دربارۀ ملا عمر و اسامه بن لادن
بيست و يکمين بخش از خاطرات ژنرال پرويز مشرف
ملا عمر و اسامه بن لادن شاید دلهره آورترین نام ها در جهان امروز باشند. از نظر بسیاری از مردم جهان آنها تروریست محسوب میشوند و از نظر افراطیون (عمدتا مذهبی) بعنوان قهرمانان مورد احترام میباشند. در هر دو صورت برای اکثر مردم آنها همانند پدیده های مرموزی مطرح میباشند. جهان در خصوص واقعیت زندگی ملا عمر و شرح حال او تقریبا چیزی نمیداند؛ مردی که حکومت طالبان را بنیان نهاد و به اعتقاد من هنوز هم به رهبری نیروهای طالبان ادامه میدهد. حداقل در خصوص اسامه بن لادن اطلاعات زیادی تا پنج سال گذشته وجود داشته است. او در این اواخر از دیده ها پنهان شد و همانند سایه به فعالیت خود ادامه داد. من به استناد روابط مستقیم و اطلاعات بخش امنیتی قادر هستم مطالبی را در خصوص این دو مرد روشن نمایم و برخی از بخش های ناشناخته و نامکشوف را برملا کنم.
*****
معروف است که می گویند در قبال منفعت کم رنج بسیار کشیدن از بلاهت و حماقت است اما این مسئله دقیقا برای کشورهای حامی مجاهدین افغان که با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی می جنگیدند (آمریکا ، پاکستان و عربستان)، اتفاق افتاده است.ما به تشکیل گروه های جهادی کمک کردیم، اسلحه و کمک مالی و امکانات در اختیارشان قرار دادیم و آنها را با ایجاد انگیزه های دینی به مقابله با نیروهای شوروی گسیل داشتیم، اما یک لحظه به این مسئله فکر هم نکردیم که بعد از پیروزی آنها در مقابل نیروهای شوروی چگونه باید آنها را به روند زندگی عادی سوق بدهیم.
این روند دو کشور افغانستان و پاکستان را بیش از هر کشور دیگری متاثر نمود. آمریکا نه تنها در خصوص اینکه فرد تحصیلکرده و متمولی همانند اسامه بن لادن بعد از اتمام جنگ افغانستان چه استفاده ای می تواند از امکانات فراوانی که در اختیارش قرار گرفته بود بکند، فکری نکرده بود بلکه بدتر از آن اصلا هیچ فکری در خصوص چگونگی بازسازی و توسعه افغانستان جنگ زده ننموده بود. آمریکا خیلی راحت افغانستان را به حال خود رها نمود و این حقیقت را که این کشور فقیر و جنگ زده و مخروب که تا بن دندان مجهز به انواع سلاح های پیشرفته می باشد می تواند بعنوان پناهگاه امنی برای تروریست ها در آید را کتمان نمود و به آن توجهی نکرد. آمریکا همچنین به آنچه بر سر پاکستان آمد هم بی توجه بود. پس از اتمام جنگ افغانستان، مسئلۀ ورود هروئین و سلاح های غیر مجاز به داخل پاکستان صدمات زیادی به کشور وارد نمود. بدتر از این، آمریکا در سال 1985 بر اساس «متمم پرسلر»، و به منظور جلوگیری از روند رو به رشد تجهیز پاکستان به سلاح اتمی، این کشور را مورد تحریم اقتصادی و نظامی قرار داد و این قانون هر ساله توسط رئیس جمهور آمریکا مورد تائید مجدد قرار گرفت. من فکر نمی کنم غیر از این راه، مسیر بهتری برای از دست دادن دوستان وجود داشته باشد.
اما من معتقدم بزرگترین خطای استراتژیک ما این بود که اصل مهمی را فراموش کردیم و آن این بود که وقتی ما برای نائل شدن به اهداف خود افرادی را با اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک مجهز به انواع سلاح های پیشرفته می نمائیم و برای پیشبرد اهداف خود برای مقابله با دشمن اعزام می کنیم فکر می کنیم که کار تمام شده است و در نظر نمی گیریم که امکان دارد این افراد هم از شما برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کنند و همراهی آنان با شما فقط برای مدت زمان کوتاهی و بمنظور دستیابی به اهدافشان میباشد و اگر با شما همراهی کرده اند تنها به دلایل تاکتیکی بوده است.
در قضییۀ ملا عمر همین داستان اتفاق افتاد.او برای رسیدن به قدرت در افغانستان از ما (پاکستان) استفاده کرد و ظاهراً با ما همراه بود. در مورد اسامه بن لادن هم باید بگویم که او برای دریافت کمک های فراوان مالی از آمریکا و عربستان، و تسهیلات ارائه شدۀ پاکستان با ما به همکاریرداخت و موفق شد تا تشکیلات پیچیده القاعده را بنیانگذاری نماید. در چنین شرایطی، چه کسی از چه کسی استفاده و یا سو استفاده می کند مشخص و واضخ نیست و این معادله مبهم باقی می ماند. ما بعنوان آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی، و همۀ آنهایی که در ائتلاف با ما مجاهدین افغانی را در جنگ با نیروهای شوروی یاری رسانیدند برای خود بحران بزرگی ایجاد کردیم و خود را درون معمای پیچیده ای به تله انداختیم.
طالبان در واقع نیروی نظامی جدیدی محسوب نمی شد و نیروهای طالبان همان مجاهدین دوران جنگ افغانستان بودند. این نیروها همانند نیروهای مجاهدین افغان در همان مراکزی پرورش یافتند که مجاهدین افغان در آنها بودند. ما وقتی در کنار طالبان قرار گرفتیم اهداف خوبی داشتیم. اول اینکه طالبان با شکست دادن دیگر گروه های افغانی صلح را به افغانستان به ارمغان می آورد که این مسئله به نفع ما بود و دوم اینکه پیروزی طالبان موجب شکست و اضمحلال «ائتلاف شمال» در افغانستان می گردید که بعنوان دشمنان منافع پاکستان در افغانستان محسوب می شدند و این نيز برای ما نهایت موفقیت بود. ما هیچ اشتباهی را در محاسبات خود نداشتیم. ما فقط این مسئله را درک نکردیم که وقتی که طالبان با حمایت ما قادر به کسب قدرت در افغانستان بشود و حکومت خود را در افغانستان بوجود بیاورد ما نفوذ خود را بر روی آنها از دست خواهیم داد.
«ملا محمد عمر» در سال 1959 میلادی در روستای نوادا در نزدیکی شهر قندهار بدنیا آمد. او چهار همسر و دو پسر و دو دختر دارد.یکی از دختران او در آگوست سال 1999 در جریان انفجار یک بمب کشته شد. ملا عمر در اوائل دوران جهاد افغانستان و زمانی که بعنوان یک عضو عادی در گروه های جهادی فعالیت داشت، بمدت دو هفته به پاکستان آمده بود. او در طول جهاد افغانستان در گروه های مختلف جهادی عضویت داشت.
نقل می کنند که در جریان یکی از جنگ ها و درگیری ها، بر اثر اصابت ترکش یکی از چشمان ملا عمر آسیب جدی دید و وی بدون اینکه چشمش را ضد عفونی کند آنرا با چاقو در آورده و پلک هایش را بهم دوخت.
بعضی هم اینگونه نقل می کنند که وی پس از مجروحیت به بیمارستانی در پیشاور منتقل و چشم وی در بیمارستان تخلیه شد. اما مردم ترجیج میدهند داستان اول را بیشتر باور کنند و اینگونه فکر می کنند که داستان اول به روحیات و منش ملا عمر بیشتر نزدیک است.
پس از عقب نشینی نیروهای شوروی از افغانستان، در فاصله سال های 1989 تا 1994، ملا عمر به عنوان امام جماعت مسجد «میوند» در غرب قندهار فعالیت می نمود. او در سال 1992 شاهد سقوط کابل بدست گروه های جهادی و سپس هرج و مرج داخلی افغانستان و تسلط گروه های افغانی بر بخش های مختلف کشورش بود. در این زمان مردم گرفتار ناامنی، دزدی، قتل و تجاوز قرار داشتند.
جنبش طالبان در ژوئن سال 1994 از میوند قندهار آغاز گردید و بر اثر یک اتفاق توسعه یافت. این اتفاق بدین شکل بود که نیروهای یکی از گروه های افغانی در خارج از قندهار دو پسر بچه را ربوده و مورد تجاوز قرار می دهند و سپس این دو پسر بچه را به قتل می رسانند. مردم قندهار بشدت از این قضیه ناراحت و نسبت به آن اعلام انزجار و اعتراض می کنند. در این شرایط ملا عمر و گروه کوچک وی به این پاسگاه حمله و نیروهای مستقر در آن را دستگیر و تیرباران می نمایند. طالبان در این زمان بعنوان ملجا و پناهگاه مردم بی پناه و ستم دیده مبدل می گردد و این اقدام موجب حمایت مردم از آنها شده و آنها حرکت خود را توسعه داده و مناطق دیگر را هم از دست نیروهای گروه های دیگر افغانی خارج می نمایند و این مسئله باعث می شود تا هواداران آنها از داخل افغانستان ، برخی مدارس مذهبی خاص در پاکستان و عمدتاً از ایالت های سرحد بلوچستان و کراچی برای کمک به طالبان به افغانستان عزیمت می نمایند.
ملا عمر در اکتبر سال 1994 به عنوان رهبر طالبان تعیین می شود و در سال 1996 در حالیکه نیروهای طالبان بر بیش از 90 درصد خاک افغانستان تسلط دارند نشست علمای افغانی متشکل از 1500 نفر در قندهار تشکیل و ملا عمر به عنوان امیرالمومنین معرفی می گردد.
ظهور طالبان در واقع واکنشی خودجوش به بی نظمی و هرج و مرج داخلی در افغانستان و اقدامات خلاف نیروها و فرماندهان گروه های افغانی بود. گرچه حرکت طالبان از داخل افغانستان آغاز گردید اما دولت پاکستان که در این زمان بی نظیر بوتو نخست وزیر آن بود تلاش وسیعی را نمود تا وانمود کند که طالبان توسط دولت وی ایجاد گردیده است. او به این امید این کار را کرد تا با توجه به پیروزی های برق آسای نظامی طالبان در افغانستان بتواند منافع و دستاوردهای سیاسی را برای پاکستان از این مسئله کسب نماید. وزیر کشور بی نظیر بوتو، ژنرال نصراله بابر، که اکنون بازنشسته شده است، بارها نیروهای طالبان را فرزندانم خطاب نمود. بعد از مدت زمان کوتاهی فرزندان او سرکشی نمودند. واقعیت این است که طالبان در اوائل فعالیت خود کمکی از پاکستان درخواست نکردند و کمکی هم از پاکستان دریافت ننمودند.
