ابراهیم یزدی آمریکایی است!
بهزاد مهرانی
در دوران دبیرستان معلم تاریخی داشتیم بسیار سخت گیر و منظم. همیشه به کتاب های تاریخ مدارس و فحوای آن اعتراض داشت... هر بار که سر کلاس می آمد، یادم هست که به دو گروه بسیار می تاخت. یکی سازمان مجاهدین خلق و خصوصا شخص مسعود رجوی و دیگری مرحوم بازرگان و نهضت آزادی. به بچه ها می گفت: فریب نهضت آزادی را نخورید و همچنین مجاهدین خلق. می گفت: بازرگان به دروغ ادعای ایمان دارد، او حتا زمان شاه نیز مبارز نبود، بلکه فردی منفعل بود. می گفت: بازرگان خیلی پولدار است. کارخانه دار است و مگر کسی با آن ثروت می تواند درد فقیران را حس کند؟
در مورد مجاهدین به دلیل این که هیچ گونه باوری به راه و منش آنها نداشتم چیزی نمی گفتم اما از بازرگان دفاع می کردم. آن روزها مرحوم بازرگان زنده بود و من ایشان را چون امروز بسیار دوست می داشتم. در جلسه ای با او به بحث پرداختم و از مرحوم بازرگان دفاع کردم. او در جواب، نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت که تو چه می دانی چه خبر است؟ گفت: همین ابراهیم یزدی آمریکایی است. تبعه ی آمریکا است. او زبان فارسی را به درستی نمی تواند صحبت کند. یادم است که مثال می زد که یزدی وقتی می خواهد از آیات قران استفاده کند می گوید فی المثل سوره ترتی وان (31) آیهء فور (4).
این سخن او در ذهن من نقش بست، بدون آنکه آن روزها بدانم مگر کارخانه دار بودن جرم است و مگر تبعیت دوگانه ی آمریکایی – ایرانی داشتن گناه کبیره است؟ آن وقت ها بسیار تحت تاثیر مرحوم شریعتی و جناب ابوذر غفاری بودم و یک پا چپ مسلمان. آن روز به آن آموزگار محترم نتوانستم پاسخی بدهم چرا که خود نیز باور داشتم اگر فردی کارخانه دار است و یا تبعیت امپیریالیست جهانخوار را دارد قطعا نمی تواند انسان شایسته ای باشد. احترام من به مرحوم بازرگان در هاله ای از شک فرو رفت. او را دوست می داشتم اما از آن روز در ذهنم بیشتر به دنبال دلایل این مودت می گشتم. چندی بعد مهندس بازرگان در گذشت و من در مراسم تشییع پیکر ایشان شرکت کردم. سال 1373. اولین مشارکت من در مسائل سیاسی بود. احساس لذت خاصی داشتم. تا قم رفتم تا در آن مراسم شرکت کنم. در آرامگاه خانوادگی ایشان بود که در گوشه ای اعضای نهضت آزادی را مشغول نماز خواندن دیدم. بعد از پایان نماز به نزدیکی دکتر یزدی رفتم تا ببینم آیا ایشان می تواند فارسی صحبت کند یا نه؟ دیدم بله. به خوبی فارسی سخن می گوید . آن معلم تاریخ راست نمی گفت که ابراهیم یزدی امریکایی است و زبان مادری نمی داند. آن معلم در آن روزها ،بسیاری از اشخاص را با یک جمله ی دو پهلو نفی می کرد و بذر تردید در اذهان ما می کاشت و درونمان را مشوش می کرد. از سید جمال الدین اسد آبادی که او را خائن و فراماسون می دانست تا شریعتی و آل احمد و بازرگان و سروش و ... . حسنی که کار او داشت این بود که بچه های کنجکاو کلاس را به جستجوی بیشتر تشویق می کرد و ما را محصور و محدود در کتاب تاریخ مدرسه نمی کرد.هر چند بسیاری از تحلیل ها و قضاوت هایش امروز برایم خنده دار است.
بعد ها دانستم این اندیشه چپ ،چه از نوع مذهبی اش و چه از انواع غیر مذهبی و ضد مذهبی اش چقدر در اذهان ما ریشه دوانده است. حتا در لیبرال ترین متفکران ما، می توان رد پایی از این چپ اندیشی را یافت. نا مشروع و زشت دانستن "سرمایه"،زالو صفت دانستن سرمایه دار، منحط دانستن فرهنگ غرب و طعنه زدن در آن با القابی چون امپریالیست و جهانخوار و... و ریشه ی همه مشکلات و معضلات درونی خود را در غرب و در راس آن ایالات متحده مفروض گرفتن و همه ی ناتوانی های خویش را از استعمار تاراج گر ِ غرب پنداشتن. این تئوری ها از تفکرات چپ الهام می گیرد و در گوشت و پوست ما رخنه کرده است. بگذریم
بعد ازگذشت اینهمه سال از دوران دبیرستان وقتی مصاحبه دکتر یزدی را با خبرگزاری فارس خواندم، نمی دانم چرا ناگهان یاد آن معلم تاریخ افتادم. معلمی با ژست های روشنفکرانه و دلایل بعضا سست. دکتر یزدی در این مصاحبه که با یک خبرگزاری حکومتی انجام گرفته است بسیار سعی دارد که خود را از گروه "خودی ها" بشناساند. اصلاح طلبی در چارچوب هاب قانونی. او ملتمسانه از گروه موتلفه اسلامی می خواهد که با آنها گفتگو کند و می گوید که چگونه است که موتلفه با حزب کمونیست چین دیدار و گفت و گو دارد اما با آنها که یک حزب اسلامی هستند سخن نمی گوید. آرزوی یزدی این است که با احزاب راست جمهوری اسلامی به توافق و تفاهم برسد تا منافع ملی! ایران حفظ شود. او در جایی به طیفی از تحکیم وحدتی ها و افرادی چون افشاری و سازگارا اشاره می کند و آنها را خواهان حمله ی نظامی غرب به ایران می داند و از همکاری آنها با امریکا اظهار تاسف می کند. اینکه آقایان افشاری و سازگارا و دیگرانی، خواهان حمله ی نظامی به ایران باشند یا نه را خودشان باید پاسخ دهند. اما اینجا باز من یاد آن معلم تاریخ افتادم که می گفت یزدی آمریکایی است و فارسی نمی تواند حرف بزند. ایجاد این شک و شبهه ها توسط آقای یزدی می تواند افراد کنجکاو را به جست و جو وادارد که چه کسانی خواهان حمله نظامی امریکا به ایران هستند.
اما سخن من این است و پرسشم از آقای یزدی که آیا فضای باز سیاسی که کارتر با فشار در ایران قبل از انقلاب بر قرار ساخت نقشی در فعال تر شدن انقلابیون و پیدایش جمهوری اسلامی نداشت؟ اگر داشته است آیا آن روز آقای یزدی به عنوان یکی از رهبران انقلاب و از یاران آیت الله خمینی به آن دخالت ها هیچ اشاره و اعتراضی کرده است؟ چرا ایشان آن روزها نمی فرمود:" آمریکا امام زمان نیست که منتظر ظهورش باشیم.بنابر این من به استفاده از فشار یا نهاد های بین المللی علیه ایران اعتقادی ندارم..."
سیاست ، قدرت استفاده از امکانات و شرایط و عوامل مختلف برای پیشبرد صحیح اهداف است. آیا اگر کسانی بر این باور بودند که می توان از فشارهای بین المللی استفاده کرد و حاکمیت را به رعایت حقوق بشر و کرامت انسان ها مجاب کرد باید آنها را وابسته و وطن فروش قلمداد کرد؟ هر ایرانی وطن دوستی با تجاوز بیگانه مخالف است، این بیگانه می خواهد صدام حسین باشد یا جناب عمرابن خطاب یا بوش.فرقی نمی کند. آری روا نباشد خونریز را حمایت. اما سیاست ، استفاده مطلوب از شرایط به وجود آمده است. همانگونه که دکتر یزدی خواهان آن است که از هر تریبونی برای بیان افکار خود استفاده کند،حتا خبرگزاری حکومتی فارس، دیگران نیز مجازند که اینگونه رفتار کنند و از تریبون های موجود برای اطلاع رسانی استفاده کنند.
در پایان امیدوارم که آقای دکتر یزدی بتواند حاکمیت را مجاب کند که از خودی هاست و می تواند در کنار موتلفه اسلامی و دیگران به خدمت بپردازد. تنها نگرانی من در این میان آزردگی روح مهندس بازرگان است. روحش شاد.
برگرفته از سايت پيام دانشجو
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-416.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |