ایجاد کانون های ناسیونالیستی در عصر رضا شاه پهلوی
امین تریان
ناسیونالیسم، یا ملت باوری در ایران، به شکل نوین آن در دوران ناصرالدین شاه و بویژه مشروطه آغاز و در عرصه های فرهنگ، اجتماع و سیاست در جامعه ایرانی پدیدار گشت.
ناسیونالیست های ایرانی در پی آن بودند تا با احیاء و تجدید حیات سنتها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بازتولید نمایند و زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی نوین را بر پایه ی سنتهای کهن بنا نهند.
در نگر ناسیونالیست های ایرانی «امپریالیسم عرب از توانائی های آفریننده ایرانیان هوشمند آریایی نژاد جلوگیری کرده است.» آنان تازش اعراب و به دنباله ی آن ورود و تسلط دین اسلام به ایران را که باعث از میان رفتن و یا کاهش نفوذ دین ایرانی ِ زرتشتی و نفوذ فرهنگ بیگانه شد عامل پسرفت ایران می دانستند. هیچ سخنی به اندازه ی سخنان میرزا آقاخان کرمانی روشنفکر بزرگ دوران مشروطه نمی تواند این نگرش نسبت به تازش اعراب و تاثیرات آن را بیان کند. از نگر او «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که دست می زنیم ریشه ی او کاشته ی عرب و تخم بذر مزرع آن تازیان است. جمیع رذایل و عادات ِ ایرانیان یا امانت و ودیعت ملت عرب است یا ثمر و اثر ِ تاخت و تازهایی که در ایران واقع شده است.»
این دیدگاه باعث شد که در نگارش تاریخ ایران (کتاب آئینه ی ِ سکندری)، او تاریخ ایران را به دوره ی ایران باستان و ایران اسلامی تقسیم کند و تازش اعراب را چنان موثر بداند که باعث پایان یک دوره و آغاز دورانی دگرگونه شود. در نگر این ناسیونالیست ها تاریخ هزار و چند صد ساله ی پس از اسلام تاریخ انحطاط ایران زمین بود. از میان روشنفکران دوره ی مشروطه میرزا عبدالحسین آقاخان کرمانی، میرزا جلال الدین قاجار و میرزا فتحعلی آخوندزاده چنین دیدگاهی داشتند.
با گذر از دوران قاجار و ورود به دوران حکومت پهلوی زمینه برای اجرای بسیاری از ایده های روشنفکران دوره ی مشروطه آماده شد و دوران رضا شاه پهلوی (1304-1320 ش.) را به همین دلیل باید دوران رنسانس ایران دانست؛ در این دوران (1925-1941م.) در ایران دگرگونی هایی در جنبه هایی گوناگون صورت پذیرفت و کشور ایران در درازنای این سال ها ره صد ساله پیمود. در این زمان به ناسیونالیسم به عنوان یکی از پایه های پیشرفت ایران توجه بسیار شد و حکومت رضا شاه با یک سری اقدامات تلاش کرد تا ناسیونالیسم را در میان ایرانیان تقویت کند. از سوی دیگر کسانی مانند حسین کاظم زاده ی ایرانشهر، میرزا حسن خان مشیرالدوله (پیرنیا)، صادق هدایت و ... نیز بودند که بدون این که از سوی حکومت مامور باشند دست به انتشار مجلات و نوشتن و ترجمه ی کتاب هائی با درون مایه ی تاریخ و فرهنگ باستان زدند.
هدف از این پژوهش معرفی اقدامات حکومت رضا شاه برای تقویت ناسیونالیسم و زنده سازی (احیاء) تاریخ و فرهنگ ایران باستان و هدف او از این اقدامات است؛ اقداماتی که نقشی کلیدی در بوجود آوردن ناسیونالیسم سال های پس از آن داشت. بنابراین تنها اشاره ای گذرا به اقداماتی که بوسیله ی غیر حکومتی ها در راستای تقویت ناسیونالیسم انجام گرفت خواهیم داشت.
دوران رضا شاه و ناسیونالیسم
در دوران رضا شاه که دوران پی ریزی یک نظام جدید بود اقداماتی در جهت تقویت ناسیونالیسم صورت پذیرفت. هدف از تقویت ناسیونالیسم این بود که ایرانیان را از هر قومیت و گویشی که هستند به گذشته ای یکسان و باشکوه که عامل یگانگی و امید به پیشرفت بود پیوند دهند. ناسیونالیسم و توجه به ایران باستان تا حدودی منجر به وفاداری به شاه نیز می شد. اما باید دانست که هدف ِ ناسیونالیسم «سوق دادن کشور به سوي وفاداري به شاه» نبود بلکه وفاداری به شاه تنها پی آمد ناسیونالیسم بود نه هدف آن.
رضا شاه تحت تاثیر باورهاي خود و انديشه هاي مشاورانش دست به يکسري اقدامات برای تقویت ناسیونالیسم زد. اين اقدامات شامل موارد زير بود:
· ايجاد انجمن آثار ملي
· ايجاد کانون ايران باستا
· تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره ي تاريخ ايران باستان
· تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي
· تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها
· برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان
· ايجاد فرهنگستان ايران (يا فرهنگستان زبان فارسي بعدي)
· بهره گيري از نماد هاي باستاني در معماري نوين
* انجمن آثار ملي: اين انجمن در سال 1312 با فکر بازسازي آثار باستاني و تاريخي ايجاد شد، با تاسيس اداره ي باستان شناسي در سراسر ايران تلاش هايي در اين زمينه انجام شد. نخستين گام در اين راه، ايجاد بنياد آرامگاه فردوسي شاعر حماسی ايران، تغيير شکل آرامگاه حافظ و ارائه ي طرح هاي تازه اي براي ساير شعراي ملي ايران بود. موزه ي ايران باستان و نيز کتابخانه ي ملي بوسيله ي انجمن آثار ملي ايجاد و اداره شد. وظيفه ي اين انجمن بازسازي آرامگاه بزرگان، ثبت و طبقه بندي آثار ملي و صورت برداري از آثار باستاني و تاريخي ايران بود.
* تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره تاريخ ايران باستان: در اين زمان با شکل گيري فضای ناسيوناليستی در ايران زمينه براي نوشتن و ترجمه ي آثار تاريخ نگارانه فراهم شد و تاريخ ايران باستان به شکلي روشن تر از گذشته و با ديدگاهي ايراني به رشته ي تحرير در آمد. البته اين نوع تاريخ نگاري با روش نوين با آئينه ي سکندري نوشته ي ميرزا آقا خان کرماني آغاز شده بود.
در اين زمان ميرزا حسن خان مشيرالدوله (پيرنيا) کتاب هاي ايران باستان و تاريخ ايران را نوشت. صادق هدايت نخستين ايراني بود که متون پهلوي را به فارسي برگرداند از جمله ي کارهاي او برگرداندن ِ زند وهومن يسن، کارنامه ي اردشير بابکان، گزارش گمان شکن و شهرستان هاي ايران بودند. ابرهيم پورداوود پدر دانش اوستا شناسي در ايران در اين زمان دانش خود را کامل کرده و به برگرداندن اوستا به زبان فارسي اقدام کرد.
به گفته ي رشيد ياسمي در پيشگفتار کتاب ايران در زمان ساسانيان: از مختصات دوره ي رضا شاه کبير يکي توجه به تاريخ و فرهنگ ايران باستان است. هرچند اوضاع کشور هم اکنون به گونه ای است که کمتر کسي مي تواند باور کند که ايران در گذشته اي نه چندان دور داراي فرهنگ و تمدني اين چنين بوده، ولي در واقع چنين بوده است.
* تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي: در تابستان 1314 يعني دو سه ماه پس از واقعه ي گوهرشاد (واقعه ي گوهرشاد در 25 تير 1314 روي داد) دولت بخش نامه اي به اين مضمون صادر کرد:
"نظر به اين که تاريخ رسمي کشور براي ماه هاي شمسي تنظيم شده و موافق قانون مصوب فروردين 1314 تمام دوائر دولتي مکلف به اجراي آن هستند بنابراين لازم است از تاريخ وصول اين متحد المآل در کليه ي اسناد معاملات رسمي و نوشتجات تاريخ شمسي را قيد و از ذکر تاريخ قمري مطلقا خودداري نمايند." در اين تقويم از نام ماه هاي باستانی بهره گرفته شد تا به اين وسيله جدايي ميان دین و حکومت ایجاد کنند.
* کانون ايران باستان: اين کانون بوسيله ي عبدالرحمن سيف آزاد در سال 1310 و با ياري چند سرمايه دار زرتشتي و به منظور شناساندن بيشتر فرهنگ و تمدن ايران تشکيل شد و از آغاز بهمن 1311 نيز هفته نامه ي رنگي "ايران باستان" را چاپ کرد. سر لوحه ي ايران باستان با نام"خدا-ايران" و با پيام "انديشه ي نيک، گفتار نيک و کردار نيک" و تصوير فرَوَهَر و دو تصوير کوچک در دو سوي کليشه اي از نقش داريوش بزرگ در تخت جمشيد آراسته شده بود. بيشتر نوشته هاي اين هفته نامه مربوط به تاريخ و فرهنگ ايران در دوران هخامنشي و ساساني بود.
* تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها: در 1313 شاه به ترغيب سفارت ايران در برلين دستور داد که از اين پس نام ايران جاي پرسيا را خواهد گرفت. در دي ماه همان سال بخش نامه اي از سوي وزارت خارجه به همه ي سفارت خانه هاي ايران در خارج و سفارت خانه هاي خارج در ايران صادر گرديد مبني بر اينکه «چون مملکت ما به اسم ايران خوانده مي شود و سکنه ي آن ايراني هستند، علتي ندارد که در ترجمه ي السنه {زبان ها} ی اروپايي ايران را پرس و ايراني را پرسان بخوانند و حال آن که پرس يا پارس يک قسمت از مملکت ايران است.» از سوي ديگر واژه ي پرسيا با فساد گذشته ي قاجار هم معنا بود و تنها نام بخشي از ايران، در حالي که ايران ياد آور شکوه باستاني کشور و نشانگر اهميت زادگاه نژاد آريايي بود. ضمن بخش نامه تقاضا شده بود که از آغاز فروردين 1314 در کليه ي مکاتبات اين موضوع را معمول دارند و ديگر ايران را پرس نگويند.
در کنار تغيير نام کشور، نام برخي از شهرها نيز تغيير يافت؛ بندر انزلي به بندر پهلوي، استرآباد به گرگان، علي آباد به شاهي، سلطانيه به اراک و محمرّه به خرمشهر تبديل شد. نام ِ عربستان به خوزستان که نام نخستینش بود بازگردانده شد.
* برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان: نخستين کنگره ي بين المللي هنر و باستان شناسي ايران در سال 1306 در فيلادلفيا به کوشش پروفسور آرتور پوپ و با نمايندگي حسن تقي زاده و علي اکبر کاشف برگزار شد. بدين ترتيب با فراهم شدن شرايط لازم براي انجام تحقيقات باستان شناسي در ايران، کساني چون آرتور پوپ، ارنست هرتسفلد و ديگران روانه ي ايران شدند و ايرانيان را با گذشته ي فرهنگي خود آشنا ساختند. پروفسور ارنست هرتسفلد در کوه خواجه در سيستان دست به حفاري زد. او همچنين در تهران کلاس آموزش زبان پهلوي برگزار کرد که احمد کسروي نيز در اين کلاس زبان پهلوي را آموخت.
نخستين نشست کنگره ي خاور شناسان در 12 مهر 1313 بوسيله ي فروغي رئيس الوزراء در تالار دارالفنون برگزار شد.
در مورد جشن هزاره ي فردوسي که در 20 مهر همين سال به تشويق حسن تقي زاده برگزار شد داستانی نقل می کنند بدین مضمون که مشاوران رضا شاه هر هفته جلساتي را با موضوع تاريخ و ادبيات براي او تشکيل مي دادند تا او را با آگاهي هاي گوناگون آشنا سازند. در يکي از اين جلسات که مجلس شاهنامه خواني بود به آنجا رسيدند که اسکندر به ايران حمله نمود و پس از ازدواج با روشنک قصد کرد که براي جشن وارد اسپهان شود. دستور داد که مردم اسپهان شهر را چراغاني کنند. مردم که ناخرسند از شکست ايران بودند پيام دادند که چنين نخواهند کرد. اسکندر به خشم آمد و آنان را تهديد به قتل عام کرد در نتيجه آنان مجبور شدند با دل پر ز خون شهر را چراغاني کنند و به گفته ي فردوسي:
ببستند آذين به شهر اندرون
لبان پر ز خنده دلان پر ز خون
رضا شاه با شنيدن اين بيت گريه آغاز مي کند. رضا شاهي که تا آن زمان کسي ناراحتي او را هم نديده بود. پس از اين رويداد بود که رضا شاه به انديشه ي بازسازي آرامگاه فردوسي و برگزاري جشن هزاره ي فردوسي افتاد. در همایش هزاره ی فردوسی از آرامگاه فردوسي نيز در همان روز بوسيله ي رضا شاه پرده برداري شد.
از نامي ترين باشندگان دراين جشن: پروفسور آرتور امانوئل کريستن سن، پروفسور سار آلماني (به عنوان نائب رئيس)، پروفسور هنري ماسه و عبدالوهاب عزام مصري (منشي هاي کنگره) و دکتر عيسي صديق اعلم (رئيس دارالانشاء) بودند.
* فرهنگستان ايران: پس از برگزاري جشن هزاره ي فردوسي در سال 1313 و برانگيخته شدن حس مليت و غرور ملي در ميان مردم، بويژه جوانان، جمعي بر آن شدند که زبان رايج آن روز را به صورت سره در آوردند. ارباب کيخسرو شاهرخ زرتشتی و ذبيح بهروز نيز در وزارت جنگ واژه هايي مانند: ارتش، ارتشتار و بزرگ ارتشتاران و ... را وضع کردند.
پس از مدتي و در جريان کابينه ي دوم محمدعلي فروغي در 29 اردیبهشت 1314 به پيشنهاد محمدعلي فروغي و حمايت علي اصغر حکمت، اساسنامه ي فرهنگستان در 16 ماده بوسيله ي وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه تنظيم و اين نهاد ايجاد شد. روساي اين انجمن تا پایان پادشاهی رضا شاه به ترتيب: محمد علی فروغي (1314)، حسن وثوق (آذر 1314)، علي اصغر حکمت (ارديبهشت 1317)، اسماعيل مرآت (امرداد 1317)، دکتر عیسی صدیق اعلم (مهر 1320)، محمدعلی فروغی (آذر 1320) بودند.
مهمترين اعضاي پيوسته ي انجمن عبارت بودند از: ملک الشعراء بهار، علي اکبر دهخدا، محمد علي فروغي، سعيد نفيسي، بديع الزمان فروزانفر، علي اصغرحکمت، حسين گل گلاب، رشيد ياسمي، قاسم غني، ابراهيم پورداوود، محمد قزويني، محمد تدين، جلال الدين همايي، علي اکبر سياسي و محمود حسابي.
گروه هاي فرهنگستان در آغاز شامل: گروه لغت، گروه دستور، اصطلاحات پيشه، گروه کتب قديم، گروه اصطلاحات ولايتي، گروه راهنما و گروه خط. پس از مدتي اين هفت گروه به شش گروه زير تغيير يافتند: گروه زبان فارسي و واژه گزيني و گردآوري واژه ها، گروه دستور زبان، گروه جغرافيا، گروه دستور، گروه لغت و گروه کتب قديم.
به گفته ی علي اصغر حکمت، اعليحضرت رضاشاه پهلوي هميشه مي فرمودند: براي نامگذاري موسسات و به جاي اصطلاحات قديم، نام ها و اصطلاحات فارسي وضع کنيد. بدين ترتيب فرهنگستاني که با اين سخن رضا شاه پا گرفته بود تا سال 1320، 2000 واژه به تصويب رساند. واژه هايي مانند شهرداري به جاي بلديه، فرهنگ به جاي معارف و بهداري به جاي صحيه. بيشترين تلاش براي جايگزيني واژه ي دادگستري به جاي عدليه به کار رفت؛ زيرا عدليه تا آن زمان بر مبناي شريعت اسلام اداره مي شد. واژه هاي وضع شده بوسيله ي فرهنگستان را رضا شاه شخصا رسيدگي مي کرد. گرچه فرهنگستان ايران در ايفاي وظيفه ي پيرايش کامل ِ زبان از واژه هاي بيگانه ي عربي و ترکي ناموفق بود، چنان که موقتا در 1317 به مدت یک هفته تعطیل شد، در ساختن شمار فراواني واژه هاي فارسي توفيق يافت و زمينه براي تلاش هاي بيشتر در آينده براي پالايش زبان فارسي آماده شد.
* بهره گيري از نماد هاي باستاني ايران در معماري نوين: در اين زمان در ساختمانهاي نوساز مانند دانشگاه ها، فرهنگستان و آرامگاه فردوسي از نگاره هاي کهن بهره گيري شد. در ساختمان بانک ملي در 1309 پس از سده ها از نشان فرَوَهَر استفاده شد. در مدارس فيروز ِ بهرام و انوشيروان ِ دادگر (مدارس زرتشتيان در تهران)، ساختمان فرش ايران، کاخ شهرباني دربند از ستون ها، سرستون ها، پلکان و نقوش تزئيني و مانند آن که مربوط به دوره هاي هخامنشي و ساساني بودند بهره گرفته شد.
***
نتیجه گیری:
از آنچه یادآوری کردیم می توان این گونه نتیجه گرفت که ناسیونالسیم دوران رضا شاه به مانند دیگر اقدامات حکومت رضا شاه بدون دخالت بیگانگان و به خواست رضا شاه و روشنفکران آن روزگار صورت پذیرفت و هدف آن تقویت مای ملی بود. در مورد میزان موفقیت این اقدامات باید گفت جریان ناسیونالیسم به علت ناديده گرفتن و يا کم اهميت پنداشتن نهادها و فرهنگ ريشه دار ديني و سنتي و همچنين آگاهي ندادن به مردم کم سواد ِکوچه و بازار نتوانست جاي چنداني ميان مردم باز کند و توانست منورالفکرها و تحصيل کردگان آن عصر را با خود همراه سازد و همین افراد یا پرورش یافتگان آنان بودند که در سال های بعد پرچم ایرانیت را افراشته نگه داشتند.
یاری نامه ها:
1) پژوهش ها:
· آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه ی احمد گل محمدی؛ محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی. چ11. تهران: نشر نی، 1384
·اکبری، محمدعلی. پیشگامان اندیشه ی جدید در ایران: عصر روشنگری ایران. تهران: انتشارات موسسه تحقیقات و توسعه ی علوم انسانی، 1385
· بیگدلو، رضا. باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران. تهران: نشر مرکز، 1380
·پیر دیگار، ژان؛ هور کارد، برنارد؛ ریشار، یان. ایران در قرن بیستم. ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی. تهران: نشر البرز، 1377
·حقدار، علی اصغر. فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت. چ2. تهران: انتشارات کویر، 1383
·زهیری، علی رضا. عصر پهلوی به روایت اسناد. تهران: انتشارات دفتر نشر و پخش معارف، زمستان 1379
·صادقکار، مرتضی. روانشناسی رضا شاه. تهران: انتشارات ناوک، 1376
·مکی، حسین. تاریخ 20 ساله ی ایران. ج 6. تهران: انتشارات ناشر، 1362
2) نوشتار ها:
· نوشتار «باستانگرایی در ایران» در دانش نامه ی ویکیپدیا
·نوشتار «فرهنگستان ایران» در دانشنامه ی ویکیپدیا
·گفتگویی با علی اصغر حقدار «فرهنگ و اندیشه در عصر رضا شاه» در تارنمای شخصی علی اصغر حقدار
برگرفته از تبریز نیوز:سرویس مقاله ـ از طريق سايت روزنامک
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |