پيوند به آثار ديگر نويسنده در سايت سکولاريسم نو
هرج ومرج در سازمانهای حقوق بشری
مهرانگيز کار
توضيح سايت «گذار»:
شناخت و آگاهی نسبت به میزان تاثیرگذاری فعالان جامعۀ مدنی بر وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در جامعۀ ایران ـ که، به گواه ناظران داخلی و بینالمللی، به سختی دوران گذار خود را سپری میکند ـ گامی است که میتواند مجموعۀ فعالان سیاسی و اجتماعی ایران را به اتخاذ استراتژی و تاکتیکهایی راهبردی، جهت استیفای حقوق بشر و تسریع روند دموکراتیکسازی رهنمون سازد.
باور بر این است که مقاومت در برابر پذیرش حقوق بشر و مانعتراشی در برابر اعمال حاکمیت مردم از راه تثبیت دموکراسی، همواره از سوی حاکمان خودکامه بهعنوان یک اصل مورد توجه بوده است. اما آنچه آنها را وادار به تغییر شرایط و پذیرش حقوق بشر و دموکراسی کرده است، از یک سو متاثر از خواست و اصرار مردم و فعالان جامعۀ مدنی و از سوی دیگر متاثر از تحولات جامعۀ جهانی بوده است.
از این منظر، گذار میکوشد با دریافت و انتشار دیدگاه های فعالان و ناظران جامعۀ مدنی ایران، ضمن ارائه تصویری از دستاوردها و شناخت موانع و اطلاعرسانی نسبت به آنچه در جریان است، از نگاه و اندیشه آنان، راهکارهای تازۀی را برای تسریع روند دموکراتیکسازی و پذیرش و احترام به حقوق بشر شناسایی کند. برای دستیابی به این هدف، ما این دو پرسش عمده را با صاحبنظران در میان گذاشتهایم:
۱- در سال های اخیر، آیا فعالیت های حقوق بشری و دموکراسی خواهانۀ فعالان جامعۀ مدنی در ایران به اندازۀ کافی نتیجه بخش بوده و آیا انجام چنین فعالیتهای را در شرایط امروزی همچنان مفید میدانید؟ آیا در این زمینه دستاوردهای اندکی بدست آمده یا بسیار؟ چه گروههای موفقتر بودهاند و چرا؟ آیا تماس با حاکمیت برای درخواستهای مدنی را در شرایط حاضر مثمرثمر میدانید؟
٢- در شرایط امروزی، چه شیوه یا شیوههای را برای پیشبرد فعالیتهای حقوق بشری و دموکراسیخواهانه در داخل ایران پیشنهاد میکنید؟ به نظر شما، در این میان، فعالان و مروجان حقوق بشر و دموکراسیخواهان ایرانی خارج از کشور چه نقشی میتوانند بازی کنند؟
*****
پاسخ های مهرانگیز کار
· پاسخ به پرسش اول:
باور دارم تماس فعالان در حوزه های مدنی و حقوق بشری، به طور کلی سودمند است. اما در چنان شرایط سیاسی که یک نظام سیاسی از حیث داخلی و خارجی برای بهبود وضعیت حقوق بشر زیر فشار نیست موضوع فرق میکند و باید اندکی با احتیاط به آن پرداخت. در وضع موجود جامعۀ جهانی -غرب و شرق - پیرامون وضعیت رو به وخامت حقوق بشر در ایران دغدغۀ خاطری ندارد و سیاست خارجیشان فارغ از این نگرانیها است.
باهدف شفاف شدن پاسخ لازم میدانم جامعۀ جهانی را در ارتباط با مواضع کنونی دولت ایران تعریف کنم. این تعریف کلی است و شاید اعتبار علمی و پژوهشی چندانی نداشته باشد. اما تا حدودی حکایت تلخی است از روزگاری که در آن به سر میبریم و بهتر آن که حکایت تلخ را بر زبان جاری کنیم و از رویارویی با آن نهراسیم.
جامعۀ جهانی ایران را با دو چشم نگاه میکند. پارهای از جامعۀ جهانی، که لزوما مسلمان نیست اما ضد سیاستهای آمریکا است، کمترین احساس همدردی با قربانیان حقوق بشر در ایران ندارد. حضور محمود احمدی نژاد در صحنۀ سیاست جهانی با ادبیات ضد امریکایی و رادیکال، همچنین بنبستهای پیش روی آمریکا در سیاست داخلی و خارجی، معادلات جهانی را به زیان بهبود حقوق بشر در ایران درهم ریخته است. به اندازهای که جمعی از ایرانیان مقیم خارج با استناد به اینکه هر نوع انتقاد از نقض حقوق بشر در ایران به معنای موافقت با حملۀ امریکا به ایران است تبدیل به حامیان غیرمستقیم نقض حقوق بشر در ایران شدهاند. میشود گفت گروه فشاری خارج از ایران شکل گرفته که با ظواهر کاملا غربی و هنجارهای کاملا ضداسلامی کار را بر فعالان یا نویسندگان حقوق بشر که به موضوع ایران میپردازند در سطح جهانی دشوار ساخته است.
در سفرهای بسیاری که به کشورهای مختلف جهان داشتهام، با این درهم ریختگی معادلات به صورت عینی و ملموس مواجه شدهام و چون خود و خانوادهام قربانیان نقض حقوق بشر در ایران هستیم، با برخوردهای متفاوت بخشهای ضد آمریکایی جهان با قربانیان خشونت در ایران آشنا شدهام. دریغا شاهد بودهام که گاهی با قربانیان نقض حقوق بشر در ایران طلبکارانه و توهینآمیز برخورد میشود. به آنها اتهام همسویی با آمریکا را وارد میکنند و همۀ کیفرخواست در یک جمله خلاصه میشود:
چرا اپوزیسیون حکومت ضد آمریکایی ایران شدهاید؟
چرا با این حکومت همکاری نکردهاید؟
شما چلبیهای ایرانی هستید و از این قبیل!
این کیفرخواست را در واشنگتن دی سی پایتخت آمریکا دریافت کردهام. در وبلاگها و سایتهای ایرانیان تبعیدی و مهاجر خواندهام.
طبعا با وجود این مخالفان سیاستهای آمریکا که معلوم نیست چرا بدون تحقیقات وسیع تبدیل به عوامل تبلیغاتی سیاستهای ضد حقوق بشری ایران شدهاند، کلاه فعالان حقوق بشر ایرانی که درون ایران زندگی میکنند هم پس معرکه است و همواره باید به گونهای هوای کار را داشته باشند که حکومت به اتکای همین گونه داوریهای یک بعدی، آنها را جاسوس و همکار دشمن معرفی نکند. و اما پارهای دیگر از جامعۀ جهانی فقط و فقط روی برنامههای هستهای ایران متمرکز شده و یکباره بر نقض حقوق بشر در ایران چشم بسته و آن را از سیاست خارجی خود جدا ساخته است. پیششرط تعلیق غنیسازی که آمال و آرزوی این پاره از جهان است، پیششرطی است که گویا تا اجرایی نشود، آحاد مردم ایران «انسان» شناخته نمیشوند و ضوابط جهانی حقوق بشر شامل حالشان نمیشود. بگذرید از جوایزی که گاهی به فعالان اهدا میکنند. این جوایز برآمده از نهادهایی است که هرچندگاهی سودمند به نظر میرسد، اما چیزی از خطرات جدی که حقوق انسانی ایرانیان را تهدید میکند نمیکاهد. همۀ ما از این جوایز در کولهبار خود داریم. اما نمیتوانیم در جهانی که تعلیق غنیسازی را پیششرط انسان بودن ما قرار داده است، آن اعتبار را به نفع حقوق بشر در ایران کارسازی کنیم. این پاره از جهان که خود را مدافع دموکراسی و پیشرفت ایران معرفی میکند و از مردم میخواهد یک راست وارد میدان «براندازی» بشوند، تبدیل شده است به یک نیروی بازدارنده در امر حقوق بشر که اثر زیانبارش کم از آن دیگری نیست. تأکید بر دموکراسی در عراق توسط نیروهای مهاجم را باید بر عوامل وخیمتر شدن وضعیت حقوق بشر در ایران اضافه کرد. چون مفسران و آژانسهای امنیتی در کشورهایی نظیر ایران اینگونه تبلیغ میکنند که تأکید بر دموکراسی از سوی دولتهای غربی و تأکید بر حقوق بشر مساوی است با حملۀ نظامی دولتهای غربی.
بنابراین، در جامعۀ جهانی گوش شنوا برای درک زندگی تلخ و ناکامیهای قربانیان وجود ندارد. نتیجه آن که نهادهای ناقض حقوق بشر در ایران این را میدانند و ضمنا میدانند با اجرایی شدن عادی سازی روابط ایران و آمریکا، ویژگیهای جامعۀ جهانی تغییر میکند. این وسط فعالان حقوق بشری ماندهاند حیران که روی بندی به این نازکی چگونه بازی کنند که در کام گرگهای درونی و بیرونی فرو نروند.
دو دیدگاهی که در جهان حاضر نسبت به ایران و فعالان حقوق بشر داوری میکنند مرزهای جغرافیایی ندارند. صاحبان دو دیدگاه لزوما مسلمان یا کلیمی یا مسیحی نیستند. جماعتی هستند در سطح جهان که از سیاستهای آمریکا زخم خوردهاند یا چنین وانمود میکنند. اغلب گروهها و افرادی هستند که نمیدانند فعالان مدنی در ایران چه میکشند. جمعی از آنها صداقت دارند و متعهد به حمایت از یک حکومت طرفدار استقلال شدهاند. اما جمعی از شهروندان ایرانی که تبدیل شدهاند به ترمز زیر پای فعالان حقوق بشری و قربانیان ایرانی نقض حقوق بشر، معلوم نیست چرا احکام قطعی دربارۀ فعالان صادر میکنند. نتیجه یکی است و تازه میرسیم به پاسخ پرسش اصلی شما که تماس با حاکمیت برای بهبود حقوق بشر در ایران سودمند است یا بیفایده؟
به نظر من، در شرایط موجود سیاسی به شرحی که گذشت بیفایده است. از آن رو که حاکمیت گرفتار غرور کاذب شده و تا امکانات این غرور برایش میسر است تره هم به ریش فعالانی که با حاکمیت تماس میگیرند خرد نمیکنند. باز هم منفعت تماس میرود توی جیب ناقضان حقوق بشر که عجالتا خوش و خرم اهرمهای قدرت را در دست دارند و لحظه به لحظه شرایط جهانی به نفعشان تغییر میکند.
یک مثال میزنم و میگذرم:
پس از هیاهوی بسیار، لایحه حمایت از خانواده که تقدیم مجلس هشتم شد و اعتراض زنان فعال را برانگیخت، به محور منازعه و مناقشۀ درون جناحی تبدیل شد. لایههای محافظهکار که بر قوه مجریه، قوه قضاییه و قوه مقننه سلطه دارند در جلسات محرمانه و غیرمحرمانه به رایزنی با یکدیگر نشستند. اگر خبرها را دنبال کرده باشید زیر فشار رفتار کاملا شجاعانه و خردمندانۀ زنان فعال، آقایان هر یک در سایتی از بسیار سایتهای محافظهکار به موضوع پرداختند و پذیرفتند تا دو مادۀ حساسیتبرانگیز را حذف کنند. این اراده تحقق یافته بود و به همت زنان فعال به ثمر مینشست. از این به بعد، زنان فعال شتابزده عمل کردند و شاید کسانی از عوامل ناشناختۀ حکومتی آنها را به حضور در مجلس ترغیب کردند تا آن چه را حاکمیت پیشاپیش بر سر آن به توافق رسیده بود در منظر جهانی به گونهای جلوه دهند که گویا دموکراسی ایران حرف ندارد. زنان به پارلمان رفتند. استقبال شدند. چای و شیرینی صرف شد و آن دو ماده که ساخته و پرداخته دولت محمود احمدینژاد بود به صورت ظاهر حذف شد. هرگاه این رویداد خوب بررسی بشود، تلاش فعالان زن تا جایی که در جمع حکومتیها اختلاف انداختند عالی بود. از جایی که راه افتادند تا به آن چه تحصیل شده بود، رنگ و بوی دیگری بدهند غیرلازم بود و مفید به حال حکومت شد. در این میان دولت توسط اعضای مخالف درون جناحی سرزنش شد که چرا دو ماده را به لایحه اضافه کرده است. حال آن که لایحه در اصل و اساس با حقوق زن در ستیز است و مواد و تبصرههای بسیاری از آن دست کمی از دو مادۀ جنجال آفرین ندارد. لایحه را قوه قضاییه تدوین کرده است. بنابراین با ورود زنان به مجلس و به دست آوردن آن چه «تحصیل حاصل» بود، یعنی حذف دو ماده از لایحه، قوه قضاییه که یکی از عوامل اصلی بازداشت زنان فعال بوده و هست تطهیر شد. تازه همانطور که در خبرها آمده پس از آنکه بهره را بردهاند و از تحصن زنان در برابر مجلس با ظرافت خاص سیاسی جلوگیری کردهاند، دیگربار نغمۀ حفظ مادۀ ٢٣ را سر دادهاند.
در این ماجرا قوه مقننه در مقام میزبانی زنان معترض نه تنها شفای خاطر آنها شد، بلکه جهان را متوجه کرد که در ایران قوه مقننه مو را از ماست میکشد و برای حفظ حقوق زنان مثل شیر توی دل دولت میرود!! نمیخواهم بگویم جنگ زرگری بود. اما خیلی هم جدی نبود. به مدیریت دقیق بحران بیشتر شباهت داشت تا به همسویی با زنان.
خلاصه کنم، تماس با حاکمیت در جایی که به «تحصیل حاصل» میانجامد برای بهبود وضعیت حقوق بشر سودمند نیست. هرچند برای حاکمیت بسیار سودمند است. سودمندی تماس با حاکمیت برای اهداف حقوق بشری موکول به آن است که:
۱ – صحنه از پیش توسط حاکمیت آراسته نشده باشد.
۲ – احتمال تجدیدنظر حاکمیت در موضوع مورد اعتراض قبلا و به صورتهای گوناگون در خبرها نیامده باشد.
۳ – حاکمیت از پیش واسطهها را راه نیانداخته باشد تا از وقوع تحصن و بحران جلوگیری کنند. منظور آنکه حاکمیت تدارکات تبلیغاتی به سود خود را سامان نداده باشد.
در یک موقعیت فرضی، یعنی در شرایطی که حاکمیت ابتکار عمل و صحنهآرایی تبلیغاتی را در انحصار خود دارد، تماس با حاکمیت برای حاکمیت سودمند است، نه برای رشد و شکوفایی جامعۀ مدنی یا بهبود وضعیت حقوق بشر.
با همۀ اینها در شرایطی که فعالان مدنی درون ایران کار میکنند، انتخاب شیوه به خودشان مربوط میشود و شاید وسواس نشان دادن از راه دور کار درستی نباشد. اما سکوت ناظران هم کار درستی نیست. البته باز کردن همین روزنه که با ورود فعالان به مجلس ایجاد شده یک توفیق است و شاید بشود روی همین موزائیک کوچک، برج بلندی برپا ساخت. فقط یک شرط دارد. به این توفیق در حد و اندازۀ خودش بپردازیم و بزرگنمایی که قاتل توفیقهای کوچک است از دستور کار حامیان داخلی و بینالمللی فعالان خارج بشود.
به صدر پرسش نخست باز میگردم. اگر منظورتان نتایج فوری است، البته خیلی نتایجی حاصل نشده است. قوانین ضد حقوق بشری به اعتبار خود باقی است. شیوههای غیرعادلانه اجرایی و محاکمات غیرمنصفانه و مانند آن همان است که بود. در شرایط مسدود سیاسی کارنامۀ فعالیتهای حقوق بشری نمیتواند پر و پیمان باشد. حرکتهایی شروع شده و هرچند محسوس و غیرمحسوس کنترل میشود، آیندهساز است. ممکن است در آینده لایههایی از جامعه را که به شدت افسرده، بیتفاوت، بدبین، نهیلیست و گرفتار گرانی و بیکاری شده متوجه خود کند، هنوز چنین اتفاقی نیافتاده و شرایط جهانی و چالشهای درون حکومتی البته در شکلگیری آیندۀ حرکتها مؤثر است. اگر یک رویداد سیاسی از جنس کودتای نظامی و شبه نظامی یا حملۀ نظامی خارجی اتفاق نیافتد حرکتها ادامه مییابد. در غیر این صورت، چیزی از آن چه به وجود آمده و محصول کار چند نسل از ۱۳۵۷ تاکنون است باقی نمیماند، مثل همیشه تاریخ معاصر ایران. در صورت کمک به عادیسازی روابط ایران و آمریکا فرصتها برای رشد بیشتر خواهد شد و بستر فعالیت امنتر. مهمترین سودی که تاکنون حاصل شده اطلاعرسانی به جهان پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران است و ایجاد گفتمان وسیع حقوق بشری است که در ایران معاصر به صورت کنونی سابقه نداشته است.
از پاسخ به این پرسش که کدام گروههای حقوق بشری موفقتر بودهاند معذورم. هفت سالی هست که از ایران رانده شدهام و داوری در این باره را به ناظران داخلی میسپارم. اما یک سلسله نگرانیهایی دارم که با شما در میان میگذارم. گروههای حقوق بشری درون ایران مثل قارچ دارند میرویند. تنها خط ارتباطی با آنها ایمیلهایی است که دریافت میشود و وبلاگهایی است که حضور خود را اعلام میکنند. راست بگویم نمیدانم چه خبر است؟ نمیدانم به کدامیک میشود اعتماد کرد؟ نمیدانم کدامیک سر درون حاکمیت دارند و کدامیک سر درون اپوزیسیونی که آنها را تغذیه میکند تا نفرگیری کنند و به مقاصد سیاسی شان برسند و نه به آرمانهای حقوق بشری. مقاصد سیاسی آنها لزوما معلوم نیست به نفع ما باشد. در هر حال اخذ اطلاعات از منابع درست مهمترین شاخصۀ اطلاعرسانی حقوق بشری است. افزایش کمی به افزایش کیفیتی نمیانجامد. افزایش کمی سازمانها و نهادهای حقوق بشری در ایران دارد جای انجمنهای سیاسی را میگیرد که ممکن است مستقل هم نباشند و از یک خط سیاسی خاص فرمان ببرند که در صورت موفقیت تضمینی نیست به حال ایرانیان مفید واقع بشوند. این تشکلها که نام حقوق بشری دارند ما را گیج میکنند. نمیدانیم زیر پوشش حقوق بشری کدام برنامۀ سیاسی میخواهد اجرایی بشود. اغلب از درون ایران دارند سر بر میکشند و ما ماهیت آنها را نمیشناسیم. کور حرکت میکنیم یا نادیدهشان میگیریم. هر دو شیوه بد است. نسبت به موضوع جهل داریم. خطرناک است اگر دنبالشان راه بیافتیم و زیانبار است وقتی نادیدهشان میگیریم. خوب بود هویت سیاسی خود را شجاعانه علنی میکردند تا رهروان صدیقشان را پیدا کنند. همگی سنگ حقوق بشر را به سینه میزنند. زیر این پوشش چه خبر است، نمیدانم! نمیشود با عنوان حقوق بشر هر غذای فاسدی را به خورد مردم داد. ایرانیان دلشان میخواهد این گربۀ خوشگل و ماجراجو و خطاکار و گرفتار با همین شکل موجود روی نقشۀ جغرافیای جهان باقی بماند. ایرانیان دوست ندارند مثلا یک تکه از کله یا بدن این گربه قطع بشود. اگر مصیبتی هست عمومیت دارد، شیعه و سنی، مسلمان و بهایی، زن و مرد، دیندار و بیدین همه دارند رنج میکشند. البته جمعی مانند مرزنشینان بیش از دیگران در محرومیت و خطر به سر میبرند. اما آن چه مسلم است سوای یک طبقۀ نظر کرده و همدست دزدان، همه دردمند شدهاند. دوست ندارند دنبال دستجاتی بروند که خود را زیر عنوان سازمانهای حقوق بشری پنهان ساختهاند. بنابراین حق داریم نگران باشیم. هرج و مرج سازمانهای حقوق بشری خطر بزرگی است که دارد تبدیل به یک تهدید ملی میشود. اطلاعات راست و دروغشان میرود توی مغز سازمانهای امنیتی خارجی که با ایران مراوده ندارند و خبر را از منابع مستقیم دریافت نمی کنند. در نتیجه بر پایۀ آنچه نام حقوق بشری دارد و ادعا می شود مرکزش درون ایران است برنامهریزی میکنند.
نهادهای حقوق بشری که متناسب با مقاصد سیاسی و رسیدن به قدرت، قربانیان خاصی را گزینش میکنند و تبلیغات به راه می اندازند ماهیت حقوق بشری ندارند. در فعالیت حقوق بشری "گزینش" قاتل اخلاق حقوق بشری است. باید برای آنها عناوین دیگری پیدا کرد. نظام استبدادی منجر به این نتیجه شده و اگر فضای سیاسی را اندکی باز میگذاشت، گرفتار این وضعیت نمیشدیم.
کجاست یک حزب سیاسی مستقل که حاکمیت آن را آسوده گذاشته باشد؟ جای فعالان مدنی که زندان نیست. با وثیقههای هنگفت و مرخصیهای مشروط و مجازاتهای تعلیقی و مانند آن که نمیشود مملکت را مدیریت کرد. کشوری که جانش به قیمت نفت بسته است ممکن است در شرایط خاص اقتصادی مثل بادکنک بترکد. چرا نباید آلترناتیوها و گزینههای سیاسی با تجربه در دسترس داشته باشیم؟ چرا سی سال است بیخ استعدادهایی را که میتوانند رهبری کنند زدهاند؟ هرجومرج حقوق بشری موجود محصول این ریشهکنی است.
حرکت حقوق بشری در خطر آسیبهای درونی است و ممکن است به سرنوشت بسیاری دیگر از حرکتهای خوبی مبتلا بشود که در تاریخ معاصر ایران درخشیدهاند و دولتشان مستعجل بوده است.
· پاسخ به بخش دوم:
بر پایۀ تجربههای شخصیام در ایران که از آن دور شدهام، معتقدم گاهی در ایران شرایط برای فعالان به آن وخامتی نیست که در خارج احساس و باور می شود. فعالان درون کشور متناسب با شرایط سیاسی، یک هواسنج غریزی درون وجودشان کار میکند. لحظه به لحظه هوای سیاسی را با شاخکهای خاص میسنجند و بسیار روزنهها کشف میکنند و همانها را مورد بهرهبرداری فوری قرار میدهند. این همان شیوۀ مناسب است که با محیط کار سازگار است. اینترنت و امکانات ارتباطی جدید برای فعالان شریف، ایران دوست و صدیق مثل آب حیات است. اما برای آن که این امکانات را به بهرهبرداری بگذارند پول میخواهند، نیروی ماهر میخواهند، نیروی داوطلب میخواهند، از همه مهمتر امنیت میخواهند. باید درست خبررسانی کنند تا جامعۀ جهانی را با آن شرایط نامساعدی که شرح داده شد متوجه خود کنند. اعتمادسازی فقط لازمۀ حفظ حیثیت دولت نیست، سازمانهای مدنی هم باید بتوانند اعتمادسازی کنند. متوجه مسئولیت خود باشند و هر خبری را که به دست میآورند زیر و بالا کنند. تماس با قربانیان و افراد خانوادۀ آنها دشوارترین و ضروریترین وظیفهای است که به عهده دارند. در غیر این صورت، با خبررسانی که در آمیخته با گزافهگویی است، اعتماد از دست میدهند. با بمباران ایمیلی که گاهی فقط توسط یک شخص اتفاق میافتد چرخ حقوق بشر نمیچرخد. اما چرخ هرجومرج خبری و حقوق بشری که حاکمیت از آن سود میبرد میچرخد. حرکتهای خرد و کوچک را به صورت کلان به نمایش گذاشتن از کیفیت کار میکاهد. به تدریج فعالان صدیق که حاضر به گزافهگویی نمیشوند به حاشیه میروند و گزافهگوها میداندار. باید فکری کرد. چارۀ کار را نمیدانم. احساس میکنم دارد ذات و جوهرۀ حقوق بشر حیف و میل می شود. حقوق بشر «انسان شمول» است. به شناسنامه قربانی نگاه نمیکند. به عقیدۀ قربانی کاری ندارد. در آمریکا گروههای حقوق بشری سالهاست از حقوق متهمین به تروریسم که در ابوغریب و گوانتاناما زندانی شدهاند دفاع میکنند. مفهوم دفاع این نیست که از تروریسم دفاع میکنند، بلکه این است که میخواهند متذکر بشوند خطرناکترین مجرمین حق و حقوقی دارند و باید از این حق و حقوق دفاع کرد. تا حال این فعالان به زندان نرفتهاند. بنابراین راهی که در ایران آغاز شده تا رسیدن به ذات و جوهرۀ حقوق بنیادی انسان بسیار فاصله دارد. راه پر خطر است. فعالان نمیتوانند با وجود اختلاف نظر جدی مثلا با مجاهدین خلق، از احتمال تحویل جمعی از آنها به دولت ایران ابراز نگرانی نکنند. این امتناع هرچند از روی ناچاری است، اما به خودی خود به نقض حقوق بشر و گزینش در انتخاب قربانی میانجامد. اصول بنیادی حقوق بشر به فعالان اجازه نمیدهد دربارۀ جمعیت بزرگی که در خطر تحویل به ایران و تحمل بسیار مشقتها به سر میبرند سکوت کنند، اما سکوت میکنند، به ناچار. تا سالها بهائیان مشمول این سکوت بودند. بهائیان به همت خودشان و رفتار جهانی صلحآمیزشان و تأکید بر اینکه سیاسی کار نیستند و از خشونت نفرت دارند، تابوها را شکستند. اما مجاهدین خلق اهمال کردهاند و همواره با افتخار از شیوههای خشونتآمیز سخن گفته اند. آنها دست فعالان حقوق بشر را بستهاند.
بنابراین، اوضاع سخت بحرانی است و پایههای حقوق بشر هنوز توش و توان لازم را نگرفته است. فقط یک دلخوشی داریم. ایران آبستن است، مثل همیشه. پا به ماه است، مثل همیشه. شاید این بار نوزادی که در راه است عجیبالخلقه نباشد و برگ زیتونی به این ملت ستمدیده اهدا کند. در این زایمان یک جریان اصیل حقوق بشری که حقوق بنیادی حزباللهی، مخالف، زن، مرد، بهایی، کمونیست، بسیجی، ملیگرا، لیبرال، هویتطلب قومی، بیدین، غیرمسلمان و...، را به رسمیت بشناسد میتواند نقش مؤثری ایفا کند. عجالتا هرجومرج حقوق بشری و نبود ضوابطی برای جدا کردن سازمانهای صدیق از سازمانهای تقلبی کار دشواری است و نمیتوان به هر سازمانی که به نام حقوق بشر اعلام موجودیت میکند اعتماد کرد.
برگرفته از : گذار
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |