بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

شهريور   1387 ـ   سپتامبر  2008  

تحقق رویای چینی؟

محمدرضا جعفری

       آیا می توان در مقابل رویای آمریکایی، از رویای چینی نام برد؟ آیا می توان در برابر رویای آمریکایی که بر پایهء مصرف و اصل مبادله و ترویج مد و پیروی از الگوهای مختلف سرمایه داری که آن را تحت لوای تکثر فرهنگی در قالبی محدود جا می زند، سامان یافته است، از رؤیای هم شکلی و هم سانی آدم هایی نام برد که در سازمانی بسته، یک جور لباس می پوشند و یک جور رفتار می کنند آن هم بر اساس الگویی از پیش تدوین شده؟ اگر رویای آمریکایی در تحقق میل می کوشد و آزادی عمل و اراده را در خرید و مصرف کالاهای هر روزه تبلیغ می کند و در برابر فرد ِ برانگیخته، تنوعی از جنس و موقعیت فراهم می آورد و اصل مبادله را با ضرب و زور رسانه و تبلیغات و با توسل به واقعیت موجود جا می اندازد تا سمت و سوی امیال غریزی به مصرف و میل عطشناک به خرید معطوف شود و از این طریق فرد تک بعدی را تحت نظارت خود در بیاورد از همان راه شناخته شده و واپس زدن امیال دیگر، و نظارت را همگانی کند و ساده با ساده سازی و تقلیل مفاهیم که پایه ی مدرنیته و حکومت های لیبرالی کنونی را تشکیل داده است، رویای چینی با تبلیغ کار در سازمان متشکل و ارزش دهی صرف به آن در قالب مصالح جامعه، آدم هایی را جار می زند که مثل هم اند و از خلال این روند همسانی، راحت تحت نظر قرار می گیرند و راحت تر هدایت می شوند.

افتتاحیه و اختتامیه المپیک چینی، شاید نمود تحقق این رویا باشد: رویای چینی کردن جهان. رویای آدم های متحدالشکل و منظم در سازمانی نظام یافته در قالب گروه های منظم کار. این دو مراسم متکی بود به خیل عظیم افراد منظم در لباس های یکسان و با هماهنگی دقیق در اجرای وظایف. آن چه به عنوان امر زیبا در این مراسم به نمایش درآمد و به عنوان حد اعلای زیبایی دهان جهانیان را خیره کرد و چینیان را غرق در لذت، حاصل تلفیق دقیق تکنولوژی و آدم بود: شبکه ای منظم از آدم ها در ساختاری تنظیم شده بر اساس اهداف از پیش معین برمبنای توانایی های تکنولوژیک. این زیبایی، درست همان چیزی است که روند رسیدن به آن را پنهان می کند. آدم ها در هدف و غایتی حل می شوند که راه ِ دسترسی به زیبایی موعود است. تصویر و تصور چندباره ی این زیبایی در ذهن پس از مشاهده ی آن، ذهن را از پرداختن به مسیری که به این زیبایی صوری ختم شده است ناتوان می کند. تکنولوژی به کار می آید تا در فرآیند جذب و حل و به کارگیری آدم ها در نظم و انظباطی ممتاز، به اهدافی دست یابد که زعمای قوم، در نظر دارند. تکنولوژی وارد می شود تا با یکسویه کردن آدم ها و پرداختن به بعد عملی و کارای جسم آدمی، از او همچون بخشی از خود و ابزاری مابین نیت و تحقق آن در هدفی والا سود جوید. انسان به تن و کارایی جسمی خود فروکاهیده می شود تا به عنوان یک شی موثر، میانجی صاحبان قدرت و شبکه ای شود که به آن هدف ها منجر می شود. شکوه و زیبایی این دو مراسم در تلفیقی است که از آدم و تکنولوژی صورت می گیرد تا حد نهایی توانایی هردو تجسم یابد و این روند تحت رهبری مرجع صورت می گیرد که روابط و مناسبات ساختار را چنان تنظیم کرده اند که دسترسی به این حد نهایی را ممکن می سازد. این مرجع، از آدمی، تنها تن و کاری که می تواند انجام دهد را می گیرند و تمام جنبه های دیگر کنار گذاشته می شود و در سایه ی این هدف مقرر، تمام امکانات بسیج می شوند تا راه دسترسی به این غایت تسهیل شود.

این روند مستلزم سلطه ای تام است تا هریک از اجزا از انجام وظایف محوله تخطی نکنند و در مرحله ی بعد با میل آن را انجام دهند. این سلطه که ورای اهدافی که در پیشانی ساختار مقرر شده، هدف غایی و نهایی چنین ساختار منظمی است که در ضمن شرط تضمین بقا و کارایی آن نیز هست. نظارت و حلول در تمام ارکان زندگی و زیست آدمی به سلطه ای تام و تمام شکل می دهد و آدم ها را همچون برآمدگی های چرخ دنده ای در می آورد که چرخ صنعت آنان را می چرخاند. آدم ها چنان در ساختار حل می شوند که تمییز آن ها ممکن نیست و در نمایی کلی از یک نظام وحدت یافته در قالب یک شکل کلی ناپدید می شوند. آن چه ما می بینیم و دهان مان باز می ماند و چشم مان خیره، نه فرد فرد آدمی و نه تکنولوژی، که عملکرد هماهنگ و منظم یک سیستم واحد است. زیبایی که بانیان مراسم به آن می نازند در قالب این سیستم واحد تجلی می یابد. تدوین کنندگان این مراسم ها به خوبی توانسته اند از توانایی های تکنولوژیک خود در به خدمت درآوردن و استفاده از تن و جسم آدمی در تحقق برنامه های خود سود برند. درست به این دلیل که انگار بدون هرکدام از این دو دسترسی به این هدف ممکن نمی بود. این مراسم این نکته را جا می اندازد که با استفاده ی بهینه از تکنولوژی و آدم و ترکیب و تلفیق دقیق هردو می توان به چشم اندازهای وسیعی دست یافت که در غیاب نظم و تدبر کافی چنین تلفیقی، رسیدن به آن ناممکن است. این روش، آدم ها را تا آن جا به رسمیت می شناسد و در تقدیس آن شعار سر می دهد که بتواند در قالب چنین وحدتی، به آن ها سرو شکل دهد و به خدمت خود درآورد. در پای چنین تفکری است که آدمی قربانی اهدافی می شود که سلطه راه ِ وصول به آن هاست. تجلی این سیستم در گرو کار بی وقفه ی منظم،سازمان یافته و دست شستن از وجوهی است که گمان می رود به عملکرد سیستم خدشه وارد می کند. نظام سلطه، این وجوه را از کار می اندازد و آن را به خدمت خود در می آورد. همه ی وجوه دیگر در هدفی کلی حل می شود. غایتی وعده داده می شود و سازو کار روابط اجتماعی بر اساس «آن» غایت تنظیم می شود. تمام روابط انسانی در سایه ی چنین مناسبات اجتماعی کم رنگ می شود. آدم ها به ناچار مختارند! خود را با این مناسبات هماهنگ کنند و به بخشی از آن بدل شوند.آدم ها پیچ و مهره های ماشین عظیم اجتماع می شوند که به مدد توسعه ی تکنولوژی به پیش می راند. فرد از خود به درمی آید تا جزیی از یک سیستم موفق اجتماعی شود. رفتار فرد با این کلیت هماهنگ می شود تا موقعیتی را برای او به ارمغان بیاورد.

موقعیت و رسیدن به آن در این کلیت است که چگونگی رفتار معیار فرد را مشخص می کند. معیار و استانداردهایی شکل می گیرد که فرد به عنوان شی درون این معیارها به طور مکانیکی تعریف می شود. هر جزاز این ساختار با هدفی بنا نهاده می شود و فرد که حالا جزیی از آن است با کارکرد عینی که به او اختصاص یافته وفق می یابد. این نظام انسان ها را همچون ذاتی هماره ثابت و یکسان به خدمت خود در می آورد و در مناسباتی قرار می دهد که اصل مبادله را محقق می سازد. انتخاب او از میان گزینه هایی است که درون این کلیت اجتماعی بر اساس تقسیم کار در برابر او قرار می گیرد و توانایی هایش مطابق با نیاز و خواستی شکل ِ بروز می یابد که در این تقسیم کار معین شده است. در این سلطه، هر چیز ِ متفاوت تابعی می شود از نیروی جمع و در راستای نیات جمع که در تحقق نیات زعمای جمع ،پنهان گشته است. روابط قدرت پوشانده می شوند تا آن چه هست جزیی از اهداف جمع تصویر شود. غایت موعود برآیند نیت تک تک افراد به حساب می آید نه خواست نیرویی برتر. فرد از خود خالی می شود، از خود بیگانه تا پذیرای اهداف متعالی شود. اهدافی که جز با انطباق کامل با الگوها و معیارهای سیستم میسر نخواهد بود. فرد خود را کنار می گذارد تا به این جریان مداوم بپیوندد.

این نظم که بر نفی تک تک ِ افراد مبتنی است مشروعیت اش را از درونی کردن ارزش هایی می گیرد که در عینی که از ساختار سرچشمه می گیرد ضامن بقای آن نیز هست. روابط قدرت چنان بهنجار می شوند که فرد مختارانه تن به آن ها می سپارد. درونی شدن این هنجارها رابطه ی فرد با کلیت اجتماعی را به صورت امری مختارانه در می آورد که ضامن شکلی از سلطه است که خشونت را به لایه های پنهان تر می راند. در این وضعیت مرز میان منافع واقعی و موجود کم رنگ می شود و فرد منافع خود را در تحقق اهداف کلیت می بیند نه آن چه غیر از آن. این را می توان در داوطلبانه بودن خادمان و شرکت کنندگان در مراسم به عینه دید. همه از همه چی ِ خود به راحتی می گذرند تا بخشی از رویداد عظیمی باشند که قرار است چیزی برای آن ها به ارمغان بیاورد. آن ها خود را داوطلبانه در اختیار سیستم و جبر حاکم به آن می سپارند. خود را می کاهند، از خود می زنند و همه ی این را داوطلبانه انجام می دهند، بدون دریافت مزد تا حتا کالایی بودن رابطه نیز تغییر کند و به چیزی دیگر استحاله شود. چیزی که فرد را بی هیچ مزدی به خدمت اهداف بزرگی که جار می زند در می آورد. روابط قدرت چنان درونی شده است، معیارها چنان طبیعی جلوه کرده اند که این امر ممکن می شود. منافع واقعی پنهان می شوند، فرد امکان تشخیص منفعت خود را چنان از دست می دهد که این نفع کلی را به عناون نفعی اجتماعی و برتر بپذیرد.

افراد از هرگونه رابطه ی مسالمت آمیز دیگر بر مبنای تحقق آزادانه ی میل و رابطه ای خلاق منع می شوند تا به صورت فرد فرد مجزا در نظامی تحت نظارت از روابط سازمان متابعت کند.وجوه انسانی رابطه های اجتماعی از بین می روند و این نوع روابط محدود و منع می شود تا افراد قادر به مطابقت زیست خود با کلیت از پیش ساخته ای شوند که در خلال این تطابق و متابعت، بازتولید و تثبیت می شود. آن بخشی از فرد باقی می ماند و به صورت عینی در می آید که در چنین روندی بگنجد. اگر در جوامع مدرن این وظیفه را گاهی مثلا گفتارهای روانشناسانه و رسانه ها به انجام می رسانند، در جوامع به اصطلاح سوم، خیل ِ دستورالعمل ها و احکام صادره و تحلیل رفتن در اهداف متعالی و غایت باورانه، وظیفه ی تحول و همسویی درون هر فرد را به عهده می گیرند.طی این روند است که افراد تحت نظارت و متابعت از فرامین، به شکلی یکسان و مانند در می آیند. تفاوت ها ذیل گسترش هنجارسازی روابط سلطه/انقیاد از بین می روند تا کلیتی یک پارچه تولید شود که هم جلوه ی میل به آن هدف والا است و هم جلوه ی نظارتی کامل حاکی از اعمال قدرت مراجع برتر. این مراجع زمام امور را که دردست می گیرند خیز بلند خود را برای در دست گرفتن تام و تمام زندگی و زیست آغاز می کنند. کاهیدن وجوه انسانی از راه تعلیم و دورنی کردن سلطه میسر می شود: لگام زدن بر همه ی هر چه هست برای بروز تنها آن چه که به خدمت سازمان اجتماعی نو بنیاد می آید. سلطه بر درون از راه یادگیری انظباطی است که همه ی فعالیت های انسانی و اجتماعی را در بر می گیرد و فردیت را در سایه ی تعالیمی یک رنگ و یکسان ذبح می کند. همسانی شادی و گریه و انظباط های غالب بر آن، تعریف علایق و احساسات خیر و شر، نوع پوشش ،نفی رفتارهای خودانگیخته و فردی همه در کنترل گرفتن نبض وجودی هر فرد است تا او حاضر به یراق،آماده ی جانفشانی باشد.

اگر در رویای آمریکایی یک نوع آزادی در میان انتخاب های مختلف در قالب همان کلیت جلوه می کند، رویای چینی راه چنین انتخاب هایی را نیز می بندد و کار هماهنگ را به عنوان تنها راه زیست و نیل به هدف بهبود اجتماع تبلیغ می کند. آن چه که در کشوری با این جمعیت عظیم، منطقی می نماید. این منطق، جز با خشونت ممکن نیست. خشونتی که چه آشکارا برهم زنندگان کلیت را به نام جامعه به سختی مجازات می کند و چه پنهانی از راه سلطه و نظارت و گسترش و درونی کردن آن راه بر عبور علاقه می بندد. این جاست که می توان بروز گاه و بیگاه و چندباره ی خشونت آشکار را توضیح داد. همچون شارژ مجدد باتری برای ادامه ی حیات. به یاد آوردن این نکته که هنوز اقتداری در بالا هست یا پوشاندن ضعفی که در کلیت و اعمال قدرت ظاهر می شود. پوشاندن نقطه ضعف ها و شکاف ها که می تواند تصویری از خلل پذیری این کلیت ساختگی و به ظاهر مقاوم را نشان دهد و القای این تصور که ما هنوز هستیم. المپیک برای چین نماد و نمایش قدرتی است که در عرصه ی بین المللی نیازمند آن است تا حضور خود را توجیه کند. نشانه ای از موفقیت نظم و سازمانی درونی که در نقطه ی المپیک متبلور شده است. او این تصویر را از خود می سازد تا بر شکاف هایش غلبه کند. تا نمایشی باشد از نیل به هدف به کمک تلفیق تکنولوژی و کار آدمی؛ چنان چه هر رویایی به چنین نشانه و نمایشی نیازمند است، نشانه ای که هم تجلی هدف در کلیت باشد وتجلی کلیت در هدفی غایی و هم پوشاننده ی ضعف ها بر بستری از نمایش های جذاب و دهن پرکن. اما رویای چینی و رویای آمریکایی در یک نقطه به هم می رسند، نقطه ای که تمام رویاها به آن ختم می شوند: تسلط بر همه چیز و کس که البته نفس مقاومت را در خود می پروراند، مقاومتی که بدون آن سلطه ناموجه می نمود؛ درست مثل این انتظار یا خطور یک لحظه ی این ایده در ذهن که اگر یکی از صف بیرون بزند یا به سمت چپ بپیچد چه می شود؟ راستی، چه می شود؟

برگرفته از وبلاگ نويسنده:

http://shabaviz.blogfa.com/post-113.aspx

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630