پيوند به مطالب ديگر نويسنده در سکولاريسم نو
لیبرالیسم و سوسیالیسم، دو دوست اما بیگانه
«اغتشاش مفهومی» شاید تنها چیزی است كه در جامعه ما نیاز به تكرار و طرح دائمی آن باشد. اگر به نزاعهای سیاسی و ایدئولوژیك یك صد ساله اخیر بین روشنفكران، روحانیان و احزاب مختلف سیاسی، نیك بنگریم متوجه میشویم كه بخش اعظم آنها منازعه بر سر واژهها و اصطلاحات تعریف نشده و در نتیجه بر سر هیچ و پوچ بوده است. متاسفانه این منازعات فقط به بحثهای لفظی و كلامی محدود نشده و به خشونت و حذف و خونریزی انجامیده است. لیبرال و لیبرالیسم از جمله واژگانی است كه مانند سایر واژههایی از این دست كه خاستگاه مفهومی آنها مغرب زمین است، به فرهنگ ما راه یافتهاند، بدون آنكه از سوی مدعیان و مخالفان، به طور دقیق مفهوم سازی و تعریف شوند.
اگر به یاد داشته باشیم كه این نوع واژگان حتی در بستر و خاستگاه اصلی خود نیز به معنایی متفاوت و بلكه متضادی به كار میروند و در هر كشوری رنگ و طعم محلی به خود میگیرند، آنگاه پی میبریم كه «واردات» این واژگان برای مصرف نابجای فرهنگی ما تا چه حد غلطانداز و آشوبناك است. برای نمونه تا همین چند وقت پیش دكتر مصدق، نظام پهلوی و دولت مهندس بازرگان به لیبرالیسم متهم بودند اما اخیرا همه آنها به سوسیالیسم متهم شدهاند. با این حساب یا باید بپذیریم كه بین لیبرالیسم و سوسیالیسم فاصلهای نیست یا اینكه اعتراف كنیم نویسندگان و روشنفكران ما در هرج و مرج و اغتشاش مفهومی به سر میبرند.
بدون شك، هرج و مرج مفهومی در این باره سهمی عمده دارد، اما به نظر میرسد لیبرالیسم و سوسیالیسم نیز فاصلهای بدان حد ندارند كه مرزهای دقیق آنان از هم باز شناخته شود. تا هنگامی كه نظام اتحاد جماهیر شوروی مظهر سوسیالیسم و نظام سرمایهداری آمریكا مظهر لیبرالیسم تصور میشد، امكان ترسیم خط مرزی مشخصی بین این دو وجود داشت، اما از زمانی كه نظام اتحاد شوروی از هم پاشیده دیگر به سختی میتوان لیبرالیسم را در مقابل سوسیالیسم قرار داد. با این حال، باید به یاد آوریم كه بسیاری از سوسیالیستها، بین نظام اتحاد شوروی و سوسیالیسم هیچ شباهتی نمیدیدند و آن نظام را صرفا سرمایهداری دولتی تلقی میكردند.
اما اگر سوسیالیسم چیزی كاملا متفاوت از دولتی شدن ابزار تولید دستهجمعی باشد، چه چیز دیگری است؟ از نظر برخی از سوسیالیستها، حمایت موثر دولت از طبقات محروم و ناتوان جامعه معادل سوسیالیسم است، ولی آیا امروزه در اروپا یا آمریكای شمالی طبقات محروم به حال خود رهایند و هیچ نوع حمایتی از آنها صورت نمیگیرد؟ روشن است كه در آمریكا و سراسر اتحادیه اروپا قوانینی در جهت حمایت از اقشار پایین جامعه وجود دارد كه به درجات مختلف اجرا میشود. از این جهت آیا همه آنها سوسیالیستاند؟
واقعیت این است كه امروزه دیگر به سختی میتوان تفاوتی بنیادی بین سیاستهای احزاب لیبرال و سوسیال دموكرات در كشورهای غربی یافت و در واقع همین كم شدن فاصلههاست كه امكان تشكیل دولتهای ائتلافی را در غرب پدید آورده است. لیبرالهایی كه خواهان حذف خدمات عمومی و قطع حمایت از اقشار پایین جامعه باشند، دیگر وجود ندارند و سوسیالیستهایی هم كه مخالف رونق بخشخصوصی و استفاده از مكانیزم بازار برای رشد اقتصادی باشند، یافت نمیشوند. از این رو، به نظر میرسد كه نظام جهانی به سمتی در حركت است كه شكاف تاریخی بین لیبرالیسم و سوسیالیسم در حال به هم آمدن است و این دو اندیشه تنها به كار تعادل بخشیدن به جامعه و نه تغییر جهت اساسی آن به كار میآیند.
جامعه برای تعادل نیازمند رونق اقتصادی متكی بر مكانیزم بازار آزاد در كنار ایجاد چتر حمایتی موثر برای اقشار محروم جامعه است. هر گاه یكی از این دو، به زیان دیگری از حد خاصی فراتر رود، تعادل به هم میخورد. بر این اساس به نظر میرسد كه هر گاه توازن و تعادل یك جامعه به زیان حمایت از اقشار محروم به هم بخورد، مردم به احزاب سوسیال دموكرات اقبال میكنند و هر گاه به زیان رقابت متكی بر مكانیزم بازار آزاد به هم بخورد به احزاب لیبرال رای میدهند. احزابی كه صرفا برای توازن بخشیدن به اقتصاد كارآیی دارند، دیگر مانند روزگاران گذشته در تضاد با یكدیگر قرار ندارند و میتوانند در دولتهای ائتلافی با یكدیگر كار كنند و حتی از طنز روزگار گاهی كارویژه طرف مقابل را به عهده گیرند.
در اینجا به وضعیت ایران باز میگردیم. سوای از نیروهایی كه همچنان سوسیالیسم را در اشكال مالكیت دولتی یا نوعی برابری اقتصادی كه هنوز بشر تجربه نكرده است، جستوجو میكنند كدام سوسیالیست است كه خواهان ادامه سلطه دولت ایران بر اقتصاد و مخالف شكلگیری یك بخشخصوصی سالم و رقابتی باشد؟ از طرفی به جز معدود افرادی كه اندیشههای هایك را الگوی فكری خود قرار دادهاند، كدام لیبرال است كه از ایجاد چتر حمایتی برای اقشار فقیر جامعه حمایت نكند و خواستار رها كردن آنان در منجلاب فقر و فلاكت باشد؟ از این جهت، من آنچنان دعوای ژرفی بین لیبرالیسم و سوسیالیسم نمیبینم كه بخواهد در جامعه ما به شكاف اجتماعی تازهای تبدیل شود.
در اینجا شاید گفته شود كه تقلیل بحث لیبرالیسم و سوسیالیسم به ساحت اقتصادی آن و نادیده گرفتن عمق فلسفی آنها موجه نیست و اختلاف این دو اندیشه را باید در ساحت فلسفی آنها بررسی كرد. تا آنجا كه نگارنده میداند لیبرالیسم در سطح فلسفی به اندیشهای نسبت داده میشود كه برای فردیت انسانی و منافع و حقوق آن اصالت قائل است و در مقابل سوسیالیسم به جمع و منافع آن بها میدهد. اما آیا به واقع اصالت فرد در مقابل اصالت جمع قرار دارد؟ این مساله درعصر ماقبل مدرن قاعدتا مصداق داشته است.
در عصر ماقبل مدرن، جماعت یا جامعه به عنوان یك شخصیت مستقل و هویت طبیعی تلقی میشد و موجودیت و بقای فرد هم به تعلقش به جمع بستگی داشت. از همین رو، هنگامی كه یك فرد، اندیشهای در سر میپروراند یا سخنی میگفت یا رفتاری میكرد كه به هویت و انسجام جمع آسیب میرساند، او را به سختی مجازات میكردند زیرا فرد حقوقی مستقل و سوای حق بقاء و انسجام جماعت نداشت. در واقع روشنگری با به رسمیت شناختن تعقل و تشكیك در مبانی و باورهای جامعه ماقبل خود، راه تفرد و حقوق فردی را گشود و از این رهگذر به دموكراسی مفهوم و معنا داد.
از این رو، اصالت فرد را میتوان دستاورد عصر مدرن به شما آورد و نه لزوما آموزه لیبرالیسم، از همین رو، غیر ممكن است یك سوسیال دموكرات به اصالت ذاتی فرد و حقوق مترتب بر آن باور نداشته باشد، زیرا اگر جز این باشد، راه برای قربانی كردن فرد یا افرادی كه به عنوان مزاحمان حق انتزاعی جمع شناخته میشوند هموار میشود و هیچ امكانی برای دفاع از حقوق بشر باقی نمیماند. از طرفی، اصالت یافتن فردیت فقط در یك فضای انتزاعی میتواند نافی حقوق جمع باشد، چرا كه جمع چیزی جز گردهمایی افراد نیست افرادی كه تك تك آنان اصالت و حقوق مشخصی دارند و میتوانند بر حقوقی كه منافع تكتك آنان را تامین میكند، اجماع كنند.
در اینجا میتوان به جز فردگرایی، منفعتجویی را نیز از اركان فلسفی لیبرالیسم دانست و آن را مغایر حس اخلاقی مورد لزوم جمع گرایی تعریف كرد. به نظر میرسد اما همین منفعتجویی هم از چنان استعدادی برای بسط برخوردار است كه بتوان آن را در صورتهای اخلاقی نیز تفسیر كرد. اگر منفعت را نه لزوما در امور مادی و دنیوی كه در هر چه مایه سعادت و لذت انسان است، جستوجو كنیم در آن صورت، معنویت و اخلاقمداری هم می توانند منفعت باشند. شاید با همین تلقی بوده كه قرآن كریم مردم مومن را به «تجارت» با خداوند فراخوانده است. به هر حال، از نگاه نگارنده، لیبرالیسم و سوسیالیسم چندان با هم بیگانه نیستند كه نزاع و دعوا بر سر آنها موجه باشد و اگر ما صد سال بر سر آنها مجادله كرده و خون همدیگر را ریختهایم، احتمالا انگیزهمان چیز دیگری بوده كه در سایه این دو واژه تعریف نشده، خود را پنهان كرده است.
برگرفته از سايت «ادوار نيوز»:
http://www.advarnews.us/article/8064.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |