آذربایجان یا یک مسئلهء حیاتی و مماتی در ایران
مقاله ای از تقی ارانی ـ برلن، ۳۰ اوت ۱۹۲۴
از مدتی به این طرف روزنامه های عثمانی مقداری از صفحات انتشارات خود را صرف فحاشی به ایران و ایرانیان نموده از وقاحتی که مخصوص ملل بی تمدن وحشی است خودداری نمی کنند. البته اشخاص مطلع و فکور به این یاوه سرایی های آنها وقعی نگذاشته، بلکه اظهارات آنها را با یک خنده سرد تمسخر آمیزی تلقی خواهند نمود، زیرا شب پره گر نور آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد. ولی نظر به اینکه ممکن است بعضی از روی جهل و نادانی ادعاهای باطل آنها را صحیح پندارند، ما خود را وجدانا مسئول می دانیم که از بیان حقیقت خودداری ننموده و در جواب بعضی از مقالات آنها عقائد خود را به معرض اطلاعات عموم بگذاریم.
آذربایجان، چنانکه از اسمش پیدا و آشکار است، مظهر آتش مقدسی است که روشنایی فکر و حرارت روح ایرانی را در ادوار مختلفه به عالمیان نشان داده و ثابت نموده است که این نژاد دارای احساسات و ذوق مخصوصی است که نظیر آن در ملل دیگر کمتر مشاهده می شود.این ناحیه که از ازمنه قدمه مسکن اقوام آریان نژاد و یکی از مهم ترین مهد های تمدن ایرانی بوده آثاری به ظهور رسانده که الحق باید تمام آریانهای دنیا بدان افتخار کنند.مثلا قدیمیترین مقنن اخلاقی که برای تذهیب اخلاق هیئت جامعه بشر قانون وضع نموده و هنگامی که تمام ملل دنیا به حالت توحش بوده اند،مردم را به داشتن عقائد و رفتار پاک دعوت کرده زرتشت بوده است که از این سرزمین برخاسته و قوانینی آورده که اساس آنها امروز در قرن بیستم هم می توانند پیشوای اخلاقی یک ملت متمدن باشد.بدبختانه پس از حمله وحشیان مشرق و تسلط قوم خونخوار مغول که شنایع اعمال آنها از صفحه تاریخ محو نشدنی است،در قسمت عمده آذربایجان اهالی زبان خود را فراموش نموده،نظر به اینکه هلاکوخان مراغه ای را پایتخت خود کرده بود،به زبان ترکی متکلم شده اند. ولی چون احساسات ملی در نهاد اهالی آن سامان سرشته شده تغییر دادن آن از عهده قدرت قضا و قدر و از حیز امکان مقتدرترین موثرات عالم هم خارج بوده و ایراندوستی در قلب پاک یک آذربایجانی با شیر اندرون شده با جان بدر شود.
ترکی زبان بودن بعضی از قسمت های ایران باعث اشتباه برخی مردمان بی اطلاع شده،بدون اینکه این قبیل اشخاص قدری صفحات تاریخ را ورق زده از حقیقت مطلع شوند،فورا ادعا می کنند که این قوم ترک و هم نژاد ما هستند.ما در جواب این مدعیان باطل باید سوال کنیم آیا وقتی که مغول ها به ایران و آسیای صغیر حمله کردند تمام این نواحی خالی از سکنه بود و فقط قوم مغول زن و بچه خود را از مغولستان آورده و در آنجاها سکنی گزیدند؟نه،فقط سربازان مغول بودند که حمله می کردند و چون خونخوار بودند غالب می شدند.پس از آنکه در نواحی مختلفه ساکن می شدند چون عده شان نسبتا قلیل بود و در میان ملل دیگر مستهلک می گشتند و فقط چون غالب بودند زبان آنها در میان مردم معمول می گشت،به قسمی که اهالی آسیای صغیر که امروزه ادعای ترکی می کنند قسمت عمده ترک نیستند،بلکه ایرانی و یونانی و عرب و ارمنی و رومی و غیره هستند که خود را ترک تصور می کنند و در حقیقت عده ترکهای حقیقی در آنجا خیلی کم است.با این حال ما ادعا نمی کنیم که ملت ترک صلاحیت حکومت ندارند و باید مضمحل شود،زیرا امروز دیگر دنیایی نیست که فقط هم نژادی باعث تشکیل یک حکومت و دولت گرددفبلکه اوضاع سیاسی و اقتصادی در این مسئله دخالت کلی دارند به قسمی که ممکن است دو ملت هم نژاد از نقطه نظر سیاست و اقتصاد برخلاف یکدیگر بوده، دو ملت دیگر که نژادهای مختلف دارند متحد باشند.بنابراین اگر کسی به نظر دقت در ادعای اشخاص فوق الذکر بنگرد، نه فقط بطلان آن را درک نموده بلکه مضحک بودن آن را تصدیق خواهد کرد.
یکی از اشتباه کنندگان که اغلب عقائد خود را در این باب انشار می دهد ((روشنی بیک)) نامی است که ادعا دارد در ایران سیاحت نموده و آثار روح ترک را مشاهده کرده است.مثال می زند که گنبد سلطانیه در نزدیکی زنجان و مسجد کبود در تبریز از این قبیل هستند.غافل از اینکه اگر این آثار از روح ترک و نژاد مغول است،چرا در مغولستان وطن مبارکشان چند عدد از این شاهکارها نکرده اند؟ حقیقت قضیه این است که او تصور می کند. روح ایرانی در هر موقع آثار خود را به ظهور رسانده و خواهد رساند.منتها اینکه چون در زمان استیلای مغول این آثار به ظهور رسیده به اسم مغول مشهور گشته است وگرنه همان ذوقی که در ازمنه قدیمه تخت جمشید و طاق کسری و کوه بیستون و طاق بستان و طاق بسطام و غیره را به وجود آورده و در زمان مغول در تحت صورت گنبد سلطانیه و مسجد کبود تبریز ظهور کرده است. چرا آقای روشنی بیک وقتی که ایران را سیاحت می کرده آثار آتش زرتشت را که در هر گوشه از ایران بلکه در قطرات خون هر ایرانی پاک شعله ور است توجه ننموده، فقط از اسم مسجد کبود (گوی مسجد) حکم می کنند که این از آثار ترک است.اگر اینطور باشد خود ایشانی ایرانی هستند چون اسمشان فارسی است.در این قبیل قضایای مهم به ادعای صرف نمی توان قناعت کرد بلکه برای هر موضوع باید دلایل منطقی اقامه نمود وگرنه ایرانیهای آذربایجان را «برادران آذری ما» خطاب کردن نتیجه ای ندارد،زیرا اگرچه امروز از آتشکده های قدیمی ایران در آذربایجان و قفقاز جز آثاری بیش باقی نمانده، زیرا اگرچه امروز قلب هر آذربایجانی در محبت ایران آتشکده مشتعل و سوزانی است.شاید اگر به ایرانی های ایالات دیگر از طرف عثمانی ها اظهار محبت و دوستی دروغین شود فریفته شده و ادعاهای انان را قبول کنند،ولی اهالی آذربایجان مخصوصا در دوره اخیر عثمانیها را شناخته و فجایع آنها را هرگز فراموش نکردند. مثلا وقتی که سربازان وحشی دولت تزاری روسیه آذربایجان را ترک کردند مردم با یک دنیا شادی و مسرت عثمانیها را استقبال نمودند.ولی این دسته ظلم و تعدی را به پایه ای رساندند که هر کسی دوره استیلای روسها را آرزو می کرد و اگر سربازان روس تعدی می کردند اقلا از صاحب منصب می ترسیدند.ولی صاحب منصبان عساکر هم مذهب ما از سربازان بیشتر مردم را اذیت و آزار می کردند،تا می توانستند از خانه ها اسباب بردند و عده زیادی کسبه از عطار و بقال و غیره را برشکست کردند.یک عسکر ترک هرچه که می خواست می کرد و از هر دکان هرچه می خواست می برد، ولی در مقابل آذربایجانیها می گفتند عیب ندارد هم مذهب و هم دین است باید کمک کرد.ملت ترک تمام خساراتی را که ایرانیها برای کمک کردن همسایه مسلمان خود متحمل شده بودند،تمام جوان هایی را که در این راه قربانی داده بودند فراموش نموده،امروز به جای تشکر،زخم به دل ایرانیهای آذربایجان زده و آنها را ترک خطاب می کنند.گویا نمی دانند که یک نفر آذربایجانی ترک شدن را برای خود ننگ می داند،گویا اینها بایک آذربایجانی کاملا طرف مکالمه واقع نشدند تا ببینند که احساسات ایرانی از افراد این ایرانیهای پاک لبریز می شود،گویا نمی دانند کلمهء «آذری» که به آذربایجانیها خطاب می کنند به معنی آتشی است که نیاکانشان در روح آنها به ودیعه گذاشته و آن را برای سوزاندن خرمن هوا و هوس دشمن ذخیره کرده اند.جز اینکه هلاکوخان دو روز در آذربایجان اقامت گزیده،و باعث تغییر زبان اهالی گردیده دلیل دیگری هم برای ترک بودن آذربایجان دارید؟و این واضح است که عده سربازان مغول که از آذربایجان عبور کرده اند نسبت به عده نفوس آن ایالت به قدری کم بوده که نمی توانسته است در نژاد دخالت کلی حاصل کند.با این شرح انصاف باید داد که سلب شرافت ایرانی بودن و نسبت ترک بودن به یک نفر ایرانی ظلم صرف است.آقای روشنی بیک تعجب می کند که دولت جوان ترک تمام مدارس خارجه را در عثمانی بسته،ولی دبستان ایرانیان در اسلامبول به دست خود آذری ها مشغول تبلیغ زبان و تمدن ایرانی است.
ما در اینجا از خود ایشان انصاف می خواهیم که در صورتی که اغلب همین آذری ها به زبان فارسی هم آشنا نبوده،در مهد ترک نشو و نما می کنند و پیشرفت های عثمانی را دیده،عقب ماندگی ایرانیان را مشاهده می نمایند،آیا جز یک قلب پاک و احساسات سرشار چیز دیگری هم می تواند علت این تعصب در ایراندوستی و فداکاری در وطن پرستی بشود که تمام تحقیراتی را که ترکها با اطلاق کلمه عجم و غیره به آنها وارد می آورند قبول کرده،باز با نهایت سربلندی و سرافرازی افتخار می کنند و خود را شرافتمند می دانند که ایرانی هستند.بلی آذربایجانیها اگر زبان فارسی را هم ندانند مانند طفلی که زبان مادر خود را ندانسته،ولی علاقه روحی به او دارد خودشان را نثار خاک پاک مادر عزیز خود یعنی ایران خواهند نمود.بعضی از دلایلی که آقای روشنی بیک برای اثبات مدعای خود اقامه می کند واقعا ذکر کردنی است.مثلا یک جا می گوید اسم فلان رود یا فلان کوه ترکی است. پس نژاد آن نواخی ترک است. نمی دانیم چرا به اسم خود آذربایجان و تبریز و دهات و رودهای این ایالت توجه نمی کنند که همه فارسی هستند و حتی در بعضی دهات آذربایجان سهل است،در قفقاز هم فارسی تکلم می کنند و هنوز پیرمردهای بادکوبه به زبان فارسی با یکدیگر مکاتبه می نمایند.و در اینجا اقرار می کنیم که ما تکاهل کرده و در ترویج و تبلیغ زبان و تمدن خود کوتاهی کرده ایم و اگر بیشتر مساحمه کنیم بیشتر دچال اشکال خواهیم شد،ولی این مطلب ابدا نمی تواند دلیل بر ترک بودن اهالی قسمت عمده ای از نواحی ایران بشود.من چون می دانم که عقائد نویسنده فوق الذکر در میان عثمانیها موافق زیادی نداشته حتما بر جوانان تحصیل کرده ترک که دارای معلومات اساسی هستند حقیقت مسئله روشن و آشکار است لذا از شرح زیاد صرف نظر نموده و فقط یک مسئله مهم را خاطرنشان می نمایم:ترکها وقتی که به ایران آمدند وحشی بودند و ایرانیها آنها را به مذهب اسلام درآورده،لباس تمدن را به تن آنها پوشاندند،و تنها ملتی که به این قوم وحشی تمدن آموخت ایرانیها بودند.بنابراین افراد حق شناس ترک باید حقوق ایرانیان را همواره در نظر داشته،و در جاده تمدن آنها را استاد خود بدانند.امروز عثمانی ها به مناسبت حس موقع طبیعی خود ترقی کرده و شاید متکبر هم باشد،ولی نباید فراموش کنند که اگر وحشی تریم ملت هم در چنین محلی که دارای موقعیت بسیار مهم طبیعی و سیاسی است و نظر تمام ملل متمدنه دنیا متوجه آنهاسکنی گزیده بود ترقی می کرد و ترکها خیلی دیرتر از مدتی که لازم بود متمدن شدند.
بنابراین هیچ جای غرور و تکبر نیست و تصور نکنند که اگر با ایران مخالفتی کنند نتیجه مفیدی خواهند گرفت،زیرا دیگر دنیا ایران و ترک را به حال خود نمی گذارد و سیاست دول مستعمرات طلب اروپایی در جزییات کارهای ما دخیل خواهد بود. در این صورت واضح است که از این قبیل کدورت ها استفاده نموده و ضرر کلی به دو ملت ایران و ترک وارد خواهند کرد.پس شرط وطن دوستی هریک از افراد ایرانی و ترک اینست که برای استحکام مراسم مودت میان این دو ملت کوشیده و به اجنبیان مجال استفاده ندهند و چنانکه سابقا اشاره شد تمام ایرانیان به غیر از اهالی آذربایجان نسبت به اتراک خوش بین و خوش عقیده هستند و آنها را همسایه مسلمان و هم دین خود می دانندفولی اگر بعضی از اشخاص بی اطلاع با اطلاق اسم ترک به عده ای از ایرانیها آنها را ننگین کنند برخلاف سیاسیت دولت ترکیه رفتار کردند و جز تولید نفرت نتیجه دیگری نخواهند گرفت.بنابراین دولت عثمانی باید از این قبیل اشخاص جاهل جلوگیری کرده و نگذارند که ملت ترک منفور سه میلیون ایرانی آذربایجان بشود.ما در اینجا توجه تمام ایرانیان را به این نکته مهم جلب می کنیم که مسئله آذربایجان یکی از مهم ترین و قضایای حیاتی و مماتی ایران است و بر هر ایرانی واضح است که این ایالت برای ایران حکم سر را دارد و اگر به تاریخ نظر کنیم،از خدماتی که اهالی آن به وطن عزیز خود ایران نموده اند علاقه آنها را به این آب و خاک خواهیم فهمید.مثلا پس از حمله عرب و انقراض دولت عجم و ملوک الطوایفی تمام دوره قرون وسطی فقط در نتیجه اقدامات شاهنشاهان صفوی که از این خاک برخاستند،دولت ایران شخصیت و استقلال خود را از دست نداده توانست پس از چند قرن ابهت ملی خود را دوباره جلوه گر سازد و اگر زحمات پادشاهان این سلسله نبود امروز ایران وجود نداشت و هر قطعه آن تحت تسلط یکی از دول همجوار بود.همچنین در انقلاب مشروطیت ایران فداکاری آذربایجانیها بر همه کس واضح و آشکار است.پس در این مسئله باید افراد خیراندیش ایرانی فداکاری نموده و برای از بین بردن زبان ترکی و رایج کردن زبان فارسی در آذربایجان بکوشند.مخصوصا وزارت معارف باید عده زیادی معلم فارسی بدان نواحی فرستاده در آذربایجان فرستاده،کتب و رسال ها و روزنامه جات مجانی و ارزان در آنجا انتشار دهد و خود جوانان آذربایجانی باید جانفشانی کرده متعد شوند تا می توانند زبان ترکی تکلم نکرده،به وسیله تبلیغات عاقبت وخیم آن را در مغز هر ایرانی جایگیر کنند.
به عقیده بنده اگر اجباری کردن تحصیلات در سایر نقاط
ایران برای وزارت معارف ممکن نباشد در آذربایجان به هر وسیله ای که باشد باید اجرا
شود،زیرا این امر نه فقط برای توسعه معارف ایران بلکه از نقطه نظر سیاسی هم یکی از
واجبات ترین اقدامات است.
بر گرفته از سایت: ادبیات و فرهنگ
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |