بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد 1387 ـ   ژوئن  2008

 

نگرش تئوريک به نابرابری

طوس طهماسبی

 

الف- مقدمه يي درباره نگاه به مسائل اجتماعي

مساله اجتماعي دو شاخص اساسي دارد؛ اول اينکه حاصل نوعي ناهمخواني ميان دريافت هاي ذهني (باورها، ارزش ها و معيارهاي پذيرفته شده فرهنگي) با واقعيت هاي عيني است. اين بدان معنا است که درون توصيفي که از يک مساله اجتماعي مي شود، همواره عنصري ارزشي نهفته است. شاخص دوم مساله، بودن آن امر براي بخش عمده يي از جامعه است. به عبارت ديگر آنکه مساله مورد نظر در فرآيند زندگي واقعي شان موثر است و به نوعي اخلال ايجاد کرده است.

قاعدتاً مسائل اجتماعي اموري نيستند که حل يا تخفيف آنها ناممکن و تخيلي جلوه کند و معمولاً افراد جامعه تصوري هرچند کلي و سطحي از امکان حل آنها و نيز شرايط مطلوب دارند، بنابراين هر نوع خواست، آرزو يا روياي مردم را نمي توان مساله اجتماعي ناميد.

از سوي ديگر نقش نخبگان علمي و سياسي جامعه در تعيين مساله اجتماعي و نيز قضاوت در مورد ميزان اهميت آن را نبايد از ياد برد. نگرش و خاستگاه اجتماعي محافل آکادميک و جهت گيري سياسي و اجتماعي سازمان هاي اداري وابسته به حکومت در قضاوت پيرامون مسائل اجتماعي و در مواردي حتي در مورد اينکه کدام مسائل و زواياي اجتماعي ديده شوند، کاملاً موثرند. اساساً تز آکادمي و کارشناسي بي طرف ساده انديشانه به نظر مي رسد. به رسميت شناخته شدن مساله اجتماعي و فرآيند تخصيص بودجه براي حل مسائل اجتماعي برخلاف آنچه جامعه شناسان کارکردگرا و محافظه کار مي انگارند امري خارج از روابط قدرت و رقابت ها و منازعات اجتماعي نيست.

گروه ها و اقشار اجتماعي که حضور چنداني در هرم قدرت سياسي و اجتماعي ندارند (بخش آکادميک و تحقيقاتي نيز جزء هرم قدرت است) شانس کمي براي مطرح شدن مسائل شان به عنوان مساله اجتماعي دارند و نيز در صورت مطرح شدن مسائلي که به مشکلات آنها مربوط است، باز نوع نگرش و قضاوت در مورد مساله احتمالاً مطابق منافع و نيازهاي آنان نخواهد بود. در جوامع پيشرفته اين گونه گروه ها و اقشار اجتماعي در موارد زيادي براي مطرح کردن مسائل و مشکلات شان ناچار به حرکت به سمت جنبش هاي اجتماعي و حتي سياسي يا ايجاد گروه هاي فشار هستند.

به طور کلي منطق جوامع مبتني بر بازار آزاد و مالکيت خصوصي به گونه يي است که مسائل و ناهنجاري ها و رنج هاي انساني تنها زماني که تعادل کلي اجتماعي يا به زبان مارکسيستي منافع کلي طبقه مسلط و حاکم را با تهديد مواجه کنند جدي گرفته مي شوند و اگر دقت کنيم اين منطق جاي خود را در انگاره هاي مسلط نظريه هاي جامعه شناسي حتي در مورد تعريف مساله اجتماعي نيز باز کرده است. به عنوان مثال اتفاقي که در دوره دولت هاي رفاه در اروپا (دهه هاي 50 تا 80 ميلادي) رخ داد آن بود که در نتيجه رونق اقتصادي و سياست هاي حمايتي تعداد فقرا و قشر آسيب پذير کاهش چشمگيري پيدا کرد. در اين حالت بيشتر صاحب نظران اجتماعي و نظري حتي کساني چون اصحاب مکتب فرانکفورت موضوع فقر و استثمار اقتصادي را در اروپاي غربي به کناري نهاده و عملاً تمام شده اعلام کردند، غافل از آنکه قشر فقير و بحران زده کوچک شده و ديگر چون توانايي بر هم زدن نظام اجتماعي را ندارد، تبديل به قشري فراموش شده گشته که صدايش به جايي نمي رسد و تنها اميدش برخي کمک هاي حداقلي دولتي است. اين فرآيند در امريکا به شکلي کاملاً عمده تر و خشن تر اتفاق افتاد چرا که در آنجا سيستم تامين اجتماعي بسيار نحيف و عقب مانده بود.

ب- فقر و نابرابري اجتماعي به عنوان مساله اجتماعي

فقر مساله اي است که تعريف آن تا حدود زيادي با توجه به شرايط اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي نسبي است. البته اين بدان معنا نيست که فقر را پديده يي ذهني و غيرمادي بدانيم. در علوم اجتماعي مفهوم فقر مطلق پديده يي است که با توجه به نيازهاي حداقلي فيزيولوژيک تعيين مي شود. فقر مطلق حالتي است که در آن نيازهاي اساسي انسان تامين نشود. در اين حالت سلامتي و تداوم حيات فرد به دليل ناتواني در تامين خوراک، مسکن، پوشاک و درمان به مخاطره مي افتد. اين ميزان را معمولاً بر حسب شاخصي از ميزان کالري مصرفي روزانه يا يک مرز درآمدي که بسيار پايين است مثلاً يک دلار يا 1/5 دلار درآمد در روز تعيين مي کنند.

اما واقعيت آن است که مفهوم «فقر مطلق» دستاويزي براي طبقات فرادست و حاکم است تا در تحليل ها و برنامه ريزي ها آن را به مفهوم کلي فقر تعميم و ارقام نسبتاً کوچکي از پديده فقر ارائه دهند. در واقع مفهوم فقر مطلق مربوط به جريان معمول زندگي اجتماعي نيست بلکه کساني در اين رده قرار مي گيرند که کاملاً از چرخهء حيات اجتماعي بيرون افتاده اند و در حالت مرگ تدريجي گرفتارند.

چارچوب مفهومي ديگري که براي فقر وجود دارد «فقر نسبي» است که بحث هاي جامعه شناختي بيشتر با آن سروکار دارد و به حالتي گفته مي شود که در آن نيازهاي اساسي فرد تامين شده باشد لکن مانند ساير افراد برخوردار از امکانات رفاهي و معيشتي نباشد. به عبارتي گوياتر، فقر نسبي وضعيتي است که در آن سطح زندگي فرد پايين تر از متوسط سطح زندگي جامعه باشد. فقر نسبي از جامعه يي به جامعه ديگر و از دوراني به دوران ديگر مي تواند متفاوت باشد. سطح پيشرفت تکنولوژيک و اقتصادي جوامع و وضعيت توزيع درآمد در جوامع در تعيين مفهوم فقر نسبي کاملاً تعيين کننده است.

طبيعي است که داشتن يک اتومبيل مدل پايين و يک خانه 80 متري کاملاً ساده که صرفاً از حداقل معيارهاي بهداشتي برخوردار است، مي تواند در يک جامعه جهان سومي نيمه روستايي مانند پاکستان معيار مرفه بودن فرد باشد ولي در يک جامعه اروپايي هيچ گونه معياري مبني بر آنکه فرد جزء طبقه فقير نباشد، ارائه نکند. مفهوم فقر داراي يک جنبه ذهني نيز هست که با مساله سطح توقع فرد و درک او از يک زندگي متناسب ارتباط پيدا مي کند. علاوه بر سطح رشد فني و مادي جوامع به عامل ديگري نيز بايد اشاره کرد که محصول مدرنيته است و موجب گسترش احساس فقر شده است؛ شکسته شدن ابرروايت هايي که افراد را به پايگاه اجتماعي و سطح زندگي خودشان قانع مي کرد و به آنها مي باوراند که اين جايگاه اجتناب ناپذير و برحق آنها در اين جهان است و در نتيجه پيدايش امکان تحرک اجتماعي هم به صورت عيني و هم به صورت ذهني و نيز افزايش ارتباطات، هم درون اجتماع و هم ميان اجتماعات که نتيجه اش در برابر ديد قرار گرفتن شيوه و سطح زندگي طبقات و اقشار مختلف براي يکديگر و شکسته شدن محدوده هاي زيستي منفک طبقات بالا و پايين از لحاظ جغرافيايي و فرهنگي بود.

صاحب نظران علوم اجتماعي، همچون گيدنز و هابسبام، به نوعي انقلاب فرهنگي و سبک زندگي اشاره مي کنند که در نيمه دوم قرن بيستم (در دهه هاي 60 و 70) رخ داد و طي آن فردگرايي، خودمختاري طلبي و لذت طلبي گسترش چشمگيري يافت. نسل جوان اين دوره که به عصر طلايي رونق اقتصادي غرب مشهور است، خاطره يي از دوران سخت و پرمحروميت جنگ دوم و رکود بزرگ نداشت و پيشرفت فني در زمينه اقلام رفاهي زندگي روزمره همچون يخچال، جاروبرقي، ضبط صوت و صفحه هاي موسيقي و... براي او امکان تفريحات گسترده تر و توقع بالاتر از لحاظ سطح رفاهي را پديد آورد. نتيجه آنکه عاملي به نام «سطح توقع ذهني» يا «ارزيابي ذهني از سطح رفاهي» نمي تواند بدون ارتباط تنگاتنگ با تحول زمينه هاي مادي جامعه مورد ارزيابي قرار گيرد.

يعني اينکه نمي توان به راحتي با موعظه هاي اخلاقي از مردم خواست سطح توقع خود را پايين بياورند و زماني که سطح مادي و فني جامعه افزايش مي يابد، برخي سبک هاي زندگي تقريباً ناممکن مي شود. زماني که انسان سبک زندگي بالاتر و جذاب تري را مي بيند (نه فقط يک بار و دو بار بلکه به طور متناوب) به سختي مي تواند به شيوه قبلي زندگي کند، ضمن آنکه همان طور که گفتيم از لحاظ ساختاري و مادي هم برخي شيوه هاي زندگي اجتماعي ناممکن مي شود، به طوري که افرادي که به اين شکل زندگي مي کنند عملاً از عرصه زندگي اجتماعي حذف مي شوند. در اينجاست که مساله نابرابري اجتماعي هم مطرح مي شود. از نظر جامعه شناسان محافظه کار و راستگرا نابرابري اجتماعي به هيچ عنوان مساله اجتماعي محسوب نمي شود و آن را صرفاً به عنوان ضرورتي کارکردي مي بينند. حال آنکه درجات و سطوحي از نابرابري اجتماعي کاملاً بحران سازند.

اين بحران سازي از دو جنبه عيني و ذهني است. از جنبه عيني فاصله زياد ميان دهک هاي بالايي و پاييني جامعه معمولاً فقر و نابساماني را در بخش قابل توجهي از جمعيت دامن مي زند، سبب رکود اقتصادي و نقصان شديد در بازار داخلي مي شود، جامعه را از بسياري از استعدادهاي انساني خود محروم مي کند و احتمال بيگانگي با اجتماع و دوقطبي شدن جامعه را فراهم مي آورد. گيدنز در کتاب «راه سوم» خود از دو فرآيند طرد اجباري و طرد اختياري سخن به ميان مي آورد که اولي در ميان پايين ترين اقشار و دومي در ميان بالاترين اقشار اجتماع رخ مي دهد. در طرد اجباري پايين ترين اقشار جامعه به دليل ناتواني در تامين حداقل هزينه هاي حضور در زندگي اجتماعي همچون ماليات ها و قبض هاي برق و... از صحنه اجتماع کنار مي روند و در طرد اختياري نيز بالاترين اقشار جامعه به سبب توانايي در زندگي بدون هماهنگي کامل با دولت يا کليت اجتماعي و به سبب نارضايتي از برخي سياست هاي دولت به نوعي به زندگي مستقل در کاخ ها و باروهاي خود گرايش پيدا مي کنند.

اما جنبه هاي ذهني مساله نابرابري اجتماعي را که تا حدود زيادي جنبه روان شناختي پيدا مي کند در بحث تاثير فقر و نابرابري اجتماعي بر وقوع ديگر مسائل اجتماعي باز مي کنيم.

ج- تاثير فقر و نابرابري بر ديگر مسائل اجتماعي با تاکيد بر جنبه هاي روانشناسي اجتماعي

واضح است که مشکل در تامين نيازهاي اساسي، آن هم در حالتي که فرد از تامين آنها از طريق قانوني مايوس باشد، زمينه لازم را براي انواع جرائم همچون دزدي، سوءاستفاده از کودکان، خريد و فروش موادمخدر، قاچاق و حتي قتل فراهم مي کند، به خصوص که پديده حاشيه نشيني که در ارتباط نزديک با همان بحث طرد اجباري قرار مي گيرد، زمينه مکاني و اجتماعي بسيار مساعدي براي رشد و نمو انواع جرائم فراهم مي کند، و به دليل همان فرآيند حذف و طرد، قانون و پليس نيز حضور چنداني در اين گونه مناطق ندارند. محروميت هاي تحصيلي و تفريحي و عدم اميد به آينده کودکان و نوجوانان اين گونه مناطق را به بزهکاري هاي فردي يا شبکه هاي کوچک و بزرگ بزهکاري مي کشاند اما در اين ميان موضوع مهمي که بسيار درخور پرداختن است تاثيرات خاص روان شناختي فقر و نابرابري است که زمينه ساز بسياري از مسائل، ناهنجاري ها و فجايع اجتماعي است؛ اين مساله را از چند جنبه بررسي مي کنيم.

اول؛ زندگي سخت، خشن و فاقد حداقل آرامش روحي، شخصيت و روحيه انسان را خشن، زمخت و تا حدود زيادي عاري از ظرافت هاي روحي و عاطفي مي کند و زمينه را براي رشد برخي انواع عقده هاي رواني از جمله ساديسم و... فراهم مي کند. در اين شرايط فرزندان فرد به صورت قربانياني درمي آيند که بخش عمده يي از اين زخم ها، عقده ها و واکنش هاي خشن آن روي آنها سرازير مي شود و آنها فرصت روبه رو شدن طبيعي با واقعيت وجود خود و نسبت آن با جهان خارج را نمي يابند. آنان از همان ابتدا با وجودي زخم خورده و بيمار با زندگي اجتماعي روبه رو مي شوند. زندگي اجتماعي پيرامون آنها نيز معمولاً پر از خشونت، سختي و ترس است. چنين شرايطي جدا از آنکه معمولاً مانع از شکل گيري وجدان اجتماعي و اخلاقي نرمال مي شود برخي تمايلات ساديستي و ناهنجار را موجب مي شود؛ تمايل به آزار دادن قربانياني همچون خود که نفرت دروني از خود را تسکين مي دهد، خودبزرگ بيني و غرور پوشالي براي پوشاندن حس حقارت شديد دروني، نفرت و انزجار از احساسات لطيف انساني همچون محبت، توجه به ديگران و همدردي که معمولاً تحت پوشش احساس نفرت از ضعف بيان مي شود، تمايل به فراموشي وضعيت خود و تخدير که هم ناشي از آزارنده بودن وضعيت است و هم در مواردي براي رهايي از عذاب وجدان در مورد برخي اعمال خود است و... چندان لازم به توضيح نيست که ماهيت و نتيجه کنش هاي اجتماعي چنين فردي چگونه مي تواند به مسائل اجتماعي دامن بزند.

دوم؛ اريک فروم معتقد است که تاريخ آدمي بر اصل اين ترس استوار است که ممکن است از گرسنگي از پاي درآيد. او مفهومي به نام روانشناسي کمبود را مطرح مي کند که ايجاد ترس، حسادت و خودخواهي مي کند. اما روانشناسي فراواني، ابتکار، باور به زندگي و همبستگي را توليد مي کند اما واقعيت آن است که اکثر انسان ها دچار روانشناسي کمبود هستند و اين در حالي است که جهان صنعتي شده وارد عصر نوين فزوني توليد اقتصادي شده است. مساله ديگري که فروم بر آن تاکيد مي کند تاثير عامل فراغت نسبي در رشد استعدادهاي ويژه ذهني و رواني انسان در مقايسه با نيازهاي حيواني است. از نظرگاه فروم زماني که زندگي تماماً صرف کار و دغدغه تامين معاش مي شود، فرصت پرداختن به مسائلي چون «معني زندگي چيست؟»، «به چه باور کنم؟» و «به چه ارزش هايي پايبند باشم؟» پيش نمي آيد و نتيجه آنکه به اعتقاد فروم براي گذار از يک جامعه پيش انساني به جامعه واقعاً انساني تعيين کننده است.

سومين جنبه روي مساله نابرابري و حس ناشي از آن متمرکز مي شود. نياز به افتخار به خود و حاصل کار خويشتن و به طور کلي عزت نفس و احترام از نيازهاي اساسي رواني آدمي است. به طور معمول بسياري از نابرابري ها در جامعه توسط افراد تحمل و نسبتاً طبيعي انگاشته مي شود البته به شرطي که افراد فرصت کسب جايگاه و احترام در يک عرصه و نيز برخي شرايط مادي نسبتاً حداقلي را به دست آورده باشند، در غير اين صورت فرد به شدت مستعد احساس حقارت و نفرت شديد در برابر افراد موفق و ثروتمند است. اين حس حقارت و نفرت مي تواند به انواع افسردگي هاي شديد، پرخاشگري، تمايلات ضداجتماعي يا شرکت در جنبش هاي سياسي راديکال منجر شود. موضوع ديگري که اين وضعيت را به شدت بحراني تر مي کند مساله تمايلات جنسي و انواع سرکوب هايي است که در اين مورد فرد دچار مي شود. فقر به طور معمول در حدود متفاوتي مي تواند سبب محروميت هاي جنسي شود و اين مساله در جوامعي که در آنها در مورد مسائل جنسي حساسيت زياد و تابو وجود دارد به شکلي ويژه و گسترده مطرح مي شود. محروميت هاي جنسي هم موجب اختلالات رواني مي شوند و هم در جامه موضوعات ديگر ظاهر مي شوند. در جوامع امروزي الگوهاي جذاب جنسيتي متعلق به طبقات بالا يا لايه هاي بالايي طبقات متوسط هستند و واقعيت آن است که تمايلات جنسي صرفاً فيزيولوژيک نيستند و عوامل اجتماعي و فرهنگي بر آنها تاثير قابل ملاحظه يي دارند. معمولاً يک زن شيک پوش متعلق به طبقه مرفه با نوع البسه و آرايش خاص به عنوان الگوي مطلوب و جذاب جنس مخالف مطرح است و اين جذابيت جنسي به يک مجموعه اقلام مصرفي طبقه مرفه و خيابان هاي محل زندگي آنها و حتي خانه ها و ماشين هايشان هم تسري مي يابد. زنان طبقات فرودست که معمولاً نمي توانند خود را به الگوي مذکور نزديک کنند چندان نمي توانند مورد پسند مردان هم طبقه خود واقع شوند و بدين ترتيب کليت زندگي طبقه بالا مي تواند به عنوان تشديدکننده حسرت و محروميت جنسي طبقات پايين عمل کند. دور از حقيقت نيست که در کينه ها و حسادت هاي طبقاتي عقده هاي جنسي هم در مواردي نقش ايفا مي کنند.

هـ - تبيين مساله براساس ديدگاه تضاد

ديدگاه تضاد، جامعه را شامل گروه ها و علايق مختلفي مي داند که براي دستيابي به قدرت و منابع کمياب با هم رقابت مي کنند. ديدگاه تضاد جنبه هاي گوناگون دنياي اجتماعي را با نگاه به سازوکارهايي که سلطه و بهره مندي گروه ها و طبقات اجتماعي برنده را تامين و تداوم مي بخشد، تبيين مي کند. اين موضوع به قوانين و برخي ارزش هاي اجتماعي نيز تسري مي يابد. از ديدگاه تضاد تقريباً چيزي به نام منافع کلي اجتماعي يا ملي وجود ندارد و اين مفاهيم پوشش هايي براي توجيه استثمار و فشاري است که بر گروه هاي تحت سلطه وارد مي آيد. فقر از ديدگاه تضاد نتيجه رقابت بر سر منابع کمياب، تفوق عده يي بر ديگران با خشونت و سپس تعيين قواعد اقتصادي، حقوقي و اجتماعي توسط برندگان براي تضمين و تداوم موقعيت برترشان است. در واقع آنها تلاش مي کنند منافع گروهي و طبقاتي شان را به عنوان امر عمومي جا بزنند. از اين ديدگاه تقسيم کار اجتماعي حاصل اعمال قدرت و نتيجه ثبات نتايج حاصل از منازعات اجتماعي است.

نظريه مارکسيستي عمده ترين نسخه ديدگاه تضاد است. در اين ديدگاه تاريخ جوامع، تاريخ مبارزه طبقاتي است و براساس مالکيت، ابزار توليد و تسلط بر فرآيند توليد، طبقه مسلطي پديد مي آيد که بقيه اقشار ناچارند با اجبار مستقيم يا غيرمستقيم براي او کار کنند و در اين فرآيند آنها تنها بخش کوچکي از ارزش واقعي کارشان را که از ديدگاه مارکسيستي اساس توليد است را دريافت مي کنند و بخش عمده اين ارزش توليدشده، نصيب صاحب سرمايه مي شود، بنابراين افراد معدودي صاحب ثروت هاي کلان مي شوند و اکثريتي تهيدست باقي مي مانند،

البته اين ديدگاه کلاسيک تضاد است. در نسخه هاي جديدتر اين ديدگاه مسائل جديدي چون بهبودي نسبي اوضاع کارگران، پديد آمدن طبقه متوسط جديد و دلايل آن، پديد آمدن قشربندي ميان طبقه کارگر، کاهش اهميت کمي و کيفي طبقه کارگر در نيمه دوم قرن بيستم، تاثير انقلاب انفورماتيک بر اقتصاد و جامعه و... مورد بررسي قرار مي گيرد.

 

http://www.etemaad.com/Released/87-03-05/226.htm

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630