آرشيو آثار نويسنده در اين سايت پيوند به بخش اول بخش دوم بخش سوم بخش چهارم
آيا
اسلام می تواند غيرسياسی شود؟
عبدی کلانتری
آنچه می خوانيد در چهار بخش تنظيم شده است. بخش های اول و دوم به جامعه شناسی سياسی اسلام می پردازد و بخش های سوم و چهارم به يک بررسی مقايسه ای دربارهء تحول تاريخی ايمان به دين. اصطلاح «تجربهء مدينه» را از محمد آرکون اسلام شناس الجزايری ـ فرانسوی گرفته ايم تا به يکی از مهمترين و قدرت مندترين خيالواره (imaginary) های سياسی ـ دينی جهانی در آغاز شکل گيری تاريخی خود، يعنی مرحلهء نطفه بندی تئولوژی سياسی آن، نگاهی بيندازيم. بخش های سوم و چهارم ــ باز هم در چشم اندازی تاريخی ــ روند نهادی شدن ايمان قلبی، جمود و چيزگون شدن (reification) آن را در هيأت اديان رسمی بررسی می کند. در اين بخشها از پژوهش های ويلفرد کنت ول سميت، اسلام شناس و يکی از مهمترين مراجع بررسی تطبيقی اديان در جهان سود برده ايم.
بخش دوم: از جامعهء سياسی بدوی تا امپراتوری
در بخش گذشته به اين پرسش رسيديم که آيا هدف کشورگشايی های اسلام صرفاً اشاعهء دين بود يا عواملی ديگر در تهاجم به همسايگان نقش اصلی داشتند نظير عصبيت قومی عرب، يا ويژگی دين تازه که از همان ابتدا مرجعيت دينی و مرجعيت سياسی را يکی کرده بود.
نظريهء «نجات»
برخی از تحليلگران مسلمان، انگيزهء حملات به کشورهای همسايه را اشاعه عدالت و برابری اسلامی، و نجات مردمان از ستم پادشاهان و اشراف می دانند. برای نمونه آيت الله محمدرضا حکيمی می نويسد، «درگيری عمدهء اسلام با ايران بر سر کوبيدن اشرافيت و برچيدن نظام طبقاتی و رفع اجحاف و آزاد کردن خلق بود، و دست مردم را باز کردن برای تحصيل دانش و به دست آوردن حقوق حقهء خويش و خلاصه نجات بخشي ايران.» (اسلام در ايران، ص ۴۲۴)
نظريهء «نجات بخشی» را به جز برخی از خود مسلمانان، هيچ تاريخنگاری جدی نگرفته است. در نخستين و مهمترين «فتوحات اسلام» که در زمان خلفای راشدين رخ داد، کشتارها شد، خرابی ها به بار آمد، و زنان و کودکان به بردگی و کنيزی گرفته شدند. انگيزه بلاواسطه برای يک سرباز باديه نشين، کسب غنايم بود، همان انگيزه ای که در غزوات صدر اسلام به هنگام شبيخون به کاروانهای تجاری مکی در کار بود.
در زمان ابوبکر، پس از پايان جنگهای داخلی و سرکوب قبايل که زکات نمی دادند يا در اعتقادات اسلامی شان سستی پديد آمده بود، لشگر اسلام به سراغ سرزمين هايی رفت که زير سلطهء دولت ايران بود، از جمله بحرين. سپس نوبت حمله به امپراتوری بيزانس رسيد. به فرمان خليفهء اول، سردار مسلمان خالدبن وليد تا سوريه (شام) تاخت و «برای آنکه زودتر به لشگرهای شام برسد، راه صعب و مهيبی را در باديه پيش گرفت و از کنار دمشق عبور کرد و دهات آنجا را قتل و غارت کرده در محل واقوصه در يرموک به لشگريان اسلام پيوست.» (فياض، تاريخ اسلام، ص ۱۴۲) بنا به نظر تاريخنگار مسلمان علی اکبر فياض، از جمله دلايل لشگرکشی به سوريه آن بود که، «رؤسای مدينه آرزوی آن را داشتند و بعلاوه تهيهء کاری بود برای بيکاران و مايهء انصراف اعراب از شورشهای داخلی. بدين جهت به محض اعلام جهاد، از نواحی عربستان سيل داوطلب به طرف مدينه سرازير شد.» (همان، ص ۱۴۳)
خليفهء دوم عمر بود که شکست حتمی را نصيب ايران کرد. در نبردهای خونين ميان مسلمانان و ايرانيان، سردار ايرانی رستم فرخزاد بارها لشگريان عرب را به عقب نشينی واداشت، اما سرانجام در نبرد بزرگ و سرنوشت ساز قادسيه، پس از آنکه سردار مسلمان سعدبن ابی وقاص لشگری بزرگ تقريباً از تمامی عربستان بسيج کرد، ايرانيان از دو سوی عربستان و سوريه مورد تهاجم قرار گرفتند. رستم کشته شد، درفش کاويان به چنگ لشگر اسلام افتاد، و شهر بزرگ تيسفون (مداين) در کنارهء دجله ويران شد. «معروف است که قالی زربفت مصوری از آنجا به مدينه آوردند که از بزرگی محلی برای فرش کردن آن نبود لذا آن را پاره پاره کرده و بر سران قوم پخش کردند و قطعه ای از آن بعدها به بيست هزار درهم فروخته شد.» (همان، ص ۱۴۷)
شيوع اسلام در ايران به شيوه های مختلف و به نحو تدريجی صورت گرفت. پادشاهی ساسانی در سال ۶۵۱ ميلادی مقهور اسلام شد اما تنها در قرن يازدهم ميلادی بود که اکثريت مردم ايران به اسلام گرويده بودند. (پطروشفسکی، ص ۴۶)
پس از شکست قادسيه و سقوط تيسفون، لشگری ديگر از ايرانيان به رهبری مهران رازی به جنگ اعراب برآمد. «جنگ سختی درگرفت که بنا به روايت از ايرانيان صدهزار تن در آن کشته شدند و عربها غنيمت و اسير بسيار گرفتند.» (همان) طی سالهای بعد و جنگ های خونين بسيار، خوزستان، نواحی زاگرس، کرمانشاهان، نهاوند، ری، قزوين، زنجان، آذربايجان، کاشان، اصفهان، کرمان، سيستان، و سرانجام خراسان به دست مسلمانان افتاد و راه تهاجمات به آسيای صغير گشوده شد. در غرب نيز، لشگريان مسلمان پس از فتح دمشق تا سرزمين های اردن و فلسطين، پيش رفتند و به سواحل مديترانه رسيدند. بعد نوبت مصر رسيد. برخی از تاريخنگاران تمدن اسلامی نوشته اند که در فتح اسکندريه، کتابخانهء بزرگ اين شهر به فرمان خليفه توسط عمروعاص به آتش کشيده شد. پايهء خلافت امويان در همين پيروزی ها گذاشته شد که خاندان ابوسفيان (معاويه و يزيد) در رهبری آنها نقش برجسته داشتند.
اهميت دورانساز خلافت عمر برای دوام اسلام
ويلفرد مدلونگ، اسلام شناس و پژوهشگر مطالعات عربی در دانشگاه آکسفورد که بر اساس کليهء منابع اوليه و پژوهش های متأخر يکی از کامل ترين تواريخ دوران اوليهء اسلام را تأليف کرده، معتقد است که در دوران خلافت عمر، اسلام تا اندازهء زيادی به يک دين «ملی» عرب [به تعبيری ائدئولوژی ناسيوناليسم عرب برای کشورگشايی] تبديل شد و از همين رو بسياری از اعراب غيرمسلمان نيز به فاصلهء کوتاهی به خدمت خلافت درآمدند و مسلمان شدند. ويلفرد مدلونگ مي نويسد:
«طی ده سال حکومت عمر، طبيعت خلافت، يعنی دولت اسلامی، متحول شده بود. فتوحات بزرگ در خارج از مرزهای عربستان باعث شده بود که تودهء خلق عرب، که طی دوران حروب الرده [جنگهای درون قبايل عرب برای تحميل اسلام به آنان] از آزادی های [عشيرتی] پيشين خود محروم شده و به رعايايی کاهش پيدا کرده بودند که می بايست خمس و زکات بدهند، اکنون به يک کاست [طبقهء ويژه] نظامی تبديل گردند که خود از قبل رعايای فزون تعدادتر غيرعرب و غيرمسلمان زندگی می کردند. جای ترديد است که بدون اين جهانگشايی امپريالی، خلافت قريش می توانست دوام پيدا کند. خاطرهء دورانی از زندگی [عشيرتی] فارغ از قيد و بند، هرچند از لحاظ معيشتی تنگدستانه و مشقت بار، هنوز آن اندازه دور نبود که باعث نارضايتی گسترده و شورش عليه انقياد به خاندان قريش نگردد. برگرداندن توجه و تغيير جهت موفقيت آميز انرژی [محلی] به سمت فتوحات نظامی، زير پرچم اسلام، باعث می شد که آرزوی بازگشت به دوران سادهء گذشته مجال بروز پيدا نکند. به زودی آنچه از تعلق گذشته باقی ماند فقط وابستگی احساسی و ادبی به اشعار ماقبل اسلامی و حکايات رزمی گذشتهء عرب (ايام العرب) بود. بدون ترديد، قريش همچنان طبقهء حاکم باقی ماند. جنگجويان عرب (مقاتله) تابع انضباط سختگيرانه و گاه سبعانهء نظامی قرار گرفتند. اما در ازای اين خدمت، مستمری و مزايای سخاوتمندانه ای دريافت می کردند که همراه با غنايم جنگی به آنها می رسيد. بنابراين، رزمندگان اسلام در سياست های امپريالی قريش ذينفع و صاحب امتياز بودند. خلافت که در دوران ابوبکر هنوز دولتی تثبيت نشده بود اکنون به طور کامل استقرار يافته بود. » (مدلونگ، جانشينان محمد، ص 73)
چنانکه گفتيم، تاريخ پيدايش و شکلگيری نخستين جامعهء اسلامی در وهلهء نخست يک تاريخ سياسی ـ نظامی است. با حذف نظاميگری از اين تاريخ، چيزی از «اسلام» باقی نمی ماند، حتا به عنوان يک دين عشيرتی محدود به حوزهء حجاز. از اين ديدگاه، نقش و اهميت خلافت عمر در ابقاء و تداوم اسلام اگر از نقش خود پيامبر بيشتر نباشد، بدون شک کمتر نيست. نقش هيچکدام از جانشينان پيامبر به اين درجه نمی رسد.
«کشور داری» پس از «فتوحات»
مثل هميشه، به دنبال دوره ای از فتوحات نظامی، نوبت به «کشور داری» می رسد. در ادارهء سرزمين های تسخيرشده، قرار برآن شد که مسلمانان عرب، برای آنکه از رزمندگی بازنمانند، خود کار کشاورزی نکنند و در عوض از مالکان اراضی خراج بگيرند. به نقل از تاريخنگار مسلمان علی اکبر فياض:
«درآمد زياد بود؛ تنها عراق سالی صد ميليون درهم به بيت المال مدينه می داد. مصرف اين ماليات اعطيات بود يعنی بخشش به مسلمانان. برای تنظيم اين کار ديوانی به گردهء دفاتر روميها در شام ( تاريخ بلاذری) تشکيل داده، صورت جامعی از مسلمانان به ترتيب قبايل نوشتند و در ثبت اسامی اشخاص، سابقهء اسلام آنها را مأخذ قرار دادند و از اقربای پيغمبر شروع کردند. مقدار جيره يا «عطاء» را که در زمان ابوبکر برای همه يکسان بود عمر درجه بندی کرد؛ مسلمانان قديمی و مجاهدان غزوات و خويشاندان پيغمبر را بيشتر از ديگران داد. برای عايشه پانزده هزار درهم و برای ساير امهات مؤمنين هريک دوازده هزار مقرر شده بود.»
«برای اهل ذمه [غير مسلمانان «اهل کتاب»] حدودی مقرر کرده بود: به قرآن توهين نکنند، از پيغمبر خدا بد نگويند؛ به زن مسلمان تعرض نکنند، در صدد گمراه کردن مسلمانی، يا تعرض به جان و مال او برنيايند، دشمنان اسلام يا جاسوسان آنها را ياری ندهند.»
«ذمی ها بايد لباس مخصوصی بپوشند که با مسلمانان تفاوت داشته باشند و خانهء ذمی نبايد مشرف بر خانهء مسلمان باشد. در کليساها ناقوس نزنند و کتابهای خود را با صدای بلند يا در حضور مسلمانان نخوانند. در ملاء عام شراب نخورند و خوکهای خود را جلو مردم نياورند. بر اسب سوار نشوند و اسلحه برندارند . . »
«در کشورهای فتح شده، تشکيلات کشوری تازه ای به وجود نيامد. سرداران و فاتحان فقط مراقب وصول مالياتها بودند و از ناچاری اين عمل را از روی دفاتر مالياتی قديم محل اجرا می کردند و پول رايج نيز سکه های محلی بود. دفترداران را نيز از ايرانی ها و رومی ها انتخاب می کردند. دفاتر در ايران به زبان پهلوی و در شام به زبان رومی (يونانی) بود. طرف حساب ماليات در شام، کشيشها و در ايران دهقانان بودند که بايستی ماليات را جمع آوری کنند و تحويل بدهند.»
«در مراکز مسلمان نشين، يک نفر قاضی از طرف خليفه گماشته می شد برای رسيدگی به کارهای قضايی مسلمانان؛ البته مردم غيرمسلمان مملکت، استفاده ای از اين دستگاههای قضايی نداشتند و شهادت نامسلمان بر مسلمان پذيرفته نمی شد.»
«عمر در زمان خلافت خود تمام مسيحيان و يهوديان جزيره العرب را اخراج کرد به استناد آنکه پيغمبر وصيت کرده است که در جزيره العرب دو دين نباشد. راجع به عهدنامه هايی که يهوديان خيبر و نصارای [مسيحيان] نجران از پيغمبر داشتند، گفته شد که [آن عهد نامه ها] به خواست خدا موقت بوده است.» (همان، ۱۵۱-۵۳)
در دوران خلافت عثمان نيز جهادها و «فتوحات» در آسيای صغير و شمال آفريقا و اسپانيا ادامه يافت، اسکندريه چپاول و نابود شد، و در ايران بازهم غنايم و اسيران فراوان به چنگ فاتحان مسلمان افتاد. با کمک کشتی ها مصری، جزيرهء قبرس را «کشتار و تاراج» کردند. اشرافيت قبيله ای و محلی قريش، با نيروی ايدئولوژيک و نظامی «اسلام»، اکنون می رفت که به اشرافيت يک امپراتوری بزرگ طبقاتی تبديل شود. پطروشفسکی می نويسد، «در آن زمان هنوز جريان تکوين طبقات و دولت طبقاتی در زير پردهء حکومت دينی و روحانيان (يا تئوکراسی) مستور بود. ميان جامعهء دينی اسلامی و دولت عربی تفاوتی وجود نداشت. اعتقاد بر اين بود که حکومت بايد بر اساس مندرجات «کتاب خدا» (قرآن) و «سنت پيامبر» مبتنی باشد. ميان امامت و امارت، يعنی مشاغل روحانی و دولتی ِ خليفه نيز مرز و حدی وجود نداشت.» (پطروشفسکی، ص ۴۷)
پس از قتل عثمان، ميان خونخواهان او و طرفدارن علی ابن ابی طالب، تنش ها و جنگ های بسيار پديد آمد، اما علي نيز، علارغم خصومتی که از سوی معاويه از سوريه با او صورت می گرفت، به هنگام خلافت اش موفق شد در ايران و عراق پيروزی های لشگريان اسلام را تداوم ببخشد.
سياست در معنايی خاص
مشاهده می کنيم که جامعه سياسی اسلامی از بدو پيدايش خود در عصر غزوات تا تشکيل امپراتوری امويان، از منطق نظامی ـ سياسی واحدی پيروی می کرد و بازبينیِ تاريخ سياسی اين دوران اجازه نمی دهد ميان زمامداری پيامبر در مدينه و دوران حکومت خلفای راشدين از يکسو، و ميان خلفای راشدين و امپراتوری امويان، تفاوتی از لحاظ کيفی قايل شويم. طی اين سه مقطع، می بينيم که نخست مناقشات جامعهء سياسی مسلمان بر سر «گرفتن بيعت»، بر سر «قدرت» و فرونشاندن «فتنه» ها، و برسر «امارت» (اميری بر مؤمنان، حق داشتن منشور اميرالمؤمنين) و فراهم کردن نوعی مرجعيت و مشروعيت دينی به «قدرت» در چارچوب سياستهای باديه نشينان، که سپس در دو مقطع بعدی، به خاطر مرجعيت قرآن، خصلت يک تئولوژی سياسی جهانشمول (يونيورسال) به خود می گيرد. قتل عمر، قتل عثمان، قتل علی، و قتل اکثر امامان شيعی، قتل های سياسی بودند.
صفت «سياسی» در اينجا نيازمند توضيح است. در دوره شکل گيری نخستين «جامعهء سياسی» اسلامی، سياست هرگز به معنی داشتن «نظريهء سياسی» يا «فلسفهء سياسی» (حتا بر اساس گفتار و رفتار پيامبر) نيست. اگر مفاهيم اصلی عمل سياسی هنوز بر محور زور باشد و کسب قدرت و گرفتن بيعت هدف آن، ما هنوز با نوعی آئين (آئين سياست و کشورداری) سرو کار نداريم. چنين آيين هايی، تنها سه قرن بعد، به تدريج، در دورهء عباسيان و با کوشش ديوانيان و وزيران ايرانی، با ترجمهء متون پهلوی و يونانی به عربی، پديدار می شوند. البته بايد اضافه کنيم که تصميم بر سر اينکه با چه کسی بايد بيعت کرد، کدام امام برحق است و کدام امام کاذب، و بعدها چه کسی مقام واقعی«مهدی» يا امام غايب را دارد، همان اندازه که پرسشی سياسی بود، پرسشی دينی معطوف به رستگاری اخروی نيز بود (پاتريشيا کرون، ص ۲۳). تشکيل «فرقه» (سکت / sect) های دينی برای مسيحيان ناشی از اختلافات تئولوژيک است. اما در جامعه ای دينی که رهبر سياسی و رهبر دينی به ضرورت بايد يکی باشند، مفاهيم سياسی و ديني نيز برهم منطبق می شوند و فرقه ها نيز «سياسی» اند. پيروی از امام کذاب يا باور به «مهدی» دروغين، هم به معنی کفر است (دينی) و هم به معنی محاربه (سياسی). يا به عبارت ديگرمحاربه و کفر، هريک به تنهايی مفهومی سياسی ـ دينی است.
تحليگرانی که گرايش های ناسيوناليستی ضد عرب (يا ضد ترک) دارند، به طور معمول قيامهای محلی خاندانهای ايرانی عليه خلافت مرکزی را به معنی احيای عنصر «ايرانيت» و «احيای تمدن و فرهنگ ايرانی» تعبير می کنند. برای اين تحليلگران، «استقلال ملی» از «تسلط اعراب» ، مهمتر از اين حقيقت است که اين «استقلال» بازهم زير نفوذ همان اسلامی صورت می گرفت که اکنون وجه غالب فرهنگی و تمدنی سرزمين ايران شده بود. منطق عمل رهبران اين قيام های ايرانی، چيزی جز استفادهء استراتژيک از اسلام نبود. آنها برای هميشه اسلام آورده بودند. با نيروی اسلام نيز سـتيز خود را بر سر حق و مقام اميرالمؤمنين، با دستگاه مرکزی خلافت به جلو می بردند. البته ترديدی نيست که آنچه به نام «رنسانس يا عصرطلايی تمدن اسلامی» نامگذاری شده، مديون تلاش فرهنگی نومسلمانان عمدتاً غيرعرب بود. اما پيروزی بر عنصر عربی در ايران، به معنی شکست کامل بود در برابر تفوق اسلامی و بعدها شيعی.
ادامه دارد
منابع بخش دوم:
علی اکبر فياض، تاريخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم،
۱۳۶۹
ايليا پاولويچ پطروشفسکی، اسلام در ايران، ترجمهء کريم کشاورز، انتشارات پيام،
تهران،
۱۳۵۴
Wilfred Madelung, The Succession of
Muhammad, Cambridge
University Press, 1997, 2004
Patricia Crone, God's Rule -
Government and Islam, Columbia
University Press, 2004
برگرفته از سايت نيلگون:
http://nilgoon.org/archive/abdeekalantari/articles/Abdee_Kalantari_Islam_and_Politics.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |