در نکوهش آرمانشهر وحشت
گفتوگو با «آنا اپلباوم»
نویسنده کتاب «گولاگ؛ تاریخ اردوگاههای کار شوروی»
ترجمه: جعفر خیرخواهان
آنا اپلباوم، مقاله نویس و عضو هیات تحریریه روزنامهء واشنگتن پست است. او روزنامهنگاری را در 1988 شروع کرد و خبرنگار مجله اکونومیست در ورشو شد. اپلباوم خبرهای مربوط به فروپاشی کمونیسم در اروپای مرکزی و شرقی را پوشش داد و برای انواع روزنامهها و مجلات مطلب نوشت. کتاب خانم اپلباوم «گولاگ؛ تاریخ اردوگاههای کار شوروی» روایتی تاریخی از نظام اردوگاههای کار اجباری شوروی است و زندگی روزانه در این اردوگاهها را توصیف میکند. او مصمم است که نگذارد قربانیان اردوگاههای کار اجباری شوروی از یادها بروند و ستمگران حاکم بر آنها را رسوا سازد. کتاب وی سندی غمبار از درجه شیطانی بودن دیکتاتوریهای متکی بر ایدئولوژی(توتالیتر) است. او برای نوشتن کتابش استفاده گستردهای از آرشیوهای تازه باز شده روسیه کرده است. نشریه «لیبرال» در پی درگذشت الکساندر سولژنیستین، نویسنده کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» با اپلباوم گفتوگویی کرده است که ترجمه آن به شرح زیر است:
پرسش: نام گولاگ از کجا آمده است؟
پاسخ: گولاگ یک نام اختصاری است که در زبان روسی به معنای «اداره کل اردوگاهها» یا Glavnoe upravlenie lagerei است. این نام مدیریت نظام اردوگاهی بود که دولت شوروی استفاده میکرد. سولژنیستین در کتاب مجمع الجزایر گولاگ آن را بر سر زبانها انداخت.
پرسش: چهکسی این اردوگاهها را بهوجود آورد؟ آیا در دوران تزار نیکولای دوم هم وجود داشته یا نتیجه نظام کمونیستی بود؟
پاسخ: تزارها، مجموعههای کار اجباری کوچکی داشتند ولی جمعیت تبعیدی بزرگتر بود. از برخی جهات، اتحاد شوروی بر پابه آن سنت بنا نهاده شد: برای مثال استالین، بهکارگیری نیروی کار اجباری در ساخت سنپترزبورگ توسط پطر کبیر را بسیار تحسین میکرد. اما گولاگ پدیده بسیار متفاوتی بود: آن نه فقط بسیار بزرگتر بود - میلیونها نفر به جای هزاران نفر- بلکه بخش مهمی از اقتصاد شوروی و در مرکز ایدئولوژی نظام قرار داشت. در دهه 1920 اتحاد شوروی برنامه صنعتیشدن را شروع کرد. آغازگران این برنامه تصمیم گرفتند که از نیروی کار اجباری برای بهرهبرداری از مناطق دورافتاده و ممنوعه کشور استفاده کنند.
پرسش: آیا میتوان این اردوگاهها را بخشی از برنامه اقتصادی شوروی دانست؟
پاسخ: بلی، همانطور که گفتم استالین اردوگاهها را بسیار مهم میدانست. او زندانیان گولاگ را در برخی از معتبرترین پروژههای صنعتی بهکار گرفت و دستاوردهای اقتصادی گولاگ را به دقت تحت نظر داشت.
پرسش: شما نوشتهاید که لنین نه استالین، اردوگاهها را تاسیس کرد و آنها جزء اصلی نظام شوروی بودند؟ نقش لنین و استالین چه بود؟
پاسخ: نقش لنین بسیار جدی بود چون او نظام قضایی دو گانهای به وجود آورد: یک نظام «معمولی» برای زندانیان خلافکار و یک نظام «ویژه» اردوگاه های ویژه برای زندانیان سیاسی که پلیس سری اداره اش میکرد. مدتی بعد، در دوره استالین، پلیس سری کل نظام قضایی را اداره میکرد. این تغییر مهمی بود چون که آنها تحت کنترل قانون نبودند بلکه مستقیما زیر نظر استالین بودند. طبق چندین گزارش، تعداد زیادی از مردم در دوران وحشت بزرگ در 39-1937 دستگیر و زندانیشدند. استالین وحشت بزرگ را به راه انداخت و هدایت کرد و شخصا دستور دستگیری و کشتن مردم را طی وحشت بزرگ امضا کرد. او نقش مطلقا محوری ایفا کرد.
آنها چه استفادهای از این اردوگاهها میکردند؟ آیا اردوگاه کار اجباری یا اردوگاه مرگ و نابودی انسانها بودند؟
اردوگاههای شوروی رسما با هدف اردوگاه مرگ ساخته نشدند. آنها طبق دستورات پلیس سری ساخته شد تا از نیروی کار اجباری برای کمک به صنعتیشدن سریعتر اتحاد شوروی استفاده شود. در عمل اردوگاههای معینی، در زمانهای معین، در نهایت مرگباری بودند. در اردوگاههای شمالی، خصوصا طی سالهای جنگ، به نظر میرسید که اکثر زندانیان مردند. نرخ مرگ و میر در گولاگ برای سال 43-1942 حدود 25 درصد بوده است.
پرسش: شما نوشتهاید که اردوگاهها با هدف شکنجه و کشتن ساخته نشدند، بلکه به دنبال سود بودند. آیا آنها زندانیان را شکنجه نکرده و نمیکشتند؟ آنها چه درکی از «سود» داشتن زندانیان داشتند؟
پاسخ: آنها شکنجه میکردند و میکشتند، اما کسانی که اردوگاهها را تاسیس و سپس اداره کردند همیشه به عنوان پروژه اقتصادی بحث میکردند. اگر این نکته به نظر عجیب میرسد شاید این توضیح به درک آن کمک کند که گردانندگان و محافظان اردوگاه، زندانیان را موجودات انسانی نمیدیدند بلکه «دشمنان مردم» که هر طور میتوان با آنها رفتار کرد مثل گله گوسفند یا قطعهای فولاد. زندانیان صرفا بخشی از فرآیند تولید بودند: کسی قصد کشتن آنها را نداشت، اما اگر هم میمردند برای کسی اهمیت نداشت.
پرسش: آیا این درست است که نظام جزایی گولاگ، زیرساختهایی مثل فرودگاه، راهآهن، سد و... ساخت؟
پاسخ: بله، حجم عظیمی از زیرساختها شامل بیشتر جادهها و راهآهن سیبری، معادن ذغالسنگ، معادن طلا، نیروگاههای برق، کانالهای آبیاری، میادین نفت و کل شهرها را زندانیان ساخته بودند. نمونههای مهم عبارتند از ساخت کانال دریای سفید، خط راهآهن از بایکال به آمور و میدان نفتی اوختپچلاگ.
پرسش: آنها به چه دلیل مردم را زندانی میکردند؟
پاسخ: در شوروی زمان استالین، به هر دلیلی امکان دستگیری آدمها وجود داشت. طی امواج وحشت گسترده، رژیم شوروی هر کسی را که احساس میشد به هر دلیلی مورد سوءظن است ، دستگیر میکرد. هرکس که یک جوک سیاسی گفته بود، هر کسی که اجداد خارجی داشت، هر کسی که به خارج مسافرت کرده بود. به طور کلی اکثریت کسانی که دستگیرشدند کارگر و کشاورز بودند، که متناسب با ملیت هر کس دیگر در شوروی بود به این معنا که اکثرا روس بودند. اما گروههای ملی معینی بیشتر دستگیر میشدند، خصوصا کسانی که ارتباطات نزدیک با کشورهای هممرز شوروی داشتند از قبیل لهستانیها، هلندیها، بالتها، فنلاندیها، کرهایها و سایرین. برخی اوقات، نهادهای خاص، مثل ارتش یا سرویس اطلاعات خارجی یا حتی حزب مورد حمله قرار میگرفتند. برخی اوقات، به نظر میرسید دستگیریها کاملا تصادفی بود. همه دستگیریها به اصطلاح جرایم «سیاسی» نبودند. میلیونها نفر زندانیان مجرم نیز وجود داشتند هر چند که «جرایم» آنها را نمیتوان در بیشتر جوامع جرم نامید. در دوره جنگ، میتوان آدمها را به هر دلیلی به اردوگاهها فرستاد برای اینکه دیر به سرکار آمدهاند یا اینکه بدون اجازه شغل خود را تغییر دادهاند. طی دوره اجتماعیشدن تولید، امکان دستگیری افراد به جرم دزدی بود مثلا این که یک نفر، باقی مانده غلات در مزارع را برای خودش برداشته است.
پرسش: چند نفر در اردوگاههای گولاگ زندانیشدند؟
پاسخ: در پیوست کتابم، تخمین زدم که از سال 1929 وقتی نخستین بار اردوگاه به پدیده عمومی تبدیل شد تا 1953 یعنی سال مرگ استالین، حدود 18 میلیون نفر به اردوگاهها فرستادهشدند. به علاوه 6 یا 7 میلیون نفر دیگر تبعید شدند نه به اردوگاهها بلکه به تبعیدگاهها. در کل تعداد کسانی که تجربه حبس در اتحاد شوروی استالین را داشتند به رقم بالای 25 میلیون نفر میرسد که حدود 15 درصد جمعیت کشور است.
پرسش: چه بلایی سر یهودیان آمد؟ آیا آنها نیز به صرف اینکه یهودی بودند دستگیر و بازجویی میشدند؟
پاسخ: یهودیان زیادی در اردوگاههای استالین بودند. محاسبه تعداد آنها سخت است چون که ملیت آنها همیشه به عنوان یهودی ثبت نمیشد. یهودیان عمدتا به همان دلایلی دستگیر میشدند که دیگران دستگیرشدند، اما در ابتدای دهه 1950، یک حمله سیاسی به یهودیان وارد شد خصوصا آنهایی که در حرفه پزشکی بودند. تعداد زیادی یهودی در آن زمان دستگیرشدند.
پرسش: آیا صحت دارد که آلمانها از اردوگاههای کار روسی الگو گرفتند؟ آیا از آنجا دیدن کرده بودند؟
پاسخ: با اینکه آلمانها قطعا درباره اردوگاههای کار شوروی خبر داشتند- حتی طی جنگ عکسهای هوایی از آنها گرفتند- هیچ بازدید رسمی نازیها از اردوگاههای شوروی انجام نشد، حداقل ما هیچ چیز درباره آن نمیدانیم. من معتقد نیستم آلمانها نیازی به نمونه روسی داشتند: به نظر من منشا اردوگاههای نازی و بلشویک به سنتهای گستردهتر اروپایی تبعید، حبس، دستگیری سیاسی و بهسازی نژادی برمیگردد. مبنای هر دو رژیم بر این بود که بخشی از مشروعیت خود را با ایجاد قشرهایی از مردم به عنوان «دشمن» یا «انسان مادون» دستهبندی کرده و سپس در مقیاسی وسیع اقدام به بازجویی و نابودی آنها میکردند.
پرسش: آیا این اردوگاهها با اردوگاههای مرگ آلمان قابل مقایسه هست؟ چه تفاوتی بین کولیما و آشویتس وجود دارد؟
پاسخ: همان طورکه هر خواننده با هر میزان اطلاع کلی از هولوکاست، در جریان خواندن کتابم متوجه خواهد شد، زندگی درون نظام اردوگاهی شوروی به شیوههای نامحسوس و نیز مشهود با زندگی درون نظام اردوگاهی نازیها تفاوت داشت: تفاوتهایی در سازماندهی زندگی و کار روزانه، انواع متفاوت نگهبانان و مجازاتها، انواع مختلف تبلیغات وجود داشت. گولاگ عمر طولانیتری داشت و دورههای بیرحمی نسبی و انسانی بودن نسبی را طی کرد. تاریخ اردوگاههای نازی کوتاهتر بود و تغییر زیادی نکرد: آنها فقط بیرحمتر و بیرحمتر میشدند تا عقبنشینی آلمان آنها را برچید یا با آمدن متقین آزادشدند. گولاگها انواع زیادی اردوگاه داشتند از معادن طلای کشنده در منطقه گولیما تا موسسات سری «تجملی» خارج از مسکو که دانشمندان زندانی، سلاحهایی برای ارتش سرخ طراحی میکردند. با این که انواع اردوگاهها در نظام نازیها بود تفاوت زیادی با هم نداشتند. اما مهمتر از هر چیزی، دو تفاوت بین این سیستمها بسیار اساسی بود. نخست تعریف «دشمن» در اتحاد شوروی همیشه مبهمتر از تعریف «یهودی» در آلمان نازی بود. با معدود استثنائاتی، هیچ یهودی در آلمان نازی نمیتوانست جایگاه خویش را تغییر دهد، هیچ یهودی داخل یک اردوگاه نمیتوانست از مرگ فرار کند و همه یهودیان این را در همه زمانها میدانستند. در حالی که میلیونها زندانی شوروی میترسیدند که روزی بمیرند- و واقعا میلیونها نفر مردند- هیچ گروهی از زندانیان نبودند که مرگشان کاملا تضمین شده باشد. گاهی زندانیهایی بودند که با کارکردن در مشاغل نسبتا راحت مثل مهندسی یا زمینشناسی، سرنوشتشان به کل تغییر میکرد. درون هر اردوگاه، سلسله مراتبی از زندانیان بودند که برخی به هزینه دیگران یا با کمک دیگران بالا میرفتند. در مواقع دیگر، وقتی گولاگ مملو از زن، کودک یا میانسالان شد یا وقتی نیاز به سربازان برای جنگ در جبهه نبرد بود- زندانیان با عفو عمومی آزاد میشدند. برخی اوقات اتفاق میافتاد که کل گروههای «دشمنان» ناگهان جایگاهشان تغییر میکرد. مثلا استالین صدها هزار لهستانی را در آغاز جنگ جهانی دوم در 1939 دستگیر کرد و سپس ناگهان آنها را در 1941 وقتی لهستان و شوروی متحدان موقتیشدند از گولاگها آزاد کرد. عکس آن نیز اتفاق افتاد: در شوروی، عوامل حکومت نیز خود قربانی میشدند. نگهبانان و مدیران گولاگها، حتی افسران عالی پلیس سری، نیز گاهی دستگیر و محکوم به حبس در اردوگاهها میشدند. به عبارت دیگر، هر «علف سمی» همیشه سمی باقی نمیماند و هیچ گروهی از زندانیان شوروی با انتظار دایمی مرگ زندگی نمیکردند. دوم اینکه- هدف اولیه گولاگ، مطابق با گفتههای خصوصی و تبلیغات علنی آن کسانی که تاسیس کردند اقتصادی بود. منظور این نیست که انسانی بودند. درون این نظام با زندانیان مثل رمه گاو یا حتی مثل تکههای کلوخه آهن رفتار میکردند. نگهبانان هر طور که میخواستند با آنها رفتار میکردند، سوار ماشین حمل دام میکردند، وزنشان میکردند، اگر مفید فایده بودند غذا میدادند و در غیر این صورت گرسنگی میکشیدند. آنها به زبان مارکسیستی، استثمار میشدند، اصلاح میشدند و به کالا تبدیل میشدند. در صورتی که توان کار نداشتند زندگیشان برای اربابان بیارزش میشد. با همه اینها، تجربه آنها کاملا متفاوت از تجربه یهودیان و سایر زندانیانی بود که در آلمان به گروه خاصی از اردوگاهها فرستاده میشدند، اردوگاههایی که ابدا «اردوگاه کار» نبودند بلکه کارخانههای مرگ بودند. به محض ورود به این اردوگاهها، «زندانیان» گزینش میشدند. تعداد اندکی برای انجام چند هفته کار اجباری فرستاده میشدند. بقیه مستقیما به اتاق گاز میرفتند که در آنجا کشته شده و سپس بیدرنگ اجسادشان سوزانده میشد. تا آنجایی که توانستم تشخیص دهم، این شکل خاص آدمکشی، که در اوج هولوکاست انجام شد در شوروی سابقه نداشت. واقعیت اینست که اتحاد شوروی روشهای دیگری برای کشتن دستهجمعی صدها هزار شهروند خود پیدا کرد. معمولا آنها را شبانه به سمت جنگل میراندند، به صف میکردند و سپس به سرشان شلیک میکردند و در قبرهای دستهجمعی دفن میکردند قبل از اینکه به اردوگاه مرگ نزدیک شوند- یک شکل آدمکشی که در «صنعتی بودن» و گمنام بودن دست کمی از نازیها نداشت. راستش را بخواهیم، داستانهایی از پلیس مخفی شوروی هست که از گاز برای کشتن زندانیان دقیقا مثل نازیها استفاده میکرد. درون گولاگ، زندانیان شوروی نیز میمردند، معمولا نه به دلیل کارایی زندانبانها بلکه به علت ناکارایی و بیتوجهی. در برخی اردوگاههای شوروی در زمانهای معینی، مرگ اساسا برای کسانی که درختان جنگل را در زمستان قطع میکردند یا در بدترین معادن طلای کولیما کار میکردند تضمین شده بود. زندانیانی نیز در سلولهای انفرادی حبس بودند تا از سرما یا گرسنگی بمیرند، در بیمارستانهای سرد به حال خود رها میشدند یا براحتی به اتهام «قصد فرار داشتن» به آنها شلیک میشد. با همه اینها، نظام اردوگاهی شوروی در کل به قصد تولید وسیع لاشههای انسانی سازماندهی نشد حتی اگر برخی اوقات همین کار را هم کرد. اینها تفاوتهای باریکی هستند اما با این حال اهمیت دارند. با اینکه گولاگ و آشوویتس به سنت تاریخی و فکری یکسانی تعلق دارد، درعین حال مجزا و متمایز از یک دیگر و از نظامهای اردوگاهی در سایر رژیمها هستند. ایده اردوگاه مرگ شاید به حد کافی کلی باشد که در بسیاری فرهنگها و وضعیتهای مختلف استفاده شده باشد اما حتی یک بررسی سطحی در تاریخچه بین فرهنگی اردوگاههای مرگ جزئیات معینی را آشکار میسازد- چگونه زندگی در این اردوگاهها سامان مییافت، چگونه اردوگاهها در گذر زمان توسعه مییافتند، چگونه سخت و آهنین یا بههمریخته و پر هرج و مرج میشدند، چگونه بیرحمانه یا آزادتر میماندند- بستگی به کشور خاص، به فرهنگ و به رژیم حاکم داشت. برای کسانی که در پشت سیمهای خاردار گرفتار بودند، همین جزئیات در زندگی، سلامت و بقایشان بسیار سرنوشتساز بود.
پرسش: شواهدی هست که از این زندانیان برای آزمایشهای پزشکی استفاده میشد؟
پاسخ: خیر.
پرسش: کتابهای زیادی درباره اردوگاههای مرگ نازی منتشر شده است. اما فقط در سال 1972 با انتشار اثر حماسی و برجسته سولژنیتسین درباره تاریخ اردوگاههای شوروی به نام مجمعالجزایر گولاگ بود که اردوگاه های کار شوروی نیز وارد وجدان تاریخی جهانیان شد. چرا کتابهای بیشتری درباره اردوگاههای شوروی وجود ندارد؟ و آیا دنیای غرب قبل از 1972 از وجود آنها باخبر نبود؟
پرسش: این پرسش چندین پاسخ دارد که من مشترکا پاسخ خواهم داد. بیپرده بگویم، جنایات استالین هنوز همان واکنش غریزی در غرب، مثل جنایات هیتلر را برنمیانگیزد. گذشت زمان بخشی از علت است. رژیمهای کمونیستی با گذشت زمان واقعا سزاوار سرزنش کمتری شدهاند. هیچکس از ژنرال یاروزلسکی یا حتی از برژنف نمیترسید هر چند هر دو مسوول نابودی بسیار زیادی بودند. به علاوه آرشیوها بسته بودند. دسترسی به محل اردوگاهها ممنوع بود. هیچ دوربین تلویزیونی تاکنون از اردوگاههای شوروی یا قربانیان آنها فیلم برداری نکرد؛ کاری که در پایان جنگ دوم در آلمان انجام شد. نداشتن تصویر، یعنی اینکه چنین موضوعی در فرهنگ تصویرمدار ما، واقعا وجود نداشته است.اما ایدئولوژی، روشهایی که تاریخ شوروی و اروپایی شرقی را درک میکنیم نیز تحریف کرد. در واقع در دهه 1920، اطلاعات زیادی در غرب درباره خونریزی انقلاب لنین بهدست آمد. سوسیالیستهای غربی که بسیاری از برادرانشان توسط بلشویکها زندانی شده بودند اعتراضات پر سر و صدا و محکمی علیه جنایت انقلاب روسیه کردند. اما در دهه 1930، به محض اینکه غربیها علاقهمند به یادگیری چگونگی کاربرد سوسیالیسم شدند لحن صداها تغییر کرد. نویسندگان و روزنامهنگاران روانه شوروی شدند تا درسهایی را که میتوانند در وطن استفاده کنند یاد بگیرند. روزنامه نیویورک تایمز یک خبرنگار به نام والتر دورانتی استخدام کرد که با وجود تمام شواهد متضاد، برنامه های پنج ساله شوروی را ستایش میکرد که موفقیت عظیمی بوده است و برای این کارش جایزه پولیتزر گرفت. در سرتاسر دهههای 1930 و 1940، بخشی از چپهای غربی مبارزه میکردند تا اردوگاهها را تبیین کرده و برخی اوقات توجیه کنند. وحشتی که این نظام بهوجود آورد دقیقا چون میخواستند برخی جنبههای آزمایش شوروی را در داخل امتحان کنند. در 1936، پس از اینکه میلیونها کشاورز شوروی از قحطی مردند و میلیونها نفر در اردوگاهها یا در تبعید بودند، سوسیالیستهای انگلیسی به نام سیدنی و بیتریس وب، مروری گسترده از اتحاد شوروی منتشر کردند که توضیح میداد چگونه «کشاورزان ستمدیده روسی بهتدریج حس آزادی سیاسی بهدست میآورند.»
این احساسات طی جنگ جهانی دوم زمانی که استالین متحد غرب شد و دلایلی برای نادیده گرفتن حقیقت درباره رژیم سرکوبگر وی وجود داشت، به اوج خود رسید. در 1944 معاون رییسجمهور آمریکا، هنری والاس طی بازدید خود به اتحاد شوروی، واقعا به کولیما، یکی از بدنامترین اردوگاهها رفت. با این تصور که او از یک نوع مجتمع صنعتی بازدید میکند، به میزبانان خود گفت که «آسیای شوروی» او را به یاد غرب وحشی در آمریکا میاندازد: «دامنههای وسیعی از کشور شما با جنگلهای بکر، رودخانههای عریض و دریاچههای بزرگ، همه نوع آب و هوا- از حارهای تا قطبی- ثروت پایانناپذیر آن، من را به یاد وطنم میاندازد.» براساس گزارشی که رییس کولیما بعدا برای بریا، رییس اداره امنیت وقت نوشت، والاس درخواست دیدن زندانیان را کرده بود، اما او را دور نگه داشتند. او تنها کسی نبود که از دیدن حقیقت درباره نظام استالین خودداری کرد، روزولت و چرچیل نیز عکسهایی با استالین گرفته بودند. همه آنها به این باور محکم کمک کرد که جنگ جهانی دوم، جنگی کاملا عادلانه بود و حتی امروز عده کمی میخواهند آن باور متزلزل شود. ما روز پیروزی اروپا و آزادسازی اردوگاههای مرگ را جشن میگیریم. ما بهخاطر نمیآوریم که اردوگاههای استالین، متحد ما، در حال گسترش بودند، دقیقا همان زمانی که اردوگاههای هیتلر، دشمن ما، آزاد شده بودند. هیچکس نمیخواهد تصور کند که ما یک آدمکش بزرگ را با کمک آدمکش دیگری شکست دادیم. درست است که طی جنگ سرد، آگاهی ما از شقاوت و بیرحمی شوروی بالا رفت، اما در دهه 1960 آنها مجددا فروکش کرد. حتی در دهه 1980، هنوز دانشگاهیان آمریکایی بودند که برای توصیف مزایای نظام بهداشتی آلمان شرقی یا طرحهای صلحطلبانه لهستان به آنجا میرفتند.تاریخ نگاران شوروی که درباره اردوگاهها نوشتند، معمولا به دو گروه تقسیم میشوند: آنهایی که درباره اردوگاهها به عنوان عمل جنایتکارانه نوشتند و آنهایی که اردوگاهها را کم اهمیت جلوه دادند، حال نه اینکه واقعا طرفدار شوروی بودند، بلکه چون مخالف نقش آمریکا در جنگ سرد بودند. نگاه ما به اتحاد شوروی و نظام سرکوبگر آن، همیشه با سیاست غربی و مبارزات ایدئولوژیکی ربط بیشتری داشته است تا با خود اتحاد شوروی.
پرسش: بسیاری از روشنفکران چپ در دهههای 1950 و 1960 از نظام شوروی حمایت میکردند، زمانی که ژان پل سارتر از سفری به شوروی در 1954 بازگشت و اعلام کرد که در اتحاد شوروی آزادی کامل برای انتقادکردن وجود داشت. آیا امکان دارد که آنها هیچ چیز نمیدانستند؟
پرسش: نه، در 1954 اطلاعات زیادی درباره اردوگاهها وجود داشت. من مجبورم فرض کنم که او دروغ میگفت یا آن که تعمدا نمیخواست سایرین بدانند. سارتر یکبار به کامو گفت که «من مثل شما این اردوگاهها را تحملناپذیر دیدم اما استفاده هر روز از آنها در مطبوعات بورژوازی را نیز به همان اندازه تحملناپذیر میبینم.»
پرسش: در 1986 گورباچف همه زندانیانی سیاسی را عفو کرد. چرا؟
پرسش: عفو سیاسی گورباچف عملا دیرتر و در هنگام توسعه گلاسنوست اتفاق افتاد و به نظر میرسد با بی میلی انجام شد. آن بخشی از عملیات وی برای نوسازی شوروی و بهبود در روابط با غرب بود، اما همچنین نتیجه گزارش ویکتور چربیکوف رییس وقت کا گ ب بود که به کمیته مرکزی فرستاده شد و توضیح میداد که مخالفان به حدی ضعیف هستند که نمیتوانند هیچ آسیبی برسانند. عملا چندین سال زمان برد تا همه زندانیان سیاسی آزاد شوند.
پرسش: اتحاد شوروی در 1989 فرو پاشید. آیا شما متوجه اعتراف به گناه مقصران، کیفر خواست یا اقدام حقوقی قربانیان یا اقوام آنها بودید؟ آیا مقامات روسیه به یاد این تراژدی، بنای یادبودی برای کشتگان بر پا ساختند؟ آیا مسببان و مجریان این جنایت محاکمه شدند؟
پرسش: من در مورد این مساله مفصل در انتهای کتابم بحث کردم. اما پاسخ کوتاه این است که هرچند بناهای یادبود کوچکی در اطراف کشور پراکنده شده است، هنوز هیچ تلاش رسمی مهمی برای احداث بنای یادبود اردوگاهها، بزرگداشت کشتهها یا انجام هر تحقیقی درباره گذشته صورت نگرفته است. هیچ دادگاهی، هیچ محاکمهای و هیچ چیزی شبیه کمیسیون آشتی و حقیقتیاب که در آفریقای جنوبی استفاده شد، وجود نداشته است.
پرسش: موضع دولت کنونی روسیه و پوتین در رابطه با این بخش از تاریخ روسیه چیست؟
پرسش: دولت کنونی روسیه اصلا علاقهمند به حفظ خاطره اردوگاهها یا جنایات استالین نیست. بر عکس آنها از فرصتهای بسیاری برای تجدید حیات تصویر اتحاد شوروی سابق استفاده میکنند؛ مثلا با برگشتن به سرود ملی شوروی. پوتین که یک افسر سابق کا گ ب بود، خودش را «چکیست» مینامد. کلمه قدیمی برای پلیس سیاسی لنین- کلمهای که مرتبط با دوران سرکوب است.
پرسش: آیا این روزها اردوگاههای مشابهی در روسیه وجود دارد؟ آیا هنوز زندانیانی در این اردوگاه هستند؟
پاسخ: خیر- یا نه واقعا. نظام گولاگ- سیستم گسترده کار اجباری- پس از مرگ استالین برچیده شد. زندانهای سیاسی شوروی، در مقیاسی کوچکتر باقی ماند تا اینکه گورباچف اکثریت زندانیان سیاسی را در اواخر دهه 1980 آزاد کرد. بدترین چیزی که درباره نظام زندانهای روسیه میتوان گفت اینکه کثیف و وخامتبار است و نظام حقوقی فاسد و ناعادلانه است.من در انتهای دهه 1990 از یک زندان روسیه دیدن کردم و شوکه شدم که چقدر با توصیف زندانهای روسیه که در خاطرات گولاگ خوانده بودم، شباهت داشت. بسیاری از این زندانها از لحاظ فیزیکی تفاوتی با گذشته نداشتند؛ اما هیچ نوع نظام گسترده کار اجباری در روسیه امروزی وجود ندارد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
برگرفته از سايت «رستاک»:
http://www.rastak.com/showtext.php?id=1471
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |