سیاست ورزی در سریالهای تلویزیونی
شبکههای دولتی ایران
مهدی عبدالله زاده
تلویزیون ملی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مهمترین رسانهی فراگیر، از همان ابتدا مورد توجه و مراقبت ویژه سردمداران حکومت قرار گرفت. آیتالله خمینی به عنوان رهبر سیاسی- مذهبی ایران برای نخستین بار از رادیو و تلویزیون ملی که از آن پس تحت مدیریت سازمان صدا و سیما قرار گرفت به عنوان دانشگاه یاد کرد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی، سازمان صدا و سیما در فهرست سازمانهایی قرار گرفت که مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشوند.
نظام جمهوری اسلامی از آغاز به تلویزیون صرفا به چشم یک ابزار تبلیغاتی مینگریست که امکان تاثیرگذاری بر افکار عمومی را فراهم میکند. این نگرش در پی بیش از دو دهه و تا همین چند سال پیش به پخش اخبار، گزارشهای ویژه، سخنرانیهای مهم رهبری و مراسم مذهبی محدود بود. اما از اواسط دورهی دوم ریاست جمهوری خاتمی و در شرایطی که توسعهی رسانههای داخلی و افزایش کاربران اینترنت و ماهواره، فضا را برای ادامهی تک صداییِ رادیو و تلویزیون محدودتر کرده بودند، محتوای تولیدات نمایشی در نزد سیاستگذاران این سازمان اهمیتی فراوان یافت. بدین ترتیب مسئولان عالیرتبهی سازمان صدا و سیما که میدانستند تبلیغ مستقیم دیگر تاثیر و کارایی گذشته را ندارد، بر آن شدند تا از طریق سریالهای تلویزیونی بر افکار عمومی تاثیرگذار باشند. از آن پس تولیدات تلویزیون بیش از هر زمان دیگری متاثر از مسایل روز و هماهنگتر از همیشه با نیازهای حکومتی ساخته میشد.
اما با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد این روند به وضوح گسترش پیدا کرده و وجه سفارشی بودن این آثار نمود بیشتری داشته است؛ به طوری که در بسیاری از موارد، این خواستههای مسئولان حکومتی نیست که به قصه وارد میشود، بلکه خواستههای مسئولان است که بر اساس آنها قصه شکل میگیرد. چنین رویکردی نخستین بار در قسمت چهلم از سریال طنز «چهار خونه» مورد استفاده قرار گرفت که در آن، سیاست کلی نظام در برابر مسایل هستهای ایران در شکلی تمثیلی توجیه میشد.
ویژگی مشترک اغلب این آثار سفارشی- که تولیدشان مصداق کت دوختن برای یک دکمه است - ضعف داستانسرایی و سستی منطق روایی است. به عبارت دیگر، از آنجا که بر انتقال "پیام" های غیرمستقیمِ حکومتی به شکلی غیرعادی اصرار و تاکید میشود، ناگزیر غنای داستانی و وجه باورپذیری روایت کاهش مییابد. دلیل این امر هم آن است که این تاکیدها بر آمده از بافت قصه نیست و معمولا به جای این که داستان بستری برای زایش مفهوم باشد، مفاهیم به زایش داستان منجر میشوند.
اگرچه سیاست ورزی در تولید سریالهای تلویزیونی چندین سال پیش از دورهی ریاست جمهوری احمدی نژاد آغاز شده بود، اما آنچه در پی میآید صرفا بررسی مواردی است که از زمان شروع تغییرات سیاسی - اجتماعی پس از دوران خاتمی مشاهده شده است. در یک بررسی کلی، گرایش تلویزیون را در سالهای اخیر به طرح دیدگاههای نظام سیاسی میتوان بر هفت موضوع اصلی متمرکز دانست.
١) ترویج روحیه ملیگرایی و افزایش غرور ملی به منظور توجیه فعالیتهای اتمی
سریال «آینههای نشکن»، نخستین سریالی است که داستانش به طور مستقیم به فعالیتهای سازمان انرژی اتمی ایران میپردازد. این سریال که با پیروی از الگوهای متعارف فیلمهای جاسوسی دوران جنگ سرد ساخته شده سعی دارد با برانگیختن غرور مخاطب، نگاه او را نسبت به اقدامات متجاوزانهی دشمن خیالی حساس کند. نقش پررنگ سازمان انرژی اتمی ایران و همکاری علنی و گستردهی وزارت اطلاعات در این پروژه نشان از اهمیت فراوان این سریال از منظر تبلیغات داخلی دارد. نکته مهم دیگر آن که برای نخستین بار ساز و کار فرایند غنیسازی و ساختمانهای مرکزی و اداری سازمان انرژی اتمی در مقابل دوربین در یک سریال تلویزیونی به نمایش گذاشته میشوند.
علاوه بر این، اخیرا یک سریال کرهای به نام «افسانه جومونگ» نیز در حال پخش است که داستانش به طرز غریبی وصف حال امروزی فعالیتهای هستهای ایران است. قهرمانان این سریال سردمداران کشور «بویو» هستند که برای بازیافتن افتخار از دست رفته شان و اتحاد دوباره، مخفیانه در حال ساخت اسلحه هستند. اما فرماندهی نظامی کشور «هان» که دشمن اصلی بویو است به قصد کشف کارگاهی که شمشیرهای پیشرفته تولید میکند به بویو سفر میکند. او پس از یافتن مرکز پنهانی تولید اسلحه در مییابد که بویو به فنآوری پیشرفتهای در تولید شمشیر دست یافته که تا پیش از این فقط در اختیار امپراطوری هان بوده است. بنابر این، بیدرنگ از امپراطور بویو میخواهد که روند تولید سلاح را متوقف کند وگرنه لشکر هان سرزمینشان را مورد حمله قرار خواهد داد! قابل پیشبینی است که تماشاگری که از ابتدا با قهرمانان بویو همذات پنداری کرده، تا چه حد در برابر خواستهای چنین نامعقول احساس خشم کند و ناخودآگاه در باب مسایل روز کشور نیز چنین بیاندیشد.
پخش موازی این سریال در کنار «آینههای نشکن»، حکایت از آن دارد که جلب نظر موافق عامهی مردم نسبت به سیاستهای هستهای از طریق تلویزیون به طور جدی در دستور کار سازمان صدا و سیما است.
٢) ترمیم چهرهی مخدوش نیروی انتظامی و ارائهی تصویری مثبت از آن
از آغاز شکلگیری نیروی انتظامی، انتقاد از عملکرد این نیرو و نشان دادن چهرهای منفی از ماموران انتظامی در تلویزیون همواره در حکم یک تابو بوده است. اما در سالهای اخیر و به خصوص همزمان با آغاز طرح جمعآوری اراذل و اوباش، رویکرد تازهای در روند ساخت سریالهای پلیسی پیش گرفته شد. نخستین و مهمترین اقدام در توجیه این طرح، ساخت سریال «بی صدا فریاد کن» به کارگردانی مهدی فخیم زاده بود. در همان روزهایی که به بهانههای واهی و با دلایل ناکافی عدهای را به قصد ایجاد رعب و وحشت به بدترین و ناعادلانهترین شکل دستگیر میکردند و وارد حریم خصوصی افراد میشدند، این سریال با ترسیم چهرهای پلید از خلافکاران سعی داشت مامورین انتظامی را وظیفهشناس و پایبند به قانون معرفی کند و واقعیتی را که همزمان در خیابانهای شهر در جریان بود وارونه جلوه دهد.
در همه سریالهایی که پلیس در آن حضور دارد ماموران نیروی انتظامی بدون استثنا و به شکلی کلیشهای در لحظهی آخر سر میرسند و نقش فرشتهی نجات و مامور اجرای عدالت را بازی میکنند. این اصلی است که تا به حال هرگز در صدا و سیما مورد غفلت قرار نگرفته است.
٣) ارائه تصویری آرمانی از جایگاه زن در جامعه اسلامی
در حالی که تضعیف حقوق انسانی زن در جامعهی اسلامی واقعیتی انکار نشدنی است، آنچه را به نام سریالهای اجتماعی به روی آنتن میرود باید چهرهای غیرقابل باور و تبلیغگرایانه از زن در محیط اسلامی دانست. موضوع جایگاه زن در آثار نمایشی سازمان صدا و سیما چنان گسترده است که پرداختن به آن میتواند به نگارش چندین کتاب ختم شود، اما آن چه این روزها در دستور کار است، فریفتن زنان عادی با رویایی است که فقط در تلویزیون میتوان دید و باور کرد. میدان دادن به زنان در انجام فعالیتهای شغلی و اجتماعی دوشادوش مردان در سریالهای متعددی از جمله «کاراگاهان»، «بیصدا فریاد کن» و «آینههای نشکن» در نقش پلیس یا کارمند ارشد هستهای مورد تاکید واقع شده است.
اما، از سوی دیگر، ارزشگذاری زن نیز به طور غیرمحسوس بر مبنای اصول اسلامی در نحوهی شخصیت پردازیها اعمال میشود. زن مثبت، معمولا سنتی و با حجاب برتر ( چادر) به تصویر در میآید و در مقابل، هرچه نقش یک زن به سمت ویژگیهای منفی متمایل باشد حجاب و وضع ظاهر او نیز نامناسب تر جلوه داده میشود. به عبارت دیگر، زن خوب، زن مثبت، و زن برتر در تلویزیون همیشه زن چادری است.
٤) تاکید بر جایگاه بازار و جلوه ای مثبت از بازاریان
تاثیر شگرف بازار بر سیاست در ایران امری انکار ناشدنی است. بخش عمدهای از بازاریان در مصدر امور کلان اقتصادی و سیاسی کشور قرار دارند و این واقعیتها حکم میکرده است که از همان ابتدا جانب احتیاط در نگرش به بازاریان در تولیدات تلویزیونی رعایت شود. اما به تازگی چهره بازاریان به شکلی اغراقآمیز، بیش از پیش در هالهای از تقدس و نیکو صفتی قرار گرفته است. برای این گرایش تا به حال دلیل روشنی در دست نیست، اما سریالهای متعددی از جمله «روز حسرت»، «زمانی برای پشیمانی»، «خط شکن» و «مثل هیچکس»، در ماه های اخیر بر وجه تقدسگرایی بازاریان و اهمیت دینداری در بازار تاکید داشتهاند.
٥) کمرنگ نشان دادن وضعیت دشوار اقتصادی مردم
در شرایطی که سیاستهای اقتصادی دولت نهم به فقر عمومی بیشتری منجر شده، قصهی تمام مجموعههای تلویزیونی از نظر اقتصادی در فضایی کم تنش میگذرد. شخصیتهای داستانی، فارغ از این که کارمندی ساده یا شهروندی عادی باشند یا نه، عمدتا در خانههایی بزرگ و گرانقیمت زندگی میکنند و همگی دستشان به دهانشان میرسد. در عوض، آنچه به عنوان مشکلات مالی آدمهای قصه مطرح میشود غالبا ریشه در اتفاقات غیرمنتظره دارد تا وضعیت روزمرهی اقتصادی. تا به حال در هیچ ساختهی تلویزیونی، فقر به عنوان یک مشکل گسترده و یکی از اصلیترین ریشههای ناهنجاری اجتماعی مورد اشاره قرار نگرفته است.
٦) حمله به جریانهای روشنفکری
تا پیش از این، نقد و نکوهش روشنفکری در رادیو و تلویزیون به گزارشهای خبری یا مستندهای تلویزیونی ساخته شده به سبک و سیاق برنامهی «هویت» محدود بود. اما در «مرگ تدریجی یک رویا» که واکنش برانگیزترین سریال تلویزیونی فصل گذشته لقب گرفت، برای نخستین بار جریان روشنفکری به طور علنی و جدی در تعرض با دینداری و آرمانهای جامعهی اسلامی نشان داده شد، تا جایی که حتی یکی از شخصیتهای منفی قصه که یک نویسنده و منتقد ادبی بسیار معروف ساکن لندن است به طور آشکار اشارهای غیرمستقیم به ابراهیم گلستان دارد. پخش این سریال پرسر و صدا که توسط منتقد، روزنامهنگار و فیلمسازی نام آشنائی به اسم فریدون جیرانی ساخته شده را باید نقطه شروعی بر روند حمله به جریانهای روشنفکری در تلویزیون دانست.
٧) اسلامگرایی و ایرانیستیزی در نامگذاری شخصیتها
از ابتدای دههی شصت تا کنون و به موازات رشد اسلامگرایی و نفی ارزشهای باستانی ایران، قاعدهای نانوشته شکل گرفت که بر مبنای آن، شخصیتهای منفی با نامهایی پارسی و شخصیتهای مثبت با اسامی عربی شناخته شوند. در سی سال گذشته، قاچاقچیها ، دزدها، جانیان و جاسوسان فریبرز و کورش و خسرو خان و ... نام داشتهاند و خوبان، محسن و مجید و حسین و حاج قاسم و ... بودهاند. خانمها هم یا فاطمه و زهرا و نرجس بودهاند یا تهمینه و شقایق و میترا. اگر چه این، حدیث تازهای نیست، اما این روزها که پاسارگاد در خطر است و حذف فیزیکی افتخارات باستانی در دستور کار است، تاکید مضاعف بر چنین رویکردی را باید بیش از پیش معنادار دانست.
برگرفته از سايت «گذار»:
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1161&language=persian
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |