بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مهر   1387 ـ   اکتبر  2008  

 

اولين نشست سراسري دانشجويان محروم از تحصيل

گزارش سيزده سخنرانی

«شوراي دفاع از حق تحصيل» اولين نشست سراسري دانشجويان محروم از تحصيل را در روز جمعه مورخ 26/7/87 با حضور تعدادي از دانشجويان محروم از تحصيل، فعالان مدني، حقوق بشر و فعالان دانشجويي برگزار نمود. از جمله شرکت کنندگان و سخنرانان در اين جلسه آقايان کورش زعيم، حميدرضا خادم، اشکان رضوي، پيمان عارف، دکتر محمد ملکي، اوليايي فر، خانم پراکند، سعيد حبيبي، مهدي عربشاهي، ميلاد اسدي، عباس حکيم زاده و نماينده اي از مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران بودند. جلسه با توافق بر سر ايجاد کميتهء اجرايي جهت تدوين اساسنامه و پيگيري ساير امور مربوطه، به پايان رسيد. آنچه مي آيد متون سخنراني شرکت کنندگان، همراه با تصاوير مربوطه مي باشد...

*******

در ابتدا، آقاي مجيد دري، بعنوان مجري برنامه، با خوش آمدگويي به حضار سخن خود را آغاز کرده و چنين گفت:

«همه اطلاع داريد جريان تعليق و ستاره دار کردن و احضار جرياني ست که بشدت در دورهء اخير، بالاخص شروع دولت مهرورزي، بغرنج تر شده و هر روز شاهد تعليق و اخراج و احضار دانشجويان به کميته هاي انضباطي مي باشيم که حکم هاي سنگيني هم صادر کرده و به نوعي تحصيل را محدود مي کنند به خودي و غير خودي. انتقاد هر چقدر هم که کوچک باشد جرم سنگيني تلقي مي شود... اگر از سال 85 در نظر بگيريم، اين جريان به شدت خودش را نشان داد. در اين سال ستاره دارها حرکت منسجمي را شروع کردند و تشکلي با نام «کميتهء پيگيري دانشجويان ستاره دار» را تشکيل دادند. پس از آن، «کميتهء دفاع از حق تحصيل» تشکيل شد که زير نظر تحکيم وحدت بود؛ و بعد آقاي کيوان صميمي، «انجمن حاميان حق تحصيل» را، با پشتيباني کانون مدافعان حقوق بشر، تشکيل دادند و بعد هم «شوراي دفاع از حق تحصيل» تشکيل شد ـ که ما مي باشيم و متشکل از دانشجويان محروم از تحصيل سراسر کشور است. اين شورا، برآمده از خود دانشجويانی است که به نوعي زهر تعليق يا ستاره دار شدن يا اخراج را چشيده اند و با اين جريان آشنا هستند. ما از شما دعوت کرده ايم تا به اينجا تشريف آورده و، ضمن مشورت، راهکارهايي را نيز در اختيار ما قرار دهيد».

سپس آقاي کيوان صميمي (روزنامه نگار و فعال حقوق بشر) سخن گفت:

«زحمت برگزاري نشست امروز را خود دانشجويان کشيده اند، آنها را هدايت کنندگان اين جلسه دانسته و از دانشجويان خواستند تا از حاميان حاضر در نشست (آقايان: مهندس کورش زعيم، دکتر محمد ملکي و ...) مشورت بگيرند... و ما نبايد از مشورت دهندگان اين انتظار را نداشته باشيم تا به اين شورا سمت و سوي خاصي دهند.»

سپس، آقاي دکتر محمد ملکي (اولين رئيس دانشگاه تهران بعد از انقلاب)، با اشاره به اينکه انداختن عده اي از دانشجويان به زندان به جرم اعلام عقيده، و سپس محروم کردن از تحصيل و ستاره دار کردن آنها کاری تاسف انگيز، نفرت انگيز و شرم آور است، خطاب به دانشجويان چنين گفت:

«اولين کاري که بايد انجام دهيد فکر و مطالعه دقيق روي جنبش دانشجويي ايران است؛ نه حرف هايي که اينها مي زنند و مي نويسند. بايد بدانيد که واقعيت های اين جنبش دانشجويي چه بوده، چه کار کرده و چه نقشي در تحولات کلي جامعه ايران داشته. اگر اين را مطالعه کنيد راه را پيدا مي کنيد... [مثلاً] در سال 1339، زماني که فضا مقداري باز شد، بلافاصله کميته اي به نام کميته دانشجويي جبهه ملي در دانشگاه تهران تشکيل شد. بدليل مقاومت ها تعدادي از دانشجويان دستگير شدند و آنها را به زندان قزل قلعه بردند. رئيس دانشگاه تهران دکتر فرهاد بود. ايشان دانشگاه را تعطيل کرد و گفت تا زماني که تا آخرين نفر دانشجويان آزاد نشود و به دانشگاه بر نگردد دانشگاه همچنان تعطيل مي ماند... در دوراني که من رئيس دانشگاه تهران بودم هم تعدادي از دانشجويان را گرفتند و من در آن زمان گرايش مذهبي داشتم. به محض اطلاع، بنده به زندان اوين رفتم، تا ساعت 6 بعدازظهر به همراه يکي از اساتيد، تا آخرين فرد دانشجو آزاد نشد ما از آنجا بيرون نيامديم... [اکنون] ما بايد چه کنيم؟ من وظيفه ام چيست؟ من مدعي مدافع آزادي چه کار بايد بکنم؟ رسالت مدعيان آزادي و استادان دانشگاه چيست؟.. اي استادان دانشگاه، ننشينيد، اين شتري است که فردا در خانهء شما می خوابد... [در اينجا ايشان حکم صادره براي آقاي اسفنديار ذوالقدر، استاد اخراجي دانشگاه علمي کاربردي را خواندند]... ما در چنين شرايطي زندگي مي کنيم. من در اينجا اعلام مي کنم که تقصير خود ما است. اگر روز اولي که دانشجويان را گرفتند ما استادان اعتراض مي کرديم و مي ايستاديم امروز وضع به اينجا نمي کشيد که صدها دانشجو را دچار مشکلات کند. بنابراين، من به هيچ وجه نمي گويم دانشجو چه کار بايد انجام دهد چون خودش بهتر از من مي داند که چه کار کند و آن کار را انجام مي دهد، اما به آقاي صميمي پيشنهاد مي کنم هر برنامه اي که دانشجويان مي خواستند داشته باشند ـ رفتن جلوي مجلس، رفتن جلوي سازمان ملل، رفتن جلوي وزارت علوم و هر جايي که مي خواهند بروند ـ بايد آنهايي که عضو جمعيت دفاع از محرومين هستند حضور داشته باشند. چرا دانشجو را تنها مي گذاريم؟ اگر با ده تا بيست تا دانشجويي که ميروند جلوي مجلس، 5 استاد هم باشد اينها جرأت نمي کنند بيايند جلو يکدستي کنند؛ يا بايد آن استاد هم دستگير شود ... اگر ما در کنار هم باشيم، اگر مدافعان آزادي در کنار آنهايي که آزادي شان سلب مي شود باشند، اينها عقب مي نشينند. و اگر نه، دانشجو اگر بخواهد خودش تنها عمل کند موفق نمي شود. موفقيت ما در اتحاد و همبستگي بين دانشجويان ـ که پيشروان تحولات اجتماعي هستند ـ اشت. همه بايد با هم متحد شويم و به کمک هم اين بار را به منزل برسانيم. و مطمئن باشيد اين دستگاه ضعيف تر از آن است که بتواند در مقابل شما ايستادگي کند. هر چه شما شل بياييد آنها سفت مي ايستند، وقتي در مقابلشان بايستيد مطمئن باشيد تسليم مي شوند».

سخنران بعدی، آقاي مهدي زماني (از دانشجويان سال 85 که ستاره دار شده اند) بود که در ابتدا احساس شعف خود را از سخنان دکتر محمد ملکي ابراز نموده و افزود:

«سال 85، زماني که هستهء گزينش سازمان سنجش اقدام به ستاره دار کردن دانشجويان کرد، يک سري نامه ها به دانشجويان داده شد مبني بر اينکه، در پی قبولي شما در دانشگاه، صلاحيت عمومي شما در هستهء گزينش احراز نشده است. همچنين از دانشجويان دريافت کنندهء نامه خواسته شد تا اعتراض خودشان را ظرف مدت 1 ماه به سازمان سنجش ابلاغ کنند. اما با وجود همهء پيگيري هايي که از طريق کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس انجام داديم، حدود 1421 نفر از دانشجويان، محروم از تحصيل شدند که بعدها توسط پيگيري هايي که آقاي دکتر مشيري (از نمايندگان مجلس) و رسانه ها داشتند، معلوم شد که محرومن از تحصيل 17 نفرند و مابقي با عنوان دانشجويان 1 ستاره، و 2 ستاره، ثبت نام شده اند، البته با اخذ تعهد در خود دانشگاه مربوطه يا تعهد در هستهء گزينش سازمان سنجش. اما اين 17 نفر با توجه به فشار وزارت اطلاعات جهت لغو صلاحيت دانشجويان پذيرش نشدند. ما از همان اوايل نامه نگاري هايي را خودمان با کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس، کميسيون اصل 90 مجلس، کميسيون فرهنگي مجلس، کميسيون سياست خارجي و امنيت ملي مجلس انجام داديم و نهايتاً، تا الان که بنده در خدمت شما هستم، هيچ گونه نتيجه اي عايد بچه ها نشد. به موازات اين، بچه ها توسط وکلايي که در دسترس داشتند (دکتر دادخواه و دکتر سلطاني) شکايتي را در ديوان عدالت اداري مطرح کردند. نهايتاً، براي اين دوستان حکمي صادر گرديد که در آن به مصوبهء شوراي عالي انقلاب فرهنگي اشاره شده بود؛ که خود اين مصوبه خيلي جالب است. من عين مصوبه را برايتان مي خوانم: «مصوبهء 83 جلسهء مورخ 11/06/65 شوراي عالي انقلاب فرهنگي- شرح مصوبه: مقرر مي گردد که به ديوان عدالت اداري، کميسيون اصل 90 مجلس شوراي اسلامي و بازرسي کل کشور اعلام مي شود که احکام نهايي صادر شده توسط هيئت مجلسي گزينش دانشجو و کميته مرکزي انضباطي بر اساس مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي است و با توجه به اظهار نظر حضرت امام امت نسبت به مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي، نهادهاي مذکور نبايستي با اين مصوبات مخالفت نمايند و احکام مذکور را مورد سوال و ترديد قرار دهند»... علي ايحال، مشکلي که الان وجود دارد اين است که بچه ها تمامي مکانيزم هاي قانوني تاييد شده در جمهوري اسلامي را طي کرده اند. اولين گامش هم فکر مي کنم رسيدگي به تخلفات وزارت علوم بود. پاسخ نامه نگاري ها اين بود که در واقع اين شورا هيچ کمکي نمي تواند به شما بکند و نه اعتراضاتي که به خود هستهء گزينش سازمان سنجش شد، نه کميسيون هاي مختلف مجلس، و در کنار همه اينها حتي نه رايزني و کمک گرفتن از خود مسئولين و معتمدين نظام (از ديدار با آقاي خاتمي گرفته تا آقاي کروبي، آقاي هاشمي رفسنجاني) اين مشکل را حل نکرد. بهر حال، با توجه به اينکه همه اين گام ها طي شده و الان با يک بن بستي در داخل خود نظام روبروئيم، بايد اين شکايت به هر نحوي به نهادهاي بين المللي داده شود. من فکر مي کنم حق بچه ها تا الان ضايع شده و در نظر بگيريد دانشجويي که 3 سال از تحصيلش گذشته و الان انگيزه اي براي ادامهء تحصيل شايد نداشته باشد، و درگير مشغله ها و معيشت زندگي شده و اينگونه با زندگيش بازي شده بايد راهکاري برايش ارائه شود و اين مشکل حل شود؛ هر چند فکر مي کنم که خيلي دير شده باشد اما هنوز مي شود براي دوستاني که در آينده ممکن است با چنين معضلي مواجه شوند تمهيدي و راهکاري ارائه کرد».

سخنران بعدی، آقاي مهندس کورش زعيم (به نمايندگي از جبهه ملي ايران) بودند که سخنانشان را بدين شکل آغاز نمودند:

«به نام خداوند جان و خرد. من در واقع شرم دارم در کشورم شرايطي وجود داشته باشد که من مجبور شوم در نشستي که دانشجوياني که از تحصيل محروم شده اند، براي اعتراض شرکت کنم... رژيم گذشته حتي در مورد جواناني که شرکت در مبارزات مسلحانه عليه رژيم ديکتاتوري داشتند، هيچ دانشجويي را از تحصيل محروم نکرد. تحصيل کردن و کسب دانش يکي از بنيادي ترين حقوق بشر است و حتي همين قانون اساسي، حکومت را موظف کرده که تمام شرايط تحصيل را براي همهء جواناني که مي خواهند تحصيل کنند، فراهم کند. حالا چرا از شما مي ترسند؟ به 2 دليل، يکي اينکه شما نسلي هستيد که در دوران جمهوري اسلامي به دنيا آمده ايد، تحت برنامه اينها تحصيل کرده ايد و اکنون اعتراض شما ـ که بروز انديشه هاتان و فعاليت هاتان است ـ شکست اين نظام را در فراهم آوردن شرايط رضايت مندي ملت نشان مي دهد. دوم اينکه شما صاحب انديشه هستيد، انديشه را بيان مي کنيد، مغز شما پوياست، و ساکت نمي نشينيد. بنابراين شما موجودات خطرناکي براي اين نظام هستيد. تصور می کنند اگر شما را که انديشه هاتان را بروز مي دهيد کنار بگذارند و ساکت کنند بقيهء دانشجويان تسليم می شوند. اين هم يکي از تصورات و اوهامي است که اين حکومت دارد؛ مثل توهمات ديگري که دارد و اين درک را نمي کند که بخش خاصی از دانشجويان و جوانان ما اعتراضاتي را برپا مي کنند، بخش عمده ای از بدنهء دانشجويي فقط به خاطر اينکه از تحصيل محروم مي شوند اين آتش را زير خاکستر نگه مي دارند. ما ديديم که در شرايط خاص بدنهء دانشجويي به اعتراض برخاسته است. ايران يکي از کشورهاي معدودي است که جنبش دانشجويي اش يکي از گسترده ترين و پوياترين و تاثيرگذارترين جنبش هاي دانشجويي تاريخ است. بنابراين، اين آقايان مي خواهند سطح دانشگاه را با بازنشسته کردن استادان باسواد و فرهيخته و جايگزين کردن کساني که سوادي ندارند، پر کنند و تصور مي کنند که انقلاب فرهنگي ديگري را دارند پايه گذاري مي کنند. تصور نمي کنم که هيچ دانشگاهي و هيچ بدنهء دانشجويي بتواند اينقدر نزول فرهنگي کند تا آقايان در تحقق توقعي که در اين انقلاب فرهنگي دارند موفق بشوند. ولي ما فعالان سياسي و اجتماعي وظيفهء بسيار مهمي داريم. ما هرگز نبايد جوانانمان و بدنهء دانشجويي کشور را، چه فعال و چه غير فعال، تنها بگذاريم. ما وظيفه داريم که هميشه پا به پاي شما و دوش به دوش شما باشيم، از انديشه هاي شما حمايت کنيم، از خواسته هايتان پشتيباني کنيم و طوري عمل کنيم تا شما بتوانيد روي ما حساب باز کنيد. بنابراين، من به شما نويد مي دهم که هر چند بايد در طول اين سال تحصيلي، تا آنجا که امکان دارد صدايتان را به همهء دنيا برسانيد و همه جا اعتراض کنيد و از همهء ما کمک بگيريد که به دنبالتان باشيم، پشتيبانتان باشيم، کاري را که مي توانيم انجام بدهيم. من فکر مي کنم امسال بايد شما تحمل کنيد همانطوريکه تحمل کرديد و به مبارزه بپردازيد. سال آينده شما حرف اول را خواهيد زد».

سخنران پنجم، آقاي اوليايي فرد (وکيل) بود که چنين آغاز کرد:

«به نام خداوند جان و خرد. چرا ما هميشه اين شروع را از فردوسي مي گوييم؟ به خاطر اينکه کليد را در واقع به ما داده است: خداوند، جان را بدون خرد نيافريده است، زيرا که تکامل انسان بسته به تکامل خرد است و اين خرد تنها ابزار تکامل آدمي است و با ارزش. اين خرد در واقع عنصري است که حکومت هاي اقتدارگرا هميشه از آن مي ترسند و براي همين است که اين جور حکومت ها هميشه سعي مي کنند جلوي اين مسئله را بگيرند... انقلاب مشروطهء ايران با نيت هاي خالصانه صورت گرفت اما نه بطور مطلق بلکه بطور نسبي. پس از مشروطه، از آنجا که به وعده ها عمل نشد و متأسفانه دوباره جو ناعادلانه اي در ايران برقرار شد، تصميم بر اين گرفته شد که انقلابي شود و ايران رو به پيشرفت برود، رو به عدالت برود، رو به آزادي برود. در واقع انقلاب 57 فرزند مشروعي بود اما ناخلف تربيت شد، ناخلف تربيتش کردند و شروع کرد به قلع و قمع مادر و پدر و اطرافيان خودش و ما همه امروز که اينجا هستيم به هر نوعي چوب اين فرزند ناخلف را داريم مي خوريم، فرزندي که ديگر راهي به اصلاحش وجود ندارد. کانون تربيت و اصلاح را گذرانده، حبس را گذرانده، جريمه ها را گذرانده، همهء مسائل تعليمي را گذرانده، اما امروز راهي به اصلاحش وجود ندارد. بنابراين، اينکه عده اي بيايند و اصلاح طلبي را مطرح کنند، مي خواهند جمهوري را به اسلاميت جوش دهند. اينها به اعتقاد من جنگ خودي با خودي است که در نهايت نتيجه اش هم يکي مي شود. درست است که امکان دارد اصلاح طلبي در ايران يکسري آزادي هاي ظاهري را به دنبال داشته باشد ولي در 18 تير در دوران آقاي خاتمي اين آزمون اصلاح طلبي پس داده شد. چه حمايتي شد؟ دادگاهي که رسيدگي کرد به پروندهء 18 تير فقط يک حکم صادر کرد و يک گروهباني را به دليل سرقت يک ريش تراش محکوم کرد. فاجعهء 18 تير معادل شد با حکم سرقت يک ريش تراش. به هر جهت، البته آن نقطهء عطفي بود. اما حکومت تصميم گرفت تا همان اصلاح طلبي را هم در نطفه خفه کند. و الان هم که باز مي بينيد زمزمه هاي کانديداتوري بعضي افراد بگوش می رسد تا روز آخر نمي شود گفت که اينها مي آيند يا نمي آيند و اگر بيايند چه خواهند کرد. عده اي نسل شما و بنده را نسل سوخته مي دانند اما بنده اعتقاد به اين مسئله ندارم. مي گويند اگر طوفان آيد يکي فرار مي کند، يکي ديوار درست مي کند که ضربه نخورد، يکي آسياب درست مي کند که از اين باد بهره کافي را ببرد و چرخهء آسياب به کار بيفتد. بنابراين الان وقت آن آسيابي است که شما بايد درست کنيد. يعني نه از طوفان بگريزيد و نه سدي در برابرش درست کنيد، بلکه استفاده کنيد براي خودتان و براي نسل هاي آينده. و بايد هزينه اش را هم بدهيد. هر چيزي را که بخواهيد بدست آوريد بايد در قبالش چيزي را از دست بدهيد. اين يک قانون است. شما که اينجا نشسته ايد به خودتان مباهات کنيد به خاطر اينکه شما افرادي هستيد که زانو نزديد. ما بين آزاديخواهي و مرگ يک گزينه بيشتر نداريم آنهم ذلت است. من خواهشم از شما اين است که در برابر حقي که داريد کوتاه نياييد و نه اينکه تن بدهيد براي درس خواندن به هر جهت. نه، درس خواندن حق شماست. شما در دانشگاه قبول شده ايد و بايد پذيرفته شويد. اما بايد اين را با برنامه و تدبير انجام دهيد. بنده اين افتخار را داشتم تا وکالت اقليت هاي ديني (هموطنان بهايي) را داشته باشم و همچنين دانشجويان ديگر را. تا آنجايي که بضاعتم مي رسيده کمک کرده ام و کمک خواهم کرد و باعث افتخار بنده است. اما من خواهشم اينجا اين است که دانشجو دانشجوست، ايراني ايرانيه، بهايي و مسلمان و شيعه و سني نداره، پشت همديگر را نگه داريم. در خاتمهء کلامم هم اين را عرض مي کنم که، در دعوايي که نسبت به ممنوع التحصيلي و اخراج و عدم ثبت نام هموطنان بهايي اقامه کرديم، روش دوستان و همکاران بنده اين بود که فقط وزارت علوم و دانشگاه مربوطه را تحت شکايت قرار دادند. بنده آ شکايتم را به شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم دادم و نتيجه اش را هم گرفتم. نتيجه اش اين بود که تا به حال شوراي عالما را رد کرده اما سند بزرگي دست من داده است و آنکه آمده و گفته که اينها نمي توانند ادامهء تحصيل بدهند به خاطر اينکه وضعيتشان با مصوبهء شوراي عالي انقلاب فرهنگي تطبيق ندارد. اين دادگاه اذعان کرده بر اينکه شوراي عالي انقلاب فرهنگي مصوبه اي داده که هموطنان بهايي ما فعلاً تا ابد و بطور دائمي و بر خلاف اصل 14 قانون اساسي نمي توانند از حق خودشان استفاده کنند. در اين راستا خواهش من اين است که هماهنگي شود و دادخواست هاي متعددي، هر کسي که مي تواند بدهد، با خواست ابطال اين مصوبهء سياه، و وقتي اين حجم را ببينند مجبور به ابطال اين مي شوند. وقتي اين ابطال شود شما بزرگترين گام را در جهت انسانيت، اخلاق و قانون برداشته ايد».

سخنران ششم، خانم مهديه گلرو بود که گفت:

«بحث مطرح شدن تعليق قبل از دورهء دکتر احمدي نژاد مطرح شده بود. براي دوستاني که مدعي اصلاحات هستند بد نيست بدانند که بحث محروميت از تحصيل در دورهء اصلاحات آغاز شده و کميتهء انضباطي از آن دوره وارد دانشگاه ها شده است. بحث اوليه بر اين بود که کميتهء انضباطي باعث مي شود دانشجويان به خاطر هر چيز کوچکي و هر مشکلي که در دانشگاه برايشان ايجاد مي شود پايشان به کلانتري و اطلاعات باز نشود. کميتهء انضباطي تشکيل شد تا مشکلاتي که دانشجويان داشتند را در داخل دانشگاه حل کنند و پايشان به چنين جاهايي باز نشود. اما امروز ما در شرايطي هستيم که کميتهء انضباطي آنقدر براي دانشجويان سنگين شده که بسياري از دانشجويان ـ و حتي خود من ـ حاضر هستم يکسال بروم زندان ولي برگردم دانشگاه، چون 15 واحد فقط دارم تا ليسانسم را بگيرم و الان يک ديپلمه محسوب مي شوم ـ آن هم در کشوري که همهء بچه ها مي دانند که چقدر سختي کشيديم تا در دانشگاه هاي دولتي قبول شويم، تا پول ندهيم. چقدر سختي کشيديم تا بتوانيم از سد کنکور رد شويم. بنابراين کار به جايي مي رسد که بعد از 4 سال درس خواندن هنوز هيچي، ديپلمه هستيم. يک نمونهء ديگر از ممنوعيت از تحصيل، نمونهء دوستانمان در پلي تکنيک مي باشد. دوستانمان در پلي تکنيک، که به تازگي آزاد شده اند، امروز که سراغ شان را از دوستان شان مي گرفتم مي گفتند که اين دوستان توانسته اند مشروط ثبت نام کنند، آن هم با اين وضعيت که گفته اند شما 3 ترم غيبت بدون دليل داشته ايد. بحث ديگر روالي است که حاج آقا شريعتي در دانشگاهء علامه پيگيري کرده: تعليق هاي پشت هم. اينقدر اين تعليق ها متوالي و با سنوات متعدد مي شود که در واقع آن دانشجو اخراج آموزشي مي شود؛ مانند خودم. در واقع در دانشگاه هاي ايران امروز انتقاد مساوي شده با محروميت از تحصيل. همانطور که وکيلمان، آقاي اوليايي فرد، فرمودند اين جريان نقض قانون است هم بند 14 هم بند 23 يا 22 ـ اگر اشتباه نکنم ـ که بحث تفتيش عقايد را مطرح مي کند. ما به کميتهء انضباطي مي رويم ولي هيچ قانوني وجود ندارد و فقط بحث اين است که از آن فرد خوششان بيايد يا نه. هيچ قانوني وجود ندارد در مورد اينکه چند ترم و به چه شکل محروميت از تحصيل بايد باشد. کتاب «حقوق دانشجويي» ـ که مدعي مي شوند که بر اساس آن حکم ها را مي دهند، آنقدر تبصره دارد که دانشجويان حقوق علامه، که از دانشجويان بسيار موفق هم هستند، يک تبصره اي داخل آن پيدا کرده اند که باز دانشگاه اجازه دارد به اين شکل محروميت از تحصيل حکم کند. بحث ديگر، همکاري شديد بين وزارت علوم و وزارت اطلاعات است که در واقع مي شود گفت وزارت علوم تبديل شده به وزارت اطلاعات ثاني در جمهوري اسلامي. بازداشت هايي که در تمام کشور دارد انجام مي شود با همکاري صد در صد وزارت علوم است و وقتي دانشگاه و وزارت علوم مي بينند که نمي توانند با حکم محروميت از تحصيل جلوي دانشجويان را بگيرند دست به دامن اطلاعات مي شوند تا شايد با زندان بتوانند جلوي آنها را بگيرند. من از دوستاني که اينجا هستند خواهش مي کنم اگر نسخه جديدي دارند به ما بگويد شايد کارهايي که نتيجه بخش باشد در آن ذکر شده باشد و من حداقل 1 ترم ديگر تعليق نخورم تا اخراج شوم. اميدوارم يک روزي باشد که نشستي نگذاريم که در آن در مورد حقوق بديهي مان حرف بزنيم بلکه در مورد آزادي انديشه و آزادي بيان حرف بزنيم».

سخنران هفتم، آقاي ميلاد اسدي (به نمايندگي از دفتر تحکيم وحدت) بود که گفت:

«به نظر ما تنها بحث مهم «استقلال دانشگاه» است. در چند سال اخير شاهد بوده ايم که با به روي کار آمدن دولت نهم محروميت از تحصيل عريانتر خودش را نشان داد و حاکميت، دامنه محروميت از تحصيل را گسترده تر کرد. ما با 3 نوع از محروميت مواجه هستيم: 1) محروميت از تحصيل در دوران دانشجويي، 2) ستاره دار کردن دانشجويان، 3) محروميت از حق تدريس (بازنشسته کردن اجباري اساتيد). شاخصه فعاليت هاي تحکيم در سال هاي اخير حمايت از حق تحصيل بوده، و در سال جاري نيز اين بحث را پيش خواهيم برد. ما فکر مي کنيم که حاکميت فعلي در صدد ايجاد نوعي انقلاب فرهنگي جديد است و نبايد گذاشت تا اين امر رخ دهد و بايد در برابر اين اقدام حکومت مقاومت کرد. ما هر چه بيشتر هزينه بدهيم و اين عملکرد حاکميت را نقد کنيم مي توانيم به آينده اميدوارتر باشيم. وارد شدن شوراي انقلاب فرهنگي به دانشگاه براي گزينش دانشجويان و اساتيد امري بيجا و بي مورد است...
من، ضمن تاکيد بر تشکيل و ادامهء اين گونه جلسات و نشست ها، بر کمک و استفاده از تجربهء ديگران (مهندس زعيم، دکتر ملکي و ...) و تشکيل جمعي از دانشجويان ستاره دار و محروم از تحصيل (به شکل
NGO يا ...) براي جلوگيري از اينگونه اقدامات حاکميت تاکيد می کنم».

سخنران هشتم، خانم زهرا جاني پور (از دانشجويان ستاره دار سال 85) بود که 4 بحث ذيل را بيان و تشريح کرد: «بحث اول: برخوردهايي که با دانشجويان انجام مي شود فکر مي کنم دليل اصليش به خاطر انتقاد کردن دانشجويان است. بحث دوم: مجلس و عدم حمايت نمايندگان از دانشجويان. بحث سوم: مدرک آقاي کردان. بحث چهارم: سهميه بندي جنسيتي در دانشگاه ها».

سخنران نهم، آقاي آرمين لطفي (از اقليت هاي بهايي) بودند.

سخنران دهم، خانم پراکند (وکيل) بودند که به بيان راهکارهاي قانوني پيش روي دانشجويان پرداختند.

سخنران يازدهم، آقاي پيمان عارف بود که گفت:

«بحث بسيار ساختاري تر از اين هاست. ما با حاکميتي مواجه هستيم که اساساً با ماهيت کارکردي نهاد دانشگاه مشکل دارد. ما با ساختاري مواجه هستيم که اين ساختار بالواقع ساختاري است در مقابل جهان جديد و نهادهاي جهان جديد. انقلاب فرهنگي را براي تثبيت اين ساختار انجام دادند. 18 تير روزي بود که اين ساختار را واقعاً لرزاند و اشک بعضي از مسئولان و اصحاب قدرت را در آورد. در دههء 80 جنبش دانشجويي وارد دو بازي بزرگ شد. يکي بازي رفراندوم که بازي بسيار بزرگي بود، و ديگري بازي تحريم انتخابات رياست جمهوري که کار کوچکي نبود. مي خواهم اين را بگويم که جنبش دانشجويي کارهاي بسيار سترگي در دههء 80 انجام داده است».

سخنران دوازدهم، آقاي محمد اسماعيل سلمانپور بود که گفت:

«محروميت از تحصيل چيزي است که در کشور ما بيداد مي کند. اين آماري است از اتفاقات در پلي تکنيک: از سال 85 که انجمن پلي تکنيک را وحشيانه تخريب کردند و سناريويي را در خاموش کردن صداي هر انتقاد و اعتراضي که در دانشگاه هاي کشور وجود دارد، کليد زدند، همراه با تهديدات، احضارها و ... بين سال هاي 86 تا 87 فقط و فقط از دانشگاه اميرکبير حدود 20 تن از دانشجويان به زندان رفتند و برگشتند. رئيس دانشگاه پلي تکنيک (رهايي) در برخورد با دانشجويان منتقد دل حاکميت را شاد کرد، با صدور احکام تعليق براي دانشجويان و، به همراهش، راه ندادن شان در دانشگاه، خوابگاه و ... . از ابتداي امسال هم کميتهء انضباطي مجددا فعال شده و عده اي از دانشجويان حکم دريافت کردند، احضار شدند و... در مورد بحث محروميت از تحصيل، طبق گفته مسئول نهاد رهبري در اين دانشگاه، حاکميت به اين نتيجه رسيده است به کساني که منتقد آن هستند هيچ امکاناتي را ندهد... پس چه مي شود کرد؟ ما بايد از همديگر دور نباشيم، اتحاد بيشتري لازم است و بايد به اساتيد دانشگاه و دوستان ديگر بيشتر وصل شد. فکر مي کنم همه اين تعاملات بايد با فشار بين المللي حل شود».

سخنران سيزدهم و پاياني، آقاي شيرمحمدي (دبير تشکل غير دولتي ايرانيان طلوع فردا) بود که 4 پيشنهاد ذيل را مطرح کرد:

«1- تشکيل دبيرخانه (داشتن اطلاعات آماري دانشجويان محروم از تحصيل و ايجاد صندوق مالي يا رفاه جهت در اختيار قراردادن آنها)، 2- سازماندهي که فقط به تهران ختم نشود بلکه به شهرستان ها و دانشگاه آزاد هم برسد، 3-در خصوص بحث اساتيد محروم شده از تدريس، از تريبون هاي اعتراضي صنفي در دانشگاه ها استفاده شود و،  4- در تجمعات ديگر گروه ها (مثلا سنديکاي کارگران شرکت واحد و ...) شرکت شود تا آنها هم در تجمعات ما شرکت کنند».

برگرفته از سايت «مجموعهء فعالان حقوق بشر در ايران»:

http://www.hrairan.com/Archive_87/1126.html

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630