ساموئل هانتينگتون و تبيين دوگانۀ دموکراتيزاسيون
هومان دورانديش
ساموئل هانتينگتون بدون ترديد مشهورترين نظريه پرداز گذار به دموکراسي است. جايگاه آکادميک هانتينگتون در ايالات متحده امريکا در کنار کتاب مهم موج سوم دموکراسي، شأن و منزلتي را براي وي به ارمغان آورده که کمتر نظريه پردازي در حوزه مطالعاتي گذار به دموکراسي واجد آن است. در اين مقاله مي کوشيم تا الگوي نظريه پردازي هانتينگتون در خصوص فرآيند گذار به دموکراسي را بررسي کرده و دوگانگي موجود در آن را نشان دهيم.
در آغاز ذکر اين نکته ضروري است که کتاب موج سوم دموکراسي صرفاً حاوي يک نظريه در باب گذار به دموکراسي نيست، بلکه هانتينگتون در اين کتاب چندين نظريه در باب چرايي گذار به دموکراسي و چگونگي شکل گيري اين فرآيند ارائه کرده است. اما نظريه کلي هانتينگتون در باب عوامل گذار به دموکراسي را مي توان در اين جمله وي مندرج دانست؛ «اگر بخواهيم با توجه به اسناد و مدارک گذشته قضاوت کنيم، دو عامل مهم و اصلي براي گسترش دموکراسي عبارت خواهند بود از توسعه اقتصادي و رهبري سياسي.»(1)
از آنجايي که اين مقاله «الگوي نظريه پردازي» هانتينگتون را بررسي مي کند، بالطبع بررسي صحت و سقم نظريه وي را بايد به مجال و مقالي ديگر موکول کرد. فرآيند گذار به دموکراسي، الگوهاي نظريه پردازي متعددي دارد که بررسي يکايک آنها خارج از موضوع اين مقاله است. اما از حيث بررسي الگوي نظريه پردازي هانتينگتون، ارائه توضيحي مختصر در باب دو الگوي همبستگي و تبيين انگيزشي ضروري است.
بر اساس «الگوي همبستگي»، تحقق دموکراسي در جامعه در شرايط توسعه نيافتگي عمومي جامعه امکان پذير نيست. اين الگو مبتني بر اين نگرش «فونکسيوناليستي» (کارکردمدارانه) بنيادين است که حوزه هاي مختلف جامعه به عنوان يک سيستم، با يکديگر مرتبط و پيوسته اند و جامعه همواره در وضعي متعادل به سر مي برد. بر اين اساس حوزه هاي مختلف جامعه از حيث توسعه يافتگي در شرايط نسبتاً مشابهي به سر مي برند. بنابراين دموکراسي، به مثابه توسعۀ سياسي، نمي تواند در شرايط فقدان توسعۀ اقتصادي و اجتماعي تحقق يابد. پرچمدار اين الگو «مارتين ليپ ست» است که گذار به دموکراسي را در نهايت در گرو تحقق توسعۀ اقتصادي مي داند؛ بدين معنا که توسعۀ اقتصادي، شرط اساسي گذار به دموکراسي است. اين نکته که بسياري از کشورهاي برخوردار از توسعه اقتصادي، غيردموکراتيک باقي مانده اند و بسياري از کشورهاي فاقد توسعه اقتصادي، فرآيند گذار به دموکراسي را تجربه کرده و داراي نظام هاي سياسي دموکراتيک هستند، مهم ترين نقد واردشده بر نظريات شکل گرفته در چارچوب الگوي همبستگي است.
اما الگوي «تبيين انگيزشی» ضرورت هاي ساختاري براي گذار به دموکراسي را رد کرده و کنش و انگيزش نيروهاي اجتماعي را مهم ترين عامل گذار به دموکراسي مي داند. برخي از نظريات شکل گرفته در چارچوب الگوي تبيين انگيزشي، طبقات اجتماعي و برخي ديگر، نخبگان سياسي را عامل يا مانع اصلي گذار به دموکراسي مي دانند. به عنوان مثال، «برنيگتن مور» فرآيند گذار به دموکراسي را با توجه به نقش طبقۀ بورژوازي تبيين مي کند(4) اما فيلد هيگلي و برتن. شکل گيري دموکراسي را در گرو کيفيت روابط نخبگان حاکم مي دانند.(5)
چنان که اشاره شد هانتينگتون توسعۀ اقتصادي و رهبري سياسي را عوامل اصلي گذار به دموکراسي مي داند. به نظر هانتينگتون «توسعۀ اقتصادي حصول دموکراسي را ميسر مي سازد و رهبري سياسي آن را تحقق مي بخشد.»(6)
تاکيد هانتينگتون بر ضرورت تحقق توسعۀ اقتصادي به عنوان شرط گذار به دموکراسي، نظريۀ وي را با نظريات شکل گرفته در چارچوب الگوي همبستگي همسو و همسان مي سازد. هانتينگتون در اين باره مي گويد: «بيشتر جوامع فقير تا زماني که فقير باقي بمانند غيردموکراتيک خواهند بود.»(7) مطابق رأي هانتينگتون، عدم توسعۀ اقتصادي مانع از تحقق دموکراسي مي شود. بنابراين فقدان توسعه در حوزۀ اقتصاد، عدم توسعه در حوزۀ سياست را نيز به دنبال خواهد داشت.
بديهي است که اين ديدگاه متعلق به الگوي همبستگي است اما، از سوي ديگر، هانتينگتون در تبيين فرآيند گذار به دموکراسي تاکيدي ويژه بر نقش رهبران سياسي دارد و مذاکره و سازش رهبران اپوزيسيون با نخبگان حاکم و نيز بسيج نيروهاي اجتماعي از جانب رهبران سياسي را جزء عوامل اصلي گذار به دموکراسي مي داند. وي همچنين هنگامي که مي گويد: «بيشتر جوامع فقير تا زماني که فقير بمانند، غيردموکراتيک خواهند بود»، با قرار دادن قيد «بيشتر» در آغاز جمله راه توجيه گذار به دموکراسي در پاره اي از جوامع فقير را بر خود باز مي گذارد.
در نظريات کنش گرايانه، که عموم آنها متعلق به الگوي تبيين انگيزشي اند، فقر يا فرهنگ مانع اصلي گذار به دموکراسي قلمداد نمي شود. اين نظريات بر ارادۀ سياسي لازم در نخبگان حاکم به طور خاص و نخبگان سياسي به طور عام تاکيد مي کنند و شکل گيري اين اراده را عامل اصلي گذار به دموکراسي مي دانند. وجود چنين اراده اي رافع نقش منفي فقر يا فرهنگ در مسير تحقق و تداوم دموکراسي است. مثلاً، «لاري دياموند» در اثبات چنين ديدگاهي مي نويسد: «اگر دموکراسي بتواند در کشور مسلمان و فوق العاده فقير "مالي"، که اکثر مردم آن بيسواد هستند و متوسط عمر آنها 44 سال است، ظهور يافته و تا به حال که يک دهه از ظهور آن گذشته دوام داشته باشد، پس دليلي وجود ندارد که دموکراسي در ساير کشورهاي فقير نيز گسترش پيدا نکند.»8
زماني که هانتينگتون بر نقش رهبران سياسي و سازماندهي نيروهاي اجتماعي از سوي آنها تاکيد مي کند، اراده گرايي و کنش گرايي مندرج در الگوي تبيين انگيزشي کاملاً در نظريۀ وي به چشم مي خورد. علاوه بر اين، حجم عمدۀ کتاب «موج سوم دموکراسي» به بررسي و تبيين نقش رهبران سياسي در گذار به دموکراسي اختصاص يافته است. اين امر به وضوح نشان مي دهد که هانتينگتون در صدد ارائۀ نظريه اي کنش گرايانه در چارچوب الگوي تبيين انگيزشي است؛ نظريه اي که ضمن اهميت دادن به نقش طبقات اجتماعي در گذار يا عدم گذار به دموکراسي، کيفيت کنش نخبگان سياسي را عامل اصلي حصول يا عدم حصول دموکراسي مي داند.
اما هانتينگتون، با مطرح کردن توسعۀ اقتصادي، به عنوان شرط گذار به دموکراسي نظريۀ خود را دچار نوعي دوگانگي در مقام تبيين فرآيند گذار مي سازد چرا که نظريۀ وي در نهايت از ارائۀ پاسخ دقيق و روشن به اين سوال باز مي ماند که اگر در کشوري رهبران سياسي برخوردار از ارادۀ لازم جهت گذار به دموکراسي در شرايط توسعه نيافتگي اقتصادي ظهور کنند، گذار يا عدم گذار به دموکراسي را بايد محصول کدام عامل دانست؟
احتمالاً، اگر فرآيند گذار در آن کشور محقق شود، هانتينگتون وجود رهبران سياسي واجد عزم و ارادۀ لازم را عامل گذار به دموکراسي دانسته و اگر فرآيند گذار با شکست مواجه شود، هانتينگتون عدم توسعۀ اقتصادي را به عنوان مانع گذار به دموکراسي معرفي مي کند.
دوگانگي در الگوي نظريه پردازي هانتينگتون، هر چند همواره راه گريزي در مقام تبيين امر واقع براي وي باقي مي گذارد، اما در نهايت نظريۀ وي را به نظريه اي بدل مي سازد که مولفۀ توسعۀ اقتصادي در آن، برخلاف نيت و ذهنيت نظريه پرداز، فاقد اهميت مي شود. اين نکته را بدين صورت مي توان توضيح داد که هانتينگتون، براي تبيين وضعيت کشورهاي توسعه يافتۀ دموکراتيک و توسعه نيافتۀ غيردموکراتيک، مشکل چنداني ندارد، چرا که وي طبيعتاً توسعۀ اقتصادي و رهبران کارآمد از حيث دموکراسي خواهي را عامل گذار در کشورهاي توسعه يافتۀ دموکراتيک دانسته، و عدم توسعۀ اقتصادي و رهبران ناکارآمد (از همان حيث) را عامل عدم گذار در کشورهاي توسعه نيافته غيردموکراتيک مي داند. اما زماني که بحث عدم گذار در کشورهاي توسعه يافتۀ غيردموکراتيک يا بحث گذار در کشورهاي توسعه نيافته دموکراتيک مطرح مي شود، هانتينگتون ناگزير است امر واقع را صرفاً با توجه به مولفۀ رهبري سياسي تبيين کند. بدين معنا که اگر اين پرسش مطرح شود که «چرا برخي از کشورهاي توسعه يافته هنوز در وضعيت غيردموکراتيک به سر مي برند؟»، هانتينگتون ناگزير است بر مؤلفۀ رهبران ناکارآمد از حيث دموکراسي خواهي تأکيد کند. همچنين، اگر اين سوال درافکنده شود که «چرا پاره اي از کشورهاي توسعه نيافته در وضعيتي دموکراتيک به سر مي برند؟»، هانتينگتون باز هم ناگزير است بر مولفۀ رهبران سياسي تاکيد کند و رهبران کارآمد (از همان حيث) را عامل گذار به دموکراسي در اين کشورها بداند.
بنابراين، هانتينگتون در نهايت فرآيند گذار به دموکراسي را با توجه به نقش رهبران سياسي (و نه توسعۀ اقتصادي) تبيين مي کند ـ حتي اگر خود به اين نکته واقف نباشد يا ظاهر نظريۀ وي چنين چيزي را نشان ندهد. به عبارت ديگر، دوگانگي نظريۀ هانتينگتون از حيث الگوي نظريه پردازي، در موارد تبيين وضعيت کشورهاي توسعه يافته دموکراتيک و توسعه نيافتۀ غيردموکراتيک ظاهر مي شود. اما زماني که اين نظريه درصدد تبيين وضعيت کشورهاي توسعه يافته غيردموکراتيک و توسعه نيافته دموکراتيک برمي آيد، کنه نظريه هانتينگتون، که البته با تأکيد آغازين وي بر نقش توأم توسعۀ اقتصادي و رهبري سياسي در تحقق فرآيند گذار مغايرت دارد، رخ مي نمايد.
با اين حال، اين امر نشان عدم دوگانگي نظريۀ هانتينگتون از حيث الگوي نظريه پردازي نيست، بلکه صرفاً اين نکته را به اثبات مي رساند که با ملاک هاي دوگانه نمي توان حادثه اي واحد را تبيين کرد. مشکلات نظريه هانتينگتون را با ترسيم شکل ساده زير با وضوح بيشتري مي توان نشان داد.
پي نوشت ها:
1- ساموئل هانتينگتون، موج سوم دموکراسي، ترجمه احمد شهسا، تهران؛ انتشارات روزنه،
1380، ص 344
2- حسين بشيريه، موانع توسعه سياسي در ايران، تهران؛ گام نو، 1380، ص 16
3- حسين بشيريه، جزوه درس «گذار به دموکراسي»، نيمسال دوم سال تحصيلي 1383 - 1382،
دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران
4- ر.ک. به برينگتن مور، ريشه هاي اجتماعي ديکتاتوري و دموکراسي، تهران؛ مرکز نشر
دانشگاهي، 1369، صص 23 - 8
5- ر.ک.
به حسين بشيريه، گذار به دموکراسي، تهران؛ نگاه معاصر، 1384، صص 44 - 41
6- ساموئل هانتينگتون، پيشين، ص 345
7- همان، ص 344
8- لاري دياموند، «آيا همه دنيا مي تواند دموکراتيک شود»، ترجمه الناز عليزاده
اشرفي، حسين بشيريه، پيشين، ص 115
برگرفته از سايت «اعتماد»:
http://www.etemaad.ir/Released/87-09-07/166.htm#124424
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |