آرشيو آثار نويسنده در اين سايت
اعلام رضايت مادر خاتمی نسبت به کانديداتوری فرزندش
شهرام فریدونی
به گزارش "ايلنا": «حکيمه ضيايي اردکاني، که در حاشيه مراسم بيستمين سال ياد آيت الله روح الله خاتمي به اصرار تعدادي از افراد شرکت کننده در اين مراسم که خواستار ارايه نظرش در خصوص حضور محمد خاتمي در انتخابات آينده شدند، گفت: فرزندم به من گفت "فدا شدن من بهتر از اين است که کشور از بين برود." به همين دليل من هم که پيشتر راضي به شرکت فرزندم در انتخابات آينده نبودم بعد از شنيدن صحبتهايش راضي شدم او در انتخابات حضور يابد».
براستی اینگونه اداها و اطوارها خواننده را وامی دارد تا از خود بپرسد که آیا برای نقش بازی کردن های این جماعت دینکار، پوپولیست و مردم فریب حد و مرزی هم وجود دارد؟
جای بسی تعجب و تاسف است که هر بار که ما ایرانیان فکرکرده ایم که دیگر همه شعبده بازی ها و فریبکاری های این دکانداران دین را دیده ایم، این حضرات با براه انداختن نمایشی دیگر، مار دیگری از آستین گشاد و فراخ خود بیرون آورده اند و بار دیگر به ما خاطر نشان کرده اند که خصیصه بد طینتی، طمع، جهل، و گستاخی در میان این حضرات نه فقط ارثی و اکتسابی است، بلکه متاسفانه و از بد روزگار این خصلت آخوندی پایان ناپذیر نیز می باشد. همچنین جای تاکید دارد که علم به این مسئله، ما ایرانیان را موظف می دارد تا هرگز نه به این جماعت دل ببندیم و نه این جماعت را دست کم بگیریم.
امروز بر ایرانیانی که حرکات آقای خاتمی و شرکای ایشان را در چند دهۀ اخیر دنبال کرده اند، مانند روز روشن است که ایشان هم اکنون سخت سرگرم اجرای نمایش خنک و تکراری خودشان برای انتصابات پیش رو می باشند. یعنی، بقول عوام، عشوۀ انتخاباتی می آیند. آری، با سوابقی که ایرانیان از این عالیجناب دارند، برای ملت ایران تقریباً محرز است که این جناب در نهایت پا به میدان خواهند گذاشت. حال یا به جهت گرم کردن تنور انتخاباتی و آدم جمع کردن بدور صندوق های این نظام تبهکار باشد و خواه به منظور به عقب انداختن مرگ این عجوزه فرتوت از طریق حرف تراپی. به زبان دیگر، متاسفانه افتخار دادن ایشان و امثال ایشان دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز نخواهد داشت.
در اینجا اجازه میخواهم که ترجمه خودم را از تبلیغات چند ماهۀ اخیر ایشان بنویسم.
ایشان یک روز بازارگرمی می کنند و می گوید: «تصمیم خودم را هنوز نگرفته ام. شاید بیایم، شاید نیایم! در موقعیت فوق العاده سختی قرار دارم».
خاتمی در جایی دیگر می گوید: «اگر همۀ بزرگان و دلسوزان کشور به این اجماع برسند که باید روال و شیوۀ مناسب تری برای خدمت به ایران و ایرانی هست، مطمئن باشید راه برای خدمت صادقانه، عالمانه و منصفانه برای تحول و بهبود اوضاع کشور هموار خواهد شد!»
یعنی: مردم ایران و همه بزرگان می گویند بیا، اما خود من هیچ میلی به آمدن ندارم!
در جایی دیگر می گوید: «خداوند گواه من است که هرگز ذره ای به این مسأله نیاندیشیده ام که اگر اقدامی انجام دهم، آبرویم از بین خواهد رفت یا افزون خواهد شد؟ اگر آبرویی دارم از مردم دارم و چه کسی سزاوارتر از مردم عزیز ایران که آبرو و جانم را تقدیمشان کنم؟»
یعنی: ببینید که من چه فداکاری بزرگی می کنم؛ از آبرو و جانم هم می گذرم؛ حالا اگر مردم بخواهند من (بیچاره) چکار بکنم؟
یا یک روز دیگر آهنگ ننه من غریبم سر میدهند و وانمود می کنند که «خودم هم خوب می دانم که دست آخر اینها من را مجبور می کنند. آخر من معصوم که حرف این مردم را زمین نمی اندازم!»
و یا در جایی دیگر می گوید: «من همواره سعی می کنم واقع گرا باشم، اما به تعبیر امروزی پراگماتیست نیستم که با هر واقعیتی کنار بیایم. شکی نیست که باید در وضع موجود تحولی اساسی ایجاد کرد. مقایسۀ وضعیت گذشتۀ ایران با اوضاع آشفته امروز از عهده هر شهروند عادی ساخته است».
ایشان خوب می دانند که در بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان، کسی را یارای آن نیست تا از او بپرسد که اولاً سرکار با کدام مسئله کنار نیامدید؟ قتل های زنجیره ای، قتل های محفلی، سرکوب آزادی، اختناق، کوی دانشگاه، شکنجه گاه های نهان و آشکار، برگزاری انتصابات ننگین گذشته که در آن حتی رفسنجانی هم به خدا پناه برد و... دوماً، مگر نه اينکه وضعیت آشفتۀ امروز حاصل خیانت سرکار به رأی ملت و کوتاه آمدن و اطاعت بی چون و چرای جنابعالی از شخص خامنه ای می باشد؟ بنده جداً امیدوارم که آقای خاتمی رهبرشان یعنی آقای خامنه ای را به خاطر بیاورند. این شخص همان شخصی است که خاتمی او را رهبر خطاب می کند و هدف خود را عزت و سربلندی او می داند. یعنی دقیقا همان کسی که امروز حامی بدون قید و شرط احمدی نژاد است و دولت او را هم دولت امام زمان لقب داده.
واقعا جای آن دارد تا هر انسان آزاده ای اعتراف کند که شرم بکلی از میان این دینفروشان رخت بر بسته است.
تجربه نشان داده و ما ایرانیان هم بارها دیده ایم که این حیله گران چگونه دست آخر به حیله معمولی خود یعنی امداد جستن از عالم غیب متوسل می شوند و از طریق استخاره و خوابنما شدن سیاست مورد نظر خود را به جلو هل می دهند. لذا فکر نمی کنم که کسی متعجب شود اگر این «تدارکاتچی سابق» روزی از خواب بیدار شوند واعلام بفرمایند که: «فلان مرجع، امام فلان ابن فلان را در خواب دیدند که فرمودند "به خاتمی بگو استخاره کند تا ما قلبش را روشن کنیم!"
البته، در صورت چنین معجزه ای، خاتمی هم هیچ چاره ای نخواهد داشت و حتماً استخاره خواهد کرد! حالا اگر خوب بیاید (که البته و صد البته همه می دانند که خوب هم خواهد آمد) چاره ای به جز فدا کردن خویش نخواهد داشت و خواهد آمد و اگر هم بد آمد (که البته و صد البته ملت ایران می دانند که بد نخواهد آمد) ایشان یک طور دیگری به این ملت خدمت خواهد کرد ـ یا از طریق بنیاد باران، یا از طريق براه انداختن گفتگوی (بی) تمدن ها و غیره.
می بيني که امروز هم رسانه ها اعلام کرده اند که، به حول و قوه الهی، مادر آقای خاتمی بالاخره مجبور شده اند که فرزند دلبندشان را فدای خواست ایرانیان بکنند. آری، والدۀ گرامی ایشان (البته بعد از فشارهای سنگین و لابد با از خود گذشتگی که فقط و فقط در بین مادران چنین حضراتی یافت می شود) اجازه داده اند که پسرک دلبند شان برای بار سوم به میدان بیایند و این بار سنگین خدمت به ملت را مجددا به دوش بگیرند.
متأسفانه تجربۀ این ملت هم نشان داده است که مهره هایی مانند خاتمی، از آنجایی که پسران بسیار حرف گوش کنی هستند، هرگز روی هیچ ولیی را زمین نخواهند انداخت؛ حال می خواهد از نوع سببی آن باشد، یا نسبی آن، و یا خدای ناکرده و نعوذوبالله از نوع فقیهی آن.
در پایان ناگفته نگذارم که بنده، به شخصه، احمدی نژاد و طیف او را ترجیح می دهم و ضرر او را از خاتمی و شرکا بسیار بسیار کمتر می دانم و نفعش را هم بیشتر. همچنین مطمئن هستم که ملت ایران نیز با رفتار خود در انتخابات گذشته، آگاهانه ریش و قیچی رژیم جمهوری اسلامی و حامیانش را به دست های با کفایت دکتر مهندس احمدی نژاد واگذار کرد تا او، خواسته و یا ناخواسته، نقاب از چهرۀ این دین فروشان بردارد و سطح کفایت و قابلیت های این رژیم و همچنین ميزان ایمان و اعتقاد این حضرات را به خدا و پیغمبر را برای همه نمایان کند.
طیف احمدی نژاد، با به نمایش گذاردن عقاید خود و همچنین کشیدن خطوط واضح خود، برای خردگرایان مشخص کردند که جمهوری اسلامی و تمامی حامیانش کجا ایستاده اند و ملت ایران کجا. حال آنکه خاتمی و شرکا، با لغلغۀ زبان و حیله گری هایشان، گرگانی هستند که در لباس میش ظاهر می شوند و متاسفانه تمیز دادنشان هم برای مردم بسیارسخت تر است.
در این میان نکته ای که قابل توجه است و امری که جمله این حضرات، با تمامی مکر خود، بکلی از دیدن آن عاجزند این است که جهان امروز جهانی است در حال تحول، و ایران و ایرانی هم در این جهان راه خود را می رود و تاریخ مصرف این دینکاران هم دیر یا زود به پایان خواهد رسید.
به امید اتحاد ایرانیان و رهایی از چنگان این موجودات!
ایران هرگز نمی میرد!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |