ديگر آثار نويسنده در سکولاريسم نو
انتخاب ما چيست؟ (*)
فرهاد جعفری
خ خیلی جای دوری نرویم. در برابر بحرانهای ریز و درشتی که سازمان مالی خانوار ایرانی و، از آن بسیار مهمتر، «فضایل اخلاقی» و «شرافتمندی انسانی» هر کدام از ما را تهدید میکند؛ انتخاب ما چيست؟!د
د بگذارید روشنتر بگویم. بارها وبارها پیش آمده است که همین که برخی از دوستان و اطرافیانم دهان به «انتقاد از وضع موجود» گشودهاند؛ مثلاً، از گرانی و گرانفروشی و تقلب و سودپرستی و تورم و بیکاری و رشوه و فساد دولتی و مانند آن شروع به گلایه کردهاند، آنچنان که گویا در چنین بحران و هزیمت سرافکنده سازی، خود کمترین نقش و مدخلیتی ندارند و گوئی بار همهی این نزول اخلاقی وحشتناک بر عهدهی حاکمان است (نه اینکه آنها بیتقصیرند)؛ چپچپ نگاهشان کردهام!
و مثلا ازشان (از مجید) پرسیدهام: «ببینم؛ این خود تو نبودی که روز رایگیری شناسنامهات را برداشتی و رفتی رای دادی در حالی که این همه هم انتقاد داری؟»!
میگویند: «خب چرا. اما اگر رای ندهم ممکن است برایم مشکلاتی بهوجود بیاید. مثلا نتوانم تحصیلاتم را ادامه دهم»!
یا ازشان (از سعید) پرسیدهام: «ببینم این خود تو نبودی که در به در به دنبال گرفتن وام و حتا ربا بودی تا با پولش زمینی بخری و یک سال بعد، به چهاربرابر قیمت بفروشی؟!».
میگویند: «خب بله. اما اگر این کار را نکنم؛ چطور خودم را در برابر تورم افسارگسیخته بیمه کنم؟!».
یا ازشان (از وحید) پرسیدهام: «ببینم. این خود تو نبودی که خبردار شدم سه چهار میلون تومان رشوه دادی تا مالیات چندده میلیونیات به یک دهم کاهش یابد؟!».
میگویند: «خب بله. اما اگر رشوه ندهم که همه درآمدم را باید بدهم به مالیات»!
یا ازشان (از حمید) پرسیدهام: «ببینم. این خود تو نبودی که چند میلیون به قاضی پرونده ات رشوه دادی تا به نفع خودت حکم بگیری؟!».
میگوید: «خب بله. اما اگر رشوه ندهم چطور حقم را بگیرم. من فقط حق خودم را گرفتم، به دیگری که ظلم نکردم، حق کسی را که نخوردم، فقط حق خودم را تضمین کردم»!
یا ازشان (از رشید) پرسیدهام: «ببینم این خود تو نبودی که ناگهان شکل و شمایلت عوض شد و عضو فلان نهاد شدی تا بتوانی پستهای مدیریتی بگیری؟!».
میگویند: «خب بله. اما اگر اینکار را نکنم، معلوم است که رشد نمیکنم و درجا میزنم. خودت هم میدانی که فقط از این راه میشود رشد کرد!»
****
در دو سه سال گذشته، زندگی «طبقه متوسط ایرانی» تا حد نگرانکنندهای دشوار و تامین مالی یک خانوار و ادارهی آن به نحوی نسبتاً آبرومند و البته شرافتمندانه، سختتر از هر وقت دیگر شده است. و آنچنان که باد میآید و شاخه میجنبد؛ از این هم سختتر خواهد شد و به گمان من که آیندهی تیره و تاری انتظارمان را میکشد. چراکه همهی بیکفایتی و ناکارآمدی حاکمان، که همچون فنری در طی این سالیان فشرده شده بود؛ اینک در حال رها شدن و نشان دادن آن دسته از پیامدها و عوارضی ست که دقیقاً در همان روزی مشاهده نمیشود که مدیری بیکفایت تصمیم خطایی میگیرد. بلکه خودش را چند سال بعد نشان میدهد. بسته به مورد؛ یک، پنج، ده یا پانزده سال بعد.
در چنین وضعیتی (که خرید چندکیلو گوشت، چند کیلو میوه، چند کیلو برنج اعلای ایرانی، چند کیلو ماهی قابل خوردن؛ و بسیاری انتخابهای دیگرمان هزینهای به مراتب بیشتر از همین یکیدو سال پیش دارد) حقیقتاً انتخاب کدامیک از ما، همان انتخاب دوست ما هادی هست یا خواهد بود: [«گیاهخواری» به منظور «تن ندادن به نزول اخلاقی» و «تن ندادن به مناسبات کثیف و حقیر اجتماعی». برای «همچنان شرافتمند باقیماندن»؟!].
بهراستی کداممان «دهانش را خواهد دوخت تا ایمانش را نفروشد»؟! یا کداممان «ذائقهاش را تغییر خواهد داد تا اصالت و نجابتش را نفروشد»؟!... چند درصدمان؟!
******
دوازده میلیون ورودی پرونده قضایی به محاکم (9 میلیون به محاکم و 3 میلیون به شوراهای حل اختلاف) اگر در هر کشور 700 میلیونی رخ میداد؛ فقط به چند ساعت زمان نیاز داشت تا چنان جامعهای از هم بپاشد و متلاشی شود. فقط یکی دو روز کافی بود تا شهروندان چنان جامعهای را به اعتراض علیه نابسامانیها و بیکفایتیها و بیلیاقتیهایی که آنان را تا بدینحد در چم و خم فساد و تباهی اخلاقی گرفتار ساخته است، وا دارد و برانگیزاند.
اما چرا در این جامعهی 70 میلیونی؛ کمترین احساسی برنمیانگیزاند و کسانی را به فکر فرو نمیبرد تا از خود بپرسند اینهمه «اختلاف و تباهی» از کجا ریشه میگیرد و چه باید کرد؟! و چرا کسانی را دربارهی همین فردا (نه سال دیگر و چند سال دیگر و سرنوشت نسل بعدش که در زمینه و بستری چنین تباه پرورش مییابد!) سخت نگران نمیکند؟!
چرا «جامعه قضات کشور» در این باره؛ گریبان پاره نمیکنند؟! (حال آنکه بهزعم من، جا دارد چنین کنند؟!) چرا «جامعه وکلای کشور» را برنمیانگیزاند که (اعتصاب و اعتراض پیشکش این قوم!) حتا بیانیهای دربارهی آن صادر کنند؟! چرا «نیروهای انتظامی کشور» را برنمیانگیزاند که علیه چنین وضعیتی موضع بگیرند و خواهان حل ریشهای آن شوند؟!
چرا «کارمندان دستگاه
عدلیه»، چرا «جامعهی کارشناسان رسمی دادگستری کشور»، چرا «اساتید دانشکدههای
حقوق» و چرا «جامعه دفترداران رسمی کشور»
را
برنمیانگیزاند که انواع فساد ناشی از این وضعیت را به جامعه گزارش دهند و حاکمان
را به اندیشیدن تدابیری نو و «تجدید نظری اساسی در نحوهی حکمرانی و حکومتداری»
دعوت کنند؟!
چرا....
******
فکر نمیکنید «قریب به اتفاق این عزیزان» از وجود این «فاجعهی ملی» (که هرجامعهی دیگری را به سرعت مضمحل میکند و میپوکاند!) آنچنان سودهای کلانی میبرند که نه فقط دلشان نمیخواهد چنین بحرانی به هرترتیب و اندیشه تخفیف یابد؛ بلکه بدشان نمیآید که ابعاد چنین فاجعه ای، بازهم گسترش یابد و فراگیرتر بشود؟! [و بیینم! فکر میکنید چنین بحرانی فقط در زمینهی «مسائل حقوقی و قضایی»ست؟! یعنی مثلا «ناامنی بهداشتی و روانی» صاحبان بسیاری مشاغل دیگر را از یک حوزهی کاری «داغ و پرمایه» برخوردار نکرده است؟! به اینها، فقط به عنوان نمونه اشاره شد].
فکر نمیکنید «قریب به اتفاق این عزیزان» در صورت وجود جامعهای «منزه و پاک و قانونمند و شایستهسالار و آزاد و دموکرات»؛ برای لقمهای نان که به خانه ببرند تا از گرسنگی نمیرند؛ ناچار از «رقابت با شایستگان» خواهند بود؟!
فکر نمیکنید «قریب به اتفاق ما عزیزان!» از «وضع موجود» سود میبریم و از همین روست که کمترین تحرکی برای «تغییر و اصلاح وضع موجود» از خود نشان نمیدهیم که هیچ؛ اگر دولتی (به هر دلیل، اصلا به خاطر حفظ خودش!) تصمیم به اصلاح مکانیزمها و مناسبات بگیرد (مثلاً مالیات بر ارزش افزوده اخذ کند) دستهای از ما (بازاریان) به خیابان میریزیم و شورش میکنیم تا مبادا «نان آلودهی ما» کم از دیروز شود؟! و حتا لحظهای به «پاکی و طهارت»اش فکر نمیکنیم بلکه به «میزان»اش توجه وافر نشان میدهیم؟!
لطفا همین حالا به وبلاگ «محمد نوریزاد» بروید و آخرین پست او را بخوانید که شاهدی بر مدعای من است.
*****
قطع یقین، هستند «شماری از ما» که همچون هادی در مواجهه با وضع دشوار و ناعادلانه و غیرمنصفانهی موجود؛ ذائقهشان را از نو تعریف میکنند، به شکمهاشان سنگ میبندند، دهانشان را میدوزند، به رویاهاشان مهار میزنند و ازاین رو؛ تحقیرها و سرکوفتهای زن و فرزند و اطرافیان را هم به جان میخرند تا در عوض، تنها دارائیشان، «شرافت»شان را حفظ کنند. تا سهمی در خطاها نداشته باشند. تا به میزان آلودگی و مسمومیت اجتماعی نیفزوده باشند. تا پیش آیندگانشان سرافکنده نباشند. اما اینان چقدرند؟! چه تعداد از «ما مردمان»اند؟!
خودمان را نفریبیم. خودمان را گول نزنیم. «آلودگی و فساد در مراتب بالا یا جامعه» دلیل موجهی برای تن دادن هیچکدام از ما در مراتب پائین، به فساد و تباهی نیست. سرزنشها و سرکوفتها و تحقیرهای اطرافیان، هیچکدام دلیل موجهی برای توضیح دادنِ دلیل تن دادنمان به آلودگی نیست.
اگر بخواهیم؛ «هزار راه» هست که «شریف و درستکار» بمانیم. بله؛ دوختن دهان و سنگ بستن به شکم سخت است. افسار زدن به رویاها و خواستنیهای این دنیا، دشوار است. حتا برای بسیاری از «ما» که کمترین تردیدی در شایستگیمان برای برخورداری از بهترینها نیست، چه بسا دشوارتر از دیگران هم باشد. اما مگر نه این است که: «انتخابهای ما»ست که ما را از دیگران متمایز میکند؟!
*****
از میان همهی دوستان و اطرافیانم (که شناخت دقیق و مستقیمی ازشان دارم) فقط برای او (و یکیدو نفر دیگر) است که «حق انتقاد از وضع موجود» قائلم. و مطمئنم که چنانچه وضع مجود اصلاح شود؛ قادرند بهترینها را برای خود و خانوادهشان بسازند و شایستهگی آن را دارند که از بهترینها هم برخوردار باشند.
اما بسیاری دیگر که انتقاد میکنند؛ فقط انتقاد میکنند تا «سهم و مسئولیت»شان در شکلگیری «وضع ناعادلانه و غیرمنصفانهی موجود» را انکار کرده باشند!
*****
چند هفتهی پیش، در شبکۀ چهار، حکایت یک جوان دوازده ساله امریکایی رادیدم. که با «تغلیظ مربای سیب مادرش» توانسته بود به ترکیبی بیولوژیک برای ساختن وسیلهای که تاکنون از پلاستیک ساخته میشده است و محل مورد استفاده (میدان های گلف) را آلوده میکرده دست یابد. آن را به مرحله تولید برساند و بلافاصله، شش میلیون سفارش بگیرد. وسیله ای میخ مانند که در زمین فرو میکنند و توپ گلف را روی آن میگذارند تا ثابت بماند. میخهای او، توسط طبیعت، در فاصله بيست و چهار ساعت مضمحل و جذب میشوند.
بله. تنها در جامعهای «نسبتاً پاک» است که چنین فرزندانی تربیت می شوند که حتا راه حل هاشان و ایده هاشان برای کسبوکار شرافتمندانه، باز هم به «پاکی و پاک بودن و پاک شدن» مربوط است. اما مگر نه این است که پدران و مادران چنین فرزندانی؛ در زمانهای نه خیلی دور، میتوانستند مثل خیلی از ما، در تباهی اطرافشان حل شوند؟! اما نشدند؟!
(*) نام اصلی اين مقاله «انتخاب هادی» است و اشاره به مطلبی است در وبلاگ «بودن و مجازی بودن» متعلق به هادی صباغ که در متن مقاله به آن لينک داده شده است. ما برای تعميم مطلب اين عنوان را برای مقاله انتخاب کرديم و اميدواريم آقای فرهاد جعفری از اين بابت از ما نرنجند. (سکولاريسم نو)
برگرفته از سايت نويسنده، «گفتمگفت»:
http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=404
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |