مائوییست، یا ناسیونالیست افراطی و فاشیست نژاد پرست، یا ...؟
علی شاکری زند
بلافاصله بعد از صدور و انتشار وسیع اطلاعیه جبهه ملی ایران که در بخش نخست به آن اشاره شد (1)، شبکه بکار افتاد و از چندین گوشه سرو صداهایی به دفاع از آن مدعی کاذب یا در نکوهش جبهه ملی، سهل است، در حمله ی یک صدا و یک قواره علیه ارگان های رهبری این سازمان برخاست.
ما فعلأ به کار این ارکستر هم نمی پردازیم و نظر خود درباره ی طرز کار، پیوند های اعضاء، و مجریان برنامه ی آن به وقت دیگری موکول می کنیم. آنچه در این نوشته بدان می پردازیم از همه تظاهرات دیگر این پدیده شگفت تر و آموزنده تر است، و آن مصداق همان ضرب المثل کتاب عهد عتیق است که می گوید کسی پیدا می شود که عملی را به درست یا غلط بر دیگری خرده می گیرد و درست در همان حال خود مرتکب عملی از همان نوع می گردد اما صد ها برابر بزرگتر از آن! چنین کسی با این عمل، بدون اینکه بداند، مشت خود را باز می کند. ضرب المثل می گوید «پر ِ کاه را در چشم تو می بیند؛ / خدنگ را در چشم خود نمی بیند !»
باری، تازه ترین واکنش هایی که نسبت به اطلاعیه ی ارگان های رهبری جبهه ملی ایران صورت گرفته و ما حال آن را بررسی می کنیم از این قرار است.
سایت انترنتی سیروس نیوز، با عنوان آژانس خبری کورش، که همه ی آشنایان صفحات آن می دانند در خدمت کیست یا به چه کسی تعلق دارد، در تاریخ سوم تیرماه، متنی منتشر می کند تحت عنوان مطنطن «گفتگوی اختصاصی با کورش زعیم درباره بیانیه هشدار جبهه ملی».
گذشته از عنوان دهن پرکن آن (گفتگوی اختصاصی(! )) که معمولآ درباره ی رؤساء جمهور، پادشاهان، یا برندگان جایزه ی نوبل و این قبیل شخصیت ها بکار می رود، بخصوص بررسی بعضی از سئوال و جواب ها، که ضمنأ از سیاق آنها پیداست هر دو نوشته ی شخص واحدی است و در یک جا نوشته شده، بسیار جالب و آموزنده است.
حال برای وارسی صحت و سقم ادعای ما خوب است که به یکی دو سئوال و جواب از « گفتگوی اختصاصی با کورش زعیم درباره ی... » با دقت توجه کنیم.
«پرسش: انگیزه صدور چنین بیانیه ای چه بوده و چرا جبهه ملی خود را همردیف دو نفر عضو ساده (تأکید روی کلمات اخیر از ماست) کرده و خود را موظف دانسته بجای تذکر درون سازمانی (ایضأ) پاسخ سرگشاده (ایضأ) بصورت "هشدار مهم!" بدهد؟»
بطوری که می بینیم سئوال با اشاره به مهمانان صدای آمریکا بعنوان دو عضو ساده زمینه ی پاسخ را بدین شکل تمهید می کند که پاسخ دهنده به خواننده تلقین نماید که موضوع داخلی بوده و نمی بایست به خارج کشانده می شده است.
پاسخ دهنده نیز عینأ همینگونه عمل می کند و با اشاره ی تلویحی به ادعای سئوال کننده (...دو نفر عضو ساده...)در سخنان خود بر ارگان های رهبری جبهه ملی ایران خرده می گیرد که چرا امری داخلی را «علنی»کرده اند!
او می گوید « ... برخی بر این باور هستند که با هر ناهنجاری و هر اظهارنظری که نادرست باشد و یا در راستای منافع سازمانی نباشد، باید مقابله مستقیم و علنی کرد تا بقیه در گفتار خود دقت بیشتری بکنند. برخی دیگر باور دارند که اینگونه ناهنجاری ها در هر سازمانی [ خواننده توجه دارد که کلمات "در هر سازمانی" یعنی " در داخل هر سازمانی"، حال آنکه ما دیدیم که موضوع مربوط به " داخل سازمان" نبوده و استعمال این کلمات حاوی یک چشم بندی ناشیانه است] در هر جای جهان رخ می دهد، و در حالیکه ما هر ناهنجاری سازمانی [اینجا نیز همان چشم بندی تکرار شده است !] را باید بطور درون سازمانی [ایضأ] به سوی هنجار شدن [کذا!] هدایت کنیم،...» ( همه ی تأکید ها از ماست)
اما پاسخ دهنده یا به معنای عمل اخیر خود و جملات دیگری که از او نقل خواهد شد واقعأ آگاه نیست یا ناشیانه تجاهل می کند زیرا او بر ارگان های رهبری جبهه ملی ایران نکته ای را خرده می گیرد، که بفرض انکه درست باشد، خود وی با همین عمل در حال ارتکاب نمونه ی بمراتب عظیم تر و نابخشودنی تری از آن است. او ابتدا می کوشد تا قضیه ی حضور عضو ادعایی جبهه ی ملی ایران در برنامه ی صدای آمریکا را، که فردی خارج از جبهه ملی بوده و عمل او عملی است مربوط به خارج از سازمان ما، بعلاوه ی ادعاهای گمراه کننده و مخرب او که میلیون ها نفر نیز آنها را دیده و شنیده اند، با نوعی« چشم بندی » ناشیانه یک موضوع داخلی وانمود کند و با این ترفند ارگان های رهبری را تلویحأ سرزنش کند که چرا یک امر داخلی را به خارج از سازمان کشانده اند. حال آنکه در حقیقت خود اوست که با طرح این موضوع، یعنی بحث بر سر نحوه ی تصمیم گیری در داخل آن ارگان ها، که بعدأ به نقل حزئیات بیشتری درباره ی آنها می پردازد، امری صد در صد داخلی را برخلاف ابتدایی ترین موازین و مقررات تشکیلاتی، آنهم در کشوری که نیروهای مخالف زیر تیغ خونبار قدرت قراردارند، در برابر نگاه عمومی به نمایش می گذارد.
کسانی که از تجربه ی سیاسی، ولو مختصر، بهره دارند، یا از فرهنگ این بُعد ِ زندگی انسانی اندکی برخوردارند بخوبی می دانند که حتی در کشور هایی که مردم آنها از آزادی های سیاسی بهره مندند نیز جزئیات مذاکرات داخلی ارگان های رهبری درباره ی امور حساس و نحوه ی تصمیم گیری در باره ی آنها اموری است محرمانه که نباید در معرض دید رقباء سیاسی ـ و به طریق اولی، در نظام های دیکتاتوری، در معرض نگاه قدرت حاکم ــ قرار گیرد و کسانی که به عمد یا به سهو به چنین اعمالی مبادرت کنند یا به سختی توبیخ و مجازات سازمانی می شوند یا، در صورتی که عمدی بودن عمل آنان به اثبات رسد، حتی به عضویت آنان به عنوان خاطی یا خائن، خاتمه داده می شود.
اما ببینیم نابغه ی سیاسی ناشناخته ی ملی ایران، این آقای زعیم، که می کوشد با مغالطه صدور یک اطلاعیه درباره ی یک حادثه ی خارج از سازمان را امری داخلی جلوه گر کند تا باین دستاویز عمل ارگان های رهبری را، تحت عنوان علنی کردن یک امر داخلی، تخطئه کند، خود با امور صد در صد داخلی یعنی نحوه ی تصمیم گیری در جلسه ی مشترک ارگان های رهبری چه می کند.
او در پاسخ به این سئوال آژانس خبری کوروش: «آقای زعیم، بیانیه اخیر هیئت های اجرایی و رهبری جبهه ملی ایران باعث پرسشها و اظهار نظرهای زیادی شده که هیچکدام در دفاع از بیانیه نیست. بیشتر صاحب نظران انتقاد می کنند که موضع بیانیه شایسته یک سازمان قدیمی مانند جبهه ملی نبوده است. شما چه پاسخی در برابر این انتقادات دارید؟ »
ابتدا با طرح این موضوع پیش پا افتاده که «... باید توجه داشت که در جبهه ملی ایران رای اکثریت حاکم است و کسی نمی تواند به صرف اینکه رای مخالف داده، از گذاشتن نام خود زیر بیانیه ای که اکثریت عددی اعضای دو هیئت در یک نشست مشترک تصویب کرده اند جلوگیری کند. این با اصول دموکراسی مغایرت دارد...» می کوشد چنین القا کند که
١ ــ در باره صدور اطلاعیه ی مورد بحث یک اقلیت مخالف وجودداشته است.
۲ ــ این اقلیت مفروض یا ادعایی چاره ای جز تسلیم در برابر تصمیم [نادرست؟] اکثریت نداشته؛ و بدون آنکه صراحتأ بگوید که او خود مخالفت کرده، یا سکوت؛ به متن رأی مخالف داده یا موافق؛ یا اصلأ رای نداده، تلویحأ چنین القاء می کند که با آن مخالف بوده؛ چرا تلویحأ، برای آنکه اگر خلاف آن ثابت شد بتواند ادعای دیگری بکند.
اما باز از این هم غیر قابل گذشت تر اینکه از دو سه تن نام می برد و بدون توضیح این که آیا آنان واقعأ مخالف اطلاعیه بوده اند یا نه، با این جمله که: آنان « همچون خود من بایستی که تسلیم رای اکثریت می شدند...» نه فقط تصور مخالفت آنان را القاء می کند بلکه به افشاء امور داخلی حساسی مبادرت می نماید.
بدین ترتیب چنانکه گفته شد بدون اینکه بدانیم گوینده خود مخالفت کرده، یا سکوت، به متن رأی مخالف داده یا موافق، یا اصلأ رای نداده، تلویحأ به ما چنین القاء می شود که با آن مخالف بوده است. درباره ی سه نفر دیگر نیز، که بعلت تعهد به رازداری سازمانی( برخلاف اقای زعیم که خود را پایبند به هیچ قاعده و قانونی نمی داند و در مقابل هیچ چیز احساس تعهدی ندارد) در هر حال در موقعیت بیان حقیقت امر درباره ی خود نیستند، چنین وانمود می شود که از مخالفان بوده اند و تنها به علت تسلیم به رأی اکثریت ذیل اعلامیه را امضاء کرده اند.
همین عمل را درباره یکی دیگر از اعضاء ارگان های رهبری انجام می دهد، با ادعای اینکه نامبرده «... اظهار کردند که دادن بیانیه هیچ ضرورتی نداشت. (تأکید از ماست)»
ما که صورت جلسه را در برابر نداریم می توانیم فرض کنیم که این ادعا درست است یا نادرست. اما این امر از واقعیت تصویب اطلاعیه با اکثریت قاطع چیزی نمی کاهد؛ آنچه مخدوش می شود حق شخصیت نامبرده است که اولأ بدون رضایت او، ثانیأ برخلاف موازین مسلم تشکیلاتی در سراسر جهان، از او بعنوان یک مخالف بالقوه نام برده شده است، در حالی که وی نیز مانند سه نفر دیگر بالا به علت تعهد به اصول و مقررات تشکیلاتی که راز داری درباره ی اسناد و اطلاعات داخلی جزو الفباء آن محسوب می شود ـ یعنی همان چیزی که برای آقای زعیم پشیزی ارزش ندارد ـ قادر به توضیح درباره ی آنچه به او نسبت داده شده نمی باشد.
بدین ترتیب، فردی که چگونگی ورود خود او به جبهه ملی در سنینی حدود شصت سالگی و انگیزه ی او از این کار جزو ابهامات بزرگ است، عکس های او، در انواع حالت ها با برخورداری از یک پشتوانه ی وسیع لوجیستیکی صفحات بیش از ده سایت انترنتی را انباشته و مزین ساخته، در خارج از کشور اعضاء شبکه ی وسیعی که تقریبأ هیچیک از آنان سابقه ای در جبهه ملی ایران ندارند، در همکاری و همدستی با او مدعی تشکیل یک جبهه ملی موازی در اینجا و آنجا شده اند و برای به کرسی نشاندن او به عنوان شخصیت شاخص جبهه ملی ایران در داخل و خارج کشور به هر وسیله و حمله ای ، آنهم بزبانی بشدت عامیانه و مغلوط، متوسل می شوند، خود نیز با پخش اطلاعاتی، اعم از درست یا نادرست، درباره ی نحوه ی تصمیم گیری در ارگان های رهبری جبهه ملی ایران ــ درباره ی موضوعی که توضیح پیرامون آن را به زیان نیات خود دانسته ــ و با انتشار اسامی عده ای از حاضران در جلسه، با علنی کردن روابط و طرز کار در مرکزی ترین دایره ی تصمیم گیری سازمانی که سنگ آن را به سینه می زند، با متهم ساختن ارگان های رهبری به قرار دادن امضاء کسی که در جلسه حضور نداشته در ذیل متن( آقای مهندس امیر انتظام) و بعبارت دیگر ادعای تلویحی جعل امضاء این شخصیت شناخته شده، همه ی اصول و موازین تشکیلاتی را بی محابا لگدمال مقاصد «نا معلوم» خود ساخته، عملأ مانند کسی رفتار می کند که وظیفه ی او فاش کردن اطلاعات داخلی سازمان یا در دست گرفتن زمام آن باشد، و در صورت عدم موفقیت در این هدف، تخریب این تشکیلات.
چنانکه در بخش اول این مقاله گوشزد کرده بودیم افراد و شبکه هایی که برای رخنه در سازمان های سیاسی برنامه ای را اجرا می کنند وقتی در مظان خیانت قرارگرفتند و نقاب از چهره ی آنان برگرفته می شود باه مصداق دزدی که به میان مردم خزیده با آنان فریاد «آی دزد! آی دزد!» می کشد،
به افشاء خود افشاگران می پردازند و آنها را به پیروی از « تئوری توطئه» متهم می کنند، و این نمونه ی کوچکی از آن:
«آژانس خبری کوروش:
در بیانیه به برخی رسانه ها حمله شده که بطور مشکوک خواسته اند جبهه ملی را بکوبند،
آیا باید رسانه ها را به خاطر ناتوانی اعضای سازمان در پاسخ دهی محکوم کرد؟
کورش زعیم: در مورد رسانه ها نیز همین دوگانکی پنداری وجود دارد. برخی باور
دارند(...). البته توهم توطئه در میان ما ایرانیان بسیار قوی است.(...)
، و حتا در میان اعضای خودمان در جبهه ملی تارنماهایی هستند که برخی اشخاص و
اعضای فعال و خبرساز
[کذا !]
جبهه ملی را بر پایه
سلیقه و احساسات شخصی و بی توجه به منافع سازمانی و ملی بایکوت می کنند.
ما هیچکدام از
این عملکردها را نباید توطئه تلقی کنیم و باید به آزادی همه در بیان عقاید و سلیقه
های خود احترام بگذاریم».
(تأکید ها از ماست)
بار دیگر به اندرز این نابغه ی ناشناخته سیاسی ایران به ارگان های رهبری برگردیم که از طرف او مورد عتاب قرار گرفته اند که گویا یک امر کوچک داخلی را به خارج کشانده اند. بعد از نو آنچه را که در سطور بالا دیدیم که حاکی از کشاندن جزئیات و کلیات زیادی از اطلاعات داخلی سازمان به معرض نگاه عمومی بود باز بخوانیم. این دو عمل را با هم مقایسه کنیم و از نو ضرب المثل اروپایی برگرفته از کتاب عهد جدید: «پر ِ کاه را در چشم تو می بیند؛ / تیر ِخدنگ را در چشم خود نمی بیند! را با هم بخوانیم.
اگر به این همه هنر بیانات پر طمطراق و سرشار از اغلاط فارسی ِاین خطیب بی استعداد در اینجا و آنجا، از جمله در ستایش نژاد آریایی بعنوان نژاد برتر و اصل ایرانیان، را که گویا ملت ما نیز مانند نازی های دوران هیتلر باید بدان فخر کند؛ و نیز اگر شیرین زبانی های دیگری را که فعلأ از حوصله ی این نوشته بیرون است بیافزاییم، می توانیم بگوییم که ایشان حدود هشتاد سالی دیر پا به عرصه ی سیاست گذاشته اند، چه دوران اینگونه سخنان که خاستگاه آنها در کشور های مرکز اروپا موسوم به محور، در آن زمان بوده، دیری است سپری شده و امروز که دانش نوین بنیاد نظریه ی پوسیده و شوم برتری نژادی را بیش از نیم قرن است بکلی در هم کوفته، بالیدن به نژاد نیاکان جزو سخیف ترین رفتار هایی است که، بویژه در عرصه ی فعالیت سیاسی، آنهم بنام پیروی از راه مصدق بزرگ، می توان مرتکب شد.
آیا بهتر نیست چنین اشخاصی، بجای بالیدن به برتری نژادی ایرانیان کهن (؟)، نشر افکار ناسیونالیستی افراطی و آنهمه دُرافشانی های عظمت طلبانه سخیف، حرمت و سلامت بزرگترین میراث نیاکان ما، رکن رکین و اعظم فرهنگ ملی ایران، زبان فاخر فردوسی و خیام و سعدی و حافظ را، بیش از هر میراث باستانی دیگری پاس بدارند؛ با سعی و دود چراغ خوردن( گرچه ممکن است برای بعضی در این سن و سال دیگر خیلی دیر شده باشد) در آموختن صحیح و کاربرد کم غلط تر، و اگر توانستند، بیان شیواتر آن، بکوشند تا هر روز بروی این مظهر فرهنگی زیبایی و لطافت پنجه نکشند؛ و بجای پایمال کردن همه ی اصول و قواعد دستوری و مبتذل ساختن این زبان فخیم با پرگویی های بیمایه و مشحون از غلط های کودکانه ی خود ( و سیل ِ ابتذالات دار و دسته ی هوراکشان خویش در خارج از کشور)، ارج و کرامت کم نظیر آن را پاسداری کنند؟
اما نه! که اینهمه اگر میخ آهنین هم بود در سنگ رخنه ای نمی داشت.
... و ناچار، پس از نگاه سریعی به تعلقات سیاسی پیشین شخص، در دوران دراز ِ پیش از لغزیدن آرام آرام او در سنی نزدیک به شصت سالگی (سنی که حتی جبرائیل امین نیز دیگر به پیامبران وحی نازل نمی کند!) به صفوف جبهه ملی ایران، و آنهم با اینهمه ادعا، این سئوال ِ مقدر پیش می آید که:
مائوییست؟ ناسیونالیست افراطی، و فاشیست نژاد پرست...؟ یا زبان ِ عالم بالا...؟
هرچند تجربه نشان داده که این فرض ها همیشه الزامأ با هم ناسازگار نیست.
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده برافتد چها کنند
حافظ
پاریس، ١٣ تیرماه ١٣۸۷ ــ ٣ ژوئیه ۲۰۰۸
پانويس سکولاريسم نو:
1. اين بخش اول مقاله را، بصورت کل آن، در آدرس زير بخوانيد:
http://davarpanahp.blogfa.com/post-174.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: و يا مستقيماً در اينجا: ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)
لطفاً از افزودن تصوير در اين ای ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست. Your message: : پيام شما
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |