سياست به مثابه معرفت
گزارش همايش «آموزش علوم سياسي» در دانشگاه تهران
از آن زمان «علم سياست»
(politics)
در عمر صد سالهاش چهرههايي چون محمدعلي فروغي، حميد عنايت، حسين بشيريه و
سيدجواد طباطبايي را تجربه كرده است و دانشجويان پر شر و شور دانشكده حقوق و علوم
سياسي دانشگاه تهران، همواره فعاليتهاي خود را به پشتوانه آنچه از اين اساتيد فرا
گرفتهاند و البته با دگرديسي بنيادين در آنها صورت ميدهند. امروز علم سياست در
ايران در مراكز متعدد آموزش عالي تاسيس ميشود و دكتر سيف زاده، استاد علوم سياسي
دانشگاه تهران، معتقد است كه در مقايسه با سي سال پيش، پيشرفتهاي فراواني داشته
است، گرچه همچنان افق انتظارات را بايد گشوده ديد. روزهاي سهشنبه و چهارشنبه، هفتم
و هشتم خردادماه سال جاري انجمن علوم سياسي ايران همايشي با موضوع «آموزش علوم
سياسي در ايران» برگزار كرد كه در آن طي بخشهاي متفاوت، نزديك به سي تن از اساتيد
برجسته علوم سياسي در مورد ابعاد مختلف آموزش اين شاخه اساسي از دانش مدرن سخن
گفتند. خبرنگار «تهران امروز» کوشيده است، خوشهچيني از سخنرانيهاي پانل انديشه
سياسي را طی گزارشی ارائه دهد.
حاشيه را فراموش نكن!
در بخش
انديشه،
سياسي همايش نخست دكتر محمدرضا تاجيك، عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي با عنوان
«ناانديشيدههاي انديشه سياسي» سخنراني كرد. تاجيك سه مدرك فوق ليسانس در زمينههاي
گوناگون علوم سياسي دارد و دكتراي تحليل گفتمان را از دانشگاه اسكس انگلستان اخذ
كرده است و معمولا به دانشجويانش انديشههاي پستمدرن و نظريههاي جديد در علوم
سياسي را ميآموزد. وي در همايش آموزش علوم سياسي گفت: به سبك تاريخ فرهنگي سعي
ميكنم درباره تاريخ سكوت و مطالبي كه در موردشان سخن گفته نشده حرف بزنم. ما در
ساحتي انديشيده با انديشه سياسي آشنا شديم و طي آشنايي جامعه ايراني با گفتمان
مدرنيته، بسياري از مباحث آن از جمله انديشه سياسي را وام گرفتيم و اسير بت انديشه
سياسي غربي شديم و نتوانستيم و نخواستيم نگاهي در زماني و هم زماني به آن داشته
باشيم. ما در مواجهه با انديشه سياسي دچار كوررنگي شديم و مفاهيم مدرنيته را روي هر
بحثي پاشانديم و در نتيجه امر سياسي را بدل به روساخت كرديم و نكوشيديم آن را به
عنوان سويه مؤسس جامعه بنگريم. ما جامعه را به مثابه امري متحول نديديم و لذا در
عرصه سياست احكامي مطلق را مطرح كرديم و همچنين سياست را با طبيعت اينهمان كرديم و
متوجه نشديم كه روشهاي پوزيتیويستي توان تحليل امور سياسي را ندارند. ما تلاش
كرديم سياست را در حوزه دولت محدود كنيم و ديگر بازيگران غير از نخبگان را سياسي
نديديم. ما سياست را همچنان در قامت كلان ديديم و هيچگاه به خرده سياستها توجه
نكرديم و متوجه نشديم كه در هر رفتار جزيي امكان نهفته شدن سياست هست. سياست را به
عرصه علم (
Science)
فروكاستيم و اين علمزدگي منجر به منحصر شدن سياست به آنچه دريدا متافيزيك حضور
مينامد، گشت و سياست محدود به احكام علمي شد. در نتيجه اين نگاه سياست را در چنبره
عقل ديديم، آن هم عقلانيت خود بنيادي كه متكي بر عقل استعلايي است و آنچه معنا
نمييافت گزاره غيرعقلاني و به تعبير دريدا غيرقابل تعبير ميشد. ما امر سياسي را
امري متشخص ديديم كه امكان بررسي آن در فضايي دترمينيستي هست و لذا ميتوان آينده
را پيشگويي كرد. درحالي كه بعد ازگذشت يك صد سال از آموزش علوم سياسي، هنوز توان
پيشبيني آينده را نداريم.همچنين سياست در كشور ما همواره صدايي مردانه داشت و
هيچگاه پژواك صداي زنان در آن شنيده نشده است و سياست را همواره علم قدرت به مثابه
مقولهاي متمركز و هابزي ديديم و چهره پنهان و متكثر قدرت را نديديم. لذا از حقيقت
قدرتي كه در جامعه مان
عمل ميكند، غفلت كرديم.
همچنين امر سياسي را در چنبره امر اجتماعي محدود كرديم و متوجه نشديم كه امر
اجتماعي هم سياسي است و سياست را همواره تحت بنيانهاي انديشه مدرن انديشيديم و
هيچگاه سويههاي انسانانگارانه آن را نديديم. لذا نتوانستيم گذشته و آينده انديشه
سياسي را لحاظ كنيم. متاسفانه اندك اندك به تعبير دكتر شريعتي اساتيد گرام به
راديوگرام تبديل شدهاند و آنجا كه ميخواهيم در مورد خودمان حرف بزنيم، به كوير
برهوت برميخوريم. ما بايد صداهاي نشنیده را بشنويم و انسان ايراني هم ميتواند
تقريرگر فضا و گفتمان نوين انديشه سياسي باشد.
نگاه هنجاري را فراموش نكن!
دكتر محمدجواد غلامرضاكاشي، استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي، از چهرههاي دانشگاهي است كه همواره در عرصه روشنفكري حضور دارد. وي نيز در بخش انديشه سياسي همايش آموزش علوم سياسي، به موضوع «غفلت از وجوه هنجارين آموزش انديشه سياسي در ايران» پرداخت و گفت: انديشه سياسي در تعريف، بحثي هنجاري در باب امور عمومي و بهبود كيفيت آن است. با اين تعريف انديشه سياسي نسبتي وثيق با مقوله اخلاق دارد. اگر علم سياست در جهت آشنايي دانشجويان با سياست به منزله يك علم تنظيم شده و تحليل و تبيين امور سياسي را مطمح نظر دارد، انديشه سياسي با هدف پرورش توانايي ارزيابي و قضاوت اخلاقي پيرامون امور سياسي موضوعيت مييابد. متاسفانه از اين نكته در آموزش انديشه سياسي در ايران غفلت شده است و انديشه سياسي با مضمون و روحي نه چندان متفاوت با آموزش نظريههاي سياسي تدريس ميشود. شاهد اين مدعا آن است كه به هيچ روي قدرت دانشجويان در نقد اخلاقي امور سياسي معيار ارزشيابي توانايي دانشجو و گزينش او محسوب نميشود. هم متون آموزشي، هم استاد و هم دانشجو، از اين نكته غافلند كه كاربست مضامين انديشه سياسي در جهت تقويت قدرت ارزيابي اخلاقي دانشجويان است نه بخاطر سپردن مجموعهاي از آراء و نظريات فيلسوفان سياسي. در اين زمينه بهطور مستند ساختار كتب آموزشي در زمينه ياد شده در ايران را مورد ارزيابي نقادانه قرار خواهيم داد.غفلت از همين كاربست مهم منجر به دو پيامد ناگوار براي انديشه سياسي شده است. نخست آنكه براي كثيري از دانشجويان انديشه سياسي درسي بيمعنا و ملالآور شده است. دوم ظهور قليلي از دانشجويان است كه اتفاقاً به نحو افراطي انديشه سياسي را محور قرار دادهاند و از آن براي جبههبنديهاي ايدئولوژيك استفاده ميكنند. آنچه هم اين اقليت و هم آن اكثريت از آن غافلند، وجه مكمل درس انديشه سياسي در كنار ساير دروس علوم سياسي است. اين درس قرار است در كنار اذهان پرورش يافته در وجوه گوناگون علم سياست، توانايي ارزيابي اخلاقي را به دانشجويان انتقال دهد.
در زمينه اهميت انديشه سياسي در آموزش علوم سياسي، به تحولات پس از جنگ جهاني دوم در تحولات علم سياست ميتوان اشاره كرد. تحولاتي كه سوداي ساماندهي به الگويي رفتارگرايانه از علم سياست را به پايان برد و تمايز ميان علم سياست و اخلاق را هم ناممكن و هم نامطلوب انگاشت. به اين ترتيب، آموزش انديشه سياسي وجهي مكمل و ضروري در آموزشهاي دانشگاهي محسوب ميشود. دانشجويان علم سياست به خلاف دانشجوياني كه در ساير شاخههاي علوم انساني در حال تحصيل هستند، علاوه بر توانايي تحليل علمي امور سياسي ضروري است از قدرت استدلال اخلاقي و هنجارين امور مذكور نيز بهرهمند باشند.
در زمينه عوامل غفلت از وجه هنجارين آموزش انديشه سياسي، عمدتاً به عوامل تاريخي، فرهنگي و اجتماعي و ملاحظات خاص سياسي در اين زمينه اشاره خواهد شد. غفلت از وجوه هنجارين انديشه سياسي، ناشي از عدم وجود زمينه تاريخي و فرهنگي در اين زمينه است. پيشينه تاريخي ايران حاكي از آن است كه اصولاً در امور سياسي فتاوا و احتجاجات شريعتمدارانه و ديني دائر مدار بودهاند. در دوره مدرن نيز منطق ارزشگذار ايدئولوژيهاي مدرن، كم و بيش بديلي براي همان منطق معطوف به فتواي ديني بوده است.
انديشه سياسي در غرب نيز در دورهها و موقعيتهايي امكان رشد و گسترش يافته است كه عليالاصول سنتها و منطقهاي ديني توانايي اقناع افكار براي مشروعيت بخشي به يك نظم مستقر را نداشتهاند و تمسك به منطق عقلاني تنها مجال و امكان گفتوگو از امور عمومي بوده است. به اين ترتيب بازاري براي مصرف احتجاجات صرف عقلاني جهت ارزشگذاري امور سياسي موضوعيت نيافته است. به اين ترتيب، نويسندگان متون، اساتيد و دانشجويان توامان در غفلت از وجه هنجارين انديشه سياسي به اين درس همسويي دارند. ميتوان در يك پژوهش مستقل نيز نشان داد كه نكته مذكور، افق تاويلي خاصي پديد آورده است كه در نتيجه آن، دريافت جمعي ما از متون ترجمه شده از غرب نيز، چندان متوجه وجوه هنجارين درس ياد شده نيست.در اين زمينه البته نبايد از عدم وجود فضاي مساعد در دانشگاههاي كشور براي بحث و گفتوگوي آزاد غافل شد. بحث و گفتوگوي عقلاني و آزاد پيرامون كثيري از مسائل سياسي اعم از داخلي و خارجي، همواره ناسازگاريهايي با روال جاري امور در كشور دارد و همين نكته مانع از كاربردي كردن درس انديشه سياسي در ايران است.
فلسفه سياسي را فراموش نكن!
حسينعلي نوذري، استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، در ميان اهل فرهنگ به مترجم آثار هابرماس مشهور است و كتابهاي راهگشايي پيرامون آشنايي با مدرنيسم و پستمدرنيسم نگاشته است. وي در همايش آموزش علوم سياسي در ايران، به رابطه پارادايمهاي سهگانه فلسفه سياسي، انديشه سياسي و نظريه سياسي و آسيبشناسي آموزش آنها در مراكز علوم سياسي ايران پرداخت و با اشاره به تاثير فراواني كه از انديشههاي غربي در علوم سياسي گرفتهايم گفت: ما در هر صورت ناگزيريم به آبشخورهاي غربي توجه كنيم و البته نبايد منفعل باشيم و البته به سويههاي هنجاري بايد توجه كنيم. بحث من مغفول ماندن فلسفه سياسي به مثابه خاستگاه انديشه سياسي، نظريه سياسي و علم سياست است در حاليكه امروزه همه رويكردهاي موجود درعلم سياسي هم از نظر علمي و هم از نظر شالودههاي سياسي، متاثر از فلسفه سياسي است. حال آنكه ما اين حوزه مهم را فراموش كرده ايم.
فلسفه سياسي عليرغم جايگاه و شأن پارادايمي و تأثيرگذار آن چندان مورد توجه و عنايت نيست. با وجود آنكه در اكثر مراكز علمي و محافل دانشگاهي معتبر جهان چه در نظامهاي آموزش آنگلوساكسون ـ آمريكايي و چه در نظامهاي آموزش اروپاي قارهاي فلسفه سياسي به منزله يك پارادايم چتري و فراگير (over- all paradigm) عمل ميكند كه حوزههاي «نظريه سياسي» و «انديشه سياسي» ذيل آن قرار ميگيرند و از آن تغذيه ميشوند و حتي خود رشته «علوم سياسي» (political science) (و نه علم سياست /politics كه برآيند و سرجمع همه اين حوزههاي چهارگانه است) نيز در پيوند نزديك با آن معنا و مفهوم مييابد، در ايران حتي يك درس تحت عنوان مستقل «فلسفه سياسي» وجود ندارد و دانشجويان و حتي اساتيد بهطور كلي و عام و غالبا كژديسه با آن آشنا هستند. آيا دليل اين امر گسترده شدن كاذب و غيردقيق حوزه «نظريه سياسي» و «انديشه سياسي» ـ كه به تعبير لئو اشتراوس و جوزف كراپسي (در كتاب History of political philosophy) خود از زيرشاخهها و رشتههاي فرعي فلسفه سياسي محسوب ميشوند ـ نيست؟ يكي از مسائلي كه موجب فراموش شدن فلسفه سياسي شده است، عوامزدگي است. به ويژه عوامزدگي ايدئولوژيك كه بر حوزههاي گوناگون علم سياست حاكم شده است.
برگرفته از سايت «تهران امروز»:
http://tehranemrooz.net/v2/Default_view.asp?NewsId=62852
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: و يا مستقيماً در اينجا: ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)
لطفاً از افزودن تصوير در اين ای ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست. Your message: : پيام شما
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |