پيوند به نظر خوانندگان در مورد اين مقاله
نفس استبداد، نه نوع آن!
سخنرانی بر مزار دکتر حسين فاطمی
اشکان رضوی
به نام خداوند جان و خرد
حوادثی که در طول تاریخ برخی ملت ها بویژه ملل تحت استعمار و استبداد رخ می دهد گاه با گذر زمان خیلی زود به بوتۀ فراموشی سپرده می شود و بویژه آن هنگام که ملتی اسیر استبداد، سرنوشت کشور خویش را از دست دیکتاتور و مستبدی می گیرند و به دست مستبدی دیگر می سپارند و ناگزیر از آن که این قانون نانوشته ای است که با گذشت زمان وضعیت هر کشور استبداد زده ای که حاکمانش منتخب مردم و بازتاب خواست های حقیقی آنان نباشند رو به زوال خواهد گذاشت و روز به روز راه نشیب خواهد پیمود.
مردم اسیر دست استبداد، غافل از آن که چیزی که ایشان را دچار این وضعیت نابهنجار و این فلاکت و سیه روزی روز افزون نموده است نفس استبداد است نه نوع آن، آرزوی رسیدن به گذشته را در سر می پرورانند و نسل های نو بدون آن که بدانند نیاکانشان به راستی چرا به مبارزه با رژیم دیکتاتور گذشته رو آوردند زیر بمباران تبلیغاتی برخی نا آگاهان و یا غرض ورزان به محاکمۀمادران و پدران خود روی می آورند که چرا؟
آیا همان وضعیت گذشته بهتر نبود؟
و در این بین، در اکثر موارد، روشن فکران و حتا کسانی که خود در آن مبارزات شرکت داشته اند پاسخی روشن برای این تردید فرزندان و نسل پس از خویش ندارند. اما در این بین هستند رویدادهایی که آن چنان بر تارک پیشینۀ مبارزاتی ملتی تحت ستم می درخشند که با اندکی ژرف نگری در آنها می توان حقیقت را برای همه و بویژه نسل جوان روشن کرد و به آنها که یا درک درستی از شرایط تاریخی ندارندو یا آگاهانه به خاطر منافعشان آنها را نادیده می انگارند نشان داد که "نمی توان همه چیز را در گذر زمان از حافظۀ تاریخی یک ملت زدود".
باشندگان ایرانزمین
یکی از بارزترین این حوادث دهشتناک در تاریخ معاصر ما کودتای به راستی ننگین 28 مرداد سال1332 و پیامدهای شوم آن است. دستگیری، تبعید و اعدام بزرگترین آزادیخواهان تاریخ معاصر ایران و مبارزانی که به اثبات تاریخ به جرات می توان گفت از کم شمار افرادی بودند که در تاریخ استبداد زده و استعمارزده ملت ایران، نمایندۀراستین ملت و برآمده از متن آنها و بازتاب دهندۀ خواست های آنها بودند .
آری اینچنین بود که...
در سحر گاه 19 آبان ماه 1333 راد مردی که تاریخ معاصر ما چون اویی را کمتر سراغ دارد با بدنی تب دار و بیمار به جوخه اعدام شب پرستان سپرده شد تا تراژدی مرگ بابک را در اذهان ایرانیان زنده کرده و ایرانیان را یاد آور شود که آزمندی انیران و دشمنان را پایانی نیست و نخواهد بود و این خاک، زنده به خون فرزندان رشید ایرانزمین است و بس.
و او که تا آخرین لحظۀ زندگی شرافتمندانه اش به راستی به همان آرمان هایی که ملت ایران او را به همین خاطر برگزیده بود وفادار و پایبند بود با فریاد «زنده باد مصدق، پاینده ایران» زنده بودن جاودانی نهضت ملی ایران را تا همیشه تاریخ فریاد زد ـ در حالیکه قلب پاک دکتر فاطمی آماجگاه گلوله هایی قرار می گرفت که کار نیمه کاره ارتجاع سیاه و اهریمنی را که پیش از آن در ترور او ناکام مانده بود به پایان می رسانید.
آنگاه، دیکتاتوری وقت ایران، که هرگاه اوضاع را نامساعد می دید فرار را بر قرار ترجیح می داد، با خیالی آسوده بر فرش سرخی که جلادانش، با همکاری روباه پیر انگلیس و استعمارنو امریکا، از خون پاک دکتر فاطمی ها زیر پایش گسترده بودند گام نهاد و اوضاع به ظاهر امنی که با زندانی کردن و تبعید آزادیخواهان فراهم شده بود زمینه را برای یکه تازی استبداد بیدادگری دوباره در این سرزمین اهورایی بیش از پیش فراهم ساخت.
اما اهمیت این نکته در کجاست؟
یاد آوری و بزرگداشت انسان هایی بزرگ چون فاطمی، گذشته از آنکه کوچکترین سپاسی است که یک ملت می تواند در برابر فداکاری ها و از خود گذشتگی های آنها ابراز دارد در واقع ادامۀ مبارزه ای است که از سال ها پیش از سوی نیاکان فرمند ما آغاز گردیده و به دست بزرگانی چون فاطمی ادامه یافته است.
دکتر حسین فاطمی در خانواده ای از عالمان دینی شهر نایین دیده به جهان گشود. پدرش آیت اله سید علی سیف العلما و مادرش دختر حجت الاسلام خادم بود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و سایر افراد خانواده فرا گرفت. سپس برای گرفتن دیپلم راهی اصفهان شد و در آن شهر، همزمان با تحصیل، اقدام به انتشار مقالاتی در روزنامۀ باختر نمود. پس از آن برای تکمیل تحصیلات روانۀ اروپا شد و در نیمۀ اول آبان 1327 به ایران بازگشت. در نیمۀ نخست سال 1328 روزنامۀ «باختر امروز» را در تهران منتشر کرد و در اسفند 1328 جبهۀ ملی ایران، به پیشنهاد وی، با حضور بیست و دو نفر از سرشناس ترین مبارزان ملی آن زمان، به رهبری زنده یاد، پیشوا، دکتر مصدق تشکیل گردید. پس از آن دکتر فاطمی و همراهانش با تلاش روزافزون به مبارزه ای پی گیر و خستگی ناپذیر با استعمارگران و عوامل داخلی آنان پرداختند.
او فریاد بر می آورد که: "طبقه درس خوانده و فهیم ایران! تودۀ روشنفکر و باهوش! ایران را به دست خویشتن اداره کنیم . ما صاحب این خانه هستیم. ما باید آن توانایی و شخصیت ذاتی را از خود بروز دهیم که هر نالایق پست، و هر کوچه گرد بی فکر و کم شعور، نتواندحاکم بر مقدرات این مملکت شود."
و شگفتا که روشنفکران ایران برای این سخنان میهن پرستانه و روشنگر هیچگاه گوش شنوایی نداشته اند.
هزینۀ این سخنان آتشین و بی پروا و این مبارزات رو در رو و بی پرده، و تاختن به شاهی که اصول مشروطه را زیر پا نهاده بود، توقیف های مکرر روزنامۀ باختر و هتاکی مزدوران اردوگاه شوروی و انگلیس و جیره خوران ارتجاع بود ـ که تا کنون نیز موجودات پست و حقیر دست از گزافه گویی های خود بر علیه این بزرگمرد تاریخ ایران زمین بر نداشته اند.
با آغاز نخست وزیری دکتر مصدق، دکتر فاطمی به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی وی مشغول به کار شد و پس از آن به عنوان نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای ملی برگزیده و در آخرین ماموریت خود نیز عهده دار وزارت امور خارجه در کابینۀ دکتر مصدق بود.
در نیمه شب 25 مرداد 1332، به دنبال کودتای عوامل آمریکا علیه حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق، دکتر فاطمی توسط گارد شاهنشاهی دستگیر و محبوس گشت و مورد آزار واقع گردید. و بامدادان همان روز، در پی شکست کودتا و فرار محمدرضا پهلوی از رامسر به بغداد،آزاد گردید و همان روز نیز با حضور در کاخ سعدآباد به لاک و مهر کاخ های سلطنتی پرداخت و در سرمقالۀ "باختر امروز" 26 مرداد، با عنوان "خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد"، ماهیت وابسته و پوشالی دربار را افشا نمود.
دکتر فاطمی در پی کودتای 28 مرداد 1332 مدتی مخفی گشت ولی سرانجام در 22 اسفند همان سال توسط سرگرد مولوی، با استفاده از اطلاعات سروان جلیلوند، دستگیر شد. رژیم شاه برای تقدیر از نامبردگان در همان روز مولوی را به پاداش این مزدوری به درجه سرهنگی و جلیلوند را به درجه سرگردی ارتقا داد.
پس از دستگیری دکتر فاطمی، عوامل سرکوب رژیم شاه بر آن شدند تا به هنگام انتقال او از شهربانی، وی را به دست شعبان بی مخ و جمعی از اوباش او به قتل برسانند ولی این نقشه با فداکاری خواهر شجاع دکتر فاطمی که خود را سپر برادر نموده بود نا کام ماند.
پس از آن واقعه دکتر فاطمی به بیمارستان منتقل و در شرایطی که از آثار ضربات کاردها و خنجرهای واردۀ شب پرستان رنج می برد، و مضاف بر اینکه پس از سوء قصدنا فرجام و کور مهدی عبدخدایی در تاریخ 26 بهمن 30 هیچگاه نتوانسته بود سلامت جسمی کامل خود را بازیابد در وضعیتی بسیار بحرانی قرار گرفت.
آن چنان که در اسناد مربوط به 19 تیر 33 مشاهده می شود، دکتر فاطمی به دستور محمدرضا شاه بازجویی و در بیدادگاه فرمایشی و سری به بیرحمانه ترین شیوه محاکمه و محکوم به اعدام گردید و در سپیده دم 19 آبان 33 ـ با پیکری تبدار و بیمار آماج گلولۀ دژخیمان گشت تا عبرتی باشد برای تمام کسانی که به خود جرأت می دهند در برابر استعمار و مزدوران او بایستند. ولی زهی خیال باطل، که مبارزه برای بدست آوردن آزادی متوقف نگردید و مبارزان از پای ننشستند و تا گیتی به پاست رهپویان آزادی میهن نیز، دست از جان شسته، اندیشه ای جز رهایی میهن و ملت نخواهند داشت.
هم میهنان!
امری که ملت ایران، و بویژه روشنفکران، آن را سی سال پیش فراموش کردند آن بود که استبداد، استبداد است ـ از هر شکل و اندیشه ای که می خواهد باشد و از یاد بردند که هدف توجیه کنندۀ وسیله نیست و اگر ما خواهان آزادی و استقلال، دموکراسی و استقرارحاکمیت ملی هستیم نمی توانیم دست در دست هر فریبکاری که از اهداف والای ملت سخن می گوید بگذاریم.
و حال این مساله بویژه برای مردم امروز ایران و آنانی که هم اینک دغدغۀ منافع ایران و رسیدن به کشوری آزاد و آباد را در سر می پرورانند و در این راه به واقع تلاش می کنند و از خویشتن و منافع خویش می گذرند باید مد نظر باشد که، به جای آنکه صرفاً گذشتگان خود را نکوهش کنند و به خاطر فشاری که بر آنان وارد می شود، یا به خاطر همرنگ شدن با جریانات عوام پسند، نبايد چشمان خود را ببندند و تمام حوادث و رخدادها را به گردن توطئه های استعمار و یا پیشینیان خود بیاندازند و خود را به دست جریاناتی بسپارند که پیشینۀ ننگین خود را به لطف شرایط سخت و طاقت فرسایی که اینک برای مردم بزرگ ایران بوجود آمده است از ذهن ها زدوده اند و با مظلوم نمایی چیزی هم از ملت ایران طلبکار هستند.
به یاد بیاوریم که مصدق ها را چه کسانی تبعید نمودند و فاطمی ها را چه کسانی تیرباران کردند. و زمینۀ هر گونه پیشرفت و توسعۀ سیاسی و ارتقای فرهنگ اجتماعی و مدنیت را چه کسانی در ایران بستند و چه کسانی مسبب نابودی دموکراسی نوپا در ایران شدند و زمینه ساز رسیدن ملت بزرگ ما به این سیه روزی بودند.
به راستی، در تاریخ معاصر ایران کمتر کسی را در میان رجال سیاسی می توان به شجاعت و صراحت و صداقت و یکرنگی فاطمی یافت .دکتر فاطمی کسی بود که هرگز حاضر نشد از پی گیری خواست های به حق ملت بزرگ و رنج کشیده ایران، نه در برابر ارتجاع و نه در برابر استبداد و نه در برابر استعمار، کوتاه بیاید و همین مسئله هم موجب شد که به دست ارتجاع ترور شود و به دست استبداد و به خواست استعمار تیرباران گردد.
ملت بزرگ ایران امروز که گام در راه مبارزه ای خستگی ناپذیر با استبداد نهاده و برای رسیدن به آرمان آزادی و دموکراسی و برای رسانیدن ایران، این خاک پاک اهورایی، به جایگاه شایسته و بایستۀ آن در دنیای امروز عزم خود را جزم نموده است و تمام تلاش خود را به کار گرفته، باید با حفظ هوشیاری کامل و پند گرفتن از گذشته، از تکرار اشتباهات تاریخی بپرهیزد و با بدور افکندن این اندیشه پوسیده که مردم گوسفندانی هستندکه نیاز به چوپان دارند، یا بردگانی هستند که باید از قدرت مافوق بشری فرمان برند، تنها و تنها به این هدف بیاندیشد که رسیدن به جایگاه اصلی انسان بودن و حفظ یکپارچگی و قدرت ایران و سرفرازی آن تنها در صورتی ممکن است که دولتی برآمده ازخواست مردم، و نه قدرت گرفته از هیچ منبع دیگری، کار ادارۀ کشور را به دست گرفته و خادم مردم باشد و باور کند که خدمت به مردم وظیفۀ دولت است و نه منتی از سوی دولت بر مردم .
قدرت از آن مردم است که آن را، در برخی امور، به دولت منتخب خود تفویض می کنند و هیچ دولتی که منتخب واقعی مردم باشد به خاطر ارائه خدمت به آنها، به خاطر ایجاد راه، تأسیس مدرسه، تامین بهداشت و مسکن و برآوردن نیازهای مردم و گردن نهادن به خواست آنها نه بایسته است و نه می تواند بر آنها منت بگذارد.
با نگاهی به جوامع آزاد دنیای امروز که در آنها دموکراسی نخستین شرط حاکم است، می بینیم که بشریت تا چه حد به پیشرفت در علوم مختلف و تا چه حد به رفاه در تمام شئون زندگی دست یافته است. این اشتباه است که فکر کنیم هر راه دیگری به جز آزادی انسان و احترام به حقوق مسلم او و تکیه بر خرد جمعی مردم برای پیشرفت انسان ها و جوامع انسانی متصور است و وجود دارد.
و اکنون اگر ایرانیان بخواهند در برابر نیاکان بزرگشان، که برای نخستین بار در دنیا از حقوق انسان ها و احترام به باورهای آنها سخن گفتند و نيز در برابر نسل های آینده، سرافکنده و شرمسار نباشند، و برای اینکه بار دیگر شرافت، اراده، نیک اندیشی و نیک کرداری ایرانی را به جهانیان نشان دهند، راهی جز این در پیش ندارند که تمام کوشش خود را در نهایت خردورزی بکار بندد و با ایجاد اتحاد و همبستگی بر محور باور به آزادی انسان و حقوق او و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش، در راه حفظ منافع ملی خود گام بردارند. و روشن است که در این راه به خردورزی و راستی و پاکدامنی و از جان گذشتی بیش از پیش نیاز است که در این کارزار ، گرز گران می خواهد و سینه ستبر و گامی همچو کوه های سربه فلک کشیده البرز و زاگرس استوار و آهنین.
همانطور که شهید جاویدان نهضت ملی ایران، زنده یاد دکتر حسین فاطمی، سال ها پیش یادآور شد که: "محال است ملتی شجاع چیزی را بخواهد و به آن نرسد".
به امید روزی که ملت خردمند و شجاع ایران به آزادی واقعی دست یابد.
زنده باد راه شهیدان راه آزادی و سربلندی ایران
جاوید ایران ـ پاینده ایرانی
آقای سردبير سکولاريسم نو
از شما بعيد بود چنين مقالهء نفرت پراکنی را برای انتشار انتخاب کنيد. اين جبهۀ ملی چه خاصيتی دارد که حتی جوانان شجاعی همچون آقای رضوی را در گذشته محبوس می کند و به او می آموزد که از گذشته جز نفرت و خشم چيزی نياموزد و همچنان بر شيپور انتقام و جدا سازی و تفرقه بدمد؟ آيا رهبران جبهۀ ملی واقعاً فکر می کنند که با اينگونه سخن گفتن راهی برای وفاق ملی پيدا می کنند؟ آيا فکر نمی کنند که، جدا از واقعيت های گذشته های دور، بسياری از جوانان ايران، امروز را با پيش از انقلاب مقايسه می کنند و، متأسفانه، بر هر آنچه گذشته چشم می پوشند و چون جبهۀ ملی را در ديروز درگير به قدرت رساندن فقها و امروز درگير باد زن شعله های خشم عليه پهلوی ها می بينند از آن رو می پوشانند؟ آيا واقعاً رهبران جبهۀ ملی فکر می کنند که امکان تجديد حيات حکومت نوع محمد رضا شاهی در ايران وجود دارد يا رضا پهلوی می تواند با چکمه های پدرش در صحنه ظاهر شود؟ يعنی جوانان ايران در اين سی سالۀ پر از بدبختی به هيچ چيز جز ادبيات پر از خشم و نفرتی اينگونه که در سخنرانی آقای رضوی موج می زند دست نيافته اند؟
کاش شما بجای کوشش برای نشان دادن چهرۀ «همۀ» دست اندرکاران سياسی ـ همچون حزب کارگری يا همين بخش از جبهۀ ملی ـ می کوشيديد همگان را براه دوستی و وفاق بکشانيد.
من از روشی که انتخاب کرده ايد خوشحال نيستم.
آلمان ـ هوشنگ م.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |