در زبان و نوشتههای روشنفکران سکولار میبینید برساختۀ روشنفکران مذهبی است. به هر روی، ما در ایران در فضایی بسیار بسیار کوچک زندگی میکنیم و کمتر کسی میتواند برکنار از تأثیر و تأثر بماند.
از سوی دیگر، بسیاری از اصلاحطلبان، مانند سعید حجاریان و مصطفی تاجزاده، بیش از آنکه شاگرد عبدالکریم سروش و متأثر از وی باشند، شاگردان حسین بشیریه و جواد طباطبایی و اثرگرفته از این دست اندیشمندان بودند. بنابراین، نباید در سلطۀ فکری عبدالکریم سروش بر اصلاحطلبان نیز چندان اغراق کرد.
پرسش: اصلاح طلبی و دمکراسی خواهی اکنون چه جایگاه و وضعیتی در میان نهادهای سنتی دینی مثل حوزهها و روحانیت دارند؟
پرسش: پاسخ: حوزههای علمیه، اکنون زائدۀ تعلیمی – تبلیغاتیِ جمهوری اسلامی و وابسته به حکومتاند و در نتیجه نه در پی اصلاحاند و نه دموکراسی. در مقالهای با عنوان «جمهوری اسلامی و نظم نوین روحانیت» که در شمارۀ تازۀ «ایراننامه» منتشر شده، کوشیدهام به اختصار این موضوع را شرح دهم. حوزههای علمیه در سه دهۀ پس از انقلاب در رکود فکری به سر میبرند؛ به رغم آنکه از نظر امکانات مالی در وضعیتی بینظیر در تاریخ شیعه زندگی میکنند. اساساً انتظار ترویج دموکراسی از روحانیت، تناقضآمیز و نابهجاست. روحانیت در پی بسط اقتدار خود است. استقرار دموکراسی، یعنی نشاندن روحانیت در جای خود. جای آنها در دموکراسی نیز بسیار محدود است. در دموکراسی نه تنها روحانیان که به طور کلی دینداران از آن رو که دین دارند واجد امتیاز نیستند. در حالی که نظام دینیای که روحانیت بنابه اقتضای صنفی خود رواج میدهد، از بُن استوار بر تمایز و تبعیض به سود دین و دینداران است.
برگرفته از سايت «گذار»:
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1166&language=persian
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |