اصلاح طلبان در بی راهه؛ پیروزی مجدد احمدی نژاد حتمی است!
محمد تهوری
اصلاح طلبان شکست خورده در انتخابات مجلس هشتم، در تشریح چرایی شکست شان میکوشند دو دلیل را برجسته سازند:
1. دست کاری در شمارش آراء و مداخله شورای نگهبان
2. غیبت اکثریت مردم در پای صندوقهای رای
اگرچه هر دو دلیل میتواند با واقعیت منطبق باشد ولی در بطن خود سوال مهمتری را مطرح میسازد و آن این که آیا این اتفاق یک بدعت و یا پدیدهی غیرمنتظرهای بوده که در این انتخابات رخ داده و منجر به شکست اصلاح طلبان شده، یا رویهای است که بر هر ناظر و تحلیلگر بیطرفی آشکار بوده است؟ بدون تردید دستکاری در نتایج انتخابات، سوء استفاده از امکانات دولتی و عمومی همچون صدا و سیما به نفع یک جریان سیاسی خاص، مداخلهی شورای نگهبان در کم و کیف انتخابات از اعمال نظارت استصوابی گرفته تا تایید و ابطال صندوقهای آراء، پدیدهای منحصر به این انتخابات نبوده است. این رویهای است که سالهاست بر نظام انتخاباتی ایران حاکم است و تاکنون اعتراضات و فریادها علیه آن به نتیجهای نرسیده است، چراکه مدیریت آن برعهده مقامی غیرپاسخگوست. بنابراین هم انتخابشوندگان و هم انتخابکنندگان با علم به این موضوع در انتخابات شرکت میکنند، لذا چنین توجیهی از یک جریان سیاسی که ادعای برخورداری آراء اکثریت جامعه را دارد پذیرفتنی نیست.
اینجا این سوال مطرح میشود که چرا اصلاحطلبان با علم به اینکه انتخابات آزاد، سالم و عادلانه نیست همواره در انتخابات شرکت میکنند؟ در پاسخ به این سوال اگر جاه طلبانی را که به نام اصلاحات دنبال مطامع شخصی هستند از این میان حذف کنیم، یک پاسخ در خور میتوان به این سوال داد و آن اینکه فرض اصلاح طلبان بر این پایه استوار است که اقتدارگریان و مخالفان اصلاحات، در بهترین شرایط ممکن 15 درصد آراء مردم ایران را دارا هستند و اگر میزان مشارکت مردم بالا باشد باز امکان رقابت وجود دارد چراکه مجریان و ناظران در چنین فضایی امکان تقلب گسترده ندارند، همانطور که در دوم خرداد 76 و انتخابات مجلس ششم حضور گسترده مردم سبب شد که به رغم وجود تقلب و دستکاری در آراء مردم، باز اصلاح طلبان به پیروزی برسند. این تحلیل منطبق بر واقعیت است اگر اصلاح طلبان بتوانند مردم را به شرکت در انتخابات متقاعد سازند، پیروز انتخابات خواهند بود. هرچند، این امر در پنج انتخابات اخیر( انتخابات شوراها دوره دوم و سوم، ریاست جمهوری نهم و مجلس هفتم و هشتم) محقق نشده است. در واقع اصلاح طلبان در این پنج انتخابات قبل از اینکه انتخابات را به رقیب واگذار کنند، در به صحنه آوردن مردم شکست خورده اند که این موضوع در نوع خود باید مورد تحلیل قرار گیرد.
در تشریح چرایی غیبت مردم در پای صندوقهای رای و شکست اصلاحطلبان در به صحنه آوردن مردم، ناظران و تحلیل گران سیاسی دلایل متعددی را برشمردهاند ولی از منظر نگارنده مهمترین و اصلیترین دلیل مردم «بی اثر بودن انتخابات در سرنوشتشان» است؛ بدون تردید مهمترین دلیل غیبت مردم را در پای صندوقهای رای باید احساس بیاثر بودن اقدام انتخاب کنندگان و تشریفاتی بودن انتخابات دانست. تجربه 30 سال حکومت جمهوری اسلامی، خصوصا تجربه 8 سال نزاع اصلاحطلبان با مجموعه حکومت به مردم آموخته است که انتخابات نمایشی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت و القاء وجود دموکراسی در بطن جمهوری اسلامی است و به هیچ عنوان منتخبان امکان تغییر و اصلاح امور مطابق خواست مردم را ندارند، لذا بعد از شکست مجلس ششم و در واقع بعد از شکست جنبش اصلاحات ترجیح دادهاند که دیگر هیزم تنور انتخابات نشوند. بنابراین حتی در انتخابات آزاد، سالم و عادلانه دورهی دوم شوراها که توسط مجلس ششم برگزار شد نیز شرکت نکردند، چون به درستی دریافته بودند که حتی اگر انتخابات آزاد، سالم و عادلانه برگزار شود و منتخبان واقعی مردم به مجموعه قدرت راه یابند، کاری از پیش نخواهند برد. آنها دریافتهاند که سیستم حکومتی به گونهای طراحی شده است که منتخبان واقعی مردم حتی اگر تمام کرسیهای انتخاباتی را در اختیار داشته باشند، در مقابل کرسیهای غیرانتخابی خلع سلاح و از امکان اصلاح امور محروم هستند، همانطور که دولت اصلاحطلب خاتمی و مجلس اصلاحطلب ششم به هیچ عنوان در پیشبرد برنامهها و الویتهای اصلاحات موفق نبود و در انتها مجبور به استعفا و خروج از قدرت یا به تعبیری از قدرت اخراج شدند. بنابراین غیبت مردم فقط اعتراض به غیرآزاد، ناسالم و ناعادلانه بودن انتخابات نیست، بلکه اعتراض به ساختار حکومتی است که امکان تغییر سرنوشت را از شهروندان سلب کرده است.
طبیعی است که در چنین شرایطی مردم تنها برای تغییر قانون اساسی و تغییر ساختار رژیم
جمهوری اسلامی لحظهشماری میکنند و در صورت برگزاری رفراندومی واقعی به صحنه
خواهند آمد. اکنون، سوال این است که آیا در چنین شرایطی امکان وادار کردن رژیم به
برگزاری رفراندوم و تغییر ساختارها متناسب با خواست مردم وجود دارد؟ بدون تردید
پاسخ منفی است مگر آنکه در ماهها و سالهای آینده فشارهای خارجی و داخلی به
گونهای پیش برود که چنین فضایی را ایجاد کند ولی در حال حاضر تصور چنین فضایی دور
از ذهن است.
بنابراین، یک اختلاف نظر اساسی بین مجموعهی احزاب و گروههای سیاسی داخل ایران که
میکوشند از طریق مبارزه پارلمانتاریستی و از مجاری قانونی و انتخاباتی قدرت را
مجدد در اختیار بگیرند با مردم وجود دارد، به این معنا که برخلاف رای و نظر مردم،
فعالان سیاسی اصلاحطلب معتقدند حضور در قدرت حداقل این امکان را ایجاد می کند که:
1- از تک صدایی شدن قدرت جلوگیری کرد.
2- از قدرت گرفتن افراطیون همچون احمدی نژادها جلوگیری کرد.
3- در نزاع و چانه زنی با حکومت میتوان شرایط را برای رشد و ارتقاء جامعهی مدنی فراهم کرد تا با قدرت گرفتن جامعهی مدنی امکان تغییرات اساسی را فراهم کرد.
4- میتوان مانع از زد و بندهای پنهان قدرت با قدرتهای خارجی شد.
5- میتوان با اصلاح امور از بیراهه رفتن حکومت جلوگیری و ساختار جمهوری اسلامی را حفظ کرد.
6- کشور را از خطر تهاجم نظامی خارجی، تجزیه و انقلاب جدید نجات داد.
لذا مجموعهی سیاسیون اصلاحطلب داخل کشور با چنین تلقی و نگاهی میکوشند کرسیهای انتخابی را در اختیار داشته باشند و برای این مهم نیز چشم امید به مشارکت مردم در انتخابات دارند. اما این گروه از اصلاحطلبان برای تحقق مشارکت حداکثری مردم گامی برای پر کردن شکاف موجود میان دیدگاهشان با دیدگاه مردم برنداشتهاند و تنها با برجسته کردن ناتوانیهای دولت احمدی نژاد میکوشند حقانیت خود را ثابت کنند. غافل از اینکه مردم در حقانیت اکثریت آنها تردیدی ندارند و تنها در پی ناامیدی از توانایی آنها در پیشبرد برنامههای اصلاحات از آنها رویگردان شدهاند. بنابراین، اگردر فاصله باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری (یکسال و نیم آینده) برای پر کردن این خلا جدیت نشان دهند میتوانند به بازگشت مجدد به قدرت امیدوار باشند در غیر این صورت دل خوش کردن به محبوبیت خاتمی و خوشحال بودن از نفرت عمومی از احمدی نژاد نتیجهای جز آنچه در انتخابات مجلس هشتم رخ داد نخواهد داشت و باید منتظر تمدید ریاست جمهوری احمدی نژاد برای چهار سال دیگر یا منتظر به قدرت رسیدن مدل تکامل یافتهتری از احمدی نژاد همچون قالیباف یا لاریجانی ماند.
چنانچه فرض را بر درستی دیدگاه اصلاحطلبان داخل ایران بگذاریم متقاعد کردن مردم به پذیرش دیدگاه تحلیلی اصلاحطلبان و مشارکت حداکثری در انتخابات نیازمند عوامل زیر است:
1- ترمیم رابطهی رهبران با بدنهی اجتماعی جنبش اصلاحات
نگاهی عمیق و تحلیلی واقعبینانه از هشت سال حضور اصلاحطلبان در قوای مجریه و مقننه نشان میدهد که حکومت زمانی توانست اصلاحطلبان را از قدرت اخراج کند که رابطهی رهبران اصلاحات با بدنهی اجتماعی جنبش، در پی تشدید ناامیدی مردم از اصلاحطلبان قطع، و برای حکومت مسجل شد که آنها بدنهی اجتماعی خود را از دست دادهاند و با خیالی آسوده میتواند هر بلای سر آنها بیاورد. پیدا کردن حلقه مفقوده میان رهبران اصلاحات با بدنهی اجتماعی جنبش، مهمترین گام برای ترمیم رابطه از دست رفته است. از منظر نگارنده، جنبش دانشجویی مهمترین حلقهی وصل اصلاحطلبان با مردم بود و درست از زمانی که جنبش دانشجویی مسیر خود را از جنبش اصلاحات جدا کرد و یا به تعبیر خودشان کوشیدند از قدرت فاصله بگیرند و به عنوان دیدبان حقوق بشر و دموکراسی عمل کنند، اصلاحطلبان مردم را از دست دادند. چراکه آنها دیگر حلقه واسطی برای انتقال دیدگاهاشان به مردم در اختیار نداشتند و وقتی ارتباط کلامی آنها با مردم قطع شد، دیگر نتوانستند آنان را در کنار خود داشته باشند. در واقع انتخابات مجلس ششم آخرین انتخاباتی بود که با مشارکت جنبش دانشجویی و جنبش اصلاحات برگزار و نتیجه به نفع اصلاحطلبان رقم خورد و از آن پس با تصمیم عدم مشارکت دانشجویان در انتخابات، جنبش اصلاحات از اکثریت قاطع به اقلیتی ناتوان در قدرت تبدیل شد. لذا اولین گام برای کسب موفقیت در انتخابات آتی، ترمیم رابطه با جنبش دانشجویی است. اگر اصلاحطلبان موفق به متقاعد کردن دانشجویان برای حضور فعال در انتخابات بشوند میتوانند از پیوند زدن آن با محبوبیت خاتمی به موفقیت دست یابند. در غیر این صورت، بی تردید هر تلاشی نافرجام خواهد ماند. چراکه جنبش دانشجویی ابزار قابل اعتنایی است که قادر به رفع نقطه ضعف اصلاحطلبان در به صحنه آوردن مردم است و با حضور مردم اقتدارگرایان حتی با دوپینگ شورای نگهبان و بیت رهبری نیز قادر به شکست دادن مردم نیستند. البته این کاری دشوار است، چراکه فاصله میان دیدگاه دانشجویان با اهل سیاست آنقدر عمیق است که پر کردن آن بسته به تغییر رویه اصلاحطلبان و نزدیک شدن به خواست و مطالبه دانشجویان و ارائه راهکاری عملیاتی برای اجرای طرح و برنامهای است که اصلاح طلبان برای پاسخ به مطالبات دانشجویان ارائه میکنند.
2- پرکردن خلاء رسانهای
بی تردید یکی از عوامل اصلی قدرت اقتدارگرایان در توسعه و بسط خودکامگی در ایران، برخورداری انحصاری از صدا و سیما و حاکم کردن سانسور در مطبوعات و به عبارتی در اختیار داشتن قدرت بدون رقیب در شکلدهی افکار توده هاست. بنابراین اصلاحطلبان و یا هر جریان سیاسی سومی برای تغییر فضای موجود نیازمند شکستن انحصار رسانهیی موجود هستند، همانطور که مهدی کروبی پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری گذشته دریافته بود که برای پیروزی در رقابتهای آتی نیازمند داشتن رسانهای است که بتواند ارتباط او را با مردم برقرار سازد. کروبی موفق به این کار نشد چون بنا داشت شخصا و با اتکاء به سابقهی سیاسی خود انحصار رسانهیی حاکم را بشکند و طبیعی بود که قادر به چنین مهمی نخواهد شد. چرا که وی از پتانسیل و قدرت لازم در این زمینه برخوردار نیست. نه تنها کروبی از چنین قدرتی برخوردار نبود بلکه کل مجموعهی اصلاحطلبان قادر نخواهند بود که بهصورت قانونی- براساس قوانین جمهوری اسلامی- رسانهای صوتی و تصویری یا روزنامهای آزاد در اختیار داشته باشند همانگونه که تاکنون از وجود آن محروم بودهاند. بنابراین، برای شکستن فضای موجود، به جای تلاش برای انتشار روزنامهای که بیش از 20 شماره نمیتواند منتشر شود یا راهاندازی سایتی اینترنتی که به سادگی قابل فیلتر شدن است، نیازمند طرحی جدید و رفتاری مدبرانه هستند. امروزه ماهواره با تمام مخالفتهای رهبران جمهوری اسلامی توانسته است مخاطبان قابل توجهی در داخل کشور پیدا کند طبیعی است که استفاده از این فرصت تنها راه ممکن برای شکستن انحصار رسانهای جمهوری اسلامی است. نمیتوان و نباید انتظار داشت که اصلاحطلبان داخل ایران بخواهند از کانالهای موجود ماهوارهای همچون صدای امریکا برای تبلیغ دیدگاهایشان استفاده کنند چراکه در اهداف با این رسانهها وجه اشتراک قابل توجهی ندارند ولی میتوانند مستقیم یا غیرمستقیم کانالی برای پرکردن خلاء ارتباطی شان با مردم ایجاد کنند چیزی که در این سالها از آن غفلت کردهاند.
3- تجدید نظر در روش و منش سیاسی
فارغ از ساختار غیردموکراتیک رژیم و تفاوت در دیدگاه رهبران و بدنهی اجتماعی جنبش
اصلاحات، هرگز نمیتوان در تحلیل چرایی شکست اصلاحطلبان از رفتارهای ناشایست
اصلاحطلبان و منش غیردموکراتیک آنها غافل ماند. خویشاوندسالاری و دوستسالاری به
جای شایستهسالاری، پایبندی بیش از اندازه به قوانین غیردموکراتیک و غفلت از قدرت
بدنهی اجتماعی و مرعوب شدند در برابر قدرت مطلقهی ولایت فقیه عوامل مهمی بود که
شکست اصلاحات را تسریع بخشید. لذا بازسازی این جنبش و بازگشت به قدرت نیازمند تجدید
نظر اساسی در روش و منش سیاسی این جریان است؛ ولی متاسفانه هنوز پس از شکست در چند
انتخابات متوالی نمیتوان ردی از تجدید نظر یافت. هنوز در فهرست کارگزاران اصلاحات،
خویشان و اقوام به جای نخبگان و شایستگان نشستهاند وهنوز در دایرهی بسته و به
صورت قبیلهای و هیئتی برای آینده تصمیمگیری میشود و هنوز قرار است ریش سفیدان
قبیله، مشکلات را حل و راه را هموار کنند. لذا این راه کج به سرمنزل مقصود نمیرسد.
اگر امروز «ارادانی«ها و بچههای محلهی «نارمک» تهران قدرت را در اختیار
گرفتهاند، در دورهی اصلاحات نیز قدرت در انحصار یزدیها و کارمندان سابق وزارت
ارشاد بود که با اتوبوس خاتمی آمده بودند. همانگونه که پیش از آن هاشمی قدرت را به
کرمانیها و اصفهانیها داده بود با این تفاوت که خاتمی بیش از دیگر روسای جمهور
ادعای شایستهسالاری به جای خویشاوندسالاری داشت.
به سخن کوتاه، احزاب و گروهای سیاسی اصلاحطلب مدعی سیاستورزی به جای ریشهیابی شکستهای پی در پی در پنج انتخابات اخیر، و به جای تمرکز روی جلب نظر و رای مردم، در فرصت باقی مانده به انتخابات ریاست جمهوری، به فکر معرفی نامزد انتخاباتی افتادهاند و بر اجرای سناریویی تکراری از نام «میرحسین موسوی» و «محمد خاتمی» شروع کردهاند و نیم نگاهی به «محمدرضا عارف» و « عبدالواحد موسوی لاری» و «مهدی کروبی» و «حسن خمینی» دارند و درست همان بازیایی را درپیش گرفتهاند که مخالفان اصلاحات با حمله به خاتمی در تدارکاش هستند. غافل از اینکه عامل عدم مشارکت مردم در انتخابات، نه نامزدان معرفی شده، بلکه بیاعتمادی به کارآمدی جریانهای سیاسی در شکلدهی فردای ایران، متناسب به خواست آنهاست که اگر این اعتماد تامین شود هر نامزدی از جنبش اصلاحات قادر به پیروزی در انتخابات خواهد بود.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: و يا مستقيماً در اينجا: ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)
لطفاً از افزودن تصوير در اين ای ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست. Your message: : پيام شما
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |