این یعنی «آمریکا»!
فرهاد جعفری
علی
(ترابی) بهم زنگ زد و گفت: آقا تبریک. رفیقت برد.
گفتم: اوباما که
رفیق من نبود. مککین رفیق من بود!
با
خودش گفته بوده لابد چون شعارهای اوباما متضمن «تغییر و نگاه به آینده و فراموش
کردن گذشته» و این قبیل چیزهاست، لابد با او موافق ترم تا مککین محافظه کار.
اما بهش گفتم اینطور نبود. مک کین خیلی دوست داشتنی تر بود. آهی هم کشیدم و گفتم:
حیف که امریکایی ها کشورشان را دادند دست یک کنیایی.
گفت: همین
آمریکا را آمریکا کرده. مگر نه؟! همهی جذابیتش به همین است مگرنه؟!
گفتم: آره.
این را
نمیشود کتمان کرد.
حقیقتاً همینطور است. چیزی که آمریکا را «آمریکا» کرده همین «حد اعلای دیگرپذیری» این جامعه است. همین «شایستهسالاری مطلق» (به نسبت دیگر نقاط) است. همین «صاحب حق بودن هر شهروند امریکایی» ست. حالا حتا بیهیچ واسطهای؛ افریقایی باشد، لاتین باشد، آسیایی باشد. یا مثل اوباما، از پدری کنیایی و مادری امریکایی به دنیا آمده باشد و «فقط با یک واسطه» امریکایی محسوب شود!
چیزی که افسوس برانگیز و رشکآمیز است این که: در چنین وضعی؛ تو در کشور خودت بیگانهای. و تقریبا از هر حقی که انسان معاصر از آن برخوردار است، محرومی!
● از نخستین «نطق گرم و گیرای اوبامای جوان» در یک کمپین انتخاباتی برای سنا و «دیده شدناش توسط حزب»؛ تا انتخابش به عنوان «رئیسجمهور قدرتمندترین کشور دنیا» فقط 2 تا 3 سال میگذرد». فقط 2 تا 3 سال. این حیرتانگیز نیست؟!
این
یعنی:
اگر اراده کنید؛
اگر هوش و شعور و دانش اش را داشته باشید؛ فقط 2 تا 3 سال زمان لازم است تا خود را
در ایالات متحده، به بالاترین سطح، به هرجا که دوست دارید برسانید.
این
یعنی:
«مکانیزم رشد و
ارتقاء» در جامعهای به نام ایالات متحده «روشن، سالم، تعریفشده، محترم، قابل
اعتماد و قابل برنامهریزی»ست.
این
یعنی:
کسی نیست توی
سرت بزند. کسی نیست خوار و ذلیلات بخواهد. کسی نیست منکوب و سرکوبت کند. کسی نیست
حق رشد و پیشرفت را از تو بگیرد و به فرزندان و خواهرزادهگان بیکفایت خودش بدهد!
این
یعنی:
کسی نیست تا
«دهانت را ببوید، مبادا گفته باشی دوستت دارم». مگر آنکه رای میدهد!
این
یعنی:
«ایالات متحدهی
آمریکا».
● به گمانم ازین پس و با انتخاب اوباما؛ دیگر نباید بگوئیم «آزادی»؛ دیگر نباید بگوئیم «قانون»؛ دیگر نباید بگوئیم «شایستهسالاری»؛ دیگر نباید بگوئیم «دیگرپذیری»؛ دیگر نباید بگوئیم «تسامح و تساهل»؛ دیگر نباید بگوئیم «چندگرایی»؛ دیگر نباید بگوئیم «برابری»؛ دیگر نباید بگوئیم «حق رشد و ارتقاء اجتماعی». بلکه باید خودمان را راحت کنیم و به شکلی خلاصه بگوئیم: «آمریکا«!
به گمانم باز هم جهان به «آمریکا» و دموکراسی بینظیر آمریکائی باخت.
●
اما فارغ از اینها؛
چیزی به نظرم «غیرطبیعی» میرسد!
یعنی این که
تقریبا همهی جهان (از چپ گرفته تا راست؛ از مذهبی گرفته تا سکولار؛ از مسیحی گرفته
تا مسلمان و بودائی؛ از فقیر گرفته تا غنی) از پیروزی اوباما به هیجان آمده و مطابق
گزارش رسانههای تصویری اغلب امریکایی، مشغول پایکوبی و جشن گرفتن آن هستند؛ به
نظرم غیرطبیعی ست.
اینکه هم اسرائیلی ها، هم فلسطینی ها؛ هم عرب و هم عجم؛ هم آفریقایی و هم آسیایی؛ هم استرالیایی و هم اروپائی؛ هم افغانستان و هم پاکستان؛ هم عراق و هم ایران؛ و در ایران هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون (مثلا هم آقای حاجبابایی عضو دفتر تحکیم و هم آقای حاجبابائی عضو هیات رئیسه مجلس!) هم اپوزیسیون داخل کشوری و هم اپوزیسیون خارج کشوری؛ هم حاکمان و هم محکومان در گوشه و کنار دنیا؛ هم چاوز ونزوئلایی و هم کنراد استرالیایی از این انتخاب احساس رضایت و خشنودی میکنند «غیرطبیعی»ست.
«غیرطبیعی»ست چون انتخاب رئیسجمهور ایالات متحده، چیزی مثل «رفتن پیش قاضی»ست. یعنی دستکم 50 درصد مراجعهکنندگان باید از محکمه ناراضی بازگردند! حال میخواهد حکمی که آن قاضی صادر میکند حق باشد میخواهد منغیرحق باشد.
با
«پیامبر» و «مردی آسمانی» یا «مسیح»ای سیهچرده هم که روبرو نیستیم.
هستیم؟! چون از
ظهور آخرین پیامبر آسمانی، ظاهراً چیزی در حدود 1450 سال گذشته است.
نه؟!
پس این همه
«شادمانی و خشنودی همگان» برای چیست؟!
آیا این یک حقیقتِ غیرقابل کتمان نیست که «منافع ایالات متحده با هیچ کشور دیگری به طور مطلق همپوشان نیست»؟!
پس چگونه است که مثلاً اسرائیلیان همانقدر ذوقزدهاند که مصریها؟! یا چینیها همانقدر که تایوانیها؟! یا ژاپنیها همانقدر که کرهای ها؟! یا روسها همانقدر که گرجستانیها؟! یا ارمنیها همانقدر که آذربایجانیها؟!
● به گمانم دیری نخواهد پائید که بخش عمدهای از این خشنودیها و خوشحالیها، به زوال خواهد رسید. چرا که اصطکاک منافع ایالات متحده با هر بخش دیگری از جهان، یک واقعیت سخت و صلب است و «اوباما» به طور قطع و یقین؛ نیامده است که منافع ایالات متحده را قربانی منافع همهی دیگر ملتها کند چون برای انتخاب شدنش پایکوبی میکنند! (برآوردها نشان دادند که اگر انتخاباتی جهانی صورت میگرفت، اوباما در همهی کشورها رای میاورد. مثلا در افغانستان از هر 75 نفر، 72 نفر به او رای میدادند!).
بلکه آمده است تا منافع ایالات متحده را به شیوهای دیگر تامین و تضمین کند (بگذریم که هر رویاپردازی که به قدرت میرسد، به سرعت با دیوار واقعیتها برخورد میکند و اوباما نیز از این قاعده مستثنا نیست و چه بسا نتواند به شعارهای خود چنانکه گمان میبرده و میخواسته یا مردمان گمان برده و میخواسته اند عمل نماید).
ازین
روست که معتقدم:
به نظرم جهان
برای فقط دقایقی؛ محو و مبهوت یک «رویای امریکایی» شده است که ساخته و پرداختهی
دستگاه رسانهای عظیم آن است. یک رویای امریکایی دیگر مثل مرلین مونرو، مثل مایکل
جکسون، مثل الویس پریسلی یا مثل مدونا.
با این تفاوت که مدونا یا الویس، عهدهدار سازمان و گردش مالی کمپانیهای عظیم داروسازی یا اسلحهسازی یا رویاسازی امریکا نیستند که تصمیماتشان، مخل منافع حیاتی شهروندان دیگر نقاط دنیا باشد. این است که ماندگارند و هرگز تصویر خیالی چنان اسطورههایی (حتا به رغم گندکاریهاشان و افتضاحات اخلاقی شان) شکسته نمیشود.
اما «رویای اوباما» به سبب زمینهای که در آن شکل گرفته و از آن برخاسته و درهمان زمینه نیز ناچار از اتخاذ تصمیم و اجرای آن است؛ به سرعت مضمحل خواهد شد و «دستکم» نیمی از دنیا درخواهد یافت که «چیزی تغییر نکرده و نخواهد کرد. آمریکا، همان آمریکاست»!
● پس به نظرم تنها تحتِ دو وضعیت (دو تحلیل و ارزیابی و گمانهزنی) شادمانی و خشنودی همزمان اسرائیلیها و فلسطینیها (فقط به مثابه دو نماد از جهان معاصر که از انتخاب اوباما به یک اندازه خشنود شدهاند در حالی که هریک منافعی متضاد دیگری دارند) قابل توجیه است.
و آن اینکه: «جهان در نخستین روزهای آماده شدن برای حکومت واحد جهانی به رهبری ایالات متحده قرار دارد» و این شادمانی و خشنودی همگان (که قطعاً ناشی از این پیشفرض ذهنی آنهاست که سرنوشت ما نیز با انتخاب او به نحو مثبتی تغییر خواهد کرد) نوعی اعلام آمادگی برای پذیرش چنین واقعیتی ست.
یا اینکه: «بروز چنین رخداد غیرمعمول و غیرطبیعیای؛ مقدمهی فروپاشی ایالات متحده است که تقریباً همهی مردم جهان، آن را در ناخودآگاه جمعی خود درک کردهاند و اینگونه خشنودی خود را از آن ابراز میکنند».
چون
از دو حال که خارج نیست:
یا «اوباما» در
هنگام ترسیم راهبردها و راهکارهای سیاسی داخلی و خارجیاش «منافع ملی ایالات متحده
را بر هر منفعت دیگری مقدم میدارد» (که نتیجهاش تصادم منافع این کشور با منافع
همهی دیگر کشورهاست
/ همان وضع
سابق) یا در چنان هنگامی «منافع "همهی جهانِ اینگونه خشنود از انتخاب خود" را بر
منافع ایالات متحده مقدم خواهد داشت» (که نتیجهی آن پیشاپیش روشن است!).
من که
هرچه فکر میکنم «راز این خشنودی همگانی» را درک نمیکنم و چیز دیگری به عقلم
نمیرسد!
تحلیل شما چیست؟!
برگرفته از وبلاگ نويسنده «گفتمگفت»:
http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=375&p_id=2
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |