انديشهها و عملكرد سيد جمال
در بيداری و تجدد مسلمانان
عبدالمجيد الهامی
مقدمه
هنگام ظهور سيد، دنياي اسلام دنياي تشتت افكار و تضادهاي فكري بين انديشمندان ديني و علمي آنها بوده، اگر علمي بوده فقط نزد بزرگان ديني وجود داشته كه با هم در تضاد بودند و از نظر بعد حاكميت و سياست رهبران جوامع اسلامي چنان در تضاد و خصومت به سر ميبردند كه به قول خود سيدجمال گويي مسلمانان اتفاق ورزيدند كه با هم اتفاق نورزند و اتحاد كردند كه با هم اتحاد نكنند و از وقتي كه اين تفرق آغاز شد مسلمانان ديگر روي خير و عظمت را نديدند، يعني همان چيزي كه ميتوانست برايشان وحدت، قدرت، آفرينش بياورد تفرقهآور و ضعفآور شد.
سيد ميدانست تا زمانيكه از بعد فرهنگي و معنوي مسلمانان به آگاهي و شعور نرسيده باشند و تا زمانيكه به علم و علوم جديد دست نيابند نميتوانند در جاده كمال گام بگذارند. به همين دليل اولين مرحله از مبارزه با استبداد را در اين عمل ميديد و معتقد بود تا مسلمانان از اين طريق مسلح نشوند نميتوانند در مقابله با استعمار برآيند.
قاطعانه بايد گفت كه در طول صدسال گذشته هيچ متفكر مسلماني در جهان اسلام نيست كه مستقيم و غيرمستقيم از تفكر و دعوت سيد جمال اثر نپذيرفته باشد. البته سيد در كنار موافقان با مخالفان سرسخت و بعضاً نابكار و معاند نيز روبهرو شد. از ناآگاهان كه بگذريم سه دسته از شمار سرسختترين دشمنان او بودند: 1ـ سنتگرايان 2ـ استعمارگران 3ـ مستبدان. شايد بيش از همه عالمان و فقيهان سنتگرا در ايران، افغانستان، مصر و عثماني با وي به جدال و دشمني برخاسته و به آزار او دست زده باشند. حتي سلاطين مستبد غالباً با تحريك و تشويق همان فقيهان گذشتهگرا كه اسلام را با فقه و فقاهت مورد اعتقاد خود يكي ميشمردند، به آزار سيد دست زدند. اينان بودند كه با تفسيق (دروغگو خواندن يك شخص) و تكفير سيد، راه اقدامات ظالمانه استعمارگران و مستبدان را در مورد وي ميگشودند. در مورد شخصيت و نقش آثار و افكار سيد از موافق و مخالف بسيار گفته و نوشتهاند و شايد هنوز هم باب مجادله بسته نشده باشد، اما ظاهراً همه در يك مسئله اتفاق نظر دارند و آن اين است كه سيدجمال، سلسلهجنبان نوگرايي اسلامي بهشمار ميرود، ولي نوگرايي ديني و اسلامي كه امروز نام و عنوان آشنايي است داراي چه ماهيت و ويژگي عملكرد و نمودي است؟ اگر به اين پرسش، پاسخي روشن و كامل داده شود، آنگاه نقش سيدجمال در اين حركت نوين با وضوح بيشتر آشكار خواهد شد.
در اين مقاله، هدف از بحث درباره سيد و نوگرايي اسلامي آن است كه بدانيم سيد در اين موضوع، چه اهداف و نيتي را جستوجو ميكرد و تا چه حدود توانست در ارائه اين تز موفق و كارايي داشته باشد. شرايط جهاني و اوضاع كشورهاي اسلامي و مسائل حاكم بر آن، در موفقيت و ناكامي او چقدر تأثير داشته است؟ آيا در اين امر ياوراني داشته يا اينكه مخالفان سرسختي در برابر او ظهور كردند؟ و آيا هم لباسان او ياور او بودند يا اينكه سد محكمي در برابر او بودند؟ آيا ارائه تز نوگرايي او در آن زمان به موقع و بهجا بوده است؟ اينها همه پرسشهايي است كه ميتوانيم در اين مقاله بهدنبال پاسخ آنها باشيم و آنها را بررسي كنيم.
با اين توضيح كه مقاله پيش رو هر چند مختصر و كوتاه با زبان قاصر و الكني نوشته شده و شايد در حد شخصيت سيدجمال مطلب را ادا نكرده و شايد بعضي مسائل تكرار مكررات بوده، ولي فعاليت و تلاشي است ازسوي يك دانشجوي بسيار ناچيز تاريخ كه آرزوي ظهور سيدجمالها، اميركبيرها، شريعتيها و مصدقها را در جامعه اسلامي خود در سر ميپروراند تا راههاي رشد و برونرفت را پيدا نموده و موانع عيني و ذهني توسعه را رفع كنند. به اميد آن روز، آن هم با تلاش و مبارزه بيامان فكري علمي و جهد در تمامي امور جاريه. سيد از بعد راهنما و ارائه دادن راه و آگاهي در كشور خودمان ايران، نخستين فرد ايراني بود كه هموطنان خود را آشكارا به لزوم اقدام دستهجمعي براي تغيير شكل حكومت مطلقه به مشروطه دعوت ميكرد.
جهان همزمان با ظهور استعمار
سيدجمال نخستين نماد تاريخي فهم دوباره از اسلام اجتماعي، سياسي و معنوي نوانديشي ديني است. وي در سده سيزدهم هجري ميزيست و دعوتش را در سالهاي پاياني آن و سالهاي آغازين سده بعد شروع كرد؛ سدهاي كه منحطترين دوران تاريخ اسلام است. در اين قرن مغربزمين در اوج اقتدار سياسي، اقتصادي و اجتماعي بود و مسلمانان در حفيض انحطاط و عقبماندگي پريشاني و اين امر ريشه در تاريخ ملل اسلامي و بدفهمي از دين داشت. ابنخلدون مورخ، فيلسوف، تاريخدان و جامعهشناس مسلمان شايد نخستين كسي باشد كه باب اين بحث را در ميان مسلمانان باز كرد و از علل انحطاط دولتها و تمدنها پرسيد و براي اين پرسش پاسخي پيشنهاد كرد. پاسخ روشن ابنخلدون به اين مسئله آن بود كه وقتي دولتها «عصبيت» خود را از دست ميدهند دچار انحطاط ميشوند. عصبيت از اصطلاحات كليدي در فلسفه ابنخلدون است. از نظر وي وقتيكه دولتها به رفاه ميرساند عصبيت خود را از دست ميدهند و به انحطاط ميافتند.(1)
وي دولت خلفاي عباسي را مثال ميآورد كه چگونه دچار رفاه و فساد شدند و در ميانشان چند دستگي پديد آمد و درنهايت طعمه اقوام مغول شدند و بساط عزت و سلطنتشان درنورديده شد و ازسوي زهدي كه پارهاي از صوفيان در دوران خلافت خلفا برگزيدند و اعتراضي كه نسبت به شكوه و حشمت سلطاني دربار خلفا نشان دادند رفتهرفته تبديل به فهمي ذليلانه از دين شد. جمعي مفاهيمي كه روزي عرصه پيكار قوت و حركت و تهاجم ميآفريدند و تبديل به مفاهيمي ذلتآور شدند كه از آنها جز بوي مرگ و زوال و زبوني چيزي شنيده نميشد. علل انحطاط را اكثراً به بهترين وجه بيان كردهاند. تويين بي مورخ نامي انگليسي ميگويد از عوامل مهم انحطاط يك تمدن آن است كه رهبران يك تمدن به پرسشهاي تازه، پاسخهاي كهتر بدهند.
در دو قرن اخير كشورهاي اسلامي دستخوش رويدادهاي بزرگي بودهاند. بهدنبال افول قدرت و شكوه اسلام فساد دولتهاي اسلامي جهل و ناداني تودههاي مردم سلطه و نفوذ قدرتهاي استعماري به همراه نفوذ فرهنگي ضربههاي سهمگيني به پيكره امت اسلامي وارد آمده است. براي نمونه؛ با ضعف امپراتوري عثماني مصر در آغاز قرن نوزدهم ميلادي به اشغال ناپلئون در آمد و الجزاير نيز در سال 1830 به تصرف ناپلئون درآمد. بنابراين با توجه به سلطه استعماري انگلستان در كشورهاي مانند ايران و عراق بايد اذعان كرد كه تمامي بلاد اسلام زير سلطه استعمارگران مسيحي غربي قرار گرفت. سلطهاي كه در واقع استمرار همان جنگهاي صليبي قرون وسطايي بود، پس از تصرف مصر توسط ناپلئون و شكست مسلمانان و بهدنبال آن ضعف خلافت عثماني كه بهعنوان مركز خلافت اسلامي شناخته ميشد حركتهايي در پارهاي از كشورها بهوجود آمد. در سودان احمد سوداني بهنام مهدي عليه سلطه انگليسيها قيام كرده و توفقياتي به دست آورد.(2)
در ايران حكومتي حاكميت داشت كه فقط بهعنوان يك عروسك حاكم نماد داشت و تمامي امور آن بهوسيله عوامل دولتهاي خارجي اداره ميشد، بخصوص سفراي انگليس و روسيه و از درون مردم مورد تهاجم خوانين و ملاهاي درباري كه توجيهكننده حكومت بودند و در استقرار اين وضع نقش مخربي را ايفا ميكردند قرار داشت ولي با تمام اين اوضاع، افكار جديد و مخالفان وضع موجود در سطح جامعه ايران بحث براي نوگرايي و تجدد در امور اجتماع مشاهده ميشد و تا حدودي زمينه آماده ظهور فردي شد كه بتواند اين وضعيت را بهسوي يك نقطه هدفدار سوق بدهد.
در عثماني پس از شكستهاي متعدد و خفتآوري كه از دولتهاي اروپايي پذيرا شده بود و تا حدودي اختلاف يك دسته عليه او شكل گرفته در درون حكومت عثماني و جامعه آن يك نوع تمايل به اتحاد تمامي مسلمين براي رويارويي و مقابله با اين موج متحد اروپاييان پديدار شده بود و باز همه آماده بودند كه رهبريتي معنوي و فكري اين مجموعه بيدار شده را شكل و فرم دهد تا بتواند به مقابله با هجوم فرهنگي و سياسي و نظامي اروپاييان بشتابند.(3)
آغاز نوگرايي
سيد هم دعوت نخستين اسلام را بهخوبي شناخته و هم علل و عوامل انحطاط بعدي مسلمانان را كشف كرده بود. با شناخت وضعيت علمي، فرهنگي و اقتصادي دنياي جديد از يكسو و با درك ماهيت استعماري دستاندازيهاي دولتهاي اروپايي از سوي ديگر ميدانست كه در كجاي تاريخ است و در كدام جهان زندگي ميكند. از اينرو، نداي بيداري سر داده و مسلمانان را به بازنگري همهجانبه فرهنگ، اقتصاد و سياست دعوت كرد. وي بارها تكرار كرد كه اگر مسلمانان از سنتهاي زاييده تاريخ رها شوند و پيام حقيقي قرآن را بشنوند و به قول خود او قرآن را از گورستان به ميان خود بياورند قادر خواهند بود كه به اتكاي معجزه ايمان، آگاهي و اراده عظمت اوليه خود را تجديد كنند.
به همين منظور و ايده، او تز تجدد يا نوگرايي اسلامي را آغاز كرد و براي رهايي مسلمانان از سير قهقرايي به احياي تفكر اوليه اسلام و تجدد دوبارهاي در عمل و تئوري ديني پرداخت. نوگرايي اسلامي و با اسلام نوگرا صفتي بوده و هست براي فهم و تفسير تازهاي از اسلام. تفسيري كه در برابر اسلام سنتي قرار داده و در برخي از محورها در ستيز با آنان واقع ميشود. ماهيت اسلام نوگرا و اين تز جديد و برنامه نوين چيست و چگونه است؟ ناچار بايد به اين پرسش پاسخ داد كه اسلام سنتي چيست؟
اسلام سنتي
چنان كه از انتساب سنت به اسلام برميآيد. عبارت از مجموعه عقايد، احكام، شعائر، معارف، علوم و فرهنگي است كه جز عقايد اصلي و پايه بخش اندك از احكام عملي آن در طول تاريخ هزاروچهار صد سال شكل گرفتند و با تأثيرپذيري از آداب، سنت، فرهنگ و معارف ملل مغلوب در فتوحات اسلامي آمده است. بدينترتيب ميتوان گفت كه اسلام سنتي همان «اسلام تاريخي» كه دستاورد عمده آن تبديل ايمان، رهايي و حركت به سنت و سكون بوده است، اما اسلام نوگرا و يا اسلام تجديد حياتيافته عبارت است از دعوت به اسلام نخستين و شنيدن پيام اوليه قرآن مبني بر هدايت، عدالت، آزادي و مبارزه با تمامي عوامل بازدارنده كرامت، آزادي اخلاقي و اجتماعي انسان ازجمله اسلام سنتشده از يكسو و استعمار و سلطه بيگانه از سوي ديگر و نقطه افتراق و اصطكاك دو نوع اسلام اين است كه اسلام سنتي، فرهنگ و معارف ساخته تمدن اسلامي را مساوي با اسلامي ميداند و امروز نيز فقط اسلام را حفظ و حراست از آن مجموعه ميشمارد. اما اسلام نوگرا، ايمان، كرامت، استقلال فردي و ملي توسعه اقتصادي و اجتماعي و آزادي سياسي امت اسلامي را مساوي با اسلام ميداند. اسلام اولي عمدتاً شكل را محترم ميشمارد و دومي محتوا را. اولي خود را نيازمند بازسازي در انديشه، تفكر و عقايد نميبيند و دومي معتقد است كه تا اسلام آزاد نشود، مسلمانان آزاد نخواهند شد و نهايت اينكه اولي حتي هنوز هم چندان اعتنايي به دنياي امروز و تحولات عميق و سرنوشتساز آن ندارد. دومي خواهان تجدد حيات اجتماعي مسلمانان برپايه سه عنصر اساسي است.
1ـ ايمان رهاييبخش اوليه اسلام بهمثابه مكتب راهنماي عمل.
2ـ استخراج منابع فرهنگي اسلام و نقد و پالايش آن.
3ـ بهرهگيري از علوم و فنون امروز دنيا در توسعه و رونق اقتصادي و اجتماعي به معناي كنوني آن.
مراجعه سيد به اهل قرآن و آوردن قرآن و آيات و اصول محكم اسلامي به متن مبارزه اجتماعي به مانند همان دوران اوليه كه قرآن و اسلام در بطن اجتماع خود را بهعنوان اصول محكم و ثابت نشان داده بود، كه با زدودن غبارها، اوهام، خرافات و آشناكردن مردم با آن اصل بتواند دين را نو كرده، «نو» بهمعني جديد، نه بلكه به معني برگشت به اصل بدون هيچ قيد و شرط تا بتواند جامعه و اجتماع را از آن عقبافتادگي و انحطاط و سراشيبي كه بنيان استبداد و استعمار است نجات دهند. تمامي گفتارها، نامهها و بيانات او گرفته از اين اصل محكم بوده است.(4)
حركت انسان و جامعه از ديد سيد در عبارات، اوهام و خرافات برخاسته از متوليان دين سنتي نبود، بلكه آن جهاد و تلاش انسان در شناخت دنيا و طبيعت و شناخت قانونمنديهاي طبيعت و كشف و استفاده از آنها به كمك اسلام و به ياري خداوند، يعني حركت رو به جلو و با علم جديد نه درجازدن و خرافهپرستي و اوهام و اين تغيير و تحول فقط و فقط در خود انسان نهفته است.(5)
سيد رمز حركت را در اين ميديد كه علل و عوامل عقبافتادگي جامعه را بشناساند، چرا كه با شناسايي و آگاهي از عقبافتادگي ميتوان بهتر به جلو حركت كرد. او ميگويد: «چرا عقب افتاديم؟» در جواب ميگويد: «اولاً، عقل را كه راهنماي سعادت و نجات است متابعت نكرديم و به زنگار جهل تيره ساختيم. ثانياً، در اقوال صدق و راستي كه لازمه دين اسلام است پيشه نكرديم. دروغ و بهتان، كذا و افترا عادت و ملكه ما شد. سلامت نفس تبديل به شرارت و خيانت گرديد، اتحاد و همدستي را به نفاق و دورويي مبدل ساختيم و غيره....»(6)
حركت و اقامت سيد در هند و آشنايي او با اوضاع آن ديار و استعمار هند بهوسيله انگليس و اوضاع فلاكتبار مسلمانان هند او را هر چه بيشتر در يافتن اصل و ريشه معضل عقبماندگي و استفاده استعمار غدار از آن ياري نمود. سفر او به افغانستان و در بطن مبارزات و جنگ قدرت آنجا و دخالت انگليسيها او را هر چه بيشتر آبديدهتر كرد كه ريشه عقبماندگي را در يابد و اين ريشه چيزي جز استحمار مسلمانان آن هم بهوسيله بيگانگان و عناصر متحجر و وابسته به بيگانگان نيست و تنها راه رسيدن به آزادي و تكامل و ترقي را تجديد در افكار و معتقدات ديني مردم ميدانست.(7)
سيد براي اينكه بتواند مردم مسلمان را در شناسايي و اثبات اينكه اسلام همه شرايطي را كه براي پيشرفت ملتها و اصرار سعادت در دنيا و آخرت لازم است دارد توضيح ميدهد كه نخست آنكه، روح عقول امم و قبايل از كدورت خرافات و زنگهاي عقايد باطله و بيهوده پاك باشد. دوم آنكه، هر فردي از افراد هر ملت بايد متصف بوده باشد به نهايت شرافت، يعني هر واحدي از امم خود را به غير از رتبه نبوت كه رتبهاي است الهيه، سزاوار و لايق جميع پايهها و رتبههاي افراد و انسانيه بداند و سوم، آحاد هر امتي از امم عقايد خود را بر براهين متقنه و ادله محكمه مؤسس و از اتباع ظنون در عقايد دوري گزينند و به مجرد تقليد آبا و اجداد خويشتن قانع نشوند، زيرا آنكه اگر انسان بلاحجت و دليل به اموري اعتقاد كند و اتباع ظنون را پيشه خود سازد به تقليد و پيروي آباي خود خرسند شود و عقل او لامحاله از حركات فكريه باز ايستد و اندك اندك بلادت [كودني] و غباوت [حماقت و پستي] بر او غلبه نمايد، چهارم آنكه، بايد در هر امتي گروهي پيوسته به راهنمايي و آموزش مردم بپردازند و در شناساندن معارف حقه بكوشند و گروهي ديگر وظيفه تربيت اخلاق مردم را به عهده بگيرند و از امر به معروف و نهي از منكر غافل نشوند.(8)
اما وجهه كار علمي، ديني و فرهنگي كار سيد در اين بود كه براي نخستينبار گامي بزرگ در عصر معاصر برداشته شد و آن هم كوشش در راه عقليكردن بينش مذهبي بود و چنانكه گفته شد حتي علميكردن كلام و تفسير و احكام بهگونهاي كه او را ميتوان مؤسس كلام جديدي شمرد. او فلسفههاي جديد و فرضيات علمي اروپاي قرن نوزدهم را زيربناي منطقي و استدلالي كلام كرد.(9)
اين كار، اثر بزرگي در تضعيف قدرت ارتجاع، اختناق، كهنهگرايي و نابودي خرافات مذهبي و ميل به كهنهپرستي جمود و انحطاط كه بويژه در اين عصر به اوج رسيده بود و اسلام را زنداني جهل و جمود ساخته بود داشت و در عين حال از نظر علمي و اجتماعي نيز پايههاي تحول و حركت و خلاقيت و پيشرفت را در جامعههاي اسلامي و آشنايي انديشههاي مسلمانان با افكار، عقايد، زندگي صنعت و بهطور كلي فرهنگ و تمدن عصر ما ريخت.(10)
سيد در نامهاي به حاج امين الضرب مينويسد: از اين اوهام و خرافاتي كه به نام دين و مذهب بر جامعه مستولي شده چنان بيزار است كه با تمام وجود به آنها حمله ميكند و درصدد براندازي استيلاي جهل ميباشد او ميگويد خداوند تعالي بيزار است از اين اعمال جاهليت و رسوم وحشيها كه بر سر آنها عمامه اسلام و دين نهادهاند اينكه من جهاراً [آشكارا] ميگويم و عالم در اين نزديكي خواهند ديد.(11)
آهنگ ديني و محتوايي انديشههاي سيدجمال چنان درخور تأمل و توجه بوده است كه به جرأت ميتوان او را تقويتكننده جريان تجددخواهي در ايران و جهان اسلام دانست. با اقدامات سيد در جهت رشد و رونق دوباره اسلام در ميان جوامع اسلامي چنان پايگاه مهم و ويژهاي را در نوگرايي اسلامي بهدست آورد كه تا به حال به مانند او كمتر ميتوانند برسند. در چنين اوضاعي احساس ميشد كه هم ايران، هم امپراتوري عثماني در معرض خطر بر افتادن ازسوي امپرياليسم غرب هستند و اتحاد زير لواي فرمانرواي عثماني بهعنوان سلطان نه خليفه كاري بسزا براي دفاع خواهد بود.(12)
در اين ارتباط و براي محققكردن ايده خود، انجمني را تشكيل داد تا بتواند با تبليغات شديد و اقدامات مؤثر، احساسات ضداستعماري را عليه امپرياليسم غرب رهبري كند. او نامههايي به عالمان شيعه ساكن ايران و عتبات مقدس عراق فرستاده و به پاسخهاي دلخواهي دست يافت. از سوي ديگر با ياري جستن از مطبوعات آن زمان و بخصوص قلم زني سيد و انتشار نشريات و جريده، او ميتوانست پيگير ايده خود باشد، ازجمله العروهالوثقي بيش از همه موقعيت داخل و خارجي دنياي اسلام را تجزيه و تحليل ميكرد و علاجي كه براي رنجهاي مبتلابه اسلام عرضه ميداشت از عنوان همين نشريه نمودار بود. محمد البهي نويسنده مصري ميگويد همه فعاليت او (جمالالدين) رنگ سياسي داشت، اما اساس و منشأ آن فعاليت، قرآن بود.(13)
سيدجمال در ارتباط با ياري گرفتن از قرآن و دين اسلام جهت اساس و منشأ فعاليت مسلمانان براي اتحاد و همياري بين آنان عنوان ميدارد: من آرزو دارم كه سلطان همه مسلمانان، قرآن باشد و مركز وحدت آنان. ايمان او در عروهالوثقي از ضرورت برقراري مجدد اتحاد ميان امت مسلمان سخن ميگفت. اتحاد مسلمانان را در ابتدا خلافت و علما هر دو تأمين كرده بودند و پس از پراكندگي قدرت خلافت، اين كار تنها به علما محول شده بود تا اين كه علما نيز به سبب اختلافهايي كه در اصول عقايد با هم داشتند به تفرق گراييدند.(14)
سيد با طرح بازگشت به خويشتن خواستار تغيير بنيادي جامعه به سمت اسلام اصيل شد. وي مقابله با نفوذ استعمار و مبارزه با استبداد داخلي را چاره اين كار ميدانست. سيد در مبارزهاش به بررسي مسائل فكري، عقيدتي و سياسي ميپرداخت. مخاطبين او عمدتاً تودهها بودند، ولي زمانيكه به آنها دسترسي نداشت ناچار خطابهاش را با شخصيتهاي سياسي و علما مطرح ميكرد و اينها نيز مشكلاتي براي او پيش ميآوردند. سيد خطابههايي ايراد ميكرد كه اساس آن ايجاد وحدت اسلامي و برهمزدن تشكيلات استعماري انگليس و تحكيم آزادي و استقلال حقيقي ممالك اسلامي بود.(15)
سيد جمالالدين اهل علم و ارباب قلم را كه در مجلس او حاضر ميشدند به تحرير و انشاي مقالات علمي و ادبي در مواضع مختلفه تشويق و راهنمايي ميكرد و هم او بود كه مدت نزديك به دهسال اقامت خود در مصر فن تأليف و ترجمه را ترقي داد و مؤسس طريقه جديدي در نويسندگي عربي شد و شاگردان بهنامي مانند شيخ محمدعبده مفتي معروف مصر تربيت كرد و نسل جديدي از نويسندگان و اهل قلم بهوجود آورد.(16)
بدين ترتيب سيد راه زندگي نوين را به مردم آموخت و تخم نهضت فكري و اجتماعي را در خاك مصر پراكند و از آن پس اين تخم را با ارشاد خويش و به ياري ارباب جرايد و شاگردان خود آبياري كرد و از اين حزب ادبي، حزب سياسي بزرگي بهوجود آورد.
سيد تعصب ديني را ميستايد، زيرا آن را مايه يگانگي و سرفرازي هر قوم در دفاع از حق خويش ميداند و بر كسانيكه آن را مانع پيشرفت اهل دين بهسوي تمدن ميشمارند حمله ميكند، ولي در عين حال ميگويد كه تعصب صفتي همچون صفات ديگر اعتدالي دارد و افراطي و تفريطي.(17)
اهداف سيدجمالالدين
سيدجمالالدين در زندگي پرفراز و نشيب خود متحمل رنجها و مشقات زيادي شد. انگليسيها وي را از هند اخراج كردند. در ايران، ناصرالدينشاه با آن وضعيت ناهنجار، وي را از ايران اخراج كرد. خليفه عثماني سيد را از استانبول بيرون كرد تا موجب خوشحالي شيوخ ارتجاعي دربار شود. در مصر نيز به دستور خديو مصر و به اشاره مقامات استعماري انگلستان اخراج شد. پذيرفتن اين همه آوارگيها بدون شك ناشي از انگيزه دروني و به خاطر اهداف والاي انساني و در راه رهايي انسانها بود. تحمل اين همه مصائب در شناخت و تعهد سيد به اسلام بود. دردهايي كه وي در كل جوامع اسلامي آن روز تشخيص داد و شامل نفوذ استعمار غربي و امپرياليزم و سپس استبداد و حكام محلي بود كه با توسل به ناآگاهي و جهل تودههاي مسلمان صورت ميگرفت. مردم در اين ميدان از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و نهتنها از پيشرفتهاي علمي جهان بياطلاع بودند، بلكه درگير عقايد خرافي به دور از اسلام واقعي بودند. تفرقه و جدايي ميان مسلمانان به عناوين مختلف بر آنان حكومت ميكرد. درون كشوري مثل ايران دعواهايي مثل شيخي و متشرعه مطرح بود. سيد همه اينها را ميديد و به طرق گوناگون سعي در گسترش حركت آزاديخواهانه خود داشت.
سيد براي اينكه از هوس اتحاد اسلام عبدالحميد سلطان عثماني به سود فعاليتهاي خود بهره بردارد. ظاهر كار خود را براساس اتحاد اسلام قرار داده بود، ولي مجالس ملاقات و مسامره [گفت و شنود] شب و روز او با آزاديخواهان مصر، سوريه، هند، ايران، عراق، آلباني و تاتارهاي روسيه صرف تهذيب و ترتيب نفوس ميشد كه بعدها در نهضتهاي آزاديخواهي كشورهاي خود منشأ فوايدي شدند.(18)
سيد دريافت كه اساس عقبافتادگي و شوربختي ممالك اسلامي در بينصيبي ملتهاي مسلمان از آزادي و دانش است و اين نقيصه را نتيجه اسلوب حكومت مستبد شناخت و دريافت مادامي كه شكل زندگاني سياسي در ممالك اسلامي تغيير نكند و حكومت مشروطه جاي حكومت استبدادي را نگيرد، نجات مسلمانان عموماً و ايرانيها خصوصاً ميسر نيست.(19)
سيد جمالالدين براي درمان دردهاي سياسي كه بهوجود آنها در تن، جان، مالك و ملل اسلامي پي برده بود، به سه اصل اعتقاد پيدا كرد: نخست، تبديل شيوه حكومت از استبداد به مشروطه و برقراري قانون بهجاي رسوم و اوامر. دوم، از ميان بردن آثار تفرقه مذهبي و احياي روح وحدت اسلامي. سوم، مبارزه آشكار و بيرحمانه با نفوذ استعماري انگليس كه بنا به آنچه در آن روز از قول گلادستون نخستوزير آن كشور نقل شده بود، دشمن شماره يك اسلام و قرآن شناخته ميشد.(20)
در دنياي اسلام نهضت سيدجمال در دو جبهه فرهنگي و سياسي پيش ميرفت و خودآگاهي مترقي اسلامي ضداستعماري تودههاي وسيعي را بسيج ميكرد.
عمل سيد يك عمل انقلابي در بطن جامعه است، يعني بهجاي راه نشاندادن به آنها آگاهي و آموزش راه را ميدهد تا خود مردم آن را بشناسند و حركت كنند بهمانند تمامي متفكران انقلابي ديگر.(21)
سيد كه در طلب آگاهي و رشد فرهنگي و آزاديخواهي مسلمانان بود حاضر ميشد كه از هر وسيله براي متحققكردن اين موضوع بهره برد و به همين خاطر ميتوان حتي پيوستن او را به فراماسونري هم توجيه كرد. قابل ذكر است فراماسونري كه از آن صحبت ميكنيم نه پيامدها و علائم بعدي در جهان سوم و اسلام بود كه به سرسپردگي افراد عضو آن به استعمار انگليس انجاميد، بلكه نفس فراماسونري كه در ابتدا ايجاد شده بود كه نشان ميداد عضو اين سازمانهاي در راه اعتلاي منافع ملي خود چگونه عمل و راه ميروند.
از دلايل پيوستن سيد به فراماسونري را در مصر در فحواي كلام او ميبايد شناخت كه اهداف او از اين تماس و ارتباط چه بوده است. او ميگويد: نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد كه در پناه آزاديخواهان شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي، مساوات و برادري بود كه مقصود منفعت عالم انساني است كه در پشت سر آن براي نابودكردن ستمكاران كوشش ميكنند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند.»(22)
البته قابل ذكر است پيوستن سيد را كه در اينجا آورديم براي توجيه عملكرد سيد در جهت رسيدن به اهداف آزاديخواهي است نه تبرئه خود فراماسونري در آينده كشور ايران. در اينجا از استاد محيط طباطبايي نقل قول ميآوريم كه از دلايل و اهداف سيد در جهت اين عمل حكايت ميكند. استاد ميگويد: «سيد هر عنواني و اقدامي را كه براي پيشرفت نظريه سياسي خود مفيد ميدانست بدان دست ميزد و قيد عقيده و محل انتشار و روش خاصي را كه مضر به توسعه افق نفوذ فكري براي اصلاحات عالم اسلام ميدانست از ميان برداشته و چند صباحي از دسته فراماسونرهاي مصري كه وسايل نشر عقيده و افكار در اختيار داشتند استفاده كرده بود.(23)
نظر سيد درباره عقايد و صناعت بشري در دارالفنون عثماني يكي از اولين تغيير روشها و گرايشها به علم و علوم و زندگي بشري بود كه براي آن زمان روح حاكم بر جوامع اسلامي تازگي خاصي داشت. او زندگي و معيشت بشري را به تن آدمي تشبيه كرده و وظايف هر يك از صنوف مختلفه اجتماع را با عمل يكي از اعضاي بدن انساني تطبيق داده و گفته بود كه تن آدمي با روح زنده است و روح پيكر اجتماع با نبوت است و يا حكمت و فرق اين دو در آن است كه نبوت يك موهبت آسماني است كه خداوند آن را به هر يك از بندگان خود كه اراده فرموده اختصاص ميدهد و اما حكمت را با انديشه و نظر در معلومات ميتوان به دست آورد. پس پيامبران از خطا مصوناند، ولي دانشمندان نهتنها جايزالخطا هستند، بلكه خود در خطا ميافتند. اين اولين قدم سيد براي نسبي قلمدادكردن اقدامات بشري بوده است، چرا كه با قائلشدن خطا براي اعمال افرادي مانند دانشمندان و عالمان خود بهخود هر اقدام و فكري كه بهعنوان وحي منزل ازسوي اين افراد صادر ميشد، خدشهآور شد.(24)
سيد همه تكاپوهاي سياسي و اجتهادي خود را در سراسر زندگانياش در چارچوب باورهاي مذهبي اسلامي و ويژگيهاي فرهنگ اسلامي شكل داده است. او در ضمن به جمعآوري شاگرد و پيرو مشغول بوده و به آنها ياد ميداد كه براي مخالفت سازمانيافته افراد بايد داراي جلسات و انجمنهاي مخفي بوده و جزوهها و نشريات خود را بهطور مخفي توزيع و يا پست كنند و از قرار معلوم او با آنها در مورد ضرورت اتحاد نيروهاي مذهبي در برابر دستاندازيهاي خارجي صحبت كرده است.(25)
سيطره استعمار و استثمار كشورهاي اسلامي ازسوي دولتهاي بزرگ خارجي را سيد در انحطاط و عقبماندگي آنان ميدانست و او براي اين موضوع كه از اهداف مهم وي براي مقابله با آن بود توضيح ميدهد: مسلمانان تا زمانيكه در پرتو ديانت حقه خود به آن عقايد و خصال آراسته بودند بر ملتهاي ديگر برتري داشتند تا جاييكه در ظرف يك قرن از كوههاي آلپ تا ديوار چين را به تصرف خود درآوردند و دفاع اكاسره و قياصره را به خاك مذلت ماليدند. تا آنكه در قرن چهارم نيچريان [طبيعتگرايان] بهنام باطنيه و صاحب السر در مصر آشكار شدند و براي نشر آراي خود «طريق تدليس و تدريج» را پيش گرفتند و اساس تعليم خويشتن را بر اين قرار دادند كه اولاً تشكيك كننده مسلمانان را در عقايد خود و پس از تثبيت شك در قلوب عهد و پيمان از ايشان بگيرند و چون علماي دين در پي مقابله، آنان برآمدند خون هزاران تن از علما را ريختند و بعضي از آنان «آن عقايد فاسده را فرصت يافته بر روي منبر الموت جهاراً به عالم ظاهر ساختند» و بدينگونه كمكم اخلاق امت مهديه را شرقاً و غرباً فاسد كردند تا آنكه نخست راه براي هجوم صليبيان و سپس تردد مغول باز شد و ارباب تاريخ. ابتدا انحطاط سلطه مسلمانان را از محاربه صليب ميگيرند و چنان لايق بود كه آغاز ضعف مسلمانان و تفرق كلمه آنها را از شروع آن تعليمات فاسده و آراي باطله بگيرند.(26)
سيد با شناختن چگونگي ضعف و انحطاط مسلمانان، هدف خود را بر شناساندن و آگاهكردن اين معضل براي جوامع اسلامي داشت تا با شفافيت و بهرهجويي از اسلام اوليه به تعالي و تكامل و جاده پيشرفت گام گذارد.
يكي از اهداف سيد كه در نشريه عروهالوثقي آمده و به آن پرداخته، مبارزه با روحيه نوميدي مسلمانان در كوشش براي چارهجويي دشواريهاي خويش و رفع اين توهم بود كه گويا زمان رهايي مسلمانان گذشته است.(27)
سيد ميدانست كه مسلمانان تا زمانيكه خويشتن را از عقده بيچارگي در برابر استعمار انگليس نرهانند از ايشان نميتوان چشم داشت كه بر ضد استعمارگران بيگانه و اميران ستمكار و ظالم شعار شمار به پيكار برخيزند، از اينرو در سراسر زندگي خوش ميكوشيد تا مسلمانان را در مبارزه با انگلستان قويدل كند و نشان دهد كه اگر مسلمانان به راستي يگانه و بسيج شوند ميتوانند انگلستان را از گسترشخواهي و زورگويي باز دارند.(28)
او تمامي مبارزه و هدف خود را بر اين گذاشت كه اسلام را دين پيكار و سختكوشي بداند و از اين رو به روي فريضه جهاد بسيار تأكيد كند. به نظر او در برابر حكومتي كه مصمم به نابودي اسلام است مسلمانان راهي جز توسل به زور ندارند. بدينجهت بر همه آن گروه از رهبران ديني مسلمان كه به تعاليم اسلامي رنگ مسالمتجويي و سازشگري ميدهند سخت ميتافت.(29)
فعاليت سيد از پرداختن به تجدد مذهبي و شناخت بهتر مذهب براي اين بود كه ميديد بهنام مذهب هم استبداد پايههاي خود را مستحكم ميكند و هم استعمار از اين استحصار به گمان سيد استفادههاي بسياري ميبرد. پس بهترين هدف را در اين رهگذر در اين ميديد تا به ضرورت اصلاح و خاتمهدادن استبداد سخن بگويد.(30)
سيد تلاش ميكرد از جريان وحدت اسلامي نه براي تثبيت حاكميت خاسرين، بلكه در راستاي اصلاح حاكميت و استفاده بهينه از نيروها در راستاي اهداف خود استفاده بكند. سيد با پيگيري وحدت اسلامي كه آن يكي از مهمترين اهداف آرمان خود ميشمرد و تلاش فراواني براي وحدت شيعه ـ سني به خرج ميداد پيگيرتر و يكدلتر بود و اين عمدتاً ناشي از آن بود كه پيشينه تعليم و تربيت او هم در سنت سني و هم در شيعه ريشه داشت و از آنجا كه وطن خاصي براي خود نپذيرفته بود و ميتوانست منادي و مبلغ تسامح و سعهصدر در مسائل ديني و عقيدتي باشد.
اين مرد بزرگ كه بدون شك برخاسته از كشور ماست در تحول اوضاع ادبي، اجتماعي و سياسي كشورهاي خاورميانه نفوذ مستقيم داشته، سررشته غالب اصلاحات و تطورات اجتماعي اين ناحيه با افكار و اعمال او پيوستگي پيدا ميكند. مردي كه مدت سيسال يا كمتر با سياست انگلستان بهطور مستقيم و غيرمستقيم در شرق و غرب مبارزه كرد. فعاليت سياسي سيد كه درون لفافه تدريس حكمت و مسامره ادبي پوشيده بود هسته مركزي نهضت سياسي مصر را براي كوتاهكردن سنت استبداد خديو و ستيزهجويي مقاصد استعماري دولتهاي غرب و برآوردن سطح استعداد سياسي فلاحزادگان مصر جهت شركت در مسئوليت اداره كشور خود مهيا ميساخت. سيد براي پيگيري هدف و تز خود براي برآوردن اسلام و مسلمانان از خواب انحطاط از اين كشور به آن كشور مهاجرت ميكرد تا پنجه در پنجه با جهل و خرافات و نفوذ استعمار انگلستان و سياست سيطره بر ممالك اسلامي مقابله كند و اين تا بدانجا رسيد كه بر اثر فشار سران دولتهاي اسلامي كه عوامل استبداد و استعمار بودند و انگلستان از هند به مصر و از مصر به عثماني و ايران و اروپا در رفتوآمد و تبعيد و اخراج قرار داشت. اين فشارها و اعمال هيچ خللي در اراده و راه او پديد نياورد و همچنان بر اهداف خود پاي ميفشرد.
تأثير انديشه نوگرايي سيدجمال در جامعه اسلامي
از تأثير افكار و انديشههاي سيدجمال در جامعه اسلامي كه ميراث عظيمي بهدنبال داشت ميتوان به موارد زير اشاره كرد: نخست، اعتقاد به توانايي ذاتي دين اسلام براي رهبري مسلمانان و تأمين نيرومندي و پيشرفت آنان. دوم، مبارزه با روحيه تسليم به قضا و قدر گوشهنشيني و بيجنبشي، سوم، بازگشت به منابع اصلي فكر اسلامي. چهارم، تفسير عقلي تعاليم اسلام و فراخواندن مسلمانان به يادگرفتن علوم نو و پنجم، مبارزه با استعمار و استبداد بهعنوان نخستين گام در راه رستاخيز اجتماعي و فكري مسلمانان.(31)
او در جهت رهاندن ذهن مسلمانان از قيد تقليد به سرزنشهاي كلي در باب تسليمطلبي سياسي تودههاي مردم پرداخت. سيد همراه با شاگرد خود عبدو بر شمردن فضائل حكومت مردمي و با حملات مداوم و نيرومند خود به اعتقاد عامه كه به تقدير الهي همراه ساخته بودند و احتجاج ميكردند كه اسلام دين اختيار است.(32)
آنكه مردم چشم و گوش بسته را كه در زندان تاريك استبدادي بهوجود شمعي آشنا كرد و در راه جلب آن شمع به محفل عمومي رنج برد و جان نشانده در حقيقت سرخيل و رهبر و قطب دايره محسوب ميشود چهره مظلوم سيدجمال الدين اسدآبادي بود.(33)
نظرات مبارزان بزرگ تجددخواهي اسلامي و جوامع اسلامي از نقش سيد در راهاندازي و پيروزي نهضتهاي آنان داراي اهميت است. در اينجا چند مورد مهم آن را براي روشنشدن بحث خود ميآوريم. ابوكلام آزاد گفته است، سيدجمالالدين در حيدرآباد و كلكته نخستين شالوده نهضت جوانان مسلمان را براي شركت عناصر ديگر هند در راه تحصيل استقلال بهوجود آورد.(34)
آيا فقط استقلال يا اول مبارزه سيد براي تجديد اساس فكر خود مردم هند در راه كسب هويت مستقل خود بود و بعد كسب استقلالند؟ البته نبايد از ياد برد كه مبارزه بيامان سيد براي مقابله با اقدامات سر سيد احمدخان در جهت همگامي احمدخان و راهگشابودن او در جهت مسخ فرهنگي و هويت مسلمانان هند از سويي انگلستان چقدر مؤثر بوده. يكي ديگر از رهبران مبارزه جهان اسلام در مقابله با استعمار انگلستان شيخ مغربي است كه از قول بلنت انگليسي مقيم مصر ميگويد كه در آغاز نهضت مشروطه 1907 عثماني ميگفت كوشش عثماني براي تغيير حكومتشان از استبداد به مشروطه در درجه اول مربوط به تأثير افكار سيد جمالالدين بوده است كه در پايتخت عثماني چندي ميزيست و با ايشان گفتوگو ميكرد.(35)
در ادامه اين مطلب نقلقولي از مرد اول مبارزه جنبش آزادي مصر با انگلستان در رابطه با سيد بايد آورد كه نقش سيد چقدر در بيداري جوامع مؤثر بوده و افكار و عقايد سيد تا چه اندازهاي در اين ملل مسلمان رخنه و نفوذ يافته بود و آگاهي كه سيد به مردم داده بود تا چه حد فايده بخشيد. سعد زعلول ميگويد: من اين نهضت را چنانكه گويندگان اين مجلس امروز گفتند از پيش خود نيافريدهام، بلكه اين يك نهضت قديمي است كه سيدجمالالدين و شاگردان و پروردگان مكتب او در ايجاد آنان تأثير بسزايي داشتهاند.(36)
تأثير سيد در فتواي مرحوم شيرازي درباره تنباكو بدون شك محصول تمهيد مقامات سياسي سيد بود. يادآور اين مسئله بايد شد كه در حقيقت غير از مرحوم ميرزاي شيرازي كه از بابت موضوع سؤال مهم و جامع سيد براي صدور فتواي حرمت دخانيات دلآزرده بود، ديگر طلاب و علماي حوزه درس آن مرحوم با افكار و آمال سياسي سيدجمالالدين همراه شده بودند و يكدسته از آنها كه پس از فوت ميرزاي شيرازي به حوزه نجف انتقال يافتند در پيرامون آخوند ملاكاظم خراساني و ديگر علماي طرفدار حكومت آزاديخواهي و ملي گرد آمدند و در موقع كشمكش استبداد و مشروطه اينان از هواخواهان سرسخت مشروطه شدند(37) و اين نبود جز تأثير انديشه و عقايد متكامل و نوگرايي سيد بر فكر اين طلاب كه در نهايت خود را در مشروطيت نماياند.
نتيجه
افكار متعالي سيد كه در اين مقاله به اختصار به آن اشاره شد چه تأثير و اهدافي بهدنبال داشت، افكاري كه رايحه آزادي، آگاهي، شعور، فهم و ادراك نو از آن متصاعد ميشد و مسلمانان را وادار به حركت و جنبش كرد. سيد با فكر روشن، توانا و اراده نيرومند و عقيده ثابت و زبان گويا و قلم نيرومند كاري را در خاورميانه عملي ساخت كه در نقاط ديگر جهان بيكمك توپ و تفنگ ميسر نميشد. امروز اگر كسي بخواهد براي اتحاد اسلام و مسلمين و روشنگري آنان از اين امر، اسناد و ادبياتي فراهم آورد بعد از نامههاي مبسوط و متعدد نادرشاه بايد مقالات سيدجمالالدين در عروهالوثقي را كاملترين و رساترين مفسر روح اين انديشه بهشمار آورد.(38) او در انديشه اتحاد اسلام و بيدارنمودن آن براي مقابله با جهل، ناداني، انحطاط و پيامدهاي آن، يعني استبداد، استعمار و استثمار مردم و بلاد اسلام فشار شديد را بر عواملي ميآورد كه مانع و حاجز عظيم در مقابل اسلام آورده بودند. او درك كرده بود تا علماي دين را بيدار نكند و مسئوليت آنها را به آنان يادآوري ننمايد نميتواند با عوامل استبداد و استعمار مقابله نمايد. اما مسئله در اينجا بود كه خيل عظيمي از اين علما، خود عامل جهل، ناداني و توجيهگر وضع موجود بودند، ولي او در يك جامعه مسلمان تنها راه برونرفت را اصلاح ديني ميدانست؛ اصلاح ديني بدون آنكه متوليان دين را با خود همراه نمايد هيچگونه تغيير و تحولي بنياني پيدا نميكند. به همين دليل است در مقابله با عوامل استبداد، به ياري علما چشمداشت اما مگر تا چه اندازه.
علما اگرچه از فشار اين مرد احمق خائن (امين السلطان) بهشدت انتقاد كردهاند ولي طوري نيست كه بتوانند در يك آن مقاصد خود را يكي كنند، چون اينها از حيث مايه علمي و رياست و وجهه بين مردم در يك درجه هستند حاضر نميشوند بعضي با بعضي ديگر پيوسته و با هم هماهنگ بشوند تا يك اتحاد حقيقي و قدرت اجتماعي كه بتواند دفع ضرر دشمن را كرده و كشور را حفظ كند توليد شود. هركس به محور خودش ميچرخد و بهتنهايي يا با هم مبارزه ميكنند اين تشتت آرا علت اصلي عدم قدرت بر مقاومت و موجب پيشرفت كارهاي نامشروع ميباشد.(39)
او براي رسيدن بيداري مردم سراسر خاك اسلام را پيمود و در هر محفل و درباري وارد شد. حوزه عمل سيدجمال نهتنها ايران كه همه بلاد اسلامي و بلكه تمام دنيا بود. او در پيدايش نهضت مشروطه همانقدر سهيم است كه در نهضتآزادي و استقلال هند و در بيداري عمومي ملتهاي مسلمان نقش داشته، او بيداري و تجديد حيات مسلمانها و اسلام را عاملي براي آشنايي مسلمانان به وضع موجود خود ميدانست و با رسيدن به اين مرحله است كه سيد اعتقاد داشت زمينه آگاهي و اتحاد مسلمانها فراهم ميشود. او عنوان ميكرد كه حال وقت زندهكردن مراسم ديني و گرامي ساختن مسلمانان رسيده است،(40)
روشنفكران متقدم و مدرن كه خواهان حيات جامعه خود با توجه به تحولات و رويدادهاي جديد علمي و تغييرات نوين جهان هستند، عامل مهمي در فهم جامعه و روشنايي نسلها يك جامعه هستند. متقدم روشنفكر كه موقعيت زمان، مذهب و تغيير را ميفهمد، مذهب را به مصالحي مينگرد كه خواهان تحول است و در اين راه گام برميدارد و سيد از اينگونه تيپ بود. به گفته دكترشريعتي درجه عقل و جلال هر مذهبي بستگي دارد به درجه عمق و جلال فكري و روحي كسانيكه آن مذهب را ميفهمند و فهم سيد از دين و زمان در هنگامه حيات خود، داراي فهم و درك عالي بود. در زمانه سيد و در آن تاريخ كه مبارزه را براي درك و فهم دين آغاز كرد، انحطاط سراسر تاروپود اسلام و جوامع اسلامي را فراگرفته بود. انحطاط مردم مسلمان تا بدانجا رسيده بود كه حتي فهميدن دين اسلام مترقي هم انحطاطي بود. بنابراين براي مترقيكردن اصول دين البته ديني كه گفتيم مترقي بود، ولي به علت بينش منحط پيروان آن به انحطاط كشيده شده بود، بايد اول آن بينش منحط از بين برود و بهجاي آن آگاهي، شناخت، آموزش و تربيت جاي آن بگيرد. سيد و شاگردان او بهدنبال همين مسئله بودند و تز تجدد و نوگرايي ديني، مذهبي در اين راستا بود.
سيد باعنوان آنكه اسلام دعوتي است براي رهايي و آزادي و پيشرفت و توسعه مردم؛ آن سه عنصر دعوت را پايه ميگذارد و با اخذ اين شعائر به مسلمانان نشان ميدهد كه با شناخت و شناسايي اين سه اصل مهم اسلامي ميتوان روي پاي خود ايستاد و در اين جهان خود را بهعنوان يك امت پيشرو و بزرگ به مقابله با ملل ديگر و بخصوص استعمارگران، غارتگران و استثمارگران ملل جهان رفت؛ نه اينكه با ايستايي و وابستگي در همه حال چه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و با دستاويزي بهنام سنت، اوهام، خرافات، چسبيدن به مراسمي و شعائر منحط و اسارتبار (البته قابل فهم و درك است كه بگويم اسلام در زمان سيدجمال در همان فرم سنتي خودش بهنام يك ايمان و يك نيرو مخاطب قرار گرفته بود و حركت كرد بدون اينكه تصور مذهبي (ايدئولوژي) تعبير پيدا كرده باشد. كسي كه اسلام بيداري و نوگرا را تكميل كرد اقبال بود. او حركت و بسيج سياسي مرحوم سيدجمال را وارد تفكرش كرد.)(41)
سيدجمال تنها با استعمار و استثمار مبارزه نميكرد، بلكه با متوليان خرافهپرستي كه بهنام اسلام عمل ميكردند هم مبارزه ميكرد و به همين خاطر هم آخوندهاي خرافهپرست اصلاً مهلتش ندادند كه به دشمن برسد خودشان از پشت به او خنجر زدند. اين درد اصلي است كه سيد و امثال وي با آن گرفتارند، يعني رويارويي با دو نيرو است كه يك نيرو از روبهرو اقدام ميكند كه قابل قبول است كه رقيب اصلي است و ميتوان با شناخت وضعيت آن، با آن برخورد كرد. اما نيروي دوم كه از پشت و از درون عمل ميكند و ناشناخته او مكمل نيروي استثمارگر است براي نابودي عنصر مبارزهگر و آگاهيبخش، نيرويي كه از پشت عمل ميكند كسانياند كه انتظار كمك، ياري و همراهي از آنان است تا با عنصر استعماري و استثمارگر مبارزه كند. حال چرا اين وضعيت پيش ميآيد؛ دليل آن در اين امر نهفته است كه عنصر مبارزهگر حال چه سيد و هركس ديگر مثل سيد خواهان اصلاح و جامعه نوگرا و پويايي حركت و جنبشي در پيرايش خرافه از دين است. ولي اين عوامل به سنت، كهنگي، ارتجاع و خودبسنده كردن به وضع موجود اهتمام دارند و هرگونه حركت اصلاحي و نوگرايي را خطر براي وضعيت خود ميدانند.
سيد عنوان ميدارد كه در مملكتي كه افتراگفتن را هنر دانند و دروغگويي را پيشه خود شمارند و بدين صفات شيطاني در محافل و مجامع مباهات و مفاخرت نمايند و خويش را به زيركي ستايند، مرا در اين جهان چه در غرب باشم و چه در شرق قصدي نيست جز آنكه در اصلاح دنيا و آخرت مسلمان بكوشم.(42)
سيدعنوان ميدارد براي پيرايه دين و زدودن اوهام از آن بايد نفس اصلي و ذاتي دين را به مردم شناسند. او اعتقاد داشت دين براي رهايي مردم از زندان جهل، خرافه، استبداد، استعمار، استثمار و بندگي آمده است تا به آنان راه نشان دهد نه آنكه مردم در راه دين نابود شوند. دين قيم مردم نيست، بلكه هادي و راهنماي مردم است آنچنانكه خود قرآن به پيامبر يادآور است. پس دين نبايد قيم، صاحب و ولي مردم باشد، بلكه بايد همان ارشادكننده و آگاهيدهنده بماند و اين مردم هستند كه با شناخت و آگاهي كه به آنان داده ميشود راه را پيدا ميكنند و اينجا سيد هم حرفي خلاف با دين يا متناقض با عروهالوثقي نزده است.
شكي نيست كه يكي از عوامل اساسي انقلابات، نهضتها، رفرمهاي اجتماعي محيط و شرايط تاريخي است، ولي آيا در طول قرون و اعصار حيات بشر، نهضت و انقلابي را ميتوان يافت كه پيشاپيش آن مردان بزرگ و رهبران با شهامت و كارداني نباشند و در پيروزي آن تأثير بسزايي نداشته باشند؟
سيدجمال در صف روشنفكران و نوگراياني است كه پيامبر اسلام دربارهشان ميگويد: العلما ورثه الانبيا و با پيامبران گذشته مقايسهشان ميكند كه «علما امتي افضل من انبيا بنياسراييل» بنابراين عالم در اصطلاح اسلامي كسي است كه آن آگاهي هدايتي و شعور راهبردي را شامل است و علم امت ما اين است.
دانشمندان و متخصصان به جامعه، مايه و غناي فرهنگي و مدني ميدهند و اينان بدان روح و حركت و جهت ميبخشند و در كلام آخر سير حركت سيدجمال در اين مسير نهفته است كه چه از خود جاي ميگذاشت و با فكر و ايده خود به اسلام و مردم چه بخشيد.(43) تنها اگر به شاگردان او و تأثيري كه اين شاگردان در نهضت بيداري اسلام و جوامع اسلامي داشتند توجه كنيم، اثر بزرگ سيد را بهتر ميفهميم و عظمت و سترگي عمل او را بهتر متوجه ميشويم. شاگرداني مانند محمد عبدو، اقبال لاهوري، طالقاني، بازرگان، شريعتي، حنيفنژاد و خيل عظيمي از اين شمار هستند.
پينوشتها:
1ـ ابن خلدون، مقدمه، ج 1، ص 268.
2ـ جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ص 839.
3ـ تاريخ اسلام، لمبتون، ترجمه احمد آرام، ص 491.
4ـ عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، ص 136.
5ـ حائري، همان، ص137.
6ـ حائري، ايران و جهان اسلام، ص 141ـ140
7ـ حميد عنايت، سيري در انديشه غرب، ص 84ـ80.
8ـ همان، ص 94.
9ـ شريعتي، بازگشت به خويشتن، ص 241.
10ـ همان، ص 242.
11ـ نقش سيدجمالالدين اسدآبادي، ص 186. سيدجمالالدين محيط طباطبايي در بيداري مشرقزمين، ص 387، از صبا تا نيما.
12ـ عبدالهادي حائري، شورش آقاخان، ص 86 و چند مقاله.
13ـ حامد آلگار، دين و دولت، ص 295.
14ـ دين و دولت، ص 297.
15ـ از نادر تا كودتاي ميرپنج، ص 336.
16ـ از صبا تا نيما، ص 371.
17ـ سيري در انديشه غرب، حميد عنايت، ص 103.
18ـ محيط طباطبايي، ص 37.
19ـ همان، ص 50.
20ـ همان، ص 162.
21ـ شريعتي، بازگشت به خويش، ص 310.
22ـ تاريخ جنبشها در كشورها، ص 91.
23ـ سيري در انديشه سياسي عبرت، ص 84.
24ـ از صبا تا نيما، ص 361.
25ـ نيكي كدي، ريشه انقلاب اسلامي، ص 108.
26ـ سيري در انديشه غرب، حميد عنايت، ص 92.
27ـ همان، ص 99.
28ـ همان، ص 100.
29ـ همان، ص 102.
30ـ دين و دولت، حامد آلگار، ص 300.
31ـ عنايت، سيري در انديشه غرب، ص 113.
32ـ همان، ص 235.
33ـ محيط طباطبايي، سيد جمال الدين، ص 49
34ـ همان، ص 41.
35ـ همان، ص 42.
36ـ همان، ص 43.
37ـ همان، ص 35.
38ـ همان، ص 105.
39ـ همان، ص 204.
40ـ همان، ص 214.
41ـ شريعتي، جهانبيني و ايدئولوژي، ص 178.
42ـ محيط طباطبايي، سيدجمالالدين، ص 186.
43ـ شريعتي. علي. بازگشت به خويشتن،ص 310.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: و يا مستقيماً در اينجا: ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)
لطفاً از افزودن تصوير در اين ای ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست. Your message: : پيام شما
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |