بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد 1387 ـ   مه  2008

 

لطفاً جوانی همسایۀ من را پس بدهید!

 

کمال لطیف پور

 

 

من در همسایگی یک زن و شوهر سالخورده زندگی می کنم. بالکن های هر دو آپارتمان نزدیک به هم و هم طراز هم است. بهار هر سال معمولاً با دو ماه و نیم تأخیر - در قیاس با تهران - به استکهلم می رسد. می گویند این تأخیر، پنجاه سال پیش چهار ماه بوده است و احتمالاً تا پنجاه سال دیگر به چیزی حدود یک ماه کاهش خواهد یافت. و این همه از صدقه سر گرمای گلخانه ای است. باری، هر سال هنگامی که بهار می آید و آفتاب کمی جدی تر می تابد، بالکن ها یک دورۀ کوتاه و پُررونق را در این سرزمین تجربه می کنند.

دیروز که رفتم روی بالکن، دیدم اینگرید، زن سالخوردۀ همسایه، تنها نشسته است و با چشمان فروبسته آسمان را بو می کند. سلام کردم و پرسیدم: اوربان کجاست؟

اوربان اسم شوهر اوست. گفت: حالش خوب نیست.

پرسیدم: جدی که نیست؟

اینگرید گفت: بیا!

 

رفتم منزل آنها. اوربان نای حرف زدن نداشت. افتاده بود روی کاناپه. میز زیر تلویزیون را نشانم داد و نالان گفت: ویدیو بگذار!

شب پیش یک مستند به نام «چین امروز» راجع به وضعیت فعلی چین در کانال دو تلویزیون نشان داده بودند و اوربان و اینگرید از روی علاقۀ وافری که نسبت به چین و سرنوشت چینی ها در قلب خود احساس می کنند، مستند را ضبط کرده بودند. من مستند را از دست داده بودم.

نوار ویدیو را گذاشتم و نشستم به تماشا. اوربان تماشا نکرد. گفت: اگر تماشا کنم، باز گریه می کنم.

فهمیدم که ناخوشی او به خاطر مستند است. یک خانوادۀ چینی مبلغی معادل حقوق چهار سال یک کارگر ساده را صرف یک عمل جراحی روی ساق پای دختر شانزده اش می کند تا که وقتی دختر پس از هفت ماه زمینگیری و هفت ماه دیگر درگیری با انواع و اقسام تمرینات فیزیوتراپیک (پس از جمعاً چهارده ماه) از رختخواب بر می خیزد، احساس کند که قدش ده سانتیمتر بلندتر شده است. در ادامۀ مستند نشان داده می شد که یک بنگاه مدل یابی در چین با سرمایۀ در خور توجهی آغاز بکار کرده است و فقط و فقط به دخترهایی شانس آزمودن بخت خود را می دهد که قدشان بالای صد و هفتاد سانتی متر باشد، در حالیکه قد دختر مورد نظر در مستند «چین امروز» تا پیش از عمل جراحی صد و شصت سانتیمتر بیشتر نبود.

بنگاه مدل یابی ضمناً فقط و فقط به دخترهایی علاقمند بود با چهره های بیضی شکل (و نه مانند چهرۀ چینی ها گرد) و چشمان درشت (و نه مانند چشمان چینی ها و به تعبیر جناب جراح، دارای «پلک های مغولی»). و این همه در کشور چین و در میان چینی ها که چهرۀ و چشمان همه طبیعتاً چینی است. به همین دلیل بازار جراحی داغ بود در چین. پزشک جراح به تازگی سومین خانه (بخوانید قصر) خود به مساحت سیصد و هشتاد متر مربع را در بالای یک برج هفتاد طبقه ای در مرکز پکن خریداری کرده بود و می گفت که از شغل خودش راضی است. او از مستندساز می خواست که به اتفاق سری به منزل دوست او بزنند. دوست جناب جراح، خانه ای (بخوانید قصر) برای خود ساخته بود که در تاریخ هشتصد سالۀ کشور سوئد نظیر ندارد و حتی آرزوی یک صدم چنین قصری برای هر سوئدی یک امر قبیح به حساب می آید، حتی اگر آن سوئدی کارل گوستاو شانزدهم پادشاه فعلی مملکت باشد. تعداد صد و پنجاه نوکر و کلفت و باغبان و شوفر و آشپز و ندیمه در استخدام دوست جناب جراح بودند. خلاصه، چین تازه با چین دوران انقلاب فرهنگی خیلی فاصله داشت و شمار میلیونرهای آن از مرز هشت میلیون گذشته بود و این شمار با رقمی معادل بیست درصد در سال رشد می کرد.

 

در و دیوار خانۀ اوربان و اینگرید پوشیده است از هنرهای دستی چینی با همان رنگ ها و طرح ها که همه می دانیم. زن و شوهر بیست و پنج سال از بهترین سال های عمر خود را در چین و کوبا سپری کرده اند. به همین خاطر حالا جزء فقیرترین بازنشستگان سوئد به شمار می روند و از این رو با من همسایه هستند. حقوق بازنشستگی این زن و شوهر به مراتب کمتر از آن است که بدون دریافت کمک هزینۀ اظطراری اموراتشان بگذرد، و این در حالیست که هر دو بیست و پنج سال کار طاقت فرسا انجام داده اند، البته نه در کشور خود، بلکه در چین و در کوبا و به خاطر آرمان های عالی و بشردوستانه.

اوربان و اینگرید به آن طبقه از جوانان دهه های پنجاه و شصت میلادی در اروپا تعلق دارند که از انقلاب فرهنگی مائو و فتح پاناما به دست شورشیان زیر فرمان کاسترو و چگوارا به وجد آمد و شتافت به دیار رهایی خلق های تحت ستم. آلبوم خانوادگی این گروه انسان ها پر است از عکس های سیاه و سفید رنگ و رو رفته در معادن و مزارع و مدارس اشتراکی و در میان آدم های لاغر و پُرتلاش برای دستیابی به یک جامعۀ ایده آل و از هر نظر عادلانه. اوربان و اینگرید طی پانزده سال اقامت در چین و ده سال اقامت در کوبا تن به هر کار شاقی داده اند. یک بار اینگرید موضوعی برایم تعریف کرد که در حالت مستی هم امکان نداشت به ذهنم خطور کند: در سال های پنجاه و شصت میلادی مصرف خمیردندان حاوی فلور برای جهان وطنی های اروپایی ممنوع بود، چون فلور سمبول امپریالیسم آمریکا شناخته می شد. دختر اینگرید می گفت که او و برادرش در دوران دبستان هر شب با آرزوی داشتن یک لوله خیمردندان حاوی فلور به خواب می رفتند و او اولین خمیردندان فلور خودش را در سن هیجده سالگی، سن استقلال و خودکفایی، صاحب شد.

 

پس از تماشای مستند، ابراز تأسف کردم. نمی دانستم چه بگویم. اوربان داشت اشک می ریخت. گفت: کاش دیروز آمده بودی و مرا برده بودی به محل کنفرانس.

منظورش کنفرانس «بازساری عراق» بود که دیروز، یعنی ساعاتی قبل از نمایش فیلم مستند «چین امروز» در تلویزیون، با شرکت شصت وزیر خارجه و پانصد سیاستمدار از سراسر جهان، در استهکلم برگزار شده بود و ترافیک شهر را تمام روز فلج کرده بود.

پرسیدم: می رفتیم کنفرانس که چی؟

گفت: دلم می خواست با رفیق ینگ جی یه چی حرف بزنم.

گفتم: دل خوشی داری تو اوربان! منوچهر متکی، وزیر خارجۀ رژیمی که فقط در یک تابستان، تابستان سال ١٩٨٨ که من و تو در بالکن آفتاب می گرفتیم، بالای پنج هزار پیر و جوان را قتل عام کرد... حالا تو می خواستی با وزیر امور خارجۀ چین...!

صدایم داشت بی اختیار می رفت بالا و لحن کلامم داشت توهین آمیز می شد. عذرخواهی کردم.

اوربان گفت: می دانم... صد بار تعریف کردی و من هر با گریه کردم. مگه نه؟

راست می گفت. دست به گریۀ اوربان همیشه خوب بوده و هست. در تابستان آن قتل عام بزرگ که او هنوز این اندازه پیر و ناتوان نشده بود، بارهای بار نشست پای حکایت من و شراب دعوت کرد و دلداری ام داد.

اینگرید گفت: دنیای بدی شده. کنفرانس که نیست؛ میز قمار است. 

اوربان گفت: کاش دیروز آمده بودی و مرا برده بودی سر میز قمار. دلم می خواست به رفیق ینگ جی یه چی بگم: لطفاً جوانی من را پس بدهید!

گذاشتم حرف آخر را اوربان زده باشد.

 

جمعه ٣٠ ماه می ٢٠٠٨

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630