پيوند به ديگر آثار مربوط به نويسنده در سکولاريسم نو
حق اقليت
بهمن هاتفی
انتخاب باراک اوباما از زوایای مختلفی مورد توجه قرار گرفته است، اما بدون شک به "سیاه" و "آفریقایی تبار" بودن وی بیشتر از هر زاویه دیگری پرداخته شده است. چرا "نژاد" و "رنگ پوست" در این مسأله اینقدر اهمیت پیدا کرده است؟ بدون شک دلیل آن اینست که اقلیتِ سیاه کمتر سهم خودش در مدیریت سیاسی اجتماعی ایالات متحده نقش داشته و دارد. سیاه بودن مهم است زیرا اوباما از میان اقلیتی میآید که پنجاه سال پیش در اکثر ایالات ِ کشور ایالات متحده حتی "حق انتخاب کردن" هم نداشتهاند چه رسد به "حق انتخاب شدن". تأکید من در اینجا بر اقلیت بودن است نه بر سیاه بودن. شاید بسیاری از خوانندگان باور نکنند که وقتی یک آمریکایی، کانادایی یا انگلیسی واژه "سفید" را بکار میبرد، منظورش صرفا ً رنگ پوست نیست و در تقسیم بندی آنها مثلا ً یک ایرانی ساکن گیلان یا کردستان هر چقدر هم که دارای رنگ پوستی سفید باشد، سفید محسوب نمیشود.
سالها پیش نیز انتخاب کندی سر و صدای زیادی ایجاد کرد و البته بیشتر سر و صدا نه بخاطر دمکرات بودن وی که بخاطر "کاتولیک" بودن وی بود. در جامعه مذهبی آمریکا با اکثریت پروتستان، کاتولیک بودن خارج از جریان اصلی مسلط بر جامعه بود و بنابرین انتخاب کندی غیر منتظره. البته فاصله پروتستان - کاتولیک بسیار کمتر از فاصله سفید - سیاه و حتی سفید - غیرسفید بود و به همین دلیل بسیار زودتر شکاف پروتستان - کاتولیک کاهش یافت.
اقلیت چیست و حق اقلیت کدام است؟ بحث من در اینجا حتیالمقدور کلی است و سعی میکنم به کشوری خاص و یا موقعیت سیاسی ویژه مرتبط نباشد. تقریباً در تمامی کشورها گونههای مختلفی از اقلیت وجود دارد. اقلیت میتواند هویتی نژادی، قومی، مذهبی، زبانی، جغرافیایی و یا حتی سیاسی (مثلا ً در اثر باخت در یک انتخابات) داشته باشد. "حق اقلیت" معمولاً در مقابل "حاکمیت اکثریت"(*) در حکومت های دمکراتیک بکار میرود ولی حتی اگر حکومتی نماینده اکثریت مردم هم نباشد، باز ممکن است که اقلیتی از حقوقی یکسان با دیگر آحاد جامعه برخوردار نباشد (ستم مضاعف). پس در این بحث باید دقت کرد که مفهوم حق نسبی است و در مقایسه با حقوق دیگر شهروندان جامعه مطرح میشود و بحثی مطلق نیست.
در این بحث گاهی مرزها و تفاوتهای "حق فرد" و "حق اقلیت" مخدوش می شود زیرا هر دو این حقوق در نقطۀ مقابل "حق اکثریت برای حکومت کردن و قانونگذاری" قرار میگیرند. در اینجا بایداشاره کنم که حقوق فردی یک شخص (که در اقلیت قرار دارد) تنها بخشی از حق اقلیت است و اقلیت، حقوقی جمعی هم دارد که باید رعایت شود. برای تمایز بین این دو مثالی میزنم:
فرض کنید تیم فوتبالی در استادیوم خانگی پنجاه هزار نفری خود بازی میکند. بوضوح اکثریت قریب به اتفاق تماشاچیان را طرفداران این تیم تشکیل میدهند و فرض کنید که پانصد تماشاچی مخالف (یک در صد گنجایش سکوها) هم می خواهند از این فوتبال دیدن کنند. چه برخوردهای با این مخالفان ممکن است صورت بپذیرد: الف) ممکن است اصلا ً تماشاچی غریبه اجازه ورود نداشته باشد و مثلا ً کلوپ هواداران باشگاه مسئول فروش بلیط باشد و بلیط فقط به خودیها فروخته شود. ب) ممکن است هر کسی بتواند بلیط خریده و به دیدن مسابقه برود، اما جو آنچنان سنگین و یک طرفه باشد که شما جرئت نکنید بدون پوشیدن لباسها و حمل پرچمهای مخصوص تیم میزبان در استادیوم حضور یابید. ج) فرض کنید که شما می توانید با لباس دلخواه خود به دیدن فوتبال بروید و حتی پرچم تیم مخالف را هم حمل کنید، اما هرگاه میخواهید بازیکن محبوبتان را تشویق کنید، جمعیت (به نسبت یک به صد توجه کنید) شما را با مشت و سنگ نوازش میکنند. د) شرایط حضور شما مانند قسمت قبلی است، با این تفاوت که با شما برخورد فیزیکی صورت نمیگیرد، ولی صدای تشویق شما هم به گوش بازیکنان نمی رسد.
واضح است که در مثالهای الف، ب و ج بخش هایی از حقوق فردی شما نادیده گرفته شده است. در اولی اصلا حق شرکت ندارید، در دومی میتوانید شرکت کنید ولی باید مانند یکی از آنها (اکثریت) باشید و در سومی می توانید مانند آنها نباشید ولی باید بهای متفاوت بودن را بپردازید. در مثال آخر ظاهراً به نظر میرسد که حقی از فرد مخالف پایمال نشده و او فوتبالش را نگاه میکند، اگر صدایش به جایی نمیرسد بدین دلیل است که در اقلیت است و از صد نفر فقط یکی مانند وی فکر می کند. اما اگر عمیقتر نگاه کنیم در حالت آخر نیز حقی از وی ضایع شده است که همان "حق اقلیت" است. پانصد نفر شبیه به وی در ورزشگاه وجود دارند ولی صدای آنها هیچ پژواکی ندارد. این حق اقلیت است که با "هم" فوتبال ببینند و با هم تشویق کنند. پس وقتی میتوان گفت که حقی ضایع نشده که مسؤلین ورزشگاه و در حقیقت تیم میزبان (اکثریت) سکوهایی از ورزشگاه را برای نشستن مخالفان در نظر بگیرند. یک درجه پایینتر آنست که اگر مسؤلین جایی را برای تماشاچیان مخالف در نظر نمیگیرند، حداقل از دور هم جمع شدن آنها جلوگیری نکنند، که در این صورت خود آنها به گوشهای (احتمالا ً نامرغوب) می روند و با "همدیگر" بازی را تماشا می کنند و صدایشان هم به اندازه سهمشان در فضا میپیچد.
حق حکومت برای اکثریت یکی از پیش شرط های اساسی در دمکراسی است ولی بوضوح حکومت اکثریت نمیتواند احقاق حقوق فردی تمامی آحاد جامعه را تضمین کند. اگر کسی دمکراسی را صرفاً حق حاکمیت اکثریت بپندارد، به سرعت به تناقض میرسد. کافی است به جای هرگونه بحث نظری بیاد آوریم که هیتلر و حزب نازی نیز در آلمان با فرایندی دمکراتیک بقدرت رسیدند ولی بعداً انتخابات را بی معنی و قوانین اساسی را نیز عوض کردند. گرچه در ظاهر "حق حاکمیت اکثریت" و "حقوق فردی و حق اقلیت" متناقض یکدیگرند اما می توان آنها را مانند دو بال مختلف مردم سالاری تصور کرد که مکمل هم دیگر هستند. بدون توجه به حقوق فردی و حق اقلیت و تنها توجه به نظر اکثریت بسرعت به "دیکتاتوری اکثریت" میرسیم.
برخی از سنتها، باورها و یا اعمال هستند که در جمع معنای کامل خود را می یابند و اقلیت حق دارد که در این موارد به رفتاری جمعی دست بزند. به همین دلیل شما نمی توانید بگویید اعتقاد به فلان دین یا مذهب آزاد است ولی مثلا ً کلیسا یا مسجد آنان ممنوع میباشد. نمیتوانید بگویید نوشتن به زبانی آزاد است ولی آموزش همگانی آن ممنوع میباشد و الیآخر. اکثریت باید بپذیرد که وجود "تنوع" قومی، مذهبی، سیاسی، فرهنگی و غیره نه یک تهدید که سرمایهای ملی برای غنی کردن فرهنگی جامعه است و فضایی را ایجاد کند که هر اقلیتی بتواند به اکثریت "اعتماد" کند. اقلیت در صورتی میتواند اعتماد کند که با حکومت اکثریت، حقوق اقلیت (نژادی، مذهبی،جغرافیایی و یا سیاسی) سرکوب نگردد. پذیرش تنوع و تساهل با ارزشهای اقلیت، از طرف اکثریت جامعه در واقع مهمترین چالش در مقابل دمکراسی است.
چگونه دمکراسی میتواند از دیکتاتوری اکثریت جلوگیری کند؟ مهمترین اصل آنست که قانونگذاری باید "محدود" باشد و اکثریت نتواند هر قانونی را تصویب و سپس اجرا کند. این محدودیت در قانونگذاری باید در قوانین اساسی تصریح شده باشد و هیچ قدرت فراقانونی نیز وجود نداشته باشد. همچنین باید در قوانین اساسی هر کشوری مکانیزمهای برای رعایت حقوق اقلیت در نظر گرفته شود. مثلا ً بنابر قانون اساسی جمهوری اسلامی اقلیت زرتشتی یک نماینده در پارلمان دارد . احتمالاً برای خواننده واضح است که بدون این اصل در قانون اساسی هیچگاه نمایندهای زرتشتی به مجلس شورای اسلامی راه نمییافت. مهمترین مکانیزم برای حمایت از حق اقلیت، استفاده از زیر ساختهای سیاسی و تقسیمات جغرافیایی در تخصیص کرسیهای پارلمان و دیگر مناصب سیاسی و اجرایی است. اما بوضوح اینگونه مکانیزمها در تمامی موارد راهگشا نبوده و در هر کشوری، بنا به موقعیت خاص اجتماعی و سیاسی اکثریت و یک اقلیت خاص باید راه حل مطلوب را پیدا کرد.
پانوشت
(*) برخی بحث میکنند که حکومت اکثریت در هیچ مکان و در هیچ زمانی (به جز احتمالا دمکراسی مستقیم در یونان باستان) وجود نداشته است و آنچه حکومت اکثریت یا دمکراسی نامیده میشود در واقع حکومت اقلیتهای سازمان دهی شده است؛ اقلیت های متشکلی که به شیوههای گوناگون نظرخود را به اکثریت دیکته میکنند. در بحث فوق فرض کردهام که حکومت اکثریت با شیوه معمول انتخاب دمکراتیک و حکومت از طریق قانونگذاری در پارلمان "شدنی" است.
برگرفته از وبلاگ نويسنده:
http://bahmanhatefi.blogfa.com/post-55.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |