مانع اصلی گذار ایران به دمکراسی کدام است؟
نقدی بر نظرات خانم کار و آقای گنجی
نوشتهء: م. چشمه
اخیراً مقاله ای از خانم مهر انگیز کار، یکی از چهره های فرهیختهء اپوزیسیون، بدستم رسید که در آن بیکی از موضوعات بسیار مهم در مورد شرایط گذار جامعهء ایران به دمکراسی اشاره شده بود. البته این مبحث مقولهء جدیدی نیست، بلکه از زمان انقلاب مشروطه تا کنون فکر بسیاری از تحلیل گران امور جامعه ایران را بخود مشغول داشته است. آقای اکبر گنجی، چهرهء آزادیخواه و بنام ایران، نیز بنوبه خود متناوباً و بصورت موکد بهمین موضوع اشاره داشته است. در این مقاله سعی شده است که پاره ای از نظرات مطرح شده توسط این دو شخصیت بچالش گرفته شود.
خانم کار در بخش آخر مقالهء اخیر خود تحت عنوان "سکولاریسم و جنبش زنان در ایران" می نویسد: «علاقمندم با احترام به تمام دستجات فعال در جنبش زنان ایران، دینی و سکولار، این عقیده خود را بیان کنم که تغییر ناگهانی از حکومت دینی به یک حکومت سکولار به احتمال زیاد به برابری و دموکراسی در ایران یاری نمی رساند. سکولاریسم در صورتی می تواند منشاء و مبنای حکومتی معتدل و متعادل بشود که نهادهای مدنی توانسته باشند پیش زمینه این دگرگونی را فراهم کنند. اینکه با رویدادی خشونت آمیز از جنس انقلاب یا کودتا یا حمله خارجی، حکومت سکولار بشود، به آن مقصود که بیش از یک قرن است آن را دنبال می کنیم نمی رسیم». (۱)
در این مقاله، که در واقع بصورت سخنرانی ایراد شده است، خانم کار بر روی یک نکتهء مهم دست می گذارد: پیش شرط استقرار دمکراسی و حکومت معتدل در ایران ایجاد نهادهای مدنی است، و تغییرات ناگهانی، رویدادهای خشونت بار، انقلاب، کودتا و حمله خارجی پاسخ نیازهای تاریخی جامعه ایران نیستند.
آقای اکبر گنجی نیز در پاره ای از نوشته های قبلی خود آنچه را که وی نظریهء «اصالت سیاست» می نامد، بزیر سوال می برد. در مقاله ای تحت عنوان «تزهای پیشنهادی، مبانی جنبش تحول دمکراتیک در ایران» آقای گنجی می نویسد: «اصالت سیاست نظریه ای است حاکی از اینکه بزرگترین یا یگانه مشکل یا علت العلل همهء مشکلات جامعه، نظام و رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه است و این نظریه، طبعاً، توجیه میکند که برای بهبود و پیشرفت جامعه بیش و پیش از هر کار دیگری به سراغ نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه باید رفت و آنرا سرنگون ساخت». (۲)
وی در مقاله جدیدی در مورد مقوله تغییر رژیم و گذار به دمکراسی مینویسد: «به گمان من مهمترین مسئلهء ما، گذار به دموکراسی (نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر) است. اگر بر سر این موضوع اتفاق نظر داشته باشیم، پرسش بعدی این است که چه اموری شرط لازم گذار به دموکراسی است... تغییر رژیم در برابر گذار به دموکراسی چندان اهمیتی ندارد. همهء ما دست به دست هم دادیم و از طریق انقلابی مردمی، رژیم شاه را برانداختیم. ولی رژیمی سرکوبگرتری را جانشین آن کردیم. پس انقلاب و تغییر رژیم لزوماً به دموکراسی منتهی نخواهد شد. هدف اصلی ما برساختن یک رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی، حقوق بشر، پلورالیسم، فدرالیسم و... است. اما فقط هدف مهم نیست. راه رسیدن به هدف هم بسیار مهم است. از هر راهی به هر نتیجه ای نمی توان رسید. انقلاب های کلاسیک نشان داده اند که به نظام دموکراتیک منتهی نمی شوند. باید این مسیر به گونه ای طی شود که رژیمی سرکوبگرتر از رژیم فعلی جایگزین رژیم فعلی نشود. نباید کینه و عداوت جانشین عقلانیت و آینده نگری شود. با رفتن شاه، دموکراسی و آزادی مستقر نشد، با رفتن خامنه ای هم دموکراسی و آزادی مستقر نخواهد شد." (٣)
اما بنظر میرسد که آقای گنجی ناگهان دچار تردید شده و بلافاصله در ادامهء سخنان خود و در تعدیل آن نظرات، پیش شرط گذار به دمکراسی در ایران را نفی نظام ولایت فقیه معرفی میکند. در این مورد می خوانیم: «اما از این مقدمهء درست نباید این نتیجهء نادرست را استنتاج کرد که پس دوام رهبری خامنه ای و نظام ولایت فقیه را باید پذیرفت. نفی نظام ولایت فقیه، شرط لازم گذار به دموکراسی است». (همانجا)
بهرحال برداشت کلی من از نظرات خانم کار، آقای گنجی و عده دیگری از روشنفکران ایران اینست که اینان پیش شرط استقرار دمکراسی در ایران را نه لزوماً تغییر رژیم سیاسی، بلکه پایه ریزی و ساختن نهادهای مدنی، آنهم نه از طریق انقلاب و تغییرات ناگهانی، بلکه از طریق مبارزات مسالمت آمیز میدانند.
جالب توجه اینست که این موضوع برای نظریه پردازان غربی نیز این روزها به سوژهء داغی تبدیل شده است. آقای فرید زکریا، مفسر و ژورنالیست معروف مجلهء نیوزویک و شبکه تلویزیونی «سی.ان.ان» در مقاله ای در مجله نیوزویک بتاریخ ۲۹ سپتامبر ۲۰۰٨ تحت عنوان «اگر می خواهید کشور خود را آزاد کنید، ابتدا اراضی آن را آزاد کنید»، بگونه ای بر پیش شرط های گذار به دمکراسی دست گذاشته است. عصارهء نظریهء آقای زکریا را می توان اینچنین خلاصه کرد: درست است که از منظر تئوریک با شکست حکومت های فاشیست آلمان و ژاپن این جوامع به دمکراسی دست یافتند، اما نظریهء "آزاد شدن مردم با نجات از دست مستبدین ظالم" (اشاره به حملهء نظامی آمریکا به عراق و افغانستان) در عمل با مشگل روبرو شده است. وی نجات جوامع عقب مانده برای گذار به دمکراسی را در اصلاحات ارضی می داند، و یا بعبارتی، وی اولویت دگرگونی روابط اقتصادی را بر مناسبات سیاسی تأیید می کند.
نظریهء آقای زکریا البته با نظریهء مارکسیستی ارتباط میان زیربنای جوامع (روابط تولیدی، اقتصاد) و روبنا (فرهنگ و سیاست) نامربوط نیست و از منظر دراز مدت تاریخی نیز نامعقول بنظر نمی رسد. بدین معنی که یک نظام سیاسی مدرن و مترقی نمی تواند در جامعه ای با روابط تولیدی و اقتصاد عقب مانده دوام آورد. بهمین گونه یک فرهنگ عقب مانده نیز نمی تواند شالودهء یک رژیم سیاسی مترقی و مدرن باشد. در نتیجه، هم ترازی نسبی میان عرصه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ برای تعادل و پایداری جامعه امری پذیرفته شده است.
ورود به جزئیات این بحث اما از حوصله این مختصر خارج است. مشگل اما ارزیابی درست از روابط عرصه های مختلف اجتماعی و از جمله ارزیابی منصفانه از وضعیت نهادهای مدنی در جامعه بسیار بغرنجی مانند ایران است. جامعه ای که اکنون سال هاست در کلیهء عرصه های اجتماعی دچار بن بست و بحران است.
اگر به دوران انقلاب مشروطه بر گردیم، شاید بجرأت بتوان گفت که در آن زمان مناسبات عقب ماندهء اقتصادی و ایلی در ایران و فقدان نهادهای مدنی مدرن و سطح نازل فرهنگی (بی سوادی عمومی و نبود نهادهای آموزش عالی)، در تحلیل نهائی، موجب شکست و عدم شکل گیری یک نظام سیاسی مترقی در ایران آنزمان گردید. واقعیت اما اینست که علیرغم وجود استبداد سیاسی در دوران ۵۴ ساله حاکمیت پهلوی اول و دوم، بسیاری ار زیربناهای اقتصادی و نهادهای مدنی مدرن در ایران شکل گرفتند. در زمینهء اقصادی می توان از رشد سرمایه داری و صنعت، اصلاحات ارضی و تبدیل روابط فئودالی و اقتصاد کشاورزی به روابط سرمایه داری و اقتصاد صنعتی مبتنی بر شهر نشینی نام برد، و در زمینهء نهادهای مدنی نیز می توان از ایجاد دانشگاه ها، دادگستری و غیره نام برد.
به باور من در واقع انگیزهء اصلی انقلاب ۵۷ در ایران را می بایست در اساس به سبب عقب ماندن رژیم سیاسی حاکم (ادامه و گسترش استبداد محمد رضا شاه) در مقابل رشد اقتصادی و فرهنگی و گسترش نیروهای بالنده جامعه دانست. درست است که در آن زمان ما همانند امروز فاقد بسیاری از نهادهای اجتماعی از جمله مطبوعات آزاد، احزاب، سندیکاها و انجمن های حرفه ای آزاد بودیم، اما صحبت کردن از نبود نهادهای مدنی بعنوان پیش شرط گذار بیک رژیم سیاسی دمکراتیک و یا حتی نیمه دمکراتیک برای کشوری که دانشجویانش در خارج به چندین ده هزار و در داخل به چندین صد هزار می رسید، و در عرصهء اقتصادی با پشت سر گذاشتن اصلاحات ارضی اگر نه پیشرفته تر، بلکه حداقل در سطح کشورهائی مانند کره جنوبی و ترکیه قرار داشت، غیر منصفانه و نادرست است.
آنان که، مانند خانم کار و آقای گنجی، شکست انقلاب ۵۷ را بدلیل عدم وجود نهادهای مدنی می دانند، صرفاً به یک سری از این نهادها مانند احزاب سیاسی و سندیکاهای آزاد و غیره نظر دارند و یکسری دیگر از عوامل زیربنائی و فرهنگی را که در بالا بدانان اشاره شد، فراموش می کنند. به باور من، یکی از عوامل اصلی این شکست را می بایست در ایجاد شکاف تاریخی میان نیروهای سکولار جامعه ایران یعنی جنبش چپ، ملیون و طرفداران مشروطهء سلطنتی در دوران ۷۰ ساله پس از مشروطه و فراموش کردن پیام اصلی نهضت مشروطه، یعنی «تجدد» - آنگونه که بسیاری از اندیشمندان بدرستی بدان اشاره می کنند (۴) -- دانست.
به باور من، اگر در پایان رژیم محمد رضا شاه لزوم تحول در مناسبات سیاسی به مسئلهء اصلی جامعه مبدل شده بود، در حال حاضر این ضرورت بمراتب بیشتر خودنمائی می کند. با شکست انقلاب ۵۷ نظام سیاسی ایران نه تنها گامی به جلو بر نداشت، بلکه بعصر توحش اقوام بیابانگرد عربستان ۱۴۰۰ سال پیش سقوط کرد. پس از ٣۰ سال حاکمیت سیاسی اسلامی، روابط اقتصادی در ایران به سمت یک سیستم ملوک الطوایفی- مافیائی و تقویت هر چه بیشتر سرمایه داری تجاری - دلالی- رانتی- نظامی و دولتی حرکت کرده است که، در نتیجه، جامعهء بالقوه ثروتمند ایران را بشدت پلاریزه (شکاف عظیم میان فقر و ثروت) کرده و بخش عظیمی را به ورطهء فقر و فاقه کشانده است. در زمینهء اجتماعی و اخلاقی نیز با افزایش تزویر و ریا، فساد، رشوه، فحشا و اعتیاد ناهنجاری های جامعه بسیار افزایش یافته اند. در عین حال، ما شاهدیم که جامعهء شهری ایران گسترش یافته و درصد باسوادان، بویژه در میان زنان، افزایش یافته است، بطوریکه اکنون درصد دانشجویان زن از مرد پیشی گرفته است.
سوال اصلی در اینجا این است که که آیا ترکیب رژیم سیاسی حاکم در ایران از نقطه نظر فرهنگی و معیارهای ترقیخواهانه از بدنهء جامعه و بویژه جامعهء شهری ایران پیشروتر است و یا بمراتب عقب مانده تر؟
بسیاری از روشنفکران ما، در شرایط دیرپائی استبداد مذهبی و گسترش جو ناامیدی و دلسردی، به سوال فوق جواب نادرست داده اند. در این مورد آقای گنجی از دیگران صراحت بیشتری داشته است، و بر نظریه «خلایق هر چه لایق» تأیید گذاشته است. در این مورد می خوانیم: «دموکراسی و دیکتاتوری بر ساخته های بشری اند. تاریخ ما، تاریخ استبداد بوده است، یعنی ، استبداد پدیده ای استثنایی در تاریخ ما نبوده است. این واقعیت تلخ حاکی از آن است که نظام استبدادی با روحیه، خلق و خوی، شخصیت و فرهنگ ما سازگار است. روشنفکران ما همیشه تمام مسائل و مشکلات را به دولت فروکاسته اند و این واقعیت ساده را نادیده گرفته اند که نظام سیاسی لباسی است در حد و اندازهء جوامع بشری. اگر این لباس در حد و اندازه ما نبود، پاره و دریده می شد». (٣)
به آقای گنجی باید یادآوری نمود که البته سلطهء استبداد تاریخی تأثیرات بسیار منفی بر روحیه و خلقیات مردم ایران گذارده است، اما همین مردم، با آشنا شدن با فرهنگ روشنگری و تجدد، بسیار بیش از سایر مردم منطقه در عرض صد سال گذشته اقدام به دریدن لباس استبداد بر بدن جامعه کرده اند. همین تاریخ ده ـ یازده سالهء اخیر نشان می دهد که نیروهای بالندهء جامعه خواهان تغییر رژیم سیاسی واپسگرا در ایرانند. در غیر این صورت، چگونه می توان دوم خرداد ۷۶ را توضیح داد؟ و چگونه است که، علیرغم تأکید پی در پی آیت الله خامنه ای، حداقل ۷۰ در صد جامعهء شهری در سراسر کشور سال گذشته در انتخابات هشتمین دور مجلس شورای اسلامی شرکت نکردند؟!
به باور من، علیرغم توسعهء جهل و خرافات در طی سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، طرز فکر و درخواست های جامعه مدنی ایران بمراتب فراتر از درک و شعور حاکمین ایران است. جامعهء ایران، علیرغم کلیهء نابسامانی های اجتماعی- فرهنگی آن، بدون شک اگر نه شایستهء یک رژیم دمکراتیک تمام عیار، بلکه حداقل شایستهء رژیمی در حد کشورهائی مانند ترکیه، کره جنوبی، سنگاپور، مالزی و یا شیلی میباشد.
اینکه خانم کار و بسیاری از نظریه پردازان دیگر ساختن جامعه مدنی را پیش شرط گذار به جامعه سکولار و دمکراتیک می دانند، البته در ورطهء تئوری و نظر امری درست بنظر می رسد، اما در ورطهء واقعیات جامعهء ایران، با در نظر گرفتن سلطهء اختناق و سرکوب حاکمیت نظامی - امنیتی و عملکرد تاریخی آن، این تئوری در حقیقت در این مورد خاص رنگ میبازد .
واقعیت این است که رژیم جمهوری اسلامی ایران با تمام قدرت جهنمی خود در مقابل پی ریزی و ساختمان نهادهای مدنی در ایران مقاومت کرده و اجازهء توسعهء واقعی بدان نمی دهد. عملکرد رژیم را در زمینهء برخورد به مطبوعات، احزاب غیرخودی، جنبش سندیکائی کارگری، جنبش دانشجوئی و جنبش زنان نگاه کنید تا بدین نتیجه برسید که با حاکمیت نظام اسلامی در ایران توسعهء معنی دار نهادهای مدنی ممکن نیست.
در واقع، مانع اصلی گذار جامعه ایران به دمکراسی، خود نظام جمهوری اسلامی است. هیچ کس البته مخالف فعالیت در زمینهء ایجاد و ساختن نهادهای مدنی در ایران نیست، چرا که در صورت امکان، نتیجه آن می تواند برشد آگاهی سیاسی جامعه و تغییر رژیم اسلامی کمک کند، و بقول آقای گنجی، جامعه می بایست هزینه های لازم را در این زمینه بپردازد. اما آنچه بسیار اساسی است، درک این حقیقت است که اینگونه فعالیت های مدنی به سرعت جنبهء سیاسی بخود گرفته و اجباراً در مسیر تقابل با حاکمیت اسلامی قرار خواهند گرفت.
انسان های متمدن در دنیای امروز نمی توانند حقیقتاً با خشونت موافق باشند. اما در جامعهء ایران این حاکمان جاهل و خونخوارند که همواره و هر روزه مردم را مورد ستم و خشونت قرار می دهند. مصلحت مردم ایران اما در این مرحله حکم می کند تا از توسل به خشونت اجتناب کنند و از شیوه های مقاومت مدنی و نافرمانی مدنی استفاده کنند. اما در تحلیل نهائی، هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی داخلی و بین المللی نمی تواند حق اساسی مردم ایران را برای کسب آزادی حتی توسط قهر و انقلاب منتفی بداند. بقول نلسون ماندلا، این رژیم های حاکم اند که در واقع شیوهء مبارزه را به مردم تحمیل می کنند.
در خاتمه، سوال از آقای گنجی این است که آیا با این حکم کلی ایشان مبنی بر اینکه «انقلاب های کلاسیک نشان داده اند که به نظام دموکراتیک منتهی نمی شوند»(٣)، آیا ایشان جامعهء آمریکا و فرانسه را دمکراتیک میدانند یا نه؟
پانوشت ها:
۱.
"سکولاریسم و جنبش زنان ایران"، اخبار روز، ٣ مهر 87
۲. "
تزهای پیشنهادی، مبانی جنبش تحول دمکراتیک در ایران"، ایران امروز،
۲۰
تیر 85
٣. "با رفتن خامنه ای هم آزادی و دمکراسی مستقر نخواهد شد." ردیو فردا،
۲۵
شهریور 87
۴. "صد
سال کشاکش با تجدد"، داریوش همایون، نشر تلاش، 1357
برگرفته از سايت «اخبار روز»:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17407
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |