روح ایرانی و استبداد سیاسی
در بررسی علل عقبماندگی اندیشه سیاسی در ایران
گفتگو با رامین جهانبگلو
گفتگوگر: رضا جمالی
پرسش: در بررسی
تاریخ اندیشه
ی سیاسی در ایران،
گروهی معتقدند که دورهی گذار از اندیشهی سنتی به مدرن صورت نمیگیرد و انحطاط
اندیشه در ایران آغاز می شود. چقدر با این نظریه در عقبماندگی ایران، موافق هستید؟
پاسخ: افرادی
مثل آقای دکتر طباطبایی به نظریهی انحطاط اعتقاد دارند. ولی عملا فکر نمیکنم، این
کاملا یک بحث درستی باشد. ولی درست است که در اندیشهی سیاسی در ایران گسستی به
وجود آمده است، یعنی لااقل، میتوانیم بگوییم از دورهای که اندیشهی سیاسی
داشتهایم. اندیشهی سیاسی ما بیشتر اندیشهی سیاسی اسلامی بوده است، در روبرویی با
اندیشهی سیاسی مدرن این گسست وجود داشته و این پیوند بهراحتی ایجاد نشده است.
در حقیقت، رویارویی ما در دورهی پایان قاجار است که با ایدههای جدید در غرب داشتیم، افرادی مثل میرزاملکم خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقا خان کرمانی و دیگران. با خواندن آثار فیلسوفان و نویسندگان غربی، به نوعی درانقلاب مشروطه موثر بودند ولی این باز ما را وارد افق اندیشهی سیاسی مدرن نکرد.
برخی از افکار به صورت
واژهها، مضامین و مفاهیم، بهطور پراکنده گرفته و یا تقلید شدند و یا مورد استفاده
قرار گرفتند که هنوز هم همینطور ادامه دارد؛ ولی ساختار محکمی که اندیشهی سیاسی
مدرن در اروپا از پایان قرون وسطی تا به امروز، به مدت لااقل ۵۰۰ سال داشته،
هیچوقت در ممالکی مثل ایران شکل واقعی خودش را نگرفت.
پرسش: شما زوال
اندیشه و یا اندیشههای سیاسی را در ایران، متعلق به چه دورههایی میدانید؟
پاسخ: خیلیها
اعتقاد دارند و با هم همعقیده هستند که، آخرین فیلسوف بزرگ ایران، ملا صدرا بوده
است. ملا صدرا فیلسوف سیاسی نیست. ولی میتوان گفت در همان دورهای که ملاصدرا در
ایران بوده، دکارت را در غرب داریم و دکارت نتیجهی انقلاب گالیلهای است.
بعد از دکارت، فیلسوفانی
مثل اسپینوزا دیگران را داریم که یک گسست فلسفی با منطق الهی ـ سیاسی میکنند و
مسالهی سوبژکتیویسم یا ذهنگرایی ، مسالهی سوژه و علم جدید رامطرح میکنند و این
ما را وارد یک بعد دیگر و یک افق ذهنی دیگر میکند و طبیعتاً از آن دوره به بعد، از
قرن ۱۷ میلادی به بعد، تمام فلسفهای که ۳۰۰ سال بعد از آن میآید، تحت تاثیر آنها
قرار میگیرد.
ولی در ایران چنین چیزی نیست. یک بُعدی که همیشه در کشورهایی مثل ایران بوده، که
بعد بسیار بسیار قوی هم هست، اندیشهی دینی است. بهطور کلی، تاثیر اندیشهی دینی
روی فکر فلسفی خیلی زیاد بوده و بنابراین، اگر ما ملاصدرا را آخرین فیلسوف ایران
بدانیم، بعد از ملاصدرا عملا، فیلسوفی نداریم که بخواهد نظاممند باشد. افرادی که
داریم در مورد اندیشههای دینی پراکنده فکر میکنند و یا به صورت عرفانی فکر
میکنند.
پرسش: صحبت از
اندیشهی دینی کردید اگر در تاریخ فرهنگ سیاسی ایران نگاه کنیم، مولفههای از قبیل
«سلطان و رعیت»، «مراد و مرید» و امروز هم «امام و امت» را مشاهده میکنیم. حتی در
جامعهی ایرانی هم همین مولفهها بر روی رفتار شخصی و فردی افراد در تعامل با
همدیگر هم مشهود است. ریشه
ی این تفکر را در
کجا میبینید؟ و آیا معنای آنرا در بعد سیاسی می توان سلطنت مطلقه انگاشت؟
پاسخ: به نظر
من، ریشهی این تفکر در درجهی اول برمیگردد به ایران باستان. به هرحال این ارتباط
عمودی که در جامعه وجود دارد، متعلق به ماقبل اسلام است، بینش ایرانیان است که به
صورت یک بینش فاتالیستی به جهان، به
طور کلی است.
وقتی که به دورهی پنجم
قبل از میلاد نگاه کنیم که در آن دوره، یونان باستان چگونه بوده و ایران باستان
چگونه، میبینیم در آن دوره در یونان یک نیمه دمکراسی بوده، تاریخ نویسی داشتیم با
افرادی مثل هرودوت و توسیدیدز، تراژدی داشتیم با افرادی مثل آخیدوس و سوفکلس،
فلسفه داشتیم با افرادی مثل سقراط، افلاطون و بعد هم ارسطو. ولی در ایران فقط فکر
دینی داریم. شاید بشود گفت که قویترین فکری که در آن دوره در ایران وجود داشته به
جز فکر سلطنت فقط فکر دینی وجود داشته است.
یکی از مسایلی که آتنیها در آن دوره، در برخورد با ایران داشتند و همیشه از خودشان
سوال میکردند، این بود که چگونه ایرانیها میتوانند امپراتوری داشته باشند؟ برای
این که اداره کردن امپراتوری برای آنها، سخت به نظر میآمده.
یونانیها و یا بهتر است
بگوییم آتنیها با وجود اشکالاتی که دمکراسیشان داشت، زنها و بچهها و بردهگان
را دخالت نمیدادند ، ولی به هرحال یک نوع رابطهی افقی در ساختار سیاسیشان ایجاد
کرده بودند.
این رابطهی افقی در ایران باستان به این صورت وجود نداشت. این رابطه، بیشتر
میتوان گفت حالت عمودی داشته و این رابطهی عمودی همیشه در تاریخ ایران باقی مانده
است.
پرسش: هگل در
کتاب تاریخ فلسفه، در مقایسهای که بین سه امپراتوری ایران، روم و یونان داشته،
بنیان سیاسی یونان و روم را همان نیمهدمکراسی که شما به آن اشاره کردید، میداند و
زیربنای حکومتی در مشرق زمین را استبدادی ارزیابی کرده و میگوید: روح شرقی تولید
خودمداری و خودمحوری میکند و این عامل زیر بنای حکومتهای استبدادی در مشرق زمین
است , چقدر با نظریه روح شرقی هگل موافق هستید؟
پاسخ: وقتی
میگوییم روح شرقی، خُب ژاپنیها، چینیها و هندیها هم جزو شرق حساب میشوند. ولی
تفاوت اساسی در تاریخ، اندیشه، نظریههای اجتماعی و سیاسی هند و چین و ژاپن و ایران
هست. خیلی تفاوت بین همه وجود دارد.
فکر میکنم، هند هم با وجود این که یک تمدن دینی بوده، شاید یک مقدار زیادی تسامح و تساهل در مقابل ادیان جدیدی که به وجود میآمده داشته است. ولی این در دوران باستان ایران هم وجود ندارد؛ فراموش نکنیم که مانویان از ایران فرار میکنند و به چین میروند. یا مزدکیان را قتلعام میکنند.
این رابطهی عمودی که گفتیم، فقط در سلطنت نیست و در دین هم وجود دارد. روح شرقی، بهطور کلی، روحی است که ابعاد عقلانی هم دارد ولی ابعاد ادراکیاش گاهی بیشتر از ابعاد عقلانیاش است.
این درست چیزی است که هگل میخواهد به آن اشاره کند. یعنی بیشتر میخواهد به این مساله توجه کند که روحی مثل روح ایرانی وارد تاریخ جهان نشده و هنوز خودش را به صورت تاریخی نگاه نمیکند، هنوز نتوانسته آن پتانسیل تاریخی خودش را پیدا کند.
البته هگل بعد از روشنگری و دورهی بعد از انقلاب فرانسه به این مساله نگاه میکند و به تاریخ جهان به این صورت نگاه میکند. برای او طبیعتا انقلاب فرانسه، ناپلئون و بعد هم آلمان زمان خودش، روحی است که تاریخ را آورده و دورهی تاریخ را به اجرا میگذارد.
ممکن است کسی خیلی موافق با سخنان هگل نباشد، ولی مورد دیگری که می توان نظریه هگل را با آن مقایسه کرد، بررسی وضعیت ایران در قرن پنجم قبل از میلاد با دورهی آتن در همان زمان است و ببینند که چه کمبودهایی وجود داشته یا چرا این تفاوتها وجود داشته. به هرحال ما دو قومی بودیم که در یک زمان داشتیم زندگی میکردیم، ولی تجربیاتمان خیلی تفاوت داشته.
برای مثال، ما از خودمان
پرسشهای دینی میکردیم، آنها از خودشان پرسشهای فلسفی میکردند و دمکراسی که در
آتن وجود داشته ـ آن چیزی که اسماش را دمکراسی میگذاشتندـ نتیجه
ی پرسشهای فلسفی
بوده است.
پرسش: یکی از
مبانی موجود در حکومتهای استبدادی در طول تاریخ ایران، توامانی دین و فرمانروایی
با هم بوده است. شما هم اشارههایی به گرایشهای شرعی و دینی در اندیشههای سیاسی
ایرانیان کردید. در طول تاریخ ایران معمولا این قدرت بین شاه و فقیهان تقسیم شده.
آیا این تقسیم قدرت اکراهی بوده از سرلزوم، یا اقدامی بوده از سر اصول؟
پاسخ: این
تقسیم قدرت و ثروت هم در دورههای مختلفی در تاریخ اروپا وجود داشته است، در قرون
وسطی هم این را داریم. در آنجا در مورد نظریهی دو شمشیر صحبت میکنیم؛ از یک طرف
کلیسا و از یک طرف قدرت شاهی که گاهی روبروی هم قرار میگرفتند و گاهی در کنار هم.
بستگی داشته که در آن وضعیت و موقعیت سیاسی چگونه بوده و چه چیزی به نفعشان باشد.
فکر میکنم که در همهی
تمدنها، قدرت دین و قدرت سیاسی، دو قدرتی بودند که جامعه را اداره میکردند و چون
جامعه را اداره میکردند، مجبور بودند یا با همدیگر درگیر شوند، یا با همدیگر
کنار بیایند. در تاریخ ایران هم بهترین نمونهاش در دورهی صفوی است. یعنی مشروعیت
را به جای این که از مردم بگیرند، از بُعد الهی میگرفتند و باز خودشان را در یک
چهارچوب الهی ـ سیاسی قرار میدادند.
اتفاقا مشروطیت
برای اولین بار در تاریخ ایران، شاید در تاریخ جدید ایران، میگوید: مشروعیت از
مردم است، حاکمیت، حاکمیت ملی است، مشروعیت باید از مجلس بیاید. این در قانون اساسی
که در دورهی مشروطیت نوشته شد، هست. برای اولین بار میبینیم که مبنای مشروعیت
جاری، مردم هستند و مسالهی قانون مطرح میشود و این که شما چگونه میتوانید قدرت
پادشاه را کم کنید.
پرسش: از نظر
شما، مهمترین عامل و یا عوامل موثر درعدم تکوین دولت ملی در ایران چیست؟ چرا تشکیل
و کاربرد نهادهای مدنی در ایران، اینقدر با مشکل روبرو بوده و همچنان هست؟
پاسخ: به خاطر
اینکه همیشه در نگاه و نگرش قوم ایرانی، مسالهی ناسیونالیسم مهمتر از مسالهی
آزادی بوده است. وقتی به تاریخ ایران نگاه میکنیم، حتی وقتی به شعارهای
انقلابیمان و به حرکتهای سیاسیمان نگاه میکنیم، میبینیم که ایرانیها یک ملت
ملیگرا هستند. برایشان مسالهی آزادی آنقدر مهم نیست که مسالهی حاکمیت ملی مهم
است.
دولت ملی را اگر به صورت مدرن بخواهید ایجاد کنید، یعنی آن چیزی که بعد از انقلاب فرانسه در اروپا داشتیم، آن دولت ملی باید مشروعیتاش را از مردم بگیرد. حاکمیت ملی برای اینکه بتواند مشروعیتاش را از مردم بگیرد، فقط ملیگرایی کافی نیست، بلکه باید روابط افقی هم در جامعه میان خود مردم ایجاد شود، قانونگذاری و احترام به قانون هم باید وجود داشته باشد.
وقتی که شما احترام به قانون نداشته باشید، وقتی که مردم خودشان اعتقادی به قانون یا قانونگذارانشان نداشته باشند، در دورههای مختلف تاریخ ایران، به جای این که یک وحدت ملی داشته باشیم، یک برخورد ملی داریم. در دورههای مختلفی که در تاریخ معاصر ایران داشتیم، وحدت میان دولت و ملت خیلی کم بوده. مردم همیشه با نگاه شک به قوانین و به دولت نگاه میکردند.
در طول تاریخ ایران، دیده
شده حتی گروهی از نخبگان هم در توجیه حکومتهای استبدادی تلاشهایی کردهاند. ممکن
است حتی غیرعمد هم بوده باشد، یعنی معتقد بودند برای اجرای عدالت باید قدرت مطلق
وجود داشته باشد و این نظریه با جامعهی ایرانی سازگاری بیشتری دارد.
من مطمئن نیستم که همهی ایرانیها با این مساله موافق باشند. برخی از ایرانیها با
این مساله موافق هستند، البته، وقتی که با آنها صحبت میکنید. ولی هیچ ملتی دلش
نمیخواهد که برده باشد و همیشه تحت سلطه بماند.
این درست برمیگردد به
تمرین دمکراسی، تمرین آزادی در یک گسترهی همگانی، در یک فرهنگ ملی و هرچقدر بیشتر
این تمرین را داشته باشید، بیشتر به طرف ایدههایی مثل آزادی و برابری میروید. در
اروپا هم همین اتفاق افتاد. تمرینهای سیاسی و تمرینهای اجتماعی موجب شد که مردم و
جامعه کم کم به سمت دمکراسیها رفتند.
پرسش: جدای از
خصوصیات فردی و روانشناختی جامعه ایرانی، شرایط ژئوپلیتکی، زیست محیطی و تهاجمات
خارجی را چقدر در عقب
ماندگی ایران و
پیدایش حکومت
های استبدادی موثر
میدانید؟
پاسخ: فکر
میکنم که تهاجمهای خارجی خیلی نقش مهمی بازی کردند. ایران و ملت ایران یک ملت
فاجعهزده است. در اثر برخوردها و تهاجمات شدید، به نوعی آزرده شدند و از نظر
تاریخی هم یک ملت آزرده هستند. ملتی است که چندین بار به او حملههای شدید و
قتلعامهای شدید کردند و ترس و وحشت خیلی زیادی از خارجیها دارد.
این ترس و وحشت در «تئوری
توطئه»ای که ایرانیها اصولا در امور سیاسی بهکار میبرند، کاملا دیده میشود.
وقتی که ایران را با هند یا حتی با کشورهایی مثل عثمانی و بعد ترکیه مقایسه
میکنید، میبینید که
ایران هیچوقت
مستعمره نبوده ولی کشوری تحت سلطه بوده. تحت سلطهی انگلیس، روس و بعد به نوعی
سیاستهای امریکا در خاورمیانه ولی هیچوقت مستعمره نبوده، بنابراین مستقیما با
فکر استعمار و با نهادهای استعماربرخورد نداشته، ولی به نوعی تاثیرات منفی آن ترس و
وحشت را با خودش آورده که انگلیسها و یا روسها میخواهند دستی روی این مملکت
داشته باشند و میخواهند که اینجا را اداره کنند. این روحیه کاملا غالب بوده.
هند کشوری کاملا استعماری بوده و نهادهای استعماری را هم گرفته. حتی امروزه خیلی ازاین نهادها را نگاه داشتهاند. مثلا مدارسی که مسیونرها و یا ساختمانهایی که انگلیسیها ساختهاند، و حتی اسم خیابانها هنوزآنجاست وآنان یک جوری با این مورد کنار آمدهاند. ولی بعضی از ملتها با این استعمار کنار نمیآیند، مثل الجزایر و بعضی از کشورهایی که مستعمرهی فرانسه بودند، این کار را نکردند.
ایران ولی یک وضعیت بینابینی داشته و این وضعیت بینابینی موجب شده که همیشه باید خودش به دنبال راه حل باشد برای اینکه اگر میخواهد با غرب رویارویی داشته باشد، این رویارویی به چه نوعی باید باشد، و چه نتایجی را به دست خواهد آورد ویا به چه راهحلهایی برسد.
مهمترین واقعهای که برای
ایرانیان اتفاق میافتد، جنگهای ایران و روس در نیمهی قرن نوزده میلادی است.
اصلاحات عباسمیرزا و بعد از آن میرزاتقی خان امیرکبیر، و این که اینها دنبال راه
حل برای این شکستها میگردند و مسالهی ترکمنچای و گلستان مطرح میشود و غرور ملی
ایرانیان زیرپا قرار میگیرد.
پرسش: با توجه
به خصوصیات ایرانیان از نظر رفتاری در حوزههای فردی واجتماعی، درکدامیک از بخشهای
سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع به بیشترین تحول و بازنگری نیاز هست؟ یعنی اگر قرار
است گذاری صورت بگیرد، در کدام یک از این حوزههای نام برده، بیشترین تحول باید
صورت گیرد؟
پاسخ: تعلیم و
تربیت مهمترین مساله است و طبیعتا در ارتباط با فرهنگ. خلاصه بگویم، ایدهای که من
دارم این است که، ایرانیان در برخورد و رویارویی با غرب و ایدههای مدرن، آن
عقلانیت ابزاری را که عبارت باشد از سرمایهداری، تکنولوژی و علم جدید را به خوبی
یاد گرفتهاند امروزه دکتر و مهندسهای برجستهای داریم و دانشجویانی که از
دانشگاهای معتبر ایران بیرون میآیند، همه جای دنیا به عنوان محقق قبول میکنند.
ولی در بعضی از قسمتها ضعفهایی داریم، یعنی در زمینهی بخش دوم فکر مدرن یعنی عقلانیت انتقادی که از درون آن فکر دمکراسی، فکر قانون، جامعهی مدنی، آزادیهای مدنی بیرون میآید، ضعف داریم.
من فکر میکنم، بخشی از آن زمینه برمیگردد به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت. این که نسلهای بعدیمان را چگونه باید تربیت کنیم، چگونه باید جهانی فکر کنیم ، نه فقط به صورت منطقهای و این که چگونه میشود این عقلانیت انتقادی را گسترش و ترویج کرد تا از آن نتایجی را که لازم است، گرفت.
برگرفته از سايت «حزب مشروطهء ايران»:
http://www.irancpi.net/digran/matn_2793_0.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |