بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

آذر   1387 ـ دسامبر 2008  ـ

 

امانوئل کانت؛ وارث عصر روشنگری

سخنرانی دکتر کريم مجتهدی

گزارشگر: مينا شاهميری


سخنراني دکتر کريم مجتهدي،استاد ممتاز فلسفه، با موضوع کانت و عصر روشنگري در تالار مولوي دانشگاه تهران برگزار شد. او با ابراز خرسندي از برگزاري مراسم سخنراني، جلساتي را که بتوان در آن بدون غرض و دوستانه و سازنده بحث کرد، نهايت آرزوي هر معلم فلسفه توصيف کرد. او از خصايص عصري سخن گفت که هيچ گاه در تاريخ بشر نمونه اش تکرار نشد و کانت را برترين فيلسوف اين عصر ناميد.


مدرنيته مقابل تجدد

در ابتدا دکتر مجتهدي به رويارويي تفکر ايراني و مدرنيته پرداخت و گفت؛ «شما بايد امکانات گذشته تان و تفکر ايراني را به ياد بياوريد و جست و جو کنيد که چگونه اين تفکر مي تواند تجدد پيدا کند بدون اينکه تجددش کاذب باشد، يعني درباره آن چيزي که مدرنيته مي گويند. مدرنيته در زبان امروز ما معناي تجدد منفي را دارد. وقتي مي خواهيم بگوييم چيزي خراب شده يا از بين رفته يا ويراني در فرهنگ صورت گرفته، يعني چيزي که مال ما نيست و از بيرون وارد شده و بدون اينکه بدانيم گرفتارش شده ايم. من معتقدم لفظ مدرنيته نزد ما در شرايط فعلي يک بار معنايي دارد که در تجدد نظير آن نيست. تجدد، تجديد حيات است. اما وقتي مي گوييم مدرنيته يعني چيزي خراب و ضايع شده و مدرنيته و تجدد را مترادف نمي دانيم. اين نوعي تجدد کاذب است و چيزي که به زندگي گفته مي شود در واقع مرگ است. وقتي در اين مدرنيته الفاظ خارجي به کار مي بريم زبان مان و سنت مان و گرايشات واقعي مان را از دست مي دهيم. مثلاً به کار بردن بي محاباي لغات خارجي يا تظاهر به فرهنگ خارجي، عين بي فرهنگي و علاوه بر آن سفسطه گري است. بهتر است کمي تعصب ملي داشته باشيم. ايراني بودن، سعي در ايراني ماندن است و وقتي منفعل هستيم، ايراني نيستيم.»

ويژگي هاي عصر روشنگري

او با بررسي اجمالي مساله روشنگري از لحاظ تاريخي به تفاوت ميان اين مفهوم و مساله تجديد حيات فرهنگي پرداخت؛ «مساله روشنگري و عصر جديد در تجديد حيات فرهنگي در قرون وسطي و از ايتاليا شروع شد و در فرانسه و کشورهاي ديگر به وقوع پيوست و نوزايي رخ داد. ولي قرن هجدهمي که در آن صحبت از روشنگري است با تجديد حيات فرهنگي فرق مي کند. تجديد حيات فرهنگي برمي گردد به ريشه هاي يوناني و رومي. محاورات افلاطون را در فلورانس ترجمه و ارسطو را بازخواني کردند و اين به سبکي که در قرون وسطي خوانده مي شد، نبود. در سه ربع آخر قرن شانزدهم اين تجديد حيات بازگشت به ريشه هاي باستاني و احياي فرهنگ باستاني حتي در معماري و بازگشت به ارزش هاي سابق بود و اتفاق افتاد. اما قرن هجدهم، قرن بسيار عجيبي است که ما تبعاتش را در غرب تا به امروز مي بينيم. در اواخر اين قرن سه ويژگي وجود داشت؛ يکي انقلاب صنعتي انگلستان که صنايع و اقتصاد و حکومت را دگرگون کرد. اين استعمار به کشورهاي آسيا و امريکا دست اندازي کرد و سوء استفاده ها آغاز شد. خود انقلاب صنعتي زيرمجموعه و فلسفه عجيبي دارد و مثلاً آدام اسميت اصول اقتصادي اش را بيان کرد و سنت هاي قبلي در زمينه اقتصاد کنار رفت. در سال 1789 انقلاب اجتماعي- سياسي فرانسه شروع مي شود و 10 سال تمام ادامه مي يابد. نوعي نهضت فرهنگي نيز در آلمان رخ مي دهد. مقدمات اين سه واقعه از چه زماني آغازشده بود؟ با توجه به اين موارد و نکات ما مي توانيم سير امور در قرن هجدهم را ارزيابي کنيم. اين عصر وقتي به انتها رسيد، سه نتيجه بالفعل سرنوشت ساز از لحاظ تجديد قوا کردن و فروپاشي نظام هاي گذشته داشت.»

 

عصر روشنگري، عصر استقلال ذهن

مجتهدي با بررسي واژه روشنگري به ريشه هاي نظريات کانت اشاره کرد و گفت؛ «اين قرن روشنگري و منورالفکري ناميده شده اما اين لفظ در انگليسي enlightement گفته مي شود که به معناي روشن شدن و وضوح است. چيزي که در زبان هاي آلماني و فرانسه در اين معني مشترک است لفظ «نور» است که وضوح معني مي دهد. در قرون گذشته از ذهن روشن صحبت مي کردند و ذهن روشن يعني اينکه مقيد به چيزي نيست و مستقل است. اين ذهن از همه چيز رها شده و هنوز فعال است. اين همان «کوجيتو» دکارت است که خودش را از همه چيز رها مي کند به وضوح و تمايز مي رسد. در قرن هجدهم متفکران به انحاي مختلف ادعا مي کنند به استقلال ذهني رسيدند. يعني ذهن انسان مي تواند همه چيز را مستقلاً دريابد. چرا اين را مي گويند؟ زيرا علوم از لحاظ اصولي شکل نهايي خود را پيدا کرده بود. نيوتن کتاب «اصول فلسفه تبعيت و نظام آن» را نوشت و براي جان لاک علم از تجربه شروع شد. اين تجربه ها انعکاس مي يابد و تبديل به تصورات مي شود و معاني تصورات ريشه تجربي دارند. اين ريشه هاي تجربي در اثر مجاورت، توالي زباني و تقارن زماني تداعي مي شوند. مقولات کانت از همين جاست. کانت تمام مدت به لاک فکر مي کرد و ريشه هايش را از او گرفت. کتاب «نقادي عقل محض» کانت از اول تا آخر يا اسم لاک تجربي مسلک يا ولف عقلي مسلک است و مدام مقايسه مي کند و در آخر کتاب هم با اسم اين دو به پايان مي رسد.»

روشنگري تحميلي

اين استاد فلسفه بستر تاريخي عصر روشنگري را در کشورهاي انگلستان و فرانسه خود جوش دانست و گفت؛ «در انگلستان و فرانسه اين روشنگري خودجوش است و در آلمان وارداتي است و تحميل شده. در آلمان فردريک دوم امپراتور بود و خودش تحصيلات فرانسوي داشت و کتاب و شعر نوشت. او «ولتر» را به آلمان دعوت کرد، ولتري که مظهر روشنگري فرانسه است. حکومت فردريک در آلمان استبداد منور ناميده مي شد به اين معنا که به زور مي خواست در فرهنگ آلماني تجديد نظر کند و تحول پديد بياورد. اين تحول اجباري زماني رخ داد که قبل از کانت، ولف فيلسوف رسمي بود. او مي خواست مانند فرانسه و انگلستان در آلمان روشنگري رخ دهد اما وضعيت فرهنگي در آنجا فرق مي کرد و منورالفکري تحميل شده بود. اين تحميل در تاريخ همان کاري است که پطر کبير در روسيه انجام داد. اگر فردريک ولتر را به آلمان دعوت کرد، پطر کبير هم «ديدرو» را دعوت کرد. در اروپاي شرقي، ترکيه و ايران عصر مشروطه نيز چنين اتفاقاتي رخ مي دهد و اين چيزي که ما مي گوييم مدرنيته و درست همان تغيير اجباري است. اما بايد توجه کرد که هيچ جاي اروپا مثل آلمان در آن عصر دانشگاه ها مجهز به فلسفه نبودند. اگر بگوييم فلسفه غرب، فلسفه آلمان است، درست گفته ايم. اين فلاسفه رسمي و دانشگاهي سعي مي کنند در عصر روشنگري سهم داشته باشند. مثلاً قبل از کانت، ولف مي خواست روشنگر باشد و حتي شاعري مثل لامبر طرفدار روشنگري بود. در اين ميان چهره هايي نجيب، عميقاً تحصيلکرده، کارکرده و وطن پرستي بودند که در اعتلاي فرهنگ آلماني کوشش کردند و اين اقدامات ارزش داشت.»

کانت، وارث قرن هجدهم

در بخش بعدي سخنراني، او کانت را وارث عصر روشنگري ناميد و درباره مقاله مشهورش گفت؛ «کانت در سال 1781کتاب "نقادي عقل محض" را چاپ کرد. کانت در اواخر اين قرن شهرت يافت اما آنچه در اين عصر بايد مي شد، شده بود. کانت کمي دير رسيده بود پس او نسبت به عصر روشنگري متاخر و وارث روشنگري است. او به علوم جديد علاقه داشت و تمام فلسفه اش مبتني بر انديشه هاي نيوتن بود. دو سال بعد از چاپ کتاب او، کشيشي پروتستان در يکي از معتبرترين نشريات آن روز به نام «ماهنامه برلين» مقاله يي نوشت. اين روحاني در مقاله اش عنوان کرد که روشنگري چيست؟ اين ظاهر مطلب او بود و نه محتوايش. مفهوم عنوانش اين بود که «آيا روشنگري اين است؟» در آن زمان در روزنامه ها از ازدواج غيرديني حمايت مي کردند و مقاله مي نوشتند و مي گفتند لازم نيست کليسايي براي ازدواج باشد. کشيش پروتستان با اعتراض گفت؛ «روشنگري چيست که مي خواهد خانمان برانداز شود، جامعه را از بين ببرد، بنيان خانواده را متزلزل کند و زندگي ما را از ميان بردارد.» ماهنامه برلين موقعيت را مغتنم شمرد و اين سوال را به اقتراح گذاشت و در سال 1783«مندلسون» که فيلسوف علم و کليمي بود در جوابش، موضوع سوال را تحليل کرد تا معناي روشنگري تحريف نشود و گفت روشنگري اين است که مي خواهيم به علوم و عقل متکي باشيم. مقاله دوم از کانت و دو ماه بعد از مندلسون به چاپ رسيد. به نظر من شهرت اين مقاله چهار صفحه يي کمي کاذب است. در واقع کانت کمي بيش از اين مقاله است و افرادي که راجع به او حرف زده و مي زنند حوصله ندارند کتاب هاي اصلي اش را مطالعه کنند. کانت کتابش را چاپ کرد و به شهرت رسيد و حالا مقاله اش جنجال برانگيز شده بود. به نظر کانت روشنگر شدن رسيدن به حد بلوغ است. اين بلوغ جسماني نيست و اگر مقاله را بخوانيد، مي فهميد که عده يي تا آخر عمر به بلوغ فکري نمي رسند. منظور کانت اين است که روشنگري خروج انسان از حالت نابالغي است. از روزي که از نابالغي خارج شوي روشنگري است. اما اين عدم بلوغ را آدم خودش تحميل مي کند براي اينکه قصد ندارد مسووليت کارهايش را بر عهده بگيرد و مي خواهد به گردن ديگري بيندازد. اين عدم استقلال انسان و سلب مسووليت از خودش است و نقص فاهمه نيست بلکه نوعي عادت نادرست است. ما عادت مي کنيم چطور فکر کنيم و ذهن دچار تنبلي مي شود. عدم روشنگري يک نوع تنبلي ذهن و طبيعت ثانوي است که قبول نمي کند مستقل باشد. انکار وجود عقل نزد خودمان هم به سبب تنبلي است. در آخر مقاله کانت يک عبارت معروف از شاعر مشهور رومي قرون اوليه ميلادي، به اسم هوراس مي آورد و مي گويد؛ «شهامت فکر کردن داشته باش.» کسي که شهامت فکر کردن ندارد هنوز از نظر عقلي نابالغ است.»

شعار عميق روشنگري

مجتهدي در ادامه با طرح اين سوال که «آيا فيلسوفي را مي شناسيم که به ما بگويد استقلال فکري نداشته باش؟» بحث را پي گرفت؛ «چنين فيلسوفي وجود ندارد. مثلاً دکارت قبل از کانت در «کوجيتو» مي گويد استقلال فکري داشته باش. سقراط هم به دنبال اين بود که ذهن را مستقل کند و تا خودت فکر کني، نظر بدهي و قضاوت کني. دکارت حتي عميق تر از کانت پيش رفت. او در «دستور روش اول» مي گويد چيزي را نپذير مگر اينکه واضح و متمايز باشد. يعني خودت وضوح آن را پيدا کن و اگر نکردي نپذير. چيز ديگري که دکارت در دستور روش اول مي گويد اين است که از سبب ذهن بپرهيز. آنچه در ذهنت راجع به آن فکر نکردي، پيش داوري است و جز اين به شتابزدگي هم اشاره مي کند. فلسفه هميشه سعي کرده همين را بگويد و اين مطلب چيز جديدي نيست. حتي اگر با پيام هوراس که مي گويد براي فکر کردن شهامت داشته باش مقايسه کنيم، مي بينيم که اين موضوع بوده و هست. لفظ دکارت عميق تر است زيرا او پرهيز از شتابزدگي و پيش داوري را به آن اضافه مي کند. شهامت همان چيزي است که سقراط در محاوراتش مي گويد و ادامه مي دهد. شهامت در تفکر داشتن شعار توخالي نيست بلکه شناخت و تعمق بيشتر است. از اين لحاظ مي توانيم با کانت موافق باشيم به شرطي که دو شرط دکارت را هم اضافه کنيم.»

فلسفه راه اعتلاي فرهنگ است

دکتر مجتهدي سخنانش را با اشاره به بحث آسيب شناسي به پايان برد و اظهار کرد؛ «اما در اروپاي اواخر قرن هجدهم اين تحول روشنگري و منورالفکري انحطاط پيدا کرد. حالت تمسخر سنت به خود گرفت و برخي از ارزش هاي قديمي را کنار رفت. نوشته هاي طنزآميز ولتر را در فرانسه در داستان هاي مستهجن مي بينيم که توسط ديگران اقتباس شده و اين انحطاط مسلم است. بعداً «هردر»فيلسوف آلماني انتقادهايي از روشنگري مي کند و «هامان» دوست و همکار کانت نيز به همين ترتيب دست به نقد روشنگري مي زند. تحليل هاي هگل درباره قرن هجدهم شاهکار است. او مي گويد روشنايي در روشنگري کاذب بود و نه حقيقي. اين روشنگري ممکن است مثبت باشد و استقلال ذهن و فاهمه عقل اصل است اما جريان آسيب شناسي هم دارد. وقتي قرار باشد به اسم روشنگري کارهايي انجام دهند که در محتواي دروني آن چيزي اصل نيست، اين انتقاد مي تواند بر آن چيزي وارد باشد که ما مدرنيته مي ناميم. روشنگري در اين حالت و زمان کمي منحرف شده و غرب با تبعاتش روبه رو است و بيشتر از آنها ما چون مصرف کننده بوديم و هستيم. در نتيجه بايد جنبه هاي منفي و آسيب شناسي دقيقي از روشنگري داشت. من از مقاله کانت تجليل نمي کنم زيرا او در نوشته هاي کوتاه و کتاب هايش مهم تر است. جوابي که کانت به روشنگري مي دهد به نظر من جديد نيست و حتي کمي هم ناقص است. اما خود فلسفه کانت فوق العاده مهم است. آنچه از قرن هجدهم از فرهنگ بشري مي رسد فلسفه او است. عصر جديدي آغاز مي شود و تاملات جديدي داريم که تا به حال ادامه يافته. افق جديدي روي انسان و فرهنگ بشري باز مي شود که همان فلسفه استعلايي کانت است و شناخت امکانات ماتقدم. بايد برگرديم و اين امکانات ماتقدم را بررسي کنيم و بر اساس آن، آينده را بسازيم. بهتر است مصرف کننده صرف غربي نباشيم و از ريشه دوباره بروييم. اگر روزي کاري بشود براي فرهنگ و اعتلاي آن کرد، با فلسفه است.»

برگرفته از سايت «اعتماد»:

http://www.etemaad.ir/Released/87-09-18/278.htm

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630