بنظرم آمریکا به همین دلیل که تصور می کرد طالبان قادر است آرامش را در افغانستان ایجاد نماید طالبان را طرد ننمود. دولت های عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی هم به صورت غیر علنی از طالبان حمایت کردند و این در حالی بود که شهروندان سعودی و اماراتی به صورت آشکار به حمایت مالی از طالبان پرداختند. دولت های غربی، با امید به این مسئله که ظهور یک قدرت سوم می تواند در افغانستان اعادۀ صلح نماید، از طالبان استقبال نمودند. آنها بعدها که از طالبان ناامید شدند به راحتی دست از حمایت طالبان کشیدند اما اینکار برای پاکستان راحت و ساده نبود. نیروهای طالبان همگی پشتون و متعلق به مناطق مرزی ایالت سرحد با اکثریت جمعیت پشتون و ایالت بلوچستان بودند. ما با طالبان ارتباط قوی نژادی و خانوادگی داشتیم و در مقابل، دشمنان طالبان، ائتلاف شمال افغانستان بود که متشکل از تاجیک ها، ازبک ها و هزاره ها بودند که به وسیلۀ روسیه، هند و ایران حمایت می شدند. کدام دولت پاکستانی بود که جرات اظهار تمایل به ائتلاف شمال را داشته باشد؟ این مسئله منجر به بروز مشکلات جدی امنیتی در داخل پاکستان می گردید.
ما بارها بعد از آنکه ملا عمر در افغانستان به قدرت رسید از او برای سفر به پاکستان دعوت کردیم اما او هر بار با یادآوری شرایط خطیر افغانستان، این درخواست را رد نمود. ما حتی پیشنهاد عزیمت وی را به مکه مطرح نمودیم اما او استقبال ننمود. او همیشه با هیئت های امنیتی پاکستان ملاقات می نمود اما هیچگاه به فرماندهان طالبان به بهانۀ درگیر بودن آنها در جنگ اجازه برقراری ارتباط با ما را نداد.
بنابر این، روابط با طالبان هرگز دلپذیر نبود و آنها آدم های ناراحتی بودند. ما با نگرانی شاهد نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان به دلیل تفسیر خاص طالبان از اسلام و بدنام شدن دین بزرگ اسلام بودیم. این رویۀ ظالبان با عقاید اکثر مسلمانان در تضاد بود. یکبار بازیکنان فوتبال پاکستان در سفر به افغانستان به دلیل اینکه در بازی فوتبال شورت ورزشی به پا داشتند توسط طالبان دستگیر و بعنوان مجازات موی سر آنها از ته تراشیده شد. طالبان همچنین مخالف بیرون رفتن زنان از خانه و تحصیل دختران بودند. طالبان به شکنجه و قتل مخالفان خود معروف شدند. یکبار تعدادی ایرانی را در کانتینری زندانی و گرسنه و تشنه نگاه داشتند و سپس با کلاشینکف به آنها تیراندازی و آنها را کشتند.
اولین تماس رسمی پاکستان با ملا عمر در هفتۀ آخر اکتبر سال 1994 در منطقۀ مرزی اسپین بولداغ صورت گرفت. هدف از این ملاقات ایجاد گذرگاه امن برای کاروان امدادی پاکستان به افغانستان بود. ملاقات در اتاق طراحی و جنگ طالبان انجام گرفت. ملا عمر ابتدا درخواست ما را قبول نکرد و در اواخر جلسه او موافقت خود را با ارائۀ کمک به ما اعلام نمود. این کاروان بعدها توسط افرادی در داخل افغانستان غارت شد اما این کار طالبان نبود.
بعد از اینکه اسامه بن لادن در ماه می سال 1996 وارد جلال آباد در جنوب افغانستان گردید، تعداد زیادی از اعراب مجاهد که در جهاد افغانستان مشارکت داشتند بار دیگر برای کمک و پیوستن به اسامه بن لادن به افغانستان بازگشتند. این افراد اسامه بن لادن را از زمان جهاد افغانستان می شناختند. این افراد از جنبش رو به رشد طالبان هم حمایت می نمودند. به زودی ازبک ها، بنگلادشی ها، چچنی ها، ایغورهای چینی و مسلمانانی از جنوب هند، اروپا ، آمریکا و حتی استرالیا برای کمک به طالبان وارد افغانستان شدند. «بنیاد الرشید» در پاکستان یکی از مهمترین حامیان طالبان بود که تسهیلات لجستیکی و رسانه ای را برای آن فراهم می نمود.
در 19 سپتامبر سال 1998 مدیر اطلاعات و امنیت پاکستان و رئیس اطلاعات و امنیت عربستان شاهزاده ترکی الفیصل که اکنون سفیر عربستان در آمریکا است با ملا عمر در قندهار ملاقات نمودند.این ملاقات در حالی صورت گرفت که القاعده سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا را بمبگذاری کرده بود.در این ملاقات، شاهزاده ترکی الفیصل در خصوص دخالت اسامه بن لادن در این انفجارها به ملا عمر هشدار داد و به او یادآوری نمود که او (ملا عمر) سه ماه پیش در ماه ژوئن سال 1998، به عربستان سعودی تعهد داده است که اسامه بن لادن را دستگیر و تحویل دولت عربستان خواهد داد ولیکن تاکنون اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است. شاهزاده ترکی الفیصل همچنین در خصوص تعهد اسامه بن لادن برای عدم دخالت در حوادث تروریستی تا زمانیکه در افغانستان زندگی مینماید مطالبی را طرح نمود.
اسامه بن لادن در کنفرانسی خبری در منطقه خوست در سال 1998 رسماً با زیر پا نهادن تعهدات خود، بر لزوم استمرار فعالیت هایش تاکید کرده بود و این در حالی بود که طالبان بر خلاف تعهدات خود وی را تحویل عربستان نداده بودند.
مدیر امنیت و اطلاعات پاکستان نیز در این ملاقات به حمایت پاکستان و عربستان از جهاد افغانستان اشاره و به ملا عمر توصیه کرده بود که اسامه بن لادن یا از افغانستان اخراج نماید و یا او را به عربستان تحویل دهد. وی همچنین به ملا عمر گفته بود که اقدامات اسامه بن لادن موجب نگرانی جدی در پاکستان می باشد و اگر طالبان از او فاصله بگیرد بسیاری از کشورها طالبان را برسمیت خواهند شناخت.
ملا عمر، با ناراحتی، ترکی الفیصل را دروغگو خواند و تاکید کرد که در قبال اسامه بن لادن هیچ تعهدی به عربستان نداده است.او سپس از نحوۀ برخورد شاهزاده انتقاد و گفت که هیچ کشوری حاضر به پذیرش اسامه بن لادن نیست و درست نیست که عربستان در این شرایط بحرانی که طالبان تحت فشار ائتلاف شمال افغانستان قرار دارد ، بجای حمایت بیشتر از طالبان او را تحت فشار قرار داده است.
تا این زمان شاهزاده ترکی الفیصل آرام نشسته بود و چیزی نمی گفت. وقتی ملا عمر این سخنان را گفت، ترکی الفیصل اعصابش بهم ریخت و با عصبانیت با انگشت به ملا عمر اشاره نمود و شدیداً از ملا عمر انتقاد و او را متهم به دروغگویی نمود. ناگهان ملا عمر با ناراحتی شدید از جای خود بلند شد و از اتاق بیرون رفت.او بعد از چند دقیقه و در حالی که آب از سر و رویش می ریخت به اتاق بازگشت و به شاهزاده ترکی الفیصل گفت من به اتاق مجاور رفتم و بر روی سر و صورتم آب سرد ریختم تا بتوانم آرامش خودم را حفظ کنم. فقط همین قدر بدان که اگر مهمان من نبودی بخاطر حرف های درشتی که به من زدی سخت مجازاتت می نمودم.
ملا عمر پیشنهاد نمود تا شورایی مرکب از علمای افغانستان و عربستان برای تصمیم گیری در خصوص اسامه بن لادن تشکیل شود. ملا عمر ضمناً از حضور نیروهای آمریکایی در عربستان انتقاد کرد و گفت نسل قدیمی آل سعود متکی به نفس بودند و هرگز اجازه ورود نیروهای آمریکایی را به سرزمین وحی ندادند ولی اکنون این کار انجام می شود. او همچنین از عربستان و پاکستان بخاطر حمایت از معدود افرادی که اقامت اسامه بن لادن در افغانستان را یک بحران قلمداد می نمایند انتقاد کرد. ملا عمر اعلام کرد که دست نوشته ای از اسامه بن لادن مبنی بر اینکه اعتماد طالبان را با مشارکت در فعالیت های نظامی خدشه دار نخواهد نمود دریافت کرده است.
ترکی الفیصل از سخنان ملا عمر بیشتر ناراحت شد و از اینکه ملا عمر مردم ، خاندان سعودی و علمای سعودی را دست انداخته است انتقاد نمود و گفت دیگر بیش از این تحمل نخواهد نمود که تحقیر شود و اگر طالبان با این افکار وارد عربستان بشوند او اولین کسی خواهد بود که علیه آنها وارد جنگ خواهد شد. بعد با عصبانیت از جای خود بلند شد و با صدای بلند «والسلام» گفت و از اتاق خارج گردید.
اکنون نوبت ملا عمر بود که شوکه شود. ملا عمر در حالی که با ریشش بازی میکرد پرسید که چه اتفاقی افتاد؟ مدیر اطلاعات و امنیت پاکستان پاسخ داد که شاهزاده ترکی الفیصل خواهان ادامه مذاکرات نیست و به طرف فرودگاه براه افتاده است. ملا عمر هنوز نمی توانست درک کند که از بین افراد کمی که می توانستند کمکش کنند و طالبان را از شر حضور اسامه بن لادن در افغانستان نجات دهند برای خود دشمن ساخته است.
آخر چطور می شد با این مرد مذاکره کرد؟ ملا عمر آدمی بوده و هست که خارج از واقعیات و شرایط، در حالت خلا و فضای خاص خودش، سیر می کند. ما نمی توانستیم به سادگی مذاکرات با آنها را قطع کنیم و سفارت خود را در کابل ببندیم. خدا شاهد است که طالبان مکرراً بهانه این کار را به دست ما داده بودند. یکبار آنها سفارت ما را آتش زده و سفیر ما را مضروب کردند.
یکی از بدترین کارهای طالبان تخریب مجسمه های تاریخی بودا در بامیان بود. زمانی که ملا عمر برای اولین بار تهدید به تخریب این مجسمه ها نمود، دنیا برای تغییر نظر او به پاکستان متوسل گردید. در واقع کشورهای جهان در عدم به رسمیت شناختن طالبان و عدم بازگشایی سفارت در کابل دچار اشتباه شدند. من دیدگاه متفاوتی داشتم و از رهبران کشورها درخواست می نمودم تا با شناسایی حکومت طالبان امکان وارد نمودن فشار جمعی را به طالبان برای تغییر رفتار داشته باشیم. اگر هفتاد یا هشتاد کشور سفارت خانه های خود را در کابل دایر می نمودند ما قادر به نفوذ بر طالبان می گردیدیم. من این مطلب را با بیل کیلنتون رئیس جمهور آمریکا ، شاه عربستان و رئیس امارات متحده عربی در میان گذاشتم. شاه عبداله از عملکرد ملا عمر شدیداً ناراحت بود و او را دروغگو خطاب می نمود و اظهار می داشت که من نمی توانم به شخص دروغگو اعتماد کنم و از او بیزارم.
بنابر این، وظیفۀ متقاعد نمودن ملا عمر برای عدم تخریب مجسمه های بودا به عهدۀ ما گذاشته شد. وقتی ما بعنوان نمایندگی کل جهان از او درخواست کردیم که این مجسمه های تاریخی را تخریب ننماید، با پدیدۀ جدیدی روبرو شدیم. ملا عمر در پاسخ به درخواست های ما اعلام نمود که خدا از او خواسته است تا این مجسمه ها را نابود کند. او گفت که خدا در طول سالیان متمادی بوسیله باران سوراخ های مناسبی را در مجسمه پدید آورده است که متناسب با قرار دادن دینامیت ها می باشد و این نشانه ای گویا از جانب خداوند برای تخریب این مجسمه ها است. ملا عمر بدون توجه به درخواست های ما، دستور تخریب مجسمه ها را صادر کرد و این مجسمه ها نابود گردیدند. طالبان با این اقدام بار دیگر چهرۀ خشن و نامعقولی از اسلام به جهان ارائه نمود.
ملا عمر با اقدامات خود صدمات زیادی به دینی که به آن معتقد بود وارد می نمود. بهتر است خاطر نشان کنیم که دین اسلام سنخیتی با این نوع رفتارها ندارد و دین اسلام دین مترقی، مدرن و تحمل پذیری می باشد. اما آیا مردم جهان به خود این زحمت را می دهند که هر یک به تحقیق در خصوص دین اسلام بپردازند؟ مردم جهان قضاوت خود را در بارۀ اسلام مبتنی بر رفتارها و اعمال مسلمانان و بویژه مواردی که مستقیماً آنها را تحت تاثیر قرار می دهد می گذارند.
بعد از حادثه 11 سپتامبر برای من مسلم و روشن بود که تنها راه کنترل خشم آمریکا و دور ساختن آمریکا از انجام اقدام نظامی بر علیه افغانستان و طالبان، بیرون نمودن اسامه بن لادن و طرفدارانش از افغانستان به هر شیوه ممکن می باشد. بدون شک مهمترین نگرانی من در خصوص حملۀ آمریکا به افغانستان به خاطر تاثیرات منفی این اقدام بر پاکستان بود. کلید حل مشکل، انجام مذاکرات برای دستگیری و یا اخراج اسامه بن لادن از افغانستان بود. به همین منظور و با توجه به اینکه می دانستیم فرصت بسیار کمی در اختیار داریم سریعاً مذاکرات خود را با طالبان آغاز کردیم. در این شرایط بود که آمریکا و دیگر کشورها به ارزش برقراری روابط سیاسی بین پاکستان و طالبان پی بردند.
استراتژی من در خصوص لزوم برقراری روابط سیاسی کشورها با طالبان به منظور امکان تحت فشار قرار دادن آنها داشت در بین کشورها جا می افتاد. چنانچه تعدادی سفارت خانه در کابل وجود داشت و همگی با هم به ملا عمر فشار وارد می کردیم و شاید برنامه ما برای اخراج اسامه بن لادن از افغانستان موفق می شد.
اما تاثیر حادثه 11 سپتامبر بر ملا عمر و طالبان هیچ بود. ملا عمر معتقد بود این حادثه مجازات خداوند برای بی عدالتی و ظلم آمریکا علیه مسلمانان می باشد. خدا طرف آنها قرار داشت و اسامه بن لادن همانند یک قهرمان بود و بنابر این مذاکرات با ملا عمر بیش از آنچه که ما تصور می نمودیم سخت بود.انگار کسی با سرش به دیوار بکوبد بی آنکه نتیجه ای داشته باشد. میخ آهنین نرود در سنگ. ما انگار متعلق به دو جهان بینی و دیدگاه متضاد بودیم.
در حالیکه من فکر می کردم باید به هر طریقی که شده از جنگ دوری و پرهیز نمائیم، ملا عمر مرگ و نابودی را بعنوان مسائل جزئی در یک جنگ عادلانه تصور می نمود؛ همانند همۀ کسانی که به جهان ابدی باور دارند و زندگی دنیوی را دوران گذرا و موقتی می پندارند. نیروهای افراطی طالبان و القاعده به مرگ، آن هم مرگ بر اساس حق بدینگونه می نگریستند. با چنین مرگی شهادت بدست می آمد و برای شهادت هم بهشت تضمین گردیده بود. مشکل این بود که چگونه در خصوص عدالت و یا جنگ مقدس به توافق برسیم. انسانی مثل من ، اصل اساسی و وظیفۀ اولیه رهبر یک کشور را حفظ کشور و جان مردم و دارائی های آنان قلمداد می نماید. انسانی همانند ملا عمر اما این مسائل را بعنوان موارد دست دوم و درجه دوم اهمیت می دانست و وظیفۀ اولیه را بر اساس سنت های دیرینه احترام به مهمان قلمداد می نمود.
اسامه بن لادن و نیروهای او بعنوان مهمانان ملا عمر و طالبان بودند و تمام مشکل در همین نکته خلاصه می گردید. ما هر چه تلاش کردیم موفق نشدیم تا ملا عمر را برای اخراج اسامه بن لادن تا تاریخ 7 اکتبر سال 2001 که آخرین مهلت ارائه شده توسط بوش بود راضی نمائیم. ما به او گفتیم که کشورش نابود خواهد شد اما او حرف ما را نفهمید. او واقعاً باور داشت که نیروهای آمریکایی شکست خواهند خورد. او در درجۀ اول فریب سخنان اسامه بن لادن و در درجه دوم هم فریب سخنان بعضی از علمای مذهبی پاکستان را خورد.
آمریکا حملات وسیع خود را از تاریخ 7 اکتبر سال 2001 آغاز و همزمان نیروهای ائتلاف
شمال شروع به پیشروی به سمت مواضع طالبان نمودند.فرماندهان طالبان پس از مقاومت
کوتاهی با توجه به اینکه آشنایی به جنگهای چریکی داشتند به سمت کوه ها و ارتفاعات
رفته و در آنها مستقر شدند.
در اولین هفتۀ دسامبر سال 2001 ملا عمر شکست را احساس و به وسیله موتور «هوندا»
فرار کرد و مخفی شد. زمانی که نخست وزیر ژاپن از من در بارۀ ملا عمر سوال نمود من
در پاسخ به او گفتم که ملا عمر با یک موتور هوندا فرار کرد و به شوخی به او گفتم که
بهترین تبلیغ برای موتور هوندا اینست که شرکت هوندا ملا عمر را سوار بر یکی از اين
موتورها به تصویر بکشد در حالی که لباسها و ریشش در باد به تلاطم در آمده است.
از این تاریخ ببعد ديگر کسی از ملا عمر خبر ندارد. من کاملاً مطمئنم که او باید در منطقۀ جنوب افغانستان، در نزدیکی قندهار باشد. من این مطلب را به دو علت می گویم؛ اول اینکه ملا عمر از سال 1994 که مورد توجه قرار گرفت هیچگاه به پاکستان نيامد و اکنون چگونه می تواند در پاکستان احساس راحتی کند؟ دوم اینکه امروزه نیروهای طالبان در ایالت های جنوبی افغانستان مستقر می باشند و مناطق محلی و بسیاری از شهرها همچنان تحت نفوذ و کنترل طالبان قرار دارند. نیروهای طالبان اغلب در شب ها در این مناطق فعال هستند و طبیعتاً ملا عمر و نیروهای او در این مناطق از امنیت و حمایت بیشتری نسبت به دیگر مناطق برخوردار می باشند.
رئیس جمهور افغانستان (حامد کرزای) احتمال استقرار ملا عمر را در شهر کویته پاکستان داده است. این احتمال گمراه کننده است و اگر ملا عمر در کویته بود همانند بسیاری از فرماندهان و مقامات دیگر طالبان تاکنون دستگیر شده بود.
گرچه با تشدید درگیری ها و حملات مشترک نیروهای آمریکایی و ائتلاف شمال بر علیه نیروهای طالبان و القاعده، بسیاری از آنها فرار کرده و با عبور از مرز مشترک افغانستان و پاکستان در مناطق قبائلی پاکستان مخفی شده اند. فرار این افراد باعث بروز مشکلات زیادی برای ما گردیده است چرا که ملا عمر هنوز زنده و آزاد است و این بدین معناست که پدیدۀ طالبان هنوز خاتمه نیافته و برخی اینگونه تصور می کنند که ملا عمر با تسلیم نشدن در مقابل نیروهای آمریکایی به مردم کشورش درس مبارزه با آمریکا را می دهد.این آسان است که با شکم پر و رفاه خانواده اینگونه فکر کنیم؛ اما اگر کسی از یک افغانی در خصوص انتخاب بین خانواده، خانه و سلامتی از یکسو و عزت نفس از سوی دیگر سوال نماید من مطمئن هستم که او عزت نفس را انتخاب خواهد نمود.
یکی دیگر از افراد معروف کوهستان های «تورا بورا» اسامه بن لادن می باشد.اگر چه جهان در خصوص اسامه بن لادن بیشتر از ملا عمر میداند اما بنظر میرسد ارزش آن را دارد که به جزئیاتی از سوابق زندگی او توجه نمائیم. متعاقب اشغال نظامی افغانستان توسط نیروهای شوروی، مسلمانان سراسر دنیا با تشویق و حمایت آمریکا و متحدانش برای مبارزه و جهاد بر علیه نیروهای شوروی به پاکستان عزیمت کردند تا از این طریق خود را برای کمک به مجاهدین افغانی به افغانستان برسانند. در سال 1982 دکتر عبداله اعظم از فلسطین و گروهی از رهبران مذهبی سازمان «مکتب الخدمت» را در پیشاور بنیان گذاری نمودند.
در این زمان اسامه بن لادن معاون اعظم بود. این سازمان وظیفۀ تامین نیازهای مالی، لجستیکی و دیگر مایحتاج را برای مجاهدین افغانی برعهده داشت. تآمین نیازهای مالی بر عهدۀ اسامه بن لادن که متعلق به خانواده ثروتمندی بود قرار داشت. البته این کمک ها تنها از سوی اعراب صورت نمی گرفت و تامین مالی و اقدام آنها با هماهنگی و مساعدت کامل CIA آمریکا و ISI پاکستان صورت می گرفت.
در اواسط دهه 1980 اسامه بن لادن بنای ناسازگاری را با دکتر عبداله اعظم گذاشت. او در این زمان نمی خواست که فقط بعنوان کمک کننده به مجاهدین مطرح باشد بلکه بر این تمایل داشت تا بعنوان مجاهد وارد جهاد شود. او به جای اینکه وارد یکی از گروههای افغانی بشود خودش اقدام به تاسیس گروه جنگی عربی متشکل از چند صد نفر از اعراب که برای جنگ با نیروهای شوروی به افغانستان آمده بودند ، نمود.این گروه معروف به «تیپ اعراب» بود. اسامه بن لادن جنگ جویان افغانی را خیلی عملگرا تشخیص داد چرا که آنها اگر احساس می کردند که در حال شکست هستند به خانه و سر زندگی خودشان باز میگشتند و دوباره بعداً برای جنگ اقدام می نمودند. اما نیروهای متعلق به اسامه روحیۀ دیگری داشتند و راه طولانی را برای جهاد و جنگ برای خدا آمده بودند و در انتظار و شوق شهادت بسر می بردند. اما از سوی دیگر افغانی ها مردمی بودند که دوست داشتند به روستاهای خود بازگردند و در کنار خانواده در شادی و زندگی همانند ازدواج یا شرکت در مجالس ترحیم فامیل باشند. در مقابل اعرابی که به افغانستان آمده بودند جایی برای بازگشت نداشتند.
افزون بر این من احساس می کنم اسامه بن لادن در تلاش بود هویتی خاص برای خودش و جدای از رهبران افغانی ایجاد نماید.در سال 1986 اسامه بن لادن مقر خود را در نزدیکی پایگاه نظامیان شوروی در روستای «جاجی» در شرق افغانستان و در 16 کیلومتری خاک پاکستان ایجاد نمود. او نام مقر خودش را مقر شیران گذاشت. در بهار سال 1987 اسامه بن لادن جنگ با نیروهای شوروی را در منطقۀ جاجی آغاز نمود و این جنگ انعکاس زیادی در رسانه های جهانی یافت. این اولین جنگ اسامه بود و احتمالاً از آن خیلی لذت برده است. دو جنجگوی مصری به نام های «ابو حفص» و «ابو عبیده» در این جنگ مشارکت داشتند. خیلی زود اسامه بن لادن با یک پزشک مصری به نام «ایمن الظواهری» آشنا شد که در خارج از پیشاور برای معالجه مجاهدین فعالیت می نمود.
نام القاعده به معنای «پایگاه یا مقر» برای اولین بار توسط دکتر عبداله اعظم در آوریل سال 1988 طی مقاله ای که در مجلۀ «جهاد» منتشر گردید ارائه شد. او در این مقاله در توضیح القاعده اشاره به تاسیس سازمانی برای ارائۀ خدمات اجتماعی برای مسلمانان کرده بود که این پایگاه ضمناً وظیفه روشنگری مسلمانان را نیز بر عهده میداشت.
او اصلاً القاعده را به معنای کاربرد نظامی مطرح ننموده بود. در واقع نامی که دکتر اعظم استفاده نمود نام «القاعده الصلباح» بود. تفکر دکتر اعظم این بود که اشغالگران از سرزمین های اسلامی بیرون رانده شوند. اما اسامه بن لادن خواهان سرنگون ساختن حکومت های اسلامی بود که فکر می کرد صلاحیت لازم را ندارند. این مسئله بین مسلمانان تنش ایجاد می نماید و دکتر اعظم اصلاً به این موضوع کاری نداشت. بنابر این روابط بین دکتر اعظم و اسامه بن لادن خراب شد. اسامه بن لادن نام استفاده شده توسط دکتر اعظم را گرفت و با حذف کلمه «الصلباح» فقط از نام القاعده استفاده نمود .
یکسال بعد، در 24 نوامبر سال 1989، دکتر عبداله اعظم ترور شد و گمان می رود که اسامه بن لادن طراح این حمله بوده است. در فوریه سال 1998، نه سال بعد از تشکیل القاعده، اسامه بن لادن تشکیلات سازمانی را تحت عنوان «جبهۀ جهانی اسلامی» بوجود آورد. این جبهه به منظور مقابله با اشغالگری رژیم اسرائیل بر علیه فلسطین تاسیس گردید. از سوی دیگر، القاعده سازمان چند ملیتی بود که اعضای آن از کشورهای مختلف و عمدتاً از مصر تامین می گردیدند. این سازمان با حضور وسیع در کشورهای جهان اهداف ذیل را دنبال می کند:
1- تحکیم پایه های گروه های اسلامی و ایجاد گروه های جدید در هر جایی که این گروه ها وجود ندارند.
2- تقویت نیروها
3- بیرون راندن نیروهای آمریکایی از سرزمین های اسلامی
4- مبارزه با نقشه های اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه
5- حمایت از مبارزات آزادیخواهی مسلمانان در هر کجای دنیا
6- استفاده از منابع مسلمانان برای هدف مشترک "جهاد"
القاعده متشکل از یک شورای مشورتی می باشد که تحت لوای خود چهار کمیتۀ امور نظامی، اموررسانه ای، امور مالی و امور مذهبی را در بر می گیرد. به نظر می رسد که کانون های القاعده در بیش از 40 کشور جهان از جمله آمریکا و کانادا فعالیت می کنند. الویت القاعده کشورهایی نظیر افغانستان، عراق، عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه، جنوب شرقی آسیا، شمال آفریقا، اروپا، آمریکا، انگلستان و کانادا می باشد. عملیات القاعده به شکل غیر متمرکز بوده و اعضای آموزش دیدۀ القاعده در صورت امکان فعالیت می نمایند. امروزه القاعده متحمل شکست های زیادی شده است و پایگاه های القاعده عمدتاً به مناطق مختلف آفریقا منتقل شده است. القاعده با کشته و دستگیری رهبران خود شکل جدیدی پیدا کرده و بازسازی فعالیت های آن بر عهدۀ رده های پائینتر نهاده شده است.
ما هر کاری که می توانستیم برای دستگیری اسامه بن لادن انجام دادیم اما او توانست از چنگ ما بگریزد. او در این اواخر بجای استفاده از سیستم های مخابراتی از افراد پیک برای رسانیدن پیام خود استفاده می نماید. این مسئله باعث کندی ارسال پیام در ارتفاعات افغانستان و پاکستان شده است که گاهاً تا یک ماه ارسال یک پیام به طول می انجامد. ما موفق به دستگیری بعضی از این پیام رسانان شده ایم. پناهگاه اسامه بن لادن و افراد نزدیک به او همواره همانند معمای مرموزی باقیمانده است و ما بیش از هر کسی نگران عدم حل این معما هستیم.
«رمزی بن الصباح»، که در حادثه 11 سپتامبر قرار بود بیستمین رباینده هواپیما باشد، از مناطق کوهستای «تورا بورا» فرار و در شهر کراچی در جریان تیراندازی همراه با دو نفر از شهروندان برمه ای به نام های سید امین و ابو بدر توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند. در بازجوئی های بعمل آمده سید امین اعتراق کرد که در ماه ژوئن سال 2002 اسامه بن لادن را در منطقه ای که نمی شناخته است، دیده است.
خالد شیخ محمد، سومین رهبر القاعده که در پیشاور دستگیر شد، هر گونه دیدار با اسامه
بن لادن را بعد از حادثه 11 سپتامبر تکذیب کرد اما در عین حال اعلام نمود که اسامه
زنده است و آنها با هم تماس داشته اند. او اعتراف کرد که آخرین نامه را از طرف
اسامه از طریق پیک دریافت کرده است.
او همچنین اعتراف نمود که در آخرین جابجایی اسامه بن لادن از کوههای تورا بورا به
سمت وزیرستان (مناطق قبائلی) جلال الدین حقانی، دو افغانی، محمد رحیم و امین الحق و
یک بلوچ ایرانی به نام احمد الکویتی او را همراهی می نمودند. خالد حدس میزد که در 4
مارس سال 2003 اسامه بن لادن در ایالت کنر افغانستان می باشد. «ابو فرج اللیبی» که
بجانشینی خ«الد شیخ محمد» از سوی القاعده تعیین شده بود در می سال 2005 توسط
نیروهای امنیتی پاکستان دستگیر و اعتراف نمود که اسامه از طریق پیک با او در ارتباط
بوده و آخرین نامه را در دسامبر سال 2004 از اسامه بن لادن دریافت نموده است. ما
برای امکان کشف ارتباطات القاعده بشدت دنبال افرادی هستیم که، بعنوان پیک، پیام های
اسامه را منتقل می نمایند.
ما بر اساس اطلاعات جمع آوری شده به منطقۀ وزیرستان حمله و شبکۀ ارتباطی القاعده را در این منطقه بشدت بمباران نمودیم. ما در استمرار حملات خود متوجه شدیم که شبکۀ اطلاع رسانی القاعده بسیار پیشرفته بوده و دارای چهار بخش مجزای اداری، عملیاتی، رسانه ای و رهبری می باشد. سه بخش نخست به صورت دو طرفه فعالیت می نماید و لیکن بخش ارتباط رهبری فقط یک طرفه و از بالا به پائین می باشد.
شبکۀ ارتباطی القاعده نیز وظیفۀ انتقال پیام بین افراد و خانواده های آنان را بعهده داشته و کار انتقال پول را نیز انجام می دهد. پیام رسانان عمدتاً افغانی و پاکستانی می باشند. شبکۀ اطلاع رسانی القاعده ارتباط منظمی با ساختار عملیاتی گروه دارد و از افراد با تجربه و ماهر برای انجام این کار استفاده شده و انتقال پیام ها به ترتیب الویت و اهمیت آنها با سیستم های هوشمند ارزیابی و نام عبور و رمز مربوطه فعالیت و به کار خود ادامه می دهد. شبکۀ رسانه ای القاعده نیز بمنظور ایجاد تبلیغات و اعلام مواضع رهبران این گروه مورد استفاده قرار می گیرد.
این پیام ها عمدتاً به صورت سی دی و فیلم ویدیویی و ... که عمدتاً هم به شبکۀ «الجزیره» ارسال می شوند که مهمترین و آخرین شبکۀ پیام رسانی ویژۀ رهبری القاعده می باشد و در این ارتباط پیام ها عمدتاً به صورت شفاهی و از طریق پیام رسانان بسیار معتمد منتقل می گردند. در شرایط خاص، پیام ها به صورت کتبی ارسال می شوند، همانگونه که برای خالد و لیبی ارسال شده اند. در شرایط عادی، پیامها از طریق افراد مورد اعتماد و مورد وثوق به صورت شفاهی به دیگران منتقل می گردند. هنگام دستگیری اسامه بن لادن به عهده آينده است. من احساس می کنم که او اکنون در منطقه ای مابین افغانستان و پاکستان در جایی مخفی شده است.
بسیاری از اعراب عربستان سعودی در ایالت «کنر» افغانستان وجود دارند و احتمال دارد اسامه بین آنها باشد اما ما مطمئن نیستیم. من قبلاً به شوخی گفته ام که امیدوارم او در پاکستان و توسط نیروهای پاکستانی دستگیر نشود!
برگرفته از سايت «فردا نيوز»:
http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=68891
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |