خاتمی تر از خاتمی،
محمد قوچانی (سردبير شهروند امروز، چاپ تهران)
توضيح سکولاريسم نو: اين نامه در پی انتشار مقاله ای با نام «داستان سيد و شيخ» (دربارهء شرکت شيخ کروبی و سيد خاتمی در انتخابات رياست جمهوری) به قلم محمد قوچانی، سردبير نشريهء شهروند امروز، و «نقد ـ نامه» ای که محسن آرمين، سخنگوی محترم سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران، بر آن نوشت در شهروند امروز منتشر شده است. برای درک محتوای اين نامه نياز چندانی به خواندن آن دو متن پيش آمده نيست و علت گزينش آن برای انتشار در سايت سکولاريسم نو مطرح شدن مطالب جالبی دربارهء ساختار گروه های سياسی، تفاوت ها و تشابهاتشان و نقش محوری شخصيت ها در سياست امروز ايران است، کاری که سال هاست محمد قوچانی تبحر خود را در آن نشان داده است.
برادر گرامی، جناب آقای دکتر محسن آرمين
سخنگوی محترم سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران
با سلام و سپاس از «نقد – نامه» ای که مرقوم داشته ايد و با استقبال از فرصت گفت وگويی که گشوده ايد، و برخلاف رسم مرسوم و عهد معهود شهروند امروز که جواب نامه را در جوف آن نمی گذارد و قضاوت را برعهده مخاطب مي گذارد، بی مناسبت نديدم نکاتی را از باب «گفت وگو» و نه «مجادله» ذيل نامۀ شما مکتوب کنم تا اگر گفت وگوی تمدن ها ميسر نشد گفت وگوی اصلاح طلبان ميسور شود و چه نيکو که اين گفت وگو ميان افرادی صورت گيرد که روزگاری در عصر عسرت چپ اسلامیِ ديروز و اصلاح طلبانِ دينی امروز- آن زمان که همه از فقر رسانه های مستقل و منتقد رنج ميبرديم - زير سقف يک رسانه کوچک اما موثر به نام عصر ما کار - و درباره من کارآموزی – مي کرديم. آن زمانی نه سازمان روزنامه داشت و نه تعداد و تيراژ روزنامه ها و رسانه های منتقد به اندازه امروز بود.
به ياد مي آورم روزهايی که نه از فتحالفتوح دوم خرداد خبری بود و نه از مسلمانان بعد از فتح. فانوسهای کوچک که هيچ، ستاره اقبال رجالی چون سيدمحمد خاتمی هم هنوز ندرخشيده بود. ما بوديم و عصر ما و سلام و بهمن و بهار که يکی- آخری- سقط شد و ديگری جوان مرگ و آن يک محتاط و پير محافظه کار. به ياد دارم و به ياد داريد که آن زمان حتی نامهای ما و شما- و در واقع هيچ کس- در نشريه هايی چون عصر ما نمی آمد که عصرِ نام و نان نبود و کسی وزارت و وکالت و شهرت قسمت نمی کرد. تنها بوديم اما اميدوار و با وجود تفاوت ها هيچ يک عليه هم نمی نوشتيم عباس عبدی هم- که در نقد اخيرتان او را عجيب نواخته ايد - آن روزها و سال ها قلم به دوش از «سلام» محروم و از «بهار» کام برنگرفته در کنج «آينده» نشسته بود و به جای روزنامه نويسی به نظرسنجی سرگرم بود اما نه من و او متهم به «خاتمی گريزی» بوديم و نه شما و مصطفی تاج زاده متهم به «کروبی ستيزی».
چه شد که چنين شد؟ چه شد که من که خود را فرزند عصر سيدمحمد خاتمی می دانم و مجال روزنامه نگار شدنم را مرهون عصر خاتمی می شمارم بايد در باب خاتمی و کروبی داستان سيد و شيخ بنويسم و به قول شما «داستان های داش آکل و قيصر و طوقی را در مقالات و سرمقالات و تحليل های سياسی يک نشريه سياسی جدی باز توليد» کنم؟
چه شد که عباس عبدی که اولين شماره هفته نامه بهار را با گفتاری از سيدمحمد خاتمی آغاز کرد تا در تحليل های سياسی مرسوم آن عصر جناح چپ مدرن اسلامی با انتشار بهار و انتخاب خاتمی پرچمی و پرچمداری بيابد، امروز اين گونه منتقد خاتمی است؟
چه شد که سعيد حجاريان که مغز متفکر پروژه توسعه سياسی بود و نگين حلقه عصر ما و کيان و سلام و اصولا نوباوگانی چون ما به عشق سعيد به عصر ما قدم می گذاشتيم امروزه «حتی المقدور» (اگر دوستان بگذارند) سکوت کرده است که اگر نه حرف هايش درباره نامزدی خاتمی در دوره دوم (سال ۱۳۸۰) را تکرار نمی کند حرفی هم عليه او نزده باشد.
چه شد که علی رضا علوی تبار که در مقام سردبيری هفته نامه بهمن پيشتاز رسانه های اصلاح طلب بود، امروز ترجيح می دهد سکوت کند يا در حاشيه باشد و نه در يکی از جناحين شيخی يا سيدی؟ همان کسی که اولين گفت وگوها درباره جامعه مدنی در مجله کيان از جانب امثال او طرح شد و اولين حلقه اتصال اتحاد تکنوکرات های مسلمان و روشنفکران مسلمان توسط او در هفته نامه بهمن شکل گرفت.
چه شد که عمادالدين باقی که با نگارش کتاب حقوق مخالفان مفسر و روشنگر شعار آزادی مخالف شده بود و حتی در سال ۸۰ در زندان اوين به همراه ماشاءالله شمس الواعظين و اکبر گنجی از نامزدی دوباره خاتمی دفاع کرد روزه سکوت گرفته و گذشته از نقدهای بنيادی به روش های اصلاح طلبان در مواجهه با مساله شيخ ترجيح می دهد تنها، «فعال حقوق بشر» باشد، نه فعال سياسی؟
چه شد که هاشم آقاجری (عضو موثر مجاهدين انقلاب اسلامی) که آن روزها حلقه گفت وگوی روزهای پنجشنبه اش با اعضای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی برای ما سمپات های سازمان جذاب ترين حلقه بود، امروز هيچ از سياست روز نمی پرسد و پويش دعوت از خاتمی هم نظر او را درباره نامزدی سه باره خاتمی نمی پرسد؟
چه شد که محسن کديور جلای وطن کرده و در اوج بحران اقتصاد آمريکا قصد مهاجرت کرده و دامان از سياست برگرفته و جانب تفکر گرفته است تا مبادا مجبور شود ذره ای از آن چه در نقد سيدمحمدخاتمی (در گفت وگو با حسين سليمی مندرج در کتاب ذهنيت اصلاح طلبان) در سال ۱۳۸۳ گفته است را تکرار کند؟
چه شد که حتی اکبر گنجی چنين از دست رفت و امروزه نه فقط در باب سياست که درباره دين و فلسفه و تاريخ مقالاتی می نويسد که کمتر اصلاح طلبی می تواند از آن ها دفاع کند؟ همان اکبر گنجی که «راه نو»اش در راه دوستان اصلاح طلب بود و «خودش» هر بار با يکی از ايشان از جمله شما به گفت وگو می نشست و در چاپ مقالات و مصاحبه از حتی نيروهای ملی مذهبی پرهيز داشت تا مبادا هويت روشن آن يعنی چپ مدرن اسلامی مخدوش شود؟
آيا همه اين گوشه نشينی ها و ريزش ها محصول تک روی يا مسائل شخصی و انتخاب های فردی کسانی است که به هر دليل چهره های نمادين و نخبگان اصلاحات به شمار می رفتند؟ آيا آقای خاتمی که هرگز جنبش اصلاحات را رهبری نکرد در برابر وضع کنونی جبهه اصلاحات مسئوليتی ندارد؟
بسياری را نگفتم، غلام حسين کرباسچی و عبدالله نوری را نگفتم اما اين همه را گفتم تا بدين جا برسيم که چرا شهروند امروز نتوانسته به هدفی که شما هم به درستی به آن اشاره کرده ايد، دست يابد. شهروند امروز به قول صائب شما: «با اين هدف پای به خانواده مطبوعات کشور گذاشت که صدای «عام» اصلاح طلبان باشد» اما ای دريغا که کو اين صدای «عام» اصلاح طلبان؟
تا زمانی که نامی از انتخابات نبود، تا زمانی که سيام تيرماه ۱۳۸۷ فرا نرسيده بود و شماره ۵۵ شهروند امروز با تيتر «خاتمی بيايد يا نيايد» منتشر نشده بود ما تريبون عام اصلاح طلبان بوديم اما آن گاه که گاه انتخاب فرا رسيد صدای عامی نبود که ما پژواک آن باشيم. اگر شما توانستيد ميان هفت چهره ای که تنها برای نمونه از ميان ده ها نخبه اصلاح طلب و هزارها بدنه جنبش اصلاحات نام بردم (عبدی، حجاريان، علوی تبار، آقاجری، کديور، باقی، گنجی) صدای واحد و عامی بيابيد، بياييد و از ما هم بخواهيد که پژواک آن صدا باشيم. در اين ميان تکليف رسانه ای اصلاح طلب مانند شهروند امروز که نه ارگان احزاب است و نه تريبون اشخاص جز اين است که اين همهمه را منعکس کند تا مگر راهی بيابد؟ تا مگر ستاره ای بدرخشد؟ تا مگر حرف تازه بشنود؟ مشکل امروز اصلاح طلبان شهروند امروز نيست فقدان حرف تازه و سخن واحد است چيزی که در دوم خرداد وجود داشت و امروز وجود ندارد.
برادر گرامی، جناب آقای محسن آرمين!
اجازه دهيد از اين پس با شما به عنوان سخنگوی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی سخن نگويم. مايلم با شما به عنوان يکی از روشنفکران دينی و روزنامه نگاران اصلاح طلبی (که با گواهی شخص شما به عضويت انجمن صنفی روزنامه نگاران درآمدم) سخن بگويم و به ياد آورم روزی را که از مقالات من در سال ۱۳۷۹ در نقد مهدی کروبی انتقاد کرديد و در سال اول مجلس ششم متعرض مضمون مقاله ای از من شديد که در آن از ترجيح بهزاد نبوی بر مهدی کروبی در رياست مجلس ششم نوشته بودم. اکنون البته موقعيت ها تغيير کرده است اما اجازه می خواهم که بپرسم چه شده که برخی جوانان ديروز اکنون از رياست جمهوری ريش سفيدانی چون مهدی کروبی دفاع می کنند در حالی که سکه رايج روشنفکری روزگار دفاع از سيدمحمد خاتمی است؟ شايد بخواهيد به ماجرای زندان و نقش کروبی در کاهش آلام و رنج های آن اشاره کنيد- که می دانم در دل چنين می کنيد- اما فروکاستن پرسش هايی که نسل من از سيدمحمد خاتمی دارد به علل عاطفی و ناديده گرفتن استدلال های سياسی و عقلی افرادی از نسل شما که همين پرسش ها را از خاتمی دارند راه حل نيست. موضع سياسيون در برابر خاتمی را امروز می توان به سه گروه تقسيم کرد:
اول - مخالفان خاتمی: که بخش عمده ای از راست گرايان به خصوص روزنامه کيهان را دربرمی گيرد که در پی «نيامدن» خاتمی يا «آمدن» و شکست دادن خاتمی هستند. آنان اگر بتوانند کاری می کنند که خاتمی نيايد و اگر آمد در ميانه راه از نامزدی منصرف شود و اگر نامزد شد شايد رد صلاحيت شود و اگر رد صلاحيت نشد در انتخابات با امدادهای غيبی يا غيرغيبی رأی نياورد يا اگر رأی آورد رأی اندکی آورد يا اگر رأی زيادی آورد رئيس جمهور موفقی نشود.
دوم- موافقان خاتمی: اينان که بخش عمده ای از وزيران و معاونان و مديران و اکثريت روزنامه نگاران اصلاح طلب را دربرمی گيرد در پی آمدن خاتمی به هر قيمتی هستند و همين که يار عزم ديار کند از نظر آنان کافی است هيچ شرطی برای خاتمی ندارند از او هيچ تضمينی نمی خواهند و برنامه ای نمی جويند که هر آن چه آن خسرو کند شيرين بود چرا که صاحب رأی است.
سوم - منتقدان خاتمی: که هم چون گروه دوم اصلاح طلبند اما اکثريت زندانيان سياسی عصر اصلاحات، بخشی از روزنامه نگاران و نيز روشنفکران و فعالان مدنی و دانشجويی را دربرمی گيرند. اين گروه بيشتر در نقد خاتمی هم داستان اند تا اثبات رقيبان خاتمی. دامنه وسيعی از حفظ وضع موجود تا تغيير آن را دربرمی گيرند اما با نامزدی خاتمی هم مخالف نيستند تنها آن را مشروط، با برنامه و در درون يک راه کار دمکراتيک می جويند. ايشان از خاتمی سؤال دارند و مشتاقانه در انتظار جواب به سر می برند. متاسفانه مجاهدين انقلاب اسلامی يکی از هسته های مرکزی موافقان مطلق خاتمی است. اما شهروند امروز به عنوان يک رسانه نه حزب افزون برموافقان خاتمی سعی می کند صدای منتقدان او را هم پوشش دهد.
ما، در شهروند امروز، يک حزب يا انجمن سياسی نيستيم و من به عنوان دبير يا سخنگوی يک گروه منسجم سخن نمی گويم بلکه جمعی از روزنامه نگارانی هستيم که اتفاقا مدعی علاقه به خاتمی و نگرانی درباره او هستيم و با اصول گرايان مخالف خاتمی هم مرزبندی روشنی داريم و در نقد محمود احمدی نژاد و دولت کنونی هم ترديدی نداريم بلکه به صورت جدی مدافع گذر از اين دوره هستيم. در نقد صريح اصولگرايان حاکم راسخ بوده ايم و با توقيف نشريات و بازداشت نويسندگان آن هزينه داده ايم اما امروز از ابزار تبليغ شدن خسته شده ايم و مايليم همان گونه که در نقد حاکميت صريح هستيم اصلاحات را از صدر خاتمی تا ذيل خودمان برای اصلاح نه ارتجاع نقد کنيم. شهروند امروز نجوای نجيبانه گروهی- ولو اندک- از روزنامه نگاران و نويسندگانی است که روزی سيدمحمد خاتمی اسطوره، قهرمان، آرمان و ايده آل آنان بوده است. اما در گذر زمان اين اسطوره برجا نماند و از خود عبور کرد و ما چون خواب زدگان عاشقی که اين عبور معشوق از خويش را می ديديم گمان می کرديم که اين عصر با همه خوبی ها و بدی هايش تمام شده است. لطف محدوديت ادوار رياست جمهوری به دو دوره همين است که از تبديل اسطوره به تراژدی جلوگيری می کند و ما نيز به خيال آن خاتمیِ اوليه روزگار را به غفلت می گذرانديم و حتی در تجليل از اين خاطره در شماره ۱۷ (اول مهر ۱۳۸۶) شهروند امروز ويژه نامه ای برای خاتمی منتشر کرديم. ما خاتمی را چون نلسون ماندلا خيال می کرديم که به هنگام از کرسی قدرت برخاست و آن قدر قدرت داشت که در جامعه مدنی نقش تاريخی خود را ادامه دهد اما اگر خاتمی قصد آن کند که بار ديگر نامزد رياست جمهوری شود اين حق ماست که از خاتمی بپرسيم و اين وظيفه خاتمی است که به اين پرسش ها جواب دهد که به خدا اگر خاتمی پاسخی ولو به اشاره می داد و بدهد آن را برسر می نشانيم و اگر قصد اقناع کند جز به مروت عذر تقصير به حضور او نمی آوريم. اما دريغ از پاسخ گويی رئيس جمهور پاسخ گو و دريغ از گفت وگوی بنيان گذار گفت وگوی تمدن ها. در همين جا و از همين ستون بار ديگر درخواست رسمی مصاحبه با جناب آقای خاتمی را به هر نحوی که خود صلاح بدانند اعلام می کنيم و حتی حاضريم تنها به صورت ميزبان پذيرای گفت وگويی ميان ايشان و يکی از حاميانشان مانند آقايان مصطفی تاج زاده، هادی خانيکی يا محمدعلی ابطحی باشيم.
پروژۀ ما «نيامدن خاتمی» نيست، پروژه منتقدان (و نه مخالفان) خاتمی چگونه آمدن اوست، نه آمدن او به هر قيمتی، حتی قيمت از دست رفتن خودش. ما نمی توانيم اين وضعيت را بپذيريم که بی قيد و شرط از خاتمی حمايت کنيم و چون مقلدان سياسی از مراجع سياسی تقليد کنيم چنان که خود خاتمی نيز برای ورود خود قائل به قيد و شرط است. شگفتا که برخی ياران خاتمی از جمله گروهی از اعضای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی کاتوليک تر از پاپ و خاتمی تر از خاتمی شده اند و قصد دارند او را به هر قيمتی و تنها به اين مزيت که «رای تضمين شده دارد» وارد انتخابات کنند، بدون آن که به بعد از انتخابات بيانديشند. انديشه ای که ذهن خاتمی را به شدت مشغول خود کرده است و ترديد او نيز ناشی از همين انديشه است. طرح هايی مانند کنگره اصلاح طلبان در واقع مجالی برای طرح همين دغدغه ها و پرسش ها و پاسخ خاتمی و ديگر نامزدهای احتمالی به آن است اما طرح نظرسنجی که سازمان مجاهدين انقلاب آن را به عنوان تنها راه تعيين نامزد می داند اقدامی پوپوليستی برای ترغيب خاتمی است ولاغير. چه کسی نمی داند که شناخته ترين يا به قول شما محبوب ترين اصلاح طلب همان مشهورترين آن ها يعنی رئيس جمهور سابق است پس اصلا چه نيازی به نظرسنجی که حتی منتقدان خاتمی می دانند که او مشهورترين اصلاح طلب است اما آيا تاکنون به اين انديشيده ايد که به فرض که خاتمی رئيس جمهور شد، چه خواهد شد؟ آيا در اين باره با مردم صحبت کرده ايم؟ شهروند امروز می خواهد دراين باره با مردم و با اصلاح طلبان سخن بگويد.
جناب آقای آرمين
ما بی حرمتی نکرديم. من خود را از ستايش گران خاتمی می دانم وقتی که از ايشان خواستم به جای رئيس دولت اصلاحات رهبر جنبش اصلاحات باشد. در حق گروه های پيشرو چون سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی هم بی مروتی نکرديم. کافی است به مقاله من با عنوان «خاتمی نه، خاتميسم آری» (شهروند امروز ۳۰ تير ۸۷) رجوع کنيد تا دريابيد که من تبار خود را از ياد نبرده ام و در جای جای آن مقاله و نيز «داستان شيخ و سيد» به نقش محوری مجاهدين انقلاب در پيروزی دوم خرداد اشاره کرده ام و اساسا مقاله ام در نقد خاتمی بر بنای مقاله سعيد حجاريان در سال ۱۳۷۴ در عصر ما استوار بود و با ابزار «عصر ما» به نقد عصر خاتمی رفتم. از سوی ديگر هم در آن شماره و هم در داستان شيخ و سيد عدِه و عُده حاميان نسبت به منتقدان خاتمی اگر بيشتر نبود دست کم برابر بود. افراد و کلمات به اين کار شهادت می دهند:
در شماره «خاتمی، بيايد يا نيايد؟» آقايان موسوی لاری، مصطفی تاج زاده، سعيد حجاريان و محمدرضا خاتمی از طيف معتقدان به نامزدی خاتمی و آقايان عباس عبدی، غلام حسين کرباسچی، ابراهيم اصغرزاده و الياس حضرتی از طيف معتقدان به عدم نامزدی ايشان حضور داشتند در حالی که مقاله دکتر محمدعلی نجفی موضعی مستقل و ميانه داشت و بيشتر در پی ارائه راه بود تا تعيين نامزد.
در شماره «کروبی، بيايد يا نيايد؟» هم آقايان محمدعلی ابطحی و محمد عطريانفر در طيف مدافعان تز اول خاتمی دوم کروبی بودند، آقايان رسول منتجب نيا و محمدجواد اطاعت مدافع نامزدی کروبی بودند، آقايان يدالله اسلامی و حميدرضا جلايی به نقد بی محابا و صريح کروبی پرداختند و افرادی مانند غلام حسين کرباسچی و هاشم صباغيان راه ميانه داشتند. شايد تحليل سازمان اين باشد که هرگونه ترديد درباره نامزدی خاتمی به تضعيف روحيه او منتهی شود اما اگر قرار باشد روحيه نامزدی با مقاله ای تضعيف شود اگر رئيس جمهور شود چه شود؟!
ما مدعی هستيم در احترام و علاقه به خاتمی از ديگران عقب تر نيستيم ولو آن که معتقد به نامزدی ايشان نباشيم چه بسا کسانی که مدافع نامزدی خاتمی هستند قصد دارند با تحقق و تکرار پروژه هاشميزاسيون (که همه ما از شرق تا سازمان مجاهدين انقلاب در سال ۱۳۸۴ در آن نقش داشتيم) خواسته يا ناخواسته به محمود احمدی نژاد اين امکان را بدهند که پس از ادعای پيروزی بر هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی در سال ۱۳۸۴ يک بار برای هميشه و با هر مکانيزمی ادعای پيروزی بر سيدمحمد خاتمی را نيز به چنگ آورد و آن روز مشخص می شود دوست واقعی خاتمی کيست؟ آن زمان که خاتمی بدون برنامه رئيس جمهور شود البته مساله و مشکله عميق تر است.
برادر عزيز؛
حضرت عالی به خوبی واقف هستيد که ما برای عمده موضوعات مزاحم شخص جناب عالی و نيز جناب آقای مهندس بهزاد نبوی می شويم و حتی در جريان برپايی کنگره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در سال جاری به جناب آقای نبوی به صورت مکتوب و شفاهی پيشنهاد کرديم در گفت وگويی درباره تحزب برای گزارش اصلی و روی جلد شهروند امروز شرکت کنند گرچه ظاهرا ايشان هنوز وقت آزاد برای جواب مثبت به ما نيافته اند و شما نيز اخيرا چندان به تماس های همکاران ما برای موضوعات هفتگی باشگاه شهروند امروز عنايت نمی کنيد. هم چنين حضور برادر عزير جناب آقای سيدمصطفی تاج زاده عضو مرکزيت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی چه به عنوان منتقد شهروند امروز چه به عنوان همکار افتخاری آن در اين مجله چيزی نيست که از چشم مخاطبان پنهان باشد که تحريريه شهروند امروز در هر نشريه ای بوده از شرق تا هم ميهن به کنگره ها، بيانيه ها و مصاحبه های سازمان توجه داشته است و بارها آنها را به تيتر اصلی خود بدل کرده است.
داعيه فقدان رسانه برای احزاب اصلاح طلب درست است اما نه آن حد که تلاش همکاران در تحريريه روزنامه هايی مانند کارگزاران و اعتماد در پوشش اخبار اصلاح طلبان را ناديده بگيريم که اگر صدای عام اصلاح طلبان باشد ما هم پژواک آن صداييم ضمن آن که سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت به عنوان حاميان اصلی جناب آقای خاتمی می توانند از نشريه آئين (به صاحب امتيازی دکتر سيد محمد رضا خاتمی) نيز در ايجاد اين صدای عام و زبان مشترک ميان اصلاح طلبان در کنار مجله شهروند امروز استفاده کنند و تجربه موفق عصر ما نيز تکرار شود. در فقدان اين صدا البته بد هم نيست که هر کس سازی بنوازد شايد صدای واحد همان صدای ساز او شود. ما نيز از عدم اعطای مجوز به احزاب سياسی به خصوص سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت متاسفيم و معتقديم اگر اين کار انجام شود شهروند امروز نيز به مجالی برای گفت وگوهای فراحزبی و بين حزبی تبديل می شود و نمی دانيم که چرا هیأت نظارت بر مطبوعات اين حق قانونی را استيفا نمی کند اما مطمئن نباشيد که همين روزن کوچک گشوده به آسمان پر از دود هم بتواند از عهده همه کارکردهای وظايف خود برآيد. و بپايد و بماند تا کاری کند نه اين که کاری کند تا بماند.
اطلاع داريد که اگر سازمان تنها يک بار طعم توقيف عصرما را چشيده ما اين تجربه را بارها درهمشهری ماه و شرق و هم ميهن از سر گذرانده ايم و اگر به سازمان مجوز نشريه نمی دهند ما نيز هرگز نتوانسته ايم رسانه ای به نام خود داشته باشيم اما هر بار با سماجت سعی کرده ايم روزنه ای در فضای مطبوعاتی برای خويش بگشاييم. از همين ستون از شما و همه دوستان مجاهدين انقلاب اسلامی دعوت می کنيم تا در صفحات شهروند امروز حضور يابند و هر مقاله و نقدی که چاپ آن از عهده ما برآيد (با رعايت خطوط قرمز قانونی و حکومتی) را در شهروند امروز چاپ کنيد و در عين حال به پرسش های ما نيز پاسخ دهيد. شهروند امروز تاکنون نقدهای صريحی از دوستان عليه خود و عليه اشخاصی به غير از سيد محمد خاتمی را چاپ کرده است. به ياد آوريد نقد عريان دکتر حميدرضا جلاييپور عليه مهدی کروبی را که اگر به راستی اين نقدها را درباره خاتمی می گفت نمی دانيم امروز درباره ما چه می گفتند. امروزه دعوت از خاتمی برای رهبری اصلاحات به جای رياست جمهوری گناه کبيره است درحالی که از کروبی می خواهند گرد رياست جمهوری نگردد تا مبادا شيخوخيت را هم از دست بدهد! امروزه حرف زدن از خاتمی متفاوت تخريب خاتمی است؛ يادآوری تجربه ماندلا طعنه است، طرح کنگره اصلاحات خيال بافی است، شورای حکميت ارتجاعی است و اين همه انديشه سياسی مدرن است که اقتضا می کند با نظرسنجی لابد مانند نظرسنجی های سال ۱۳۸۴ که نه رای کروبی را ديد و نه رای احتمالی احمدی نژاد را تا در خيالش نامزد احزاب پيشرو اصلاح طلب را رئيس جمهور کند و در عمل نامزد راديکال ترين اصول گرايان را ! آيا اين نکته راهبردی که سياست مداری چون کروبی که به ائتلاف شکنی و تک روی متهم می شود رسماً در همين شماره شهروند امروز برای تن دادن به حکميت و انصراف برای وحدت اعلام آمادگی کرده است نبايد دوستان را به تأمل و استقبال وا دارد؟ اتفاقی که می توانست سه سال پيش در انتخابات سال ۸۴ از سوی نامزد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی رخ دهد و از وضعيت کنونی کشور پيش گيری کند.
درباره خبرها و شنيده ها هم در گمان گناه نيفتيد. چه بسيار اخبار جهت دار و نادرستی که از تمايل بی قيد و شرط افراد منتقدی مانند عبدالله نوری درباره سيدمحمد خاتمی منتشر می شود و دوستان شما نسبت به صحت آن ها ترديد نمی کنند. چه بسيار اخبار جهت داری که سعی می کنند هرگونه نامزدی غيرخاتمی را در معذوريت قرار دهند و اين آيا جز به معنای انحصارطلبی نقاب دار است؟ البته ما هرگز مجاهدين انقلاب اسلامی را به انحصارطلبی متهم نکرده ايم و نقش آن را در شکست انحصار جناح راست در نيمه دهه ۷۰ تاريخی می دانيم اما مايلم بپرسم که چرا در برخی روزنامه های مدافع نامزدی سيدمحمد خاتمی (بخصوص کارگزاران) از برخی اعضای ارشد سازمان ها نقل شده است اصلاح طلبان راهی جز اين ندارند که يا «خاتمی يا هيچ کس؟» تا جايی که حتی خود خاتمی نيز متعرض اين تحليل شود. چرا از سوی بعضی از اعضای سازمان اعلام می شود اگر کسی کوچک ترين عقل و تدبير سياسی داشته باشد جز به خاتمی فکر نمی کند. چرا سازمان مجاهدين انقلاب به شهادت مصاحبه های سخنگوی آن (حضرت عالی) با عمده راه کارهای دمکراتيک برای تعيين نامزد متحد اصلاح طلبان از جمله کنگره اصلاح طلبان (پيشنهاد دکتر محمدعلی نجفی) و شورای حکميت (پيشنهاد مهدی کروبی) مخالفت می کند يا چرا با طرح آقای مهندس مرتضی الويری مخالفت می شود و طرح هر نامزدی جز خاتمی را به معنای تضعيف روحيه خاتمی برای نامزدی می دانند؟ آيا اين مخالفت با راه کارهای دموکراتيک نشان گر انديشه سياسی مدرن است؟
بديهی است در صورتی که هريک از اين خبرها کذب باشد ما آماده چاپ تکذيبيه هستيم گرچه برای همه موارد فوق متن مصاحبه های اعضای سازمان و نيز اخبار موثق وجود دارد و در پاره ای از موارد روزنامه هايی مانند کارگزاران و اعتماد (که مروج نامزدی آقای خاتمی هستند) آن ها را منتشر کرده اند. در عين حال شخص بنده و همکارانم آماده هستيم در گفت وگويی صريح با شما يا آقای مهندس نبوی درباره موضع سازمان درباره راه کارهای تعيين نامزد نهايی انتخابات اطلاع رسانی کنيم. متن نهايی مصاحبه می تواند با اعمال نظر نهايی سازمان منتشر شود. اما حتی بيان اين اختلافات به معنای تضاد ايدئولوژيک ميان اصلاح طلبان نيست. ما سازمانی توده ای يا کمونيستی مبتنی بر سانتراليسم دموکراتيک نيستيم که از پوليت بورو تحليل بگيريم. تقسيم کار ميان سياست مداران و روزنامه نگاران تقسيم کار ميان روح و جسم، مغز و دست نيست. اختلاف تاکتيک ميان اصلاح طلبان و تنوع ديدگاه در ايشان به معنای اختلاف ايدئولوژيک نيست. و گرچه شهروند امروز به عنوان رسانه ای خصوصی نه در تأسيس و راه اندازی مادی و نه در تداوم و حمايت معنوی وام دار هيچ حزبی نيست اما به عنوان رسانه ای با ترکيب تحريريه ای اصلاح طلب مطمئن است در نهايت رسانه ها و نهادهای اقتدارگرا مانند کيهان نمی توانند از اين گفت وگوهای دوستانه و نقدهای مشوقانه طرفی بربندند و حتی با تقطيع عبارات مقاله شما و من به هدف خود نخواهند رسيد.
دمکرات های آمريکا از بيان اختلافات و رقابت های درون گروهی هيلاری کلينتون و باراک اوباما خسرانی نديدند. مزيت جناح اصلاح طلب در نقدپذيری آن است تا گذشته تکرار نشود و اتفاقا شهروند امروز پيش از آن که در پی تعيين نامزد نهايی باشد در پی طرح راهی برای رسيدن به نامزد واحد است که در سرمقاله ها و خبرها و مصاحبه ها به خصوص به قلم افرادی مانند آقايان مرتضی الويری و محمدعلی نجفی مکرر به آن پرداخته ايم. اختلاف امروز نه تنها مضر نيست که ضروری است.
کافی است فردا؛ در روز رأی متحد باشيم: يا ايهاالذين امنوا اجتنبوا کثيراً من الظن ان بعض الظن اثم (حجرات:۱۲)
برگرفته از «شهروند امروز»:
http://shahrvandemroz.blogfa.com/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |