پيوند به ديگر آثار مربوط به نويسنده در سکولاريسم نو
ننگ بر دیکتاتوری
شهباز نخعی
از نزدیک به ده سال پیش ـ از 18 تیر ماه 1378 به این سو ـ حکایت نظام ولایت مطلقه فقیه و دانشجویان، حکایت مار و پونه است. از همان روزهایی که آقای سید محمد خاتمی دانشجویان مظلوم و ستمدیده را "اراذل و اوباش" خواند و رهبر معظم نیز، پس از گریه کردن ریاکارانه، رهنمود صادر فرمود که دانشجویان بهتر است به جای پرداختن به امور سیاسی به درس و مشق خود بپردازند، حکومت آخوندی تمام توان وحشیانه ی سرکوب خود را برای از ریشه کندن این پونه های سبز و معطر به کار بسته و شوربختانه در مواردی، مانند مرگ دلخراش اکبر محمدی، موفق نیز بوده اما هرگز نتوانسته فریاد آزادیخواهی و حق طلبی را در گلوی این گل های سرسبد جامعه ایران خفه کند!
در تقویم رسمی جمهوری اسلامی، 16 آذر به عنوان روز دانشجو ثبت شده است. در 16 آذرماه 1332، چند ماه پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد، همزمان با سفر ریچارد نیکسون ـ معاون وقت رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا ـ به تهران، در دانشگاه تهران تظاهراتی مخالفت آمیز برپا شد. نیروهای سرکوبگر فرمانداری نظامی تهران، به دانشگاه تهران یورش بردند و در جریان آن یورش سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به نامهای قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی کشته شدند.
از نخستین سال پیروزی انقلاب، حکومت آخوندی از 16 آذر به عنوان سرقفلی سیاسی دکان ولایت فقیه استفاده کرد و بزعم خود مرغوب ترین کالاهای خود یعنی تقبیح نظام شاهنشاهی و آمریکاستیزی را در آن چید. جذابیت این ویترین و قدرت جلب مشتری آن در حدی است که در سالهای اخیر با وجود برقراری رابطه مار و پونه بین حکومت آخوندی و صاحبان و متولیان واقعی 16 آذر یعنی دانشجویان، این حکومت هنوز نتوان سته است از این روز دل بکند و آن را از تقویم رسمی خود حذف کند.
این تناقض آشکار و دوگانگی رویکرد، وضعیتی کمدی ـ تراژدی پدید آورده است. حکومت از سویی می خواهد که سر به تن دانشجویان نباشد و اگر بتواند آنان را نیز مانند اسرائیل از صفحه روزگار محو کند و از سوی دیگر نمی تواند از جذابیت دکان 16 آذر و کالاهای بزعم خویش مرغوبی که در ویترین آن چیده دل بکند!
همین وضعیت کمدی ـ تراژدی، امسال نیز همانند سالهای گذشته رویدادهایی تناقض آمیز آفرید. از یک هفته پیش از 16 آذر، رسانه های حکومتی و در راس آنها صدا و سیمای بی آبرو و وقیح ولایت فقیه ـ در اثبات بی آبرویی و وقیح بودنش همین بس که جرأت می کند خود را رسانه ملی! بخواند ـ با آب و تاب اعلام کردند که رهبر معظم، حکیم و فرزانه انقلاب، در روز 16 آذر در دانشگاه تهران سخنرانی خواهد کرد و بیش از پنج هزار دانشجوی بسیجی هوادار ولایت در آن گرد خواهند آمد.
دو روز پیش از 16 آذر، بدون ذکر هیچگونه دلیلی ـ گویا به توصیه وزارت اطلاعات و امنیت که نگران ناتوانی خود در مهار پیامدهای حضور رهبر معظم در دانشگاه بود ـ سخنرانی لغو شد! پنج هزار بسیجی هوادار ولایت که بنا بود روز شنبه در دانشگاه حضور یابند، نیز به 400 نفر که با اتوبوس و مینی بوس به محل آورده شدند کاهش یافت!
دانشجویان که هیچگونه علاقه ای به حضور در سخنرانی رهبر معظم و شنیدن رهنمودهای خردمندانه و حکیمانه او نداشتند، با اعلام خبر سخنرانی رهبر در 16 آذر در دانشگاه تهران، گردهمایی و تظاهرات خود را یک روز به عقب انداختند و آن را به روز یکشنبه 17 آذر موکول کردند.
بنابر گزارش خبرنامه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر: "شورای امنیت استان تهران شنبه شب ـ 16 آذر ـ با تشکیل جلسه به نیروی انتظامی و نهادهای امنیتی دستور داد تا از برگزاری تجمع روز یکشنبه ـ 17 آذر ـ دانشجویان در دانشگاه تهران ممانعت به عمل آید. شنبه شب ـ 16 آذر ـ مامورین وزارت اطلاعات با یورش به منازل چند نفر از فعالان دانشجویی دانشگاه تهران اقدام به تفتیش منازل آنها کرده و بسیاری از وسایل این دانشجویان را ضبط کردند"!
روز یکشنبه ـ 17 آذر ـ همان خبرنامه امیرکبیر گزارش داد: "برغم حضور گسترده نیروهای امنیتی و لباس شخصی و پلیس ضد شورش، از صبح امروز در تمامی خیابانهای نزدیک به دانشگاه تهران، بسیاری از دانشجویان توانستند برای بزرگداشت روز 16 آذر در دانشگاه تهران حضور یابند. دانشجویان در ساعت 12 ظهر با شکستن در دانشگاه تهران توانستند وارد دانشگاه شده و در تجمع "دانشگاه، فریاد آزادی" شرکت کنند . . . بنابر گزارش ها دانشجویان بسیاری مضروب شدند که حال برخی از آنها وخیم است"!
خبرگزاری های مهم بین المللی، خبر تظاهرات اعتراض آمیز دانشجویان را بازتاب دادند. خبرگزاری رویترز روز دوشنبه ـ 18 آذر ـ گزارش داد: "دانشجویان معترض ایرانی با خود پلاکاردهایی در حمایت از برقراری دمکراسی در کشورشان حمل می کردند". خبرگزاری فرانسه نیز در گزارش خود گفت: "دانشجویان ایرانی در تظاهرات خود در دانشگاه تهران خواهان برقراری دمکراسی و آزادی در ایران شدند." خبرگزاری آسوشیتدپرس هم نوشت:
"هر ساله دانشجویان ایرانی روز دانشجو را گرامی می دارند. این گرامیداشت عموما به تظاهرات ضد دولتی می انجامد."
اما، خبرگزاری حکومتی ایرنا ـ که رئیس آن از نویسندگان پیشین کیهان شریعتمداری است ـ دانشجویان معترض تظاهرکننده را "خشونت طلب، اغتشاش گر و خرابکار" نامید!
دانشجویان دانشگاه شیراز در پشتیبانی از دانشجویان تظاهرکننده در دانشگاه تهران اعلام کردند که اعتراض خود را به پادگانی کردن فضای دانشگاهها و ایجاد جو سرکوب و خفقان در جامعه، فریاد خواهند زد و تا آخرین نفس در برابر ظلم، سلطه و ارتجاع ایستادگی خواهند کرد.
***
جنبش دانشجویی، پس از جنبش زنان، مهمترین و اثرگذارترین جنبش حق طلبی، آزادی خواهی و استبداد ستیزی در ایران است. این که می گویم "پس از جنبش زنان" چند دلیل دارد: نخستین دلیل این است که جنش زنان از نظر تعداد عضو از جنبش دانشجویی پرشمارتر است. تعداد کل دانشجویان ایران ـ یعنی اعضاء بالقوه جنبش دانشجویی ـ دست بالا حدود 5/3 میلیون نفر است در صورتی که زنان بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال کشور را تشکیل می دهند.
فزون بر این، فراموش نباید کرد که حدود دو سوم از همان 5/3 میلیون دانشجو، دختران دانشجو هستند که تعلق خاطرشان به جنبش زنان اگر بیش از جنبش دانشجویی نباشد، کمتر نیست!
دلیل دوم آسیب پذیری نسبی بیشتر جنبش دانشجویی در مقایسه با جنبش زنان است. در نزدیک به ده سالی که از 18 تیر ماه 1378 می گذرد، حکومت آخوندی با وحشیانه ترین شیوه ها، به طور مستمر این جنبش را سرکوب کرده و همزمان کوشیده تا بین دانشجویان نفاق و چند دستگی بیاندازد. تقسیم دفتر تحکیم وحدت ـ که بزرگترین تشکل دانشجویی است ـ به دو طیف رو در روی یکدیگر و همچنین زورچپان کردن جوانان مغزشویی شده ی بسیجی به دانشگاهها، نمونه هایی از این آسیب پذیری بیشتر نسبی هستند.
دلیل سوم موقعیت موقت دانشجویان ـ در قیاس با زنان ـ است. دانشجو تنها چند سال از زندگی خود را در دانشگاه می گذراند و به این اعتبار عضو بالقوه جنبش دانشجویی می شود. پس از اتمام تحصیلات، عنوان دانشجویی ـ و به تبع آن عضویت بالقوه اش در جنبش دانشجویی ـ از او سلب می شود و در برابر واقعیت های سنگین تامین معاش و گذران زندگی قرار می گیرد. در میان دستگاههای ایجاد خفقان و سرکوب نظام مانند صدا و سیما و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی و امنیتی، کم نیستند کسانی که تا همین چند سال پیش دانشجو و عضو بالقوه جنبش دانشجویی بوده اند، اما امروز به محافظه کاری، نان را به نرخ روز خوردن و خر خود را راندن رو آورده اند. جنبش زنان به طور نسبی از این آفت در امان تر است.
دلیل چهارم انسجام بیشتر جنبش زنان در مقایسه با جنبش دانشجویی است. این انسجام نسبی بیشتر، هم در زمینه شیوه سازمان دهی و هم در کم و کیف ماهیت خواسته ها وجود دارد. در مورد شیوه سازمان دهی، تنها همین را می گویم و می گذرم که بزرگترین و مهمترین تشکیلات جنبش دانشجویی هنوز دفتر ـ تقسیم شده به دو طیف ـ تحکیم وحدت است که بر پایه فرمان آیت الله خمینی: "بروید (با حوزه) تحکیم وحدت کنید" شکل گرفته و هنوز نام اتحادیه ای که دانشجویان دانشگاههای مختلف کشور را به هم پیوند می دهد "اتحادیه انجمن های اسلامی دانشگاهها" است. جنبش زنان، بنابر خصلت محتوای شعار فراگیر خود: "تغییر برای برابری" تا حدود بسیار زیادی از این پسوند اسلامی رهاست.
دلیل های دیگری نیز وجود دارند که شرح همه آنها در این نوشتار نمی گنجد. به هر روی، جنبش دانشجویی، پس از جنبش زنان، مهمترین و اثرگذارترین جنبش سیاسی ـ اجتماعی ایران است و با وجود تحمل فشارهای فوق طاقت حکومت آخوندی در نزدیک به ده سال گذشته، همچنان استوار و راست قامت باقی مانده است. این استواری و راست قامتی را به خوبی در جریان تظاهرات روز 17 آذر در دانشگاه تهران و شعارهایی که دانشجویان سر می دادند می توان دید. به گزارش خبرنامه امیرکبیر: "دانشجویانی که از دیگر دانشگاه ها وارد دانشگاه تهران شده بودند، با سر دادن شعارهایی نظیر "دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد"، "محمود احمدی نژاد، عامل تبعیض و فساد"، "مرگ بر دیکتاتور" و خواندن سرود یار دبستانی به دانشجویان دانشگاه تهران در مقابل دانشکده پزشکی پیوستند."
درباره ی شعار "مرگ بر دیکتاتور" دانشجویان، من بحث و حرف دارم. درخور سرشت نیک و نهاد پاک دانشجویانی که خواستار دمکراسی و آزادی هستند نیست که برای مخالف ـ و حتی دشمن ـ خود نابودی و مرگ طلب و آرزو کنند. مرگ طلبی سرقفلی دکان و میراث شوم سیه دلان کور باطنی است که چون خود از سازندگی و پیشی گرفتن از دیگران در مصاف زندگی عاجزند، موفقیت خود را در نابودی و مرگ دیگران می بینند و می جویند و مدام شعار ناپسند "مرگ بر شاه" ، "مرگ بر آمریکا"، "مرگ بر اسرائیل" و ... سر می دهند!
آرزوی مرگ برای دیگران ـ حتی دشمن ـ لایق ریش کسانی است که در بینش تنگ نظرانه خود دنیا را به دارالایمان و دارالکفر تقسیم می کنند و هر کس را که به هر دلیل و یا هر منطقی باورهای منحط و خرافه آلود آنان را نپذیرد، دشمن و محارب با خدا تلقی می کنند!
خواستن مرگ برای حتی دیکتاتور با خواست اصلی دانشجویان که دمکراسی و آزادی است، تناقض و تباین دارد، زیرا در یک جامعه دمکرات و آزاد نه تنها جا و جایگاهی برای همه دگراندیشان ـ از جمله افراط گرایان مذهبی ـ هست، بلکه دانشجویان به عنوان پاسداران نگهبان دمکراسی و آزادی که خواستار آنند، وظیفه دارند که از امنیت و سلامت و آزادی بیان اینان نیز نگهبانی و پاسداری کنند.
شعار "مرگ بر . . ." بر خشک مغزان بی عاطفه ای می برازد که حتی هواداران شستشوی مغزی شده خود را نیز به سودای خام حوریان بهشتی به کام مرگ می فرستند تا بیگناهانی را نیز با خود از حق زندگی محروم سازند!
شعار دانشجویان می بایست حاوی پیام زندگی، صلح، دوستی، عشق، بهروزی و مردم سالاری و آزادی برای همگان ـ حتی همان مخالفان و دشمنان سیه دل و کور باطن که مرگ دیگران را می طلبند ـ باشد. از اینرو پیشنهاد می کنم که حتی اگر حتما می خواهند خشم و ناخرسندی خود را از خودکامگی ابراز نمایند، این شعار را به "ننگ بر دیکتاتور" تغییر دهند.
پوزش می خواهم. من خود نیز در ارائه این پیشنهاد دچار خطا شدم. "ننگ بر دیکتاتور" هم به دلیل این که یک فرد یا گروه را هدف می گیرد و بیش از علت به معلول می پردازد، شعار درستی نیست و بهتر است که ریشه و نهاد پرورنده دیکتاتور هدف گرفته شده و گفته شود: "ننگ بر دیکتاتوری"!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |