بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

آذر   1387 ـ نوامبر 2008  ـ

آرشيو آثار نويسنده در اين سايت    

فقط یک شباهت وجود دارد

الاهه بقراط

پس از انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، اینجا و آنجا، مقایسه‌ها شروع شد. البته همه چیز را با همه چیز «می‌توان» مقایسه کرد: فیل را با فنجان، و اتیوپی را با آلمان. اما موضوع بر سر «توانستن» نیست بلکه بر سر عقل مقایسه‌گر و نتیجه‌ای است که می‌خواهد از این قیاس به دست آورد.

 

موجی‌های سیاسی

وقتی جان اف کندی پس از دو سال ریاست جمهوری به قتل رسید، من شش هفت ساله بودم. هنوز رادیو فیلیپس قدیمی‌مان، با روکش چرم قهوه‌ای که با باطری کتابی در پشتش کار می‌کرد، روی پیش بخاری بود. بر یکی دو ترانه روز، که اگر اشتباه نکنم پوران آنها را خوانده بود، متنی سوار کرده بودند که در سوگ کندی خوانده می‌شد. یکی با ریتمی تنبکی با این مضمون: «خداوندا چه می‌شد؟/ کندی زنده می‌شد/ کندی مهربان بود/ عزیز بچه‌ها بود» و یکی دیگر با لحنی سوزناک: «دیده، دیده/ کندی مُرده/ کارولین بیچاره/ پدر نداره...»!

در یکی دو هفته گذشته مرتب به یاد این چند خط که ناکامل به یادم مانده می‌افتادم و برایم باور کردنی نبود چنین مضمون سخیفی از رادیوی یک مملکت پخش شده باشد.

به یاد آوردن این خاطره فراموش شده را اما مدیون شیفتگان ایرانی اوباما هستم. آنها، شاید به دلیل آنچه در ناخودآگاه جمعی ایرانیان باقی مانده است، اوباما را بر خلاف مفسران غربی نه با روزولت، بلکه با کندی مقایسه می‌کنند، و این در حالیست که برای ایرانیان سه نسل پیش، چه بسا «دکترین» هری ترومن به دلیل برنامه‌های کمک رسانی و عمرانی‌ خاطرات بهتری بر جای گذاشته باشد. همه اینها هم از حزب دمکرات بودند. درست مانند جیمی کارتر که سر و صدای برخی اسناد فعالیت‌های دوران وی در به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی در ایران همین اخیرا در آمد و خیلی زود فرو خوابید. شاید برخی در انتشار آن شتاب کرده بودند و برای انتشار آنها، درست مانند اسناد دهه پنجاه میلادی و دوران مصدق، باید پنجاه سال، یعنی بیست سال دیگر صبر کرد!

به هر روی، من بر این گمان بودم که ایرانیان، به ویژه در این سی سال اخیر، اگر چیزی را به خوبی آموخته باشند، همانا باید خویشتن‌داری و «موجی» نشدن باشد. اما گویا چنین نیست و اگر سرباز در جبهه جنگ و در راه وطن ممکن است بر اثر شلیک خمپاره «موجی» شود، «روشنفکر» در سنگر انتزاع و خیالبافی برای وطن و بر اثر انتخابات «موجی» می‌شود. واقعا این را که کسی بیاید انتخابات آمریکا را با انتخابات جمهوری اسلامی، اوباما را با خاتمی، و چهارم نوامبر 2008 را با دوم خرداد 1376 و اساسا آمریکا را با جمهوری اسلامی مقایسه کند، چه چیز جز عوارض «موجی شدن» می‌توان نامید؟

این نوع مقایسه‌ها را پیش از آنکه با خوش‌بینی بتوان به حساب آرزوهای گمشده و یا ناکام گذاشت، باید ادامه همان بیماری مزمنی شمرد که جامعه به اصطلاح «روشنفکری» ایران از انقلاب مشروطه به این سو به آن مبتلاست و ظاهرا علیه آن درمانی وجود ندارد. بیماری‌ای که سر و ته چیزهایی را که به یکدیگر هیچ ربطی ندارند، به هم وصل می‌کند، تا از نظر سیاسی، آن هم نه در عمل (که امری ناممکن است) بلکه در ذهن به نتایج مطلوب برسد و در عمل به دلخوشی آن بسنده کند. اگر واقعیت و تاریخ مسیر دیگری غیر از این خیالات و ذهن‌پردازی‌ها در پیش گرفت، چه باک! برای رسیدگی به مسئولیت «روشنفکران» در هیچ جا مرجع و دادگاهی وجود ندارد. قضاوت وجدان و تاریخ نیز در ایران ظاهرا هر صد سال یک بار روی می‌نماید و تا آن موقع آنهایی که باید پاسخگو باشند، عمرشان را به نسل‌های بعدی سپرده‌اند و از خواب خرگوشی مستقیم به خواب ابدی فرو رفته‌اند.

 

قیاس به تضاد

اگر تعریف فرهنگ دهخدا و معین را از «مقایسه» به معنای «سنجیدن» و «قیاس» «میان دو چیز» و هم چنین کاربرد آن را در علوم تطبیقی قبول داشته باشیم، آنگاه این را نیز می‌پذیریم که نمی‌توان، یعنی عاقلانه نیست، به مقایسه مواردی پرداخت که بین آنها نه تنها وجوه مشترکی وجود ندارد، بلکه از اساس متضاد یکدیگر هستند. از چنین مقایسه‌هایی نتیجه‌ای جز، به قول میرزا فتحعلی آخوندزاده، «خیالات» حاصل نمی‌شود. و «خیالات» برای سیاست بسی خطرناک است. درست مانند «خیالاتی» که به انقلاب اسلامی در ایران انجامیدند. برای نمونه مقایسه رفسنجانی و خاتمی و احمدی‌نژاد نه تنها به «خیالات» نمی‌انجامد، بلکه اگر بی‌غرض انجام شود، می‌تواند به نتایج قابل اتکایی برسد. ولی مقایسه رییس جمهوری اسلامی در ایران با رییس جمهوری آمریکا اگرچه ممکن است سبب مزاح شود، ولی بی‌نتیجه است. حتی کسانی که با اصرار، احمدی‌نژاد را با بوش مقایسه کرده و می‌کنند، با تأمل در چند نکته زیر شاید دریابند این نوع مقایسه اساسا مبنای عقلی ندارد.

چرا؟ یکی اینکه دو نظام سیاسی در ایالات متحده آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی در ایران از پایه و به طور بنیادی با یکدیگر نه تنها تفاوت بلکه تضاد دارند. آمریکا نخستین قانون اساسی دمکراتیک جهان را دویست و سی سال پیش به تصویب رساند. یعنی صد و سی سال پیش از انقلاب مشروطه در ایران که تازه مفاهیمی مانند آزادی و تجدد را با خود به داخل مرزها وارد کرده بود. از آن پس تا به امروز، یعنی در طول بیش از دو قرن، سیاست آمریکا فراز و نشیب و تناقض داشت، لیکن هرگز راه بر دیکتاتوری و خودکامگی نگشود. حال آنکه ایران غیر از چند سال متناوب تنفس در هوای آزادی (و نه در ساختار دمکراتیک) همواره گرفتار خودکامگی بوده و سی سال اخیر را در یکی از واپسمانده‌ترین دیکتاتوری‌ها، یعنی در حکومت دینی، بسر آورده است.

دو دیگر، انتخابات در آمریکا بر اساس همان قانون اساسی دویست ساله، یک انتخابات آزاد و دمکراتیک است. شاید بتوان از نظر اجرایی مواردی را یافت که با اصلاح آنها بتوان امر «دمکراسی بیشتر» را در آن به شکل بهتری پیش برد، لیکن ابزار جابجایی و تعویض قدرت در آمریکا به گونه‌ای است که دو حزبی که در آن بازیگران اصلی سیاست هستند، کاملا دمکراتیک و آزادانه می‌توانند در انتخابات شرکت کنند و اعضا و هواداران و پشتیبانان خود را به حرکت در آورند. نظارتی که بر انتخابات در آمریکا صورت می‌گیرد، اولا بر اساس قانون اساسی دمکراتیک آن است و ثانیا برای رعایت دمکراسی و حقوق برابر شرکت کنندگان و نه برای حذف این یا آن گروه سیاسی و اجتماعی است.

سه دیگر، رییس جمهوری‌ آمریکا گذشته از اینکه چه عقاید مذهبی داشته باشد، مثلا چون توماس جفرسون به آته‌ئیست‌ها پهلو بزند و یا مانند جرج دبلیو بوش یک مسیحی مؤمن باشد، بنا بر همان قانون اساسی، سکولار و معتقد به جدایی دین و دولت است حتی اگر هر روز برای عیسی مسیح شمع روشن کرده و برای بازگشت‌اش روزشماری کند! سیاست در آمریکا با وجود جامعه‌ای که مذهب در آن به ویژه در مقایسه با اروپای غربی بیشتر ریشه دارد، سیاستی سکولار و لائیک است. همین ویژگی به این کشور اجازه می‌دهد تا مجموعه‌ای از مشاوران، مسئولان و مقام‌های کشوری را به خدمت بگیرد که هر یک اگرچه به دین خود هستند، لیکن همگی در خدمت منافع یک کشورند.

از این سه نکته اساسی، هیچ کدام را در مورد جمهوری اسلامی در ایران نه تنها نمی‌توان مدعی شد، بلکه متضاد آن را می‌توان در تئوری و عمل این نظام و زمامداران آن یک به یک برشمرد. یکی اینکه جمهوری اسلامی یک حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه است. نهادهای انتصابی و «انتخابی» آن همگی در خدمت این ساختار خودکامه هستند.

دو دیگر، انتخابات در جمهوری اسلامی به جز نخستین انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات مجلس شورای ملی بلافاصله پس از انقلاب اسلامی که ناشی از هرج و مرج و عدم تسلط حاکمان تازه به قدرت رسیده بر اوضاع بود، هرگز آزاد (و نه دمکراتیک) نبوده است. امروز آش انتخابات در جمهوری اسلامی چنان شور شده که صدای وابستگان و دلبستگان آن را نیز در آورده است. ماجرای فساد و تقلب‌های رایج در آن که به سنت تبدیل شده است، بماند.

سه دیگر، رییس جمهوری اسلامی در ایران مؤمن به حکومت دینی و معتقد به دخالت دین در حکومت و ملغمه بی بنیادی به نام «مردمسالاری دینی» است. و از آنجا که منظور از دین در جمهوری اسلامی چیزی جز اسلام شیعه جعفری اثنی عشری نیست، پس «مردم» آن نیز نه حتی به پیروان این فرقه، بلکه به سرسپردگان حکومت، محدود شده و «سالاری» این مردم نیز در ید قدرت ولی فقیه (یا شورای رهبری شیعه) قرار می‌گیرد (از همین‌جا نیز می‌توان به میزان آزادی و دمکراسی در قانون اساسی و انتخابات این رژیم پی برد). رییس جمهوری اسلامی در ایران به درستی یک «تدارکاتچی» بیش نیست زیرا بالاتر از ریاست او و جمهور مردم، همانا ولی فقیه قرار دارد.

با وجود این سه تضاد بنیادین اما واقعا یک شباهت عملی و انکارناپذیر بین جمهوری اسلامی در ایران و ایالات متحده در آمریکا وجود دارد: در هر دو، واقعا با تغییر این یا آن فرد، و جابجا شدن قدرت از این گروه به آن گروه، تغییر بنیادین در سیاست‌های کلان داخلی و خارجی به وجود نمی‌آید. آن هم به یک دلیل ساده: جامعه آمریکا بر اساس یک قانون اساسی دمکراتیک اداره می‌شود. این قدرتِ دمکراتیک است که از یک دولت به دولت دیگر و از یک حزب به حزب دیگر منتقل می‌شود. رییس جمهوری آمریکا به یک قانون اساسی دمکراتیک سوگند یاد می‌کند. هر تغییری که صورت گیرد، جز در این چهارچوب و جز در جهت منافع ملی این کشور نخواهد بود حتی اگر همراه با خطا باشد.

درست به همین شکل، جامعه ایران بر اساس یک قانون اساسی غیردمکراتیک‌ اداره می‌شود. این قدرتِ غیردمکراتیک است که از یک دولت به دولت دیگر و از این گروه به آن گروه منتقل می‌شود. رییس جمهوری اسلامی در ایران به یک قانون اساسی غیردمکراتیک و مبتنی بر خودکامگی ولایت فقیه سوگند یاد می‌کند. هر تغییری که صورت گیرد، جز در این چهارچوب و جز در جهت منافع حکومت خودکامه نخواهد بود حتی اگر همراه با «خنده» باشد.

اگر هنوز قانع نشده‌اید، لحظاتی در توقعی که مردم آمریکا و جامعه جهانی از رییس جمهوری جدید ایالات متحده دارند تأمل کنید و آن را با توقعی که مردم ایران و جامعه جهانی از رییس جمهوری اسلامی در ایران دارند، مقایسه کنید. شاید آنگاه معلوم شود چنین مقایسه‌هایی چگونه در دو جهت کاملا متضاد سیر می‌کنند.

12 نوامبر 2008

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630