چرا سانسور؟!
نوید غفاری
برای آنکه حاکمیت ایدئولوژیک بتواند به حیات و حاکمیت خویش ادامه دهد و مشروعیت خود را حفظ نماید در صدد بر می آید تا شیوهء زندگی تو را تعیین کند؛ لذا تو باید آنگونه که ایدئولوژی می خواهد زندگی کنی، آنچه را که او می گوید بشنوی، آنچه می پسندد ببینی؛ تا در نهایت آنگونه که می خواهد بیندیشی. در اینجاست که به تو می گوید ایمان آورده ای و بهترین سرنوشت ها در انتظار توست. ایمان با آنچنان عواطفی حمایت می شود که دارندهء آن نه تنها احساس حقانیت می کند بلکه در قبال هر استدلال منطقی نا بینا می شود و یا به خروش می آید و این چیزی جز خواسته ایدئولوژی نیست. اما اگر نتواند به این مقصود دست یابد و تو شیوه ای دیگر را برگزیدی تنها یک سرنوشت در انتظار توست : حذف با حکم ارتداد.
ایدئولوژی تمام ابزار خویش را برای تربیت تو بدان طریق که بر می گزیند به کار می گیرد.تمام رسانه های عمومی به تبلیغ ایدئولوژی مشغولند و کتب درسی آن را می آموزند اما اگر مجرایی برای آشنایی با شیوهای دیگر اندیشه و زندگی پدید آید فورا زیر تیغ سانسور می رود چرا که حیات ایدئولوژی را به خطر می اندازد.در مبارزه با این مجاری دو حالت پیش می آید:در حالت اول که ایدئولوژی به منبع آن دسترسی دارد از طریق بازنشستگی اجباری،اخراج،شکنجه،اعدام و...آن را سانسور می کند و این است سرنوشت محتوم دگر اندیشی.در حالت دوم که به منبع دسترسی ندارد و یا اینکه برخورد با آن برایش هزینه زیادی در پی خواهد داشت ،مجرای دسترسی جامعه به آن از طرقی همچون جمع آوری دیش ماهواره،پارازیت روی امواج رادیویی، ،ممیزی نشریات و کتب مختلف ، سانسور فیلم ها و فیلترینگ وبلاگ ها و سایت ها ، حذف و سانسور می کند.
پدیده دردناک تر این است که در پستوی ذهن همه کس جو رعب و وحشت حاصل از این اقدامات حاکم می گردد و پدیده خود سانسوری به وجود می آید و بدین طریق جامعه به بازتولید سانسور می پردازد.به عنوان مثال پدر همواره فرزند خود را به پرهیز از فعالیت سیاسی و انفعال فرا می خواند و نویسنده و فعال سیاسی شیون قبل از مرگ را با سانسور خود سر می دهند.
با وجود این مسائل تا کنون ایدئولوژی نتوانسته به طور مطلق به گونه ای بر جامعه سلطه پیدا کند که هیچ صدای اعتراضی شنیده نشود و روند رو به رشد جامعه را تحت اختیار خود قرار دهد.اینجاست که ایدئولوژی به ناچار به اصلاح برخی آموزه های خود می پردازد و برای در اختیار گرفتن تغییر،تغییر می کند.آری اینجاست که اجتهاد ضروری می گردد و مانع زوال می گردد.صحبت های اخیر آقای رفسنجانی مبنی بر تدریس حکومت فدرالی و حقوق شهروندی و دموکراسی در حوزه علمیه و صدور فتوا در مورد تقلب در انتخابات و رد صلاحیت ها مثالی بر این مدعاست.
جورج اورول به زیبایی مطالب فوق را اینگونه بیان می کند: «نظام های توتالیتر ،نظام هایی موروثی هستند، جوهرهء دوام یک نظام موروثی الزاما توارث پدر و پسری نیست بلکه ثبات در روش زندگی و جهان بینی است که پسر از پدر می آموزد».
برگرفته از خبرنامهء دانشجويان شيراز:
http://shirazunews.com/Fullnews.aspx?id=684
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